وقایع روز چهاردهم رمضان
کشته شدن جناب مختار سال ۶۷ قمرى
زمانی که جناب مسلم بن عقیل نماینده امام حسین به کوفه وارد شد در منزل مختار سکونت نمود . هر روز مردم کوفه می آمدند و با مسلم بیعت می کردند . متاءسفانه ورود عبیدالله بن زیاد باعث شد که کوفیان متفرق و جناب مسلم به شهادت رسید و مختار عضو مؤ ثر انقلاب شد و پس از کتک خوردن از ابن زیاد به زندان افتاد و در حبس بود که امام حسین به شهادت رسید. مختار نامه اى به خواهرش صفیّه که زوجه عبدالله بن عمر بن خطاب بود فرستاد . خواهرش به قدرى ناراحت شد که عبدالله ناگزیر به یزید نامه نوشت و رهائى مختار را خواست . یزید دستور کتبى به ابن زیاد نوشت که به محض دیدن نامه مختار را آزاد کن و با رسیدن نامه، ابن زیاد مختار را آزاد کرد و ملزم نمود که در کوفه نماند . او نیز به مکه نزد ابن زبیر رفت.مختار در مکه مترصد اوضاع کوفه بود که چه وقت موقعیت مناسب خواهد بود تا به کوفه برگردد . تا اینکه در سال ۶۴ یزید به درک واصل شد و معاویه پسرش پس از چهل روز خلافت استعفاء داد . پس از آن در تعیین خلیفه اختلافى پدید آمد . در این وقت ابن زیاد در بصره حکومت می کرد . چنانکه خواهیم گفت به شام فرار نمود و کوفه و بصره از ابن زیاد خالى شد.گروهى به نام توّابین به رهبرى سلیمان بن صُرد خزاعی تشکیل شد .عبدالله بن زبیر شخصى به نام عبدالله بن یزید انصارى را حاکم کوفه نمود . مختار با موافقت ابن زبیر از مکه راه کوفه را پیش گرفت و در سال ۶۴ به کوفه وارد گردید . با سلیمان مشورت نمود و او را به دستگیرى قاتلین امام حسین علیهالسلام تحریک می کرد . ولى او به جهت کمی یاران و وضع داخلى کوفه امکان خروج نداشت . سپس سلیمان با پنج هزار نفر از توابین در پنجم ربیع الثانى سال ۶۵ هجرى از کوفه خارج شده به کربلا آمدند و امام و شهدا را زیارت نمودند و از گذشته خود اظهار پشیمانى می کردند و از امام حسین عذر می خواستند سپس از آنجا خارج شده به عین الورده رفتند.موقع مرگ یزید ابن زیاد حاکم بصره بود وعمر و بن حُریث در کوفه به نیابت او حکومت می کرد ابن زیاد مردم بصره را جمع کرد و از مرگ یزید خبر داد و پیشنهاد نمود که براى اداره امور به یک نفر بیعت کنند . مردم به ابن زیاد بیعت کردند . ولى وقتى از مسجد خارج شدند دست خود را به عنوان نقض بیعت به دیوار کشیدند و گفتند پسر مرجانه خیال می کند در همه اوقات مطیع او خواهیم بود.ابن زیاد دو نفر را بر کوفه براى اخذ بیعت فرستاد. یزید بن رُویم برخاست و گفت : حمد خدای را که ما را از پسر سُمیّه (زیاد) راحت کرد . ما به او (ابن زیاد) بیعت نمی کنیم و به او احتیاجى نداریم . بعد مشتى سنگ ریزه برداشته و به آن دو پرتاب کردند .اهل بصره بعد از شنیدن اقدام اهل کوفه با یکدیگر گفتند : اهل کوفه او را خلع کردند ما براى خود حاکم کنیم؟ در نتیجه مردم او راپشتیبانى نکردند . لذا از ترس به خانه یکى از بزرگان بصره پناهنده شد و بعد به شام گریخت . اهل کوفه عمر و بن حریث را از کوفه بیرون کردند و با عبدالله بن زبیر بیعت نمودند و او عبدالله بن یزید انصارى را حاکم کوفه کرد . در روز ۲۲ ماه رمضان به کوفه رسید و مروان در شام می خواست پیش ابن زیاد رود و بیعت کند که ابن زیاد به شام وارد شد و او را از تصمیم خود منصرف کرد و براى تصدى مقام خلافت تشویق نمود . سپس به عنوان خلیفه با او بیعت کرد . بعد مروان سپاهى به امیرى ابن زیاد به سوى عراق فرستاد و سپاه شام با سپاه سلیمان در عین الورد به جنگ پرداختند . چند بار سپاه سلیمان غالب گردید ولى در آخر نتوانستند مقاومت کنند و سلیمان بن صرد و عده زیادى از توابین کشته شدند.مختار بعد از ورود به کوفه به هر جمعیتى که می گذشت می گفت مژده باد که نصرت و فرج نزدیک است . بعضى از قاتلین امام حسین مثل عمر بن سعد نزد امیر کوفه عبدالله بن یزید رفتند و او را بر علیه مختار تحریک کردند . در اثر این وسوسه به سر مختار ریختند و او را گرفته زندانى کردند .مختار غلام خود را پیش عبدالله بن عمر شوهر خواهرش فرستاد که وساطت کند تا از زندان آزد شود . عبدالله بن عمر به عبدالله بن یزید نامه نوشت و از او درخواست آزادى مختار را نمود و او مختار را آزاد کرد ولى با ضمانت ده نفر از بزرگان کوفه.عبدالله بن زبیر حاکم کوفه عبدالله بن یزید را عزل نمود و عبدالله بن مطیع را حاکم به کوفه فرستاد . ایاس نزد او رفت و گفت : من از قیام مختار بر علیه تو مطمئن نیستم .ابن مطیع مختار را خواند ولى زائده از مکر ابن مطیع او را مطلع کرد مختار تمرّض نمود و مخفیانه اصحاب خود را در خانه و اطراف آن جمع آورى کرد.بنا به نوشته بعضى از تواریخ مخفیانه توافق امام زین العابدین و محمد بن حنفیّه را به دست آورد و عده اى پیشنهاد کردند که ابراهیم بن مالک را نیز دعوت نماید . چون او مرد قوى و شجاع است . مختار با عده اى پیش ابراهیم رفت و موافقت او را نیز جلب نمود و او نیز با مختار بیعت کرد.ابراهیم با پدرش مالک اشتر ره از سن چهارده سالگى در محضر حضرت على بودند . حضرت به او شمشیرى اهداء نمود و نزد او باقى بود . مختار و ابراهیم با لشکر ابن مطیع برخورد کردند و ابن مطیع به بصره فرار نمود.
در تاریخى آمده که : مختار به او صد هزار درهم فرستاد که از کوفه بیرون رود و ابن مطیع پول را گرفت و به بصره رفت و مصعب را تحریک نمود تا به جنگ مختار آمدند و ابراهیم آنها را شکست داد . عبدالله بن مطیع کشته شد و مصعب به بصره فرار کرد.مختار با ابراهیم شورشهاى داخلى کوفه را آرام نمود و کمر به قتل قتله کربلا بست و در سال ۶۶ قبل از کشته شدنش انتقام از قاتلین اباعبدالله الحسین گرفت. عبدالملک بن مروان در شام به تخت نشست . ابن زیاد را حاکم موصل کرد و هشتاد هزار نفر لشکر همراه او نمود تا عراق و کوفه را از مختار باز گیرد و مختار نیز لشکرى مرکب از سى هزار نفر به فرماندهى ابراهیم بن اشتر و یزید بن انس به مقابل لشکر شام فرستاد و نتیجه به نفع قشون مختار تمام شد و ابن زیاد فرار کرد دوباره لشکر فراهم نمود و در موصل فرود آمد . مختار نیز ابراهیم را با دوازده هزار نفر به جنگ ابن زیاد فرستاد . در کنار نهر خازر دو لشکر به هم رسیدند . باز لشکر ابراهیم فاتح شد و لشکر شام تارومار گردید و ابراهیم مردى را در لباسى که از خَز به تن داشت و شمشیرى به دست گرفته بود بر او حمله کرد و او را کشت فردا چند نفر فرستاد از آن مرد تفحّص نمودند دیدند ابن زیاد ملعون است سرش را جدا نمودند به مختار فرستادند و کشته شدن ابن زیاد مصادف با روز عاشورا سال ۶۷ هجرى بود . کشته هاى اهل شام را در این جنگ ۷۰۰۰۰ نفر نوشته اند.
کشته شدن مختار
چنانکه گفتیم مصعب از لشکر ابراهیم شکست خورد و عبدالله برادرش با مختار صلح نمود و مصعب به حکومت بصره قناعت کرد ولى ازدیاد قدرت روز افزون مختار او را به فکر انداخت و از طرفى فراریان کوفه او را تحریک می کردند . بالاخره با لشکر فراوان به سوى کوفه حرکت کرد.مختار نیز در مسجد جامع کوفه منبر رفت و مردم کوفه را تحریک به جنگ با مصعب نمود ولى مردم بى وفاى کوفه شنیدند مصعب با لشکر بسیار به جانب کوفه می آید از یارى به مختار خوددارى کردند و ابراهیم بن اشتر نیز در موصل از طرف مختار امارت داشت و از حرکت مصعب بى اطلاع بود مختار با یاران خود از کوفه خارج شد و در برابر لشکر مصعب ایستاد جنگ درگرفت اول از لشکر مصعب گروهى کشته شدند که از جمله آنها محمد بن اشعث بود ولى سستى کوفیان مجال تجدید نفس به لشکر مصعب داد و حمله شدید کرده و لشکر مختار را عقب زدند در چهاردهم ماه مبارک رمضان سال ۶۷ قمرى در سن ۶۷ سالگى مختار کشته شد و سرش را جدا کردند و به پیش مصعب به دارالاماره آوردند.
و قبر جناب مختار در زاویه مسجد جامع کوفه معروفست و مختار دو زن داشت به نامهاى ام ثابت و عمره دختر نعمان بن بشیر انصارى پس از قتل مختار مصعب هر دو را احضار کرد و گفت در حق مختار چه میگوئى ام ثابت گفت تو هر چه می گوئى ما هم آنرا می گوئیم او را آزاد کرد و دیگرى گفت او بنده صالح بود مصعب او را زندانى کرد و جریان را همراه با تهمت اینکه او مختار را پیامبر می داند به عبدالله بن زبیر گزارش داد حکم قتل او را صادر نمود و در میان کوفه و حیره با سه ضربه شمشیر کشته شد. مختار در سال اول هجرت به دنیا آمد و اهل فضل و دین و پدرش ابوعبیده ثقفى و مادرش دومه دختر وهب بود.مختار مردى شجاع و سخى و حاضر جواب بود و این بزرگوار ۱۸ ماه حکومت کرد می نویسند ۱۸ هزار نفر از کسانى که در قتل امام شرکت کرده بودند کشت.
تاریخ کوفه ص ۶۷ از صواعق محرقه ص ۱۱۸ نقل می کند که : از اتفاقات عجیب روزگار سخن عبدالملک بن عمیر است که می گوید در کوفه به قصر اماره داخل شدم و مردم دور ابن زیاد نشسته بودند و سر امام حسینعلیهالسلام روى سپرى در سمت راست او بود بعد از زمانى به نزد مختار در این قصر آمدم سرابن زیاد را نزد او دیدم همانطور بعد از زمانى نزد مصعب بن زبیر آمدم سر مختار رانزد او دیدم بعد از زمانى نزد عبدالملک بن مروان آمدم سر مصعب را نزد او دیدم به عبدالملک خبر دادم گفت خداوند پنجمی را نشان ندهد و دستور داد در سال ۷۱ قصر اماره را خراب کردند، و این موضوع در تذکره الخواصّ سبط بن جوزى ص ۱۴۸ هم آمده.
مرحوم ممقانى در تنقیح اخبار وارده در ذمّ و مدح مختار بن ابى عبیده ثقفى را در ص ۲۰۶ آورده و بالاخره بعد از تحلیل و بررسى نتیجه گرفته که مختار امامی المذهب بود و عادل نبود و یا لااقل عدالتش ثابت نشده و روایاتش از قبیل حسان می باشد و در آنجا آورده و نصّ ابن طاووس على العمل بروایته و فى التحریر الطاووسى بعد ذکر شطر من الاخبار المادحه ثم عده من الاخبار الذامّه الخ تا فرموده قال الرجحان فى جانب الشکر و المدح.
مرحوم ممقانى در جلد سوم تنقیح المقال ص ۲۰۳ و مرحوم شیخ عباس قمی در سفینه البحار جلد اول ص ۴۳۵ نقل کرده که: ابومحمد الحکم پسر مختار به حضور امام باقر مشرف شد . بعد از گفتگوهائى حضرت فرمود : رحم اللّه اباک رحم اللّه اباک ما ترک لنا حقّا عند احد الّا طلبه قتل قتلتُنا و طلب بدمائنا.
مرحوم شیخ عباس قمی در سفینه البحار جلد اول ص ۴۳۵ آورده که : عن ابى جعفرعلیهالسلام قال لا تسبّوالمختار فانّه قد قتل قتلتنا و طلب بثارنا و زوّج اراملنا و قسّم فینا المال على العسره.
باز در همان صفحه آمده که : وقتى که سر ابن زیاد و سر عمر بن سعد را پیش امام سجاد آوردند خرّسا جدا. قال : الحمدللّه ادرک لى ثارى من اعدائى و جزى المختار خیرا.