وقایع روز بیستم ماه رمضان

وقایع روز بیستم رمضان

1- تاثیر زهر شمشیر ابن ملجم مرادی و پاسخ حضرت علی علیه السلام به سوالات مردم پیش از شهادت ایشان
شب بیستم اثر زهر به قدمهاى مبارک حضرت على علیه‌السلام رسید و نماز را نشسته به جا آورد . تا صبح طلوع کرد به مردم اذن عام داد تا به خدمت آن بزرگوار برسند . مردم می آمدند و سلام می کردند . حضرت جواب می داد و می فرمود : ایّها النّاس سلونى قبل ان تفقدونى اى مردم قبل از اینکه مرا از دست دهید هر چه سئوال دارید بپرسید ولى سؤ الات خود را خفیف و کم کنید.

حُجر بن عدى یکى از زهاد و از اصحاب با وفاى امام با کمال تاءثر و تاسف شعرى چند در مصیبت حضرت خواند .

ولىّ خدا فرمود:اى حجر چه خواهى کرد زمانی که تورا به دورى و بیزاری از من دعوت کنند ؟ عرض کرد : به خدا قسم اى امیر المؤمنین اگر با شمشیر قطعه قطعه شوم و در آتش ‍ بسوزانند از تو بیزارى نمی کنم . حضرت فرمود : به هر خیرى موفقى اى حجر خدا شما را جزاى خیر از طرف اهل بیت پیامبر بدهد.

نقل از شبهاى پیشاور ص ۴۷۳ خلاصه :از جمله سئوال کنندگان جناب صعصعه بن صوحان که از رجان بزرگ شیعه و از خطباى معروف کوفه و از روات مورد وثوق فریقین است.از حضرت سئوال نمود : آیا شما افضل هستید یا آدم ؟ حضرت فرمود : تزکیه المرء لنفسه قبیح یعنى انسان خودش را تعریف و تزکیه کند زشت است و لکن از باب و امّا بنعمه ربّک فحدّث یعنى نعمت پروردگارت را بگو (مخفى مکن) می گویم من افضل از آدم هستم . عرض کرد : چرا؟حضرت فرمود زیرا آدم از گندم منع شده بود ولى خورد . اما من منع نشده بودم لکن به میل و اراده خود از گندم دنیا نخوردم (به نان جو قناعت نموده بود) عرض کرد : آیا شما افضل هستى یا نوح؟ حضرت فرمود: من از نوح افضلم زیرا او قوم خود را تبلیغ کرد اطاعت ننمودند و اذیت دادند نوح آنها را نفرین نمود ولى من بعد از پیامبر صدمات و اذیتها از مردم دیدم صبر کردم و نفرین ننمودم.

(ناگفته نماند اولین مصیبت که حضرت دید خلافت را غصب کردند بعد درش را سوزاندند فرزندش را شهید کردند عیالش را در میان در و دیوار نهادند و عیالش را زدند و ریسمان به گردنش زده به مسجد کشاندند ولى حضرت صبر کرد مثل شخصى که استخوان در گلویش بماند. )

عرض کرد شما افضل هستى یا ابراهیم علیه‌السلام ؟حضرت فرمود:من از ابراهیم افضلم . زیرا او به خدا عرض کرد خدایا چطور مرده را زنده می کنى به من نشان ده تا قلبم اطمینان پیدا کند، ولى ایمان من به جائى رسیده که اگر پرده از جلو چشمم برداشته شود بر ایمان و یقینم افزوده نگردد. عرض کرد : شما افضلید یا موسى فرمود من از موسى افضلم . زیرا خداوند او را مأمور کرد فرعون را دعوت کند .عرض نمود : خدایا من از آنها کسى کشته ام می ترسم مرا بکشند . برادرم هارون را با من بفرست ولى وقتى پیغمبر آیات اول سوره برائت را به من داد به مکه رفته بالاى بام کعبه قرائت کنم به تنهائى رفتم و خواندم با اینکه کمترین کسى پیدا می شد یکى از اقوامش در دست من کشته نشود با این همه خوف نکردم و رفتم مأموریتم را انجام دادم و برگشتم. عرض کرد : شما افضلید یا عیسى ؟ فرمود : من از عیسى افضلم . زیرا همین که وقت وضع حمل مریم رسید خطاب شد : اى مریم از این خانه بیرون رو اینجا جاى عبادت است نه زایشگاه، ولى مادرم فاطمه بنت اسد وقتى که درد زائیدن گرفت در وسط مسجد الحرام بود متمسک به خدا شد . عرض ‍ کرد : به حق این خانه و به حق کسى که این خانه را بنا کرده این زائیدن را بر من آسان کن همان ساعت دیوار کعبه شکافته شد . مادرم را با نداى غیبى دعوت به داخل خانه نمودند وارد خانه گردید و من در خانه خدا به دنیا آمدم.

2- فتح مکه معظمه به دست تواناى پیامبر اسلام صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم سال هشتم قمرى
چنانکه گفته شد دهم رمضان پیامبر از مدینه براى فتح مکه خارج گردید روز بیستم سال هشتم قمرى پیامبر با لشکر اسلام وارد مکه گردید و بدون جنگ قریش تسلیم گشتند و حضرت على علیه‌السلام پرچم را به دست گرفته می فرمود : امروز روز رحمت است منادى از طرف پیامبر اسلام ندا می کرد هر کس داخل مسجدالحرام یا داخل منزل ابى سفیان شود یا سلاح خود را به زمین بگذارد در اَمان است . حضرت قبل از ورود به مکه فرمود : به کسى اذیت نکنید مگر شخصى که با شما بجنگد و پیامبرصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در حالی که عمامه سیاهى بر سر داشت وارد مسجد الحرام شد و سوره انّا فتحنا را قرائت نمود و تکبیر فرمود و چوبى دردست مبارک بود که به هر یک از بتها می زد بت به رو می افتاد و می فرمود : جاء الحق و زهق الباطل انّ الباطل کان زهوقا . سیصد بت به اشاره عصاى حضرت شکست و بتهاى بزرگ که بر بام کعبه بود حضرت علی علیه‌السلام پاى بر دوش مبارک پیامبر نهاد و آنها را نیزبر زمین افکند . به جهت رعایت احترام رسول خدا خود را از میزاب کعبه به زمین انداخت.پیامبر خطاب نمود : اى اهل مکه در حق خود چه می گوئید و چه گمان می کنید ؟ من به شما چه خواهم کرد ؟ عرض کردند : تو برادر کریم و پسر برادر کریم هستى به هر چه خواهى قدرت دارى . آن مظهر رحمت اشک از چشمان به رخسار مبارکش جارى گشت و فرمود:اذهبوا فانتم الطلقاء بروید شما آزاد هستید و عفو عمومی را صادر نمود. وقت نماز شد بلال را دستور داد تا بر بام کعبه رفته اذان گوید . عده اى از مشرکین بلال را مسخره کردند حضرت آنها را حاضر کرد و هر چه گفته بودند بر روى آنها گفت.

مرحوم طبرسى در تفسیر نفیس خود نوشته که : بعد از فرمایش پیامبر و عفو عمومی همگى با سلام مشرف گشتند.

حضرت دست مبارک را در جامی پر از آب داخل کرد و فرمود : از زنان هر کس می خواهد با من بیعت کند دست در این جام کند زیرا من با زنان مصافحه نمی کنم.پس از فتح مکه اهالى مدینه نگران بودند که حضرت در مکه بماند و از مدینه اعراض نماید .

آن مظهر وفا فرمود : ای اهل مدینه شما در موقع سختى با من یارى کردید و هر نوع محبت نمودید . محال است که درموقع پیروزى و پیشرفت اسلام شما را رها کنم . البته به مدینه برمی گردم و تا آخر عمر آنجا خواهم ماند . آنها از شنیدن کلام حضرت خوشحال گشته و فکرشان راحت شد.

3- وفات سید هبه اللّه على حسنى معروف به ابن شجرى بغدادى سال ۵۴۲ قمرى
سید هبه اللّه على حسنى معروف به ابن شجرى بغدادى از اکابر علماى شیعه امامیه در کرخ بغداد سال ۵۴۲ قمرى وفات کرد و از ائمه نحو و لغت و اشعار عرب به شمار می رفت .

این بزرگوار صاحب تآلیف قیّمه است . از جمله : امالى – شرح لمعه ابن جنى و غیرهما.

منبع: کتاب حوادث الایام، سید مهدی مرعشی نجفی

خروج از نسخه موبایل