امامت امام جعفر صادق علیه السلام در احادیث
تصریح به امامت آن بزرگوار
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :
إذا وُلِدَ ابْنِی جعفرُ بنُ محمّدِ ابنِ علیِّ بنِ الحسینِ بنِ علیِّ بنِ أبی طالبٍ فسَمُّوهُ الصّادقَ .
وقتى فرزندم جعفر بن محمّد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب به دنیا آمد، او را صادق بنامید.
بحار الأنوار ـ به نقل از محمّد بن مسلم ـ :
کنتُ عندَ أبی جعفرٍ محمّدِ بنِ علیٍّ الباقرِ علیهما السلام إذْ دخَلَ جعفرٌ ابنُهُ ، و على رأسِهِ ذُؤابهٌ ، و فی یَدهِ عَصا یَلْعبُ بِها ، فأخَذَهُ الباقرُ علیه السلام و ضمَّهُ إلیهِ ضَمّا ، ثُمّ قالَ : بأبی أنتَ و اُمّی ، لا تَلْهو و لا تَلْعبُ . ثُمّ قالَ لی : یا محمّد ، هذا إمامُکَ بَعدی ، فاقْتَدِ بهِ ، و اقْتبِسْ مِن عِلمِهِ ، و اللّه ِ إنّهُ لَهُوَ الصّادقُ الّذی وَصَفهُ لنا رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله . إنّ شِیعتَهُ مَنصورونَ فی الدُّنیا و الآخِرَهِ .
در حضور ابو جعفر محمّد بن على الباقر علیهما السلام بودم که فرزندش جعفر وارد شد در حالى که زلف داشت و در دستش ترکه اى بود و با آن سرگرم بود. [امام ]باقر علیه السلام او را گرفت و محکم به آغوش چسبانید، و فرمود: پدر و مادرم فدایت که اهل لهو و لعب نیستى. آنگاه به من فرمود: اى محمّد! بعد از من این امام توست؛ به او اقتدا کن و از دانش وى بهره بگیر. به خدا قسم او همان صادقى است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله درباره او فرموده است که شیعیان وى در دنیا و آخرت یارى می شوند.
پاره اى از مواعظ و مکارم اخلاق آن حضرت
امام صادق علیه السلام :
یا مَعْشرَ الأحْداثِ ، اتَّقوا اللّه َ و لا تَأتوا الرُّؤَساءَ ، دَعُوهُم حتّى یَصیروا أذْنابا ، لا تَتّخِذوا الرِّجالَ وَلائجَ مِن دونِ اللّه ِ ، أنا و اللّه ِ خیرٌ لَکُم مِنهُم . ثُمّ ضَربَ بیدِهِ إلى صدرِهِ .
اى گروه جوانان! از خدا پروا کنید و نزد ریاست پیشگان [بى لیاقت ]نروید. وا گذاریدشان [و خودتان بزرگ باشید] تا آنان [از ریاست بیفتند و ]به دنباله رو تبدیل شوند. مردان [غیر الهى] را به جاى خداوند همراز خود نگیرید. به خدا سوگند که من براى شما از آنان بهترم. آنگاه با دست خود به سینه اش زد.
بحار الأنوار ـ به نقل از محمّد بن زیاد ازدى ـ :
سَمِعتُ مالکَ بنَ أنسٍ فقیهَ المدینهِ یقولُ : کنتُ أدخُلُ إلَى الصّادقِ جعفرِ بنِ محمّدٍ علیهما السلام فیُقدِّمُ لی مِخَدَّهً ، و یَعرِفُ لی قَدْرا و یقولُ : یا مالکُ ، إنّی اُحِبُّکَ. فکنتُ اُسَرُّ بذلکَ و أحمَدُ اللّه َ علیهِ . قالَ : و کانَ علیه السلام رجُلاً لا یَخْلو مِن إحدى ثلاثِ خِصالٍ : إمّا صائما ، و إمّا قائما ، و إمّا ذاکِرا ، و کانَ مِن عُظَماء العُبّادِ ، و أکابِرِ الزُّهّادِ الّذینَ یَخْشَونَ اللّه َ عزّ و جلّ ، و کانَ کثیرَ الحدیثِ ، طَیِّبَ المُجالَسهِ ، کثیرَ الفوائدِ
شنیدم که مالک بن انس، فقیه مدینه، می گفت: به حضور [امام ]صادق جعفر بن محمّد می رسیدم و آن حضرت پشتى در اختیارم می نهاد و احترامم می کرد و می فرمود: مالک! من تو را دوست دارم. من از این سخن خوشحال می شدم و خدا را شکر می کردم. مالک می گفت: آن حضرت پیوسته در یکى از این سه حال بود: یا روزه داشت، یا نماز می خواند و یا ذکر می گفت. او از بزرگ ترینِ عابدان و زاهدانِ خدا ترس بود. حدیث بسیار می گفت، خوش مجلس بود و پر فایده.
الکافى :
کانَ أبو عَبدِ اللّه ِ علیه السلام إذا اعتَمَّ وَ ذَهَبَ مِنَ اللَّیلِ شَطرَهُ أخَذَ جِرابا فیهِ خُبزٌ وَ لَحمٌ وَ الدَّراهِمُ فَحَمَلَهُ عَلى عُنُقِهِ ثُمَّ ذَهَبَ بِهِ إلى أهلِ الحاجَهِ مِن أهلِ المَدینَهِ فَقَسَّمَهُ فیهِم وَ لا یَعرِفونَهُ فَلَمّا مَضى أبو عَبدِ اللّه ِ علیه السلام فَقَدوا ذلک فَعَلِموا أنَّهُ کانَ أبا عَبدِ اللّه ِ علیه السلام .
هوا که تاریک می شد و پاسى از شب می گذشت ، امام صادق علیه السلام انبانى از نان و گوشت و درهم برمی داشت و بر دوش خود می نهاد و آن را براى نیازمندان مدینه می برد و میان آنان تقسیم می کرد و مردم او را نمی شناختند . وقتى ابو عبد اللّه علیه السلام درگذشت ، این کمکها قطع شد و نیازمندان مدینه فهمیدند که آن شخص ، حضرت صادق علیه السلام بوده است .
ثواب الأعمال ـ به نقل از معلّى بن خنیس ـ :
خَرَجَ أبو عَبدُ اللّه ِ علیه السلام فی لَیلَهٍ قَد رَشَّتِ السَّماءُ وَ هُوَ یُریدُ ظُلَّهَ بَنی ساعِدَهٍ فَأتبَعتُهُ فَإذا هُوَ قَد سَقَطَ مِنهُ شَیءٌ فَقالَ : بِسمِ اللّه ِ اللّهمَّ رُدَّ عَلَینا ، قالَ : فَأتَیتُهُ فَسلَّمتُ عَلَیهِ فَقالَ: أنتَ مُعلّى ؟ قُلتُ : نَعَم جُعلتُ فِداکَ ، فَقالَ لی : الَتمِس بِیَدِکَ فَما وَجَدتَ مِن شَیءٍ فَادفَعهُ إلَیَّ قالَ : فَإذا أنا بِخُبزٍ مُنتَثِرٍ ، فَجَعلتُ أدفَعُ إلَیهِ ما وَجَدتُ ، فَإذا أنا بِجِرابٍ مِن خُبزٍ فَقُلتُُ : جُعلتُ فِداکَ أحمِلهُ عَنکَ ؟ فَقالَ : لا أنا أولى بِهِ مِنکَ وَ لکِن امضِ مَعی ، قالَ : فَأتَینا ظُلَّهَ بَنی ساعِدَهٍ فَإذا نَحنُ بِقَومٍ نیامٍ فَجَعَلَ یَدُسُّ الرَّغیفَ وَ الرَّغیفَینِ تَحتَ ثَوبِ کُلَّ واحِدٍ مِنهُم حَتّى أتى عَلى آخِرَهُم ثُمَّ انصَرَفنا فَقلتُ : جُعلتُ فِداکَ یَعرِفُ هؤلاءِ الحقَّ ، فَقالَ : لَو عَرَفوا لَواسَیناهُم بِالدِّقَّهِ
ابو عبد اللّه علیه السلام در یک شبى که باران نم نم می بارید ، منزل خود را به قصد صُفّه (سایبان) بنى ساعده ترک کرد . من به دنبال آن حضرت به راه افتادم . ناگاه چیزى از دستش افتاد ، گفت : بسم اللّه ، خدایا آن را به ما برگردان . من خود را به ایشان رساندم و سلام کردم . فرمود : تویى مُعلّى ؟ عرض کردم : آرى ، فدایت شوم . فرمود : با دستت جستجو کن و اگر چیزى یافتى آن را به من بده . من تکّه هاى نان پراکنده اى را پیدا کردم و آن را به طرف حضرت بردم که به ایشان بدهم . دیدم انبان نانى بر دوش دارد . عرض کردم : فدایت شوم ، اجازه می دهید من حملش کنم ؟ فرمود : نه ، من خود سزاوارتر به این کارم ؛ امّا با من بیا . به صُفّه بنى ساعده رسیدیم ، دیدیم عدّه اى خوابیده اند . حضرت ، زیر جامه هر یک از آنها یکى دو گرده نان می گذاشت تا به آخرین نفر آنها رسید . آن گاه برگشتیم . من عرض کردم : فدایت شوم ، اینها حق را می شناسند (به امامت شما معتقدند) ؟ فرمود : اگر می شناختند ، آرد هم به آنها می دادیم .
الکافى ـ به نقل از ابو عمرو شیبانى ـ :
رَأیتُ أبا عَبدِ اللّه ِ علیه السلام وَ بِیَدِهِ مِسحاهٌ وَ عَلَیهِ إزارٌ غَلیظٌ یَعمَلُ فی حائِطٍ لَهُ وَ العَرَقُ یَتَصابُّ عَن ظَهرِهِ فَقُلتُ :جُعلتُ فِداکَ أعطِنی أکفِکَ فَقالَ لی : إنّی أُحِبُّ أن یَتَأذَّی الرَّجُلُ بِحَرِّ الشَّمسِ فی طَلَبِ المَعیشَهِ
امام صادق علیه السلام را دیدم که در دستش بیلى بود و پیراهنى ضخیم بر تن داشت و در بوستان خود کار می کرد و عرق از پشت او سرازیر بود . عرض کردم : فدایت شوم ؛ اجازه بدهید من به جاى شما کار کنم . فرمود : من دوست دارم که مرد ، براى تأمین معیشت خود ، در گرماى آفتاب اذیّت شود .