یکى از شاخه هاى شهود و مکاشفه، رؤیاهاى صادقه است; یعنى خواب هایى که به حقیقت می پیوندد و درست مطابق واقع می باشد. چنین خواب هایى را نوعى مکاشفه می نامند.
می دانیم فلاسفه روحى – برخلاف فلاسفه مادى که خواب و رؤیا را نتیجه مستقیم کارهاى روزانه یا نتیجه آرزوهاى برآورده نشده یا حاصل ترس و وحشت از امور مختلف معرفى می کنند – معتقدند که خواب و رؤیا بر چند قسم است:
1. خواب هایى که مربوط به زندگانى گذشته و امیال آرزوها است.
2. خواب هاى پریشان و نامفهوم که عرب آن را «أضْغاثُ أَحلام» می گوید و نتیجه فعالیت قوه توهّم و خیال است.
3. خواب هایى که مربوط به آینده می باشد و پرده از روى اسرارى بر می دارد، و یا به تعبیر دیگر شهودى است که در حالت خواب صورت می گیرد.
فلاسفه مادّى هیچ دلیلى بر نفى قسم سوّم ندارند، و به عکس مدارک زیادى در دست داریم که نشان می دهد این قسم سوّم نیز واقعیّت دارد، و ما چندین نمونه زنده آن را که قابل انکار نیست در تفسیر نمونه آورده ایم.(1)
جالب این که در قرآن مجید نیز حدّاقل به هفت مورد از این رؤیاهاى صادقه اشاره شده است:
1. قرآن مجید در سوره فتح، از یکی از رؤیاهاى صادقه پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) سخن می گوید که در خواب دید به اتفاق یارانش براى انجام مناسک عمره و زیارت خانه خدا، وارد مکه شدند. این خواب را براى یاران بیان کرد، همگى شاد گشتند، ولى در آغاز گمان می کردند تعبیر این خواب در سال ششم هجرت که صلح حدیبیه در آن واقع شد صورت می پذیرد، و صورت نپذیرفت; ولى پیامبر (صلى الله علیه وآله) به آنها اطمینان داد که این رؤیاى صادقه بوده و حتماً تحقّق خواهد یافت.
قرآن در پاسخ کسانى که در این زمینه، تردید به خود راه داده بودند می گوید:
(لَّقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لاَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِکَ فَتْحاً قَرِیباً) ; «رؤیایى را که خداوند به پیامبرش نشان داد، راست است، مسلّماً همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام خواهید شد در حالى که در امنیّت هستید، سرهاى خود را (طبق مناسک عمره) تراشیده، و ناخن هاى خود را کوتاه کرده اید، و از هیچ کس ترس و وحشتى ندارید، خداوند چیزهایى را می دانست که شما نمی دانستید (و در این تأخیر، حکمتى است و قبل از آن فتح نزدیکى قرار دارد (فتح دژهاى نیرومند خیبر یا صلح حدیبیه که خود یکى از فتح هاى بزرگ بود).»(2)
این خواب با تمام خصوصیات اش در ذى القعده سال هفتم هجرت تحقّق یافت که در تاریخ اسلام به عنوان «عمره القضاء» معروف شده است. زیرا مسلمانان می خواستند آن را در سال قبل بجا آورند و بر اثر ممانعت قریش تحقّق نیافت.
با این که مسلمانان بدون سلاح در مکه که مرکز قدرت دشمن بود وارد شدند; چنان اُبهت آنها سراسر محیط را فرا گرفت که تعبیر «آمنین» و «لاتخافون» در مورد آنها کاملا تحقق یافت. بدون هیچ ترس و واهمه اى از دشمن، مراسم زیارت خانه خدا را انجام دادند و این از عجایب تاریخ اسلام است، به این ترتیب آن رؤیا با تمام خصوصیات اش که در آن شرایط به هیچ وجه قابل پیش بینى نبود، به وقوع پیوست.
2. در سوره اسراء اشاره به رؤیاى دیگرى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) شده است. اشاره اى بسیار کوتاه و سربسته، می فرماید:
(وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِى أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِى الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَاناً کَبِیراً) ; «ما آن رویایى را که به تو نشان دادیم فقط براى آزمایش مردم بود، همچنین شجره ملعونه (درخت نفرین شده) را که در قرآن ذکر کرده ایم، ما آنها را تخویف و انذار می کنیم، امّا جز بر طغیانشان افزوده نمی شود.»(3)
در حدیث معروفى که بسیارى از مفسّران شیعه و اهل سنّت نقل کرده اند آمده است که پیامبر (صلى الله علیه وآله) در خواب دید میمون هایى از منبر او بالا می روند و پایین می آیند. او بسیار از این مسأله غمگین شد، زیرا این خواب خبر از حوادث ناگوارى در رهبرى مسلمین بعد از شخص پیامبر (صلى الله علیه وآله) می داد. (بسیارى این خواب را به حکومت بنى امیّه تفسیر کرده اند که یکى بعد از دیگرى بر جاى پیامبر نشستند و حکومت اسلامی و خلافت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را به فساد کشیدند; آنها افرادى فاقد شخصیت بودند و از راه و رسم جاهلیّت تقلید می کردند.)(4)
ولى بعضى این رؤیا را همان رؤیاى ورود در مسجد الحرام دانسته اند; در حالى که سوره اسراء در مکه نازل شده و این رؤیا مسلّماً در مدینه و قبل از ماجراى حدیبیه در سال ششم بود.
بعضى دیگر مانند فخررازى ترجیح داده اند که رؤیا به معناى رؤیت و مشاهده کردن در حال بیدارى باشد و آن را اشاره به مسأله معراج می دانند.(5)
این احتمال بسیار ضعیف است چرا که مفهوم اصلى « رؤیا » از نظر متون لغت همان مشاهده در حال خواب است و نه بیدارى. بنابراین صحیح همان تفسیر اوّل است.
در این که منظور از «شجره ملعونه» (درخت نفرین شده) چیست؟ بعضى آن را به «شجره زقوم» که درختى است مطابق آیه 64 سوره صافات در قعر جهنم می روید، و میوه اى بسیار بد طعم و ناگوار دارد و طبق آیات 46 و 47 سوره دخان خوراک گنهکاران است.
در حالى که بعضى آن را به قوم سرکش یهود تفسیر کرده اند. آنها همانند درختى بودند با شاخ و برگ فراوان امّا مطرود درگاه خداوند.
ولى در بسیارى از کتب معروف تفسیر شیعه و اهل سنّت « شجره ملعونه» به بنى امیّه تفسیر شده است; و فخررازى آن را از ابن عباس، مفسّر معروف اسلامی نقل کرده است;( 6) و این تفسیر با آنچه درباره رؤیاى پیغمبر (صلى الله علیه وآله) ذکر شد کاملا هماهنگ است.
ممکن است گفته شود که در قرآن مجید ذکرى از این « شجره ملعونه» به میان نیامده است; ولى با توجّه به این که قرآن شدیداً منافقان را لعن کرده ( 7) و بنى امیّه از سردمداران نفاق در اسلام بودند این مشکل حل می شود.
از این گذشته تعبیر (وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَاناً کَبِیراً) ;«ما آنها را انذار می کنیم ولى جز بر طغیان عظیمشان افزوده نمی شود» کاملا درباره آنها صادق است.
در روایتى آمده است که جمعى از یاران امام صادق(علیه السلام) از آن حضرت (یا از پدرش امام باقر(علیه السلام) ) درباره این آیه سؤال کردند. فرمود: «منظور از “شجره ملعونه” بنى امیّه است.»(8)
همین معنا از امیرمؤمنان على(علیه السلام) و در روایت دیگرى از امام باقر (علیه السلام) نقل شده و على بن ابراهیم نیز آن را در تفسیرش آورده است.(9)
سیوطى در درالمنثور نیز روایات متعدّدى در زمینه «شجره ملعونه» و رؤیاى پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) آورده که گاه به بنى امیّه و گاه به بنى الحکم و بنى العاص (که همه از یک شجره خبیثه بودند) تفسیر شده است.(10)
به هر حال این رؤیا بعد از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به تحقّق پیوست، و این شجره ملعونه سرانجام بر جاى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) یکى بعد از دیگرى تکیه زدند، و فتنه و بلاى عظیمی به وجود آوردند و آزمون مهمی براى مسلمانان شدند.
3. رؤیاى صادقانه دیگر رؤیاى ابراهیم خلیل(علیه السلام) در مورد فرمان ذبح فرزندش اسماعیل(علیه السلام) است. او که در یک میدان آزمایش بزرگ به منظور رسیدن به مقام والاى امامت و رهبرى خلق گام نهاده بود و مأمور ذبح فرزند بسیار عزیزش اسماعیل شد; و عجب این که این مأموریت بزرگ و عجیب در عالم خواب به او داده شد، خوابى که همچون وحى براى او واقعیّت داشت و مسؤلیت آفرین بود. چنانکه قرآن در سوره صافات می گوید:
(فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ یَا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِنْ شَاءَ اللهُ مِنْ الصَّابِرِینَ) ; «هنگامی که (ابراهیم) با او (اسماعیل) به مقام سعى رسید گفت فرزندم من در خواب می بینم که باید ترا ذبح کنم، ببین نظر تو چیست؟ گفتم: پدرم آنچه به تو دستور داده شده اجرا کن بخواست خدا مرا از صابران خواهى یافت.»(11)
تعبیر به «أرى» (می بینم) که فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد، نشان می دهد که ابراهیم(علیه السلام) این خواب را مکرر دید. آن چنان که اطمینان کامل پیدا کرد که فرمان خدا است، و لذا فرزندش اسماعیل (علیه السلام) به او گفت: اى پدر! آنچه به تو دستور داده شده است اجرا کن، من تسلیم ام و شکیبایى می کنم.
به همین دلیل در آیه 104 و 105 همین سوره آمده است «ما او را ندا دادیم که اى ابراهیم مأموریتى را که در خواب به تو داده شده بود، انجام دادى; (وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا).
این ماجرا دلیل روشنى است براى آنها که می گویند خواب می تواند به عنوان نوعى وحى نسبت به انبیاءِ و پیامبران تلقى شود; و در اخبار اسلامی نیز آمده است: «إنَّ الرُّؤْیا الصّادِقَهُ جُزْء مِنْ سَبْعِینَ جُزءً مِنَ النُّبُوَهِ»: «رؤیاى صادقه جزئى از هفتاد جز از نبوّت است.»(12)
گرچه بعضى از اصولیون در این دستور تردید کرده اند که چگونه ممکن است حکم الهى قبل از عمل نسخ گردد؟ ولى همان گونه که در جاى خود گفته شده این در غیر مورد احکام امتحانى است که هدف از آن آزمودن شخص یا چیزى است; و تعبیر به (قَدْ صدَّقْتَ الرُّؤْیا) : «خوابى را که دیده بودى تصدیق کردى و تحقّق بخشیدى» دلیل بر این است که ابراهیم (علیه السلام) با آماده کردن تمام مقدمات ذبح فرزندش اسماعیل(علیه السلام)، و مهیّا شدن براى این ایثار بزرگ و بى نظیر، تمام آنچه را که وظیفه او بود، انجام داد.
4. خواب یوسف(علیه السلام) در خانه پدر یکى دیگر از رؤیاهاى صادقه بود که در آغاز سوره یوسف به آن اشاره شده است:
(إِذْ قَالَ یُوسُفُ لاَِبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّى رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ): «بخاطر بیاور هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: “پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده می کنند.»(13)
پدر با شنیدن این خواب حوادث آینده را پیش بینى کرد و به او بشارت داد که خدا مقام والایى به تو می دهد و نعمت اش را بر تو و آل یعقوب تمام خواهد کرد.
بعضى از مفسّران گفته اند: یوسف(علیه السلام) این خواب را در دوازده سالگى دید، و چهل سال بعد تعبیر آن تحقّق یافت! آن زمان که بر اریکه حکومت مصر تکیه زده بود، و یازده برادر به اتفاق پدر و مادر از کنعان نزد او آمدند، و براى او خضوع کردند، یا به شکرانه این نعمت براى خدا سجده نمودند، چنانکه در اواخر همین سوره به آن اشاره شده است: (وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ یَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَاى مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّى حَقّاً): «و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند; و همگى براى او (درپیشگاه خداوند)به سجده افتادند; و گفت: “پدر! این تعبیر همان خوابى است که پیش از این دیدم; پرورگارم آن را تحقق بخشید.»(14)
این ماجرا نیز به خوبى حکایت می کند که ممکن است حوادثى که در چهل سال بعد واقع می شود در یک رؤیاى صادقانه در یک قلب پاک و آماده منعکس گردد; گرچه عدد 40 سال در متن آیات قرآن نیامده، ولى از قراین آیات به خوبى نمایان است که در میان این دو حادثه فاصله بسیار بوده است.
قابل توجّه این که یعقوب(علیه السلام) از بشارت هایى که پس از این رؤیا به فرزند خردسال اش می دهد این است که می گوید: (وَیُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الاَْحَادِیثِ) : «و از تعبیر خوابهاى به تو می آموزد.»(15)
این جمله خواه به معناى علم تعبیر خواب تفسیر شود – آن چنانکه بسیارى از مفسّران گفته اند – و یا آن چنانکه در تفسیر المیزان آمده مفهومی گسترده تر از علم تعبیر خواب داشته باشد، و آگاهى بر ریشه حوادث و نتایج آن را نیز شامل شود،(16) در هر حال دلیل بر این است که بعضى از رؤیاها ممکن است صادقه باشد و داراى تأویل هاى عینى و واقعى.
5 و 6. خواب هایى که هم بندهاى زندانى یوسف (علیه السلام) در آن هنگام که به جرم پاکدامنى در زندان عزیز مصر گرفتار بود دیدند. قرآن در همان سوره یوسف این معنا را چنین بازگو می کند:
(وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّى أَرَانِى أَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ الاْخَرُ إِنِّى أَرَانِى أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِى خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ): «و (در این هنگام) دو جوان، همراه او وارد زندان شدند; یکى از آن دو گفت: “من در خواب دیدم که (انگور براى ساختن) شراب می فشارم.” و دیگرى گفت: “من در خواب دیدم نان بر سرم حمل می کنم; که پرندگان از آن می خورند; ما را از تعبیر این خواب آگاه کن که تو را از نیکوکاران می بینیم.»(17)
یوسف (علیه السلام) نخست آنها را دعوت به توحید و پرستش خداوند یگانه کرد; سپس به تعبیر خواب آنها پرداخت. به آن کس که خواب دیده بود انگور براى شراب می فشارد گفت: تو از زندان خلاص خواهى شد، ولى به نفر دوّم که خواب دیده بود نان بر سر دارد و پرندگان از آن می خورند، گفت: تو محکوم به اعدام خواهى شد، و سرانجام هر دو تعبیر تحقّق یافت. (و طبیعى است که در محیط فاسدى همچون محیط مصر، با آن حکومت خود کامه جبّار، که یوسف ها را به جرم پاکدامنى به زندان می افکنند، سازش با حکّام ظالم و آماده کردن شراب براى آنها موجب آزادى شود، امّا کسانى که روح حمایت از ضعیفان داشته باشند و نان به پرندگان دهند محکوم به اعدام گردند.)
به هر حال این دو رؤیا که شرح آن با صراحت در قرآن آمده، نشان می دهد که رؤیاها می تواند گاهى به عنوان منبعى براى معرفت تلقّى گردد; امّا البتّه نه هر رؤیایى، و نه براى هر معبّر و تفسیر کننده خواب.
7. رؤیاى سلطان مصر: در همین داستان یوسف(علیه السلام) ، در قرآن مجید خواب دیگرى منعکس است که نمونه روشنى از رؤیاهاى صادقه است.
او در خواب می بیند که: هفت گاو لاغر به هفت گاو چاق حمله کردند و آنها را خوردند، و هفت خوشه خشکیده برگرد هفت خوشه سبز پیچید و آنها را از میان برد. از این خواب در وحشت فرو رفت، و از اطرافیان خود تعبیر آن خواب را مطالبه کرد:
(وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّى أَرَى سَبْعَ بَقَرَات سِمَان یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلاَت خُضْر وَأُخَرَ یَابِسَات یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِى فِى رُؤْیَاى إِنْ کُنتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ): «و (در این هنگام) پادشاه گفت: “من درخواب دیدم هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر آنها را می خورند; و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده; (که خشکیده ها بر سبزها پیچیدند; و آنها را از بین بردند.) اى گروه اشراف! درباره خواب من نظر دهید، اگر خواب را تعبیر می کنید.»(18)
شاید می خواستند با این سخن سلطان مصر را از نگرانى بیرون آورند. (توجّه داشته باشید سلطان و فرعون مصر حاکم بر کل این کشور بود، و امّا عزیز مصر به گفته بعضى از مفسّران وزیرخزانه دارى مصر بود، نام فرعون معاصر یوسف(علیه السلام) را ریّان بن ولید و نام عزیز معاصر قطفیر یا عطفیرنوشته اند.)(19)
ولى در این جا ساقى شاه که بعد از ماجراى خوابش از زندان آزاد شده بود به یاد یوسف صِدِّیق (علیه السلام) آن مرد آگاه و بیدار و راستگو افتاد، و ماجرا را به سلطان گفت. کسى را نزد یوسف (علیه السلام) فرستادند و خواب را چنین تعبیر کرد و گفت: «گفت: “هفت سال پى در پى زراعت می کنید; و آنچه را درو کردید، جز کمی که می خورید، در خوشه هاى خود باقى بگذارید (و ذخیره نمایید). ـ پس از آن، هفت سال سخت (قحطى و خشکسالى) می آید، که آنچه را براى آن سالها اندوخته اید، می خورند; جز کمی که (براى بذر) ذخیره خواهید کرد. ـ سپس سالى فرا می رسد که باران فراوان نصیب مردم می شود; و در آن سال، مردم عصاره (میوه ها را) می گیرند (و سال پربرکتى است.)»(20)
این تعبیر نیز دقیقاً به وقوع پیوست و چون نشانه هاى صدق و راستى و آگاهى و هوشیارى در آن نمایان بود، سبب آزادى یوسف(علیه السلام) و رسیدن او به مقام خزانه دارى مصر، و سپس حکومت او بر کل این کشور پهناور و آباد گردید.
خواب را به تنهایى به عنوان یک منبع معرفت نمی توان تلقى کرد، و به همین دلیل می گویند خواب حجیت ندارد; بلکه باید قرائن و شواهد روشن و انکار ناپذیرى از خارج به آن ضمیمه شود تا بتواند مدرک شود.
از مجموع این آیات به خوبى استفاده می شود که قسمتى از رؤیاها ممکن است منبعى براى درک پاره اى از حقایق گردد; و یا به تعبیر دیگر امکان دارد مسأله کشف و شهود در رؤیا تحقّق یابد و نه فقط در بیدارى.
این گونه رؤیاها طبق آیات فوق بر سه گونه است:
1. بعضى عیناً و بدون هیچ گونه تغییرى در بیدارى رخ می دهد، مانند رؤیاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد زیارت خانه خدا که در سوره فتح آمده است.
2. خواب هایى که به صورت تعبیر تحقّق می یابد، یعنى حتماً نیازمند به تفسیر است، تفسیرى که جز معبِّر آگاه، از آن با خبر نیست. (مانند رؤیاهاى چهارگانه یوسف (علیه السلام) و سلطان مصر و زندانیان که همه در سوره یوسف منعکس است.)
3. رؤیاهائى که جنبه حکم و فرمان دارد و نوعى از وحى در حالت خواب محسوب می شود. (مانند رؤیاى ابراهیم علیه السلام).
ولى مفهوم این سخن آن نیست که هر خوابى می تواند به عنوان کشف و شهود تلقّى شود; بلکه بسیارى از رؤیاها مصداق همان «أَضُغاثُ أَحْلام» (خواب هاى پریشان) و فاقد تعبیر است؛ رؤیاهایى که نتیجه فعالیت نیروى توهّم و یا محرومیّت ها و ناکامی ها و ناراحتى ها است.
سؤال:
در این جا ممکن است بعضى سئوال کنند که آیا ارتباط رؤیاها با حوادث آینده می تواند جنبه علمی داشته باشد؟ با این که جمعى به پیروى فروید روانشناس معروف، معتقدند خواب ها تفسیرى جز ارضاى تمایلات واپس زده و سر کوفته ندارند، که با تغییر و تبدیل هایى براى فریب «من» به عرصه خود آگاه ذهن روى می آورند. یا به تعبیر دیگر آنچه در ضمیر باطن به صورت یک میل ارضا نشده پنهان گردیده است در حالت خواب براى یکنوع اشباع تخیّلى به مرحله خود آگاه روى می آورد، گاه بدون تعبیر منعکس می شود ـ همانند عاشقى که محبوب از دست رفته خود را در خواب مشاهده می کند ـ و گاه تغییر صورت می دهد و به شکل مناسبى منعکس می گردد که در این صورت نیاز به تعبیر دارد.
پاسخ:
این یک فرضیه بیش نیست، و در واقع آنها هیچ دلیلى براى این سخن ندارند. ممکن است قسمتى از خواب ها چنین باشد، ولى این ادّعا که همه خواب ها چنین است کاملا فاقد دلیل و برهان است.(21)
ما شک نداریم که رؤیاها چند گونه است، تنها یک بخش از آن است که رؤیاى صادقه نام دارد، و کلیدى است براى کشف بعضى از حقایق. ما این عقیده را در درجه اوّل از قرآن که وحى الهى است گرفته ایم، و در درجه بعد از تجربیاتى که در این زمینه صورت گرفته. منظور (از تجربیات حکایت هاى بى مأخذ نیست; بلکه منظور حوادثى است که دقیقاً براى افراد بزرگ و شناخته شده اى در عصر ما، یا قبل از عصر ما، واقع شده، و در کتاب هاى خود نوشته اند که در تفسیر نمونه در جلد نهم نمونه هاى روشنى از آن را آورده ایم.)
ضمناً از این جا معلوم می شود که خواب را به تنهایى به عنوان یک منبع معرفت نمی توان تلقى کرد، و به همین دلیل می گویند خواب حجیت ندارد; بلکه باید قرائن و شواهد روشن و انکار ناپذیرى از خارج به آن ضمیمه شود تا بتواند مدرک شود.
__________________________
پی نوشت:
(1) . تفسیر نمونه، جلد 9، صفحه 315 ـ 317.
(2) . سوره فتح، آیه 27.
(3) . سوره اسراء، آیه 60.
(4) . تفسیر فخررازى، جلد 20، صفحه 236.
(5) . این روایت در تفسیر قرطبى و مجمع البیان و تفسیر صافى و فخررازى آمده است; و مرحوم فیض کاشانى می گوید از روایاتى است که میان خاصّه و عامه معروف است.
(6) . قرطبى این روایت را از ابن عباس در تفسیر خود جلد 6، صفحه 3902 و فخررازى نیز آن را از ابن عباس نقل می کند، جلد 20، صفحه 237.
(7) . سوره محمّد، آیه 23.
(8) . نورالثقلین، جلد 3، صفحه 180، حدیث 278.
(9) . همان مدرک، صفحه 180 و 181 حدیث 282 و 283 و 286.
(10) . تفسیر المیزان، جلد 13، صفحه 157.
(11) . سوره صافات، آیه 102.
(12) . بحارالانوار، جلد 58، صفحه 167 ـ 178.
(13) . سوره یوسف، آیه 4.
(14) . سوره یوسف، آیه 100.
(15) . سوره یوسف، آیه 6.
(16) . تفسیرالمیزان، جلد 11، صفحه 86.
(17) . سوره یوسف، آیه 36.
(18) . سوره یوسف، آیه 43.
(19) . در تفسیر کبیر فخررازى این معنا از مفسّران نقل شده است، جلد 18، صفحه 108 (براى توضیح بیشتر در این زمینه به کتاب اعلام القرآن، صفحه 673 مراجعه شود.) ابوالفتوح رازى نیز تصریح می کند: یوسف(علیه السلام) سرانجام به مقام سلطنت مصر رسید. ابوالفتوح، جلد 6، صفحه 401.
(20) . سوره یوسف، آیه 47 – 49.
(21) . دانشمندان امروز حتى در این که منشأ خود خواب (نه رؤیا و خواب دیدن) چیست هنوز به نتیجه روشنى نرسیده اند که آیا واقعاً بر اثر یک عامل فیزیکى انسان به خواب می رود، یا یک عامل شیمیایى و یا هر دو، و یا یک سیستم فعالیت عصبى است. جایى که اصل مسأله خواب هنوز به صورت یک معمّا است; چگونه می توان انتظار داشت که موضوع رؤیا که به مراتب از آن پیچیده تر است حل شده باشد.
منبع: پیام قرآن، ج1، آیه الله العظمی مکارم شیرازی