دلیکه سوخت وشد دود وگشت خاکستر
خزان لگد زدوشد یاس دیگری پرپر
دوباره پیکر پاکی کبود شد از زهر
دوباره تیغ عطش پارهپاره کرد جگر
سرای سوخته را باز هم عدو سوزاند
دوباره تازه شده داغ دود وآتش و در
میان شعله فتاده خلیل آل علی
چه آتشی که شرر زد به قلب پیغمبر
امام صادق وسجاده وتهجد واشک
شب وتهاجم خصم وجسارتی دیگر
پیاده، ازنفس افتاده، دست بسته امام
سواره، ابن ربیع سیه دل کافر
بهرقدم که زمین خورد، چونکه برمیخواست
بهیاد پهلوی مجروح، گفت: ای مادر
میان طعنه ودشنام وناسزای عدو
دلش شکست به احوال زینب مضطر
شنید زخم زبان، هرچه یاعلی میگفت
مدینه یاس دگر دید، رنگ نیلوفر
زداغ غربت قبر تو شیعهات دارد
دلی شکسته وقلبی کباب و دیدهء تر
هلاک میشود آل سعود از آه
دلی که سوخت وشد دود وگشت خاکستر