چگونه قرآن کریم ظاهر و باطن دارد؟
چگونه زبان قرآن ظاهر و باطن دارد؟ چگونه زبانی که با کلمات بشری است و در حد فهم بشر نازل شده، می تواند معانی دارای هفت بطن را نیز انتقال دهد؟ رابطهی ظاهر و باطن قرآن چیست؟
پیرامون قرآن کریم ممکن است این اشکال مطرح شود که: «اینکه قرآن با کلمات بشری است و در سطح فهم بشر نزول یافته، اما می خواهد معنایی ورای فهم بشر عادی ارائه دهد، قابل تحلیل نیست».
بر طبق این اشکال، ظاهراً بین “نزول قرآن در سطح فهم بشر”، و “داشتن معانی ماورای فهم بشر”، تعارضی تصور شده است؛ به تعبیر دیگر، اگر قرآن کریم برای فهم بشر نازل شده، پس وجود معانی باطنی که ماورای درک بشر عادی است، چه مفهومی دارد؟
در پاسخ باید گفت، اولاً وجود معانی باطنی برای قرآن در کنار معانی ظاهری، به تعلیم و رهنمود خود اهل بیت (علیهم السلام)، که معلم و مبیّن واقعی قرآنند بوده است. پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: «ما نَزَلَ مِن القرآنِ آیهً إلّا و لَها ظَهرٌ و بَطنٌ»(1)؛ یا در ضمن روایتی از امام کاظم (علیه السلام) آمده: «إنّ القرآنَ لَه ظَهرٌ و بَطنٌ …»(2) بنابراین، هم وجود معانی باطنی برای قرآن مسلّم است، و هم خود آنها بهتر از هر کسی معنای باطن قرآن را می دانند.
ثانیاً، درست است که قرآن کریم با کلمات بشری نازل شده، تا اینکه آن را بفهمند و به واسطه آن هدایت شوند، ولی آن به این معنی نیست که همه افراد بشری به یک اندازه به مفاد همهی آیات آن پی میبرند، چنانکه یک کتاب علمی را نیز هر کسی متوجه نمی شود و نیاز به استاد و معلم دارد تا مطالب آن را بشکافد و توضیح دهد.
دیگر اینکه مسئلهی نزول قرآن در سطح فهم بشر، مربوط به ظواهر آیات این کتاب عزیز است، یعنی هرکسی با آشنایی اجمالی با زبان عربی و برخی علوم مربوط، یا با دیدن ترجمه آیات شریفه آن، می تواند در حد فهم خود از آن بهره مند شود؛ مثل آیه شریفه «قُل هُو اللهُ أحدٌ»، یا جمله کریمه «إنّ اللهَ رَبّی وَ ربُّکُم فَاعبُدوهُ»(مریم، 36)، «إنّ مَعَ العُسرِ یُسراً»(شرح، 6) و… .
اما آن معانیِ ماورای فهم بشر عادی، مربوط به باطن قرآن کریم است، که البته این معانی برای هر کسی معلوم نیست؛ (چون در باطن است و گویی در پشت الفاظ ظاهری پنهان شده، و ظاهرِ الفاظ بر آن معانی دلالت ندارد).
توضیح اینکه، قرآن مجید، کلام خداوند حکیمی است که کمال مطلق است و سخن چنین کسی، مانند خودش، از هر جهت کامل و تمام است. یعنی در عین زیباییهای ظاهری و فصاحت و بلاغت، معانی و محتوایی بلند و بی نقصی هم دارد. همچنین کلام او دارای ابعاد متعددی است، چون صادر شده از ذات کامل محض است و مانند کلام بشری محدود و ناقص و… نیست. و نیز باید توجه داشت که قرآن مجید کتاب خاتم است و بعد از آن، کتاب و کلام دیگری از جانب خداوند بر پیامبری نازل نمی شود؛ و همچنین به فرموده خودش، بیان همه چیز در آن آمده: «وَ نَزَّلنا علیکَ الکتابَ تِبیاناً لِکلّ شَیءٍ».(نحل، 89)
چنانکه امام علی (علیه السلام) نیز می فرماید: «… أَلَا إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یَأْتِی وَ الْحَدِیثَ عَنِ الْمَاضِی وَ دَوَاءَ دَائِکُمْ وَ نَظْمَ مَا بَیْنَکُم»: بدانید که در قرآن، علم به آنچه بعد از این می آید، و خبر از گذشته (چگونگى احوال پیشینیان) و درمان دردهای شما و نظم و ترتیب دادن بآنچه از امور دنیا و آخرت شما مربوط است، وجود دارد.(3)
و به فرموده امام صادق (علیه السلام): «فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا یَکُونُ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ، قَالَ اللهُ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْء»: در قرآن خبر امور مربوط به آسمان و زمین (و آنچه بین آنهاست)، و نیز خبر آنچه خواهد شد و آنچه که قبلا بوده آمده است.(4)
مسلّم است که چنین کتابی نمی تواند در همین الفاظ و معانی ظاهری (ظاهر قرآن) خلاصه شود و بگنجد، بلکه ورای این معانی ظاهری، معانی ای هم دارد که البته به راحتی برای همگان قابل دسترسی نیست.
بلکه علم کامل به معانی ظاهری و باطنی قرآن مخصوص اهل بیت (علیهم السلام) است، که در واقع مخاطبان اصلی قرآنند: «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه»(5)؛ چون طبق «حدیث ثقلین» (6)، ثقل دیگر و عِدل قرآن هستند و قرآن ناطق اند، و سپس آنان برای مردم تبیین می کنند؛ و این از جمله وظایف پیامبر اکرم و به تبع آن، سایر معصومین (علیهم السلام) است؛ «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِم».(نحل، 44) که این مطلب، خود نشانگر اهمیت کلام و بیان اهل بیت (علیهم السلام) در کنار قرآن کریم است.
امام علی علیه السلام در همین رابطه می فرماید: «لَا یَنْطِقُ بِلِسَانٍ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَان». قرآن خودش سخن نمی گوید، بلکه کسی باید آن را تبیین و ترجمه کند.(7)
و در سخنی دیگر می فرماید: «ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ …». قرآن را به سخن آورید، لکن به خودى خود و بى مبیّنِ حقیقى گویا نمی شود، اما من شما را از آن خبر می دهم (علوم و احکام آن را بیان می کنم).(8)
امام باقر (علیه السلام) هم می فرماید: «مَا یَسْتَطِیعُ أَحَدٌ أَنْ یَدَّعِیَ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ ظَاهِرَهُ وَ بَاطِنَهُ غَیْرُ الْأَوْصِیَاء». هیچ کس غیر از اوصیای پیامبر اکرم نمی تواند ادعا کند که علم به همه معانی ظاهری و باطنی قرآن دارد.(9)
و اما دیگران (اهل علم و معرفت و…) هم ممکن است به واسطهی صفای باطن و تدبّر در آیات قرآن، به بخشی از معانی باطنی دست یابند. ولی مردم عادی تنها به معانی ظاهری الفاظ آگاهی دارند و همین برایشان حجت است.
افزون بر این، روایات متعددی نیز درباره معنای ظاهر و باطن قرآن وجود دارد. بنابراین بهتر است معنای ظاهر و باطن را از همان کسانی که به این حقیقت اشاره کرده اند پرسید. از جمله در روایتی آمده:
«سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ ظَهْرِ الْقُرْآنِ وَ بَطْنِهِ فَقَالَ ظَهْرُهُ الَّذِینَ نَزَلَ فِیهِمُ الْقُرْآنُ وَ بَطْنُهُ الَّذِینَ عَمِلُوا بِأَعْمَالِهِمْ یَجْرِی فِیهِمْ مَا نَزَلَ فِی أُولَئِک».(10) از امام باقر (علیه السلام) از معنای ظاهر و باطن قرآن پرسیدم، فرمود: ظاهر قرآن در مورد کسانی است که آیات قرآن ابتدا درباره آنها نازل شده، و باطن قرآن شامل کسانی می شود که اعمالی مثل قبلی ها انجام می دهند، در نتیجه آن آیه بر آنها نیز منطبق و جاری می شود.
همچنین در روایتی از امام باقر (علیه السلام) راجع به حدیث پیامبر اکرم «مَا مِنَ الْقُرْآنِ آیَهٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ» سؤال شد، که امام می فرماید: «ظَهْرُهُ تَنْزِیلُهُ وَ بَطْنُهُ تَأْوِیلُهُ مِنْهُ مَا قَدْ مَضَى وَ مِنْهُ مَا لَمْ یَکُنْ؛ یَجْرِی کَمَا تَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ». ظاهر قرآن همان تنزیل قرآن است(آیات نازل شده پیرامون مطلبی خاص)، و باطن قرآن همان تأویل آن است(آنچه که حقیقت آیات به آن برمی گردد)؛ تأویل بعضی از آیات واقع شده و برخی دیگر هنوز واقع نگردیده، قرآن همانند خورشید و ماه، در جریان و گردش است(آیات آن همیشه زنده و برقرار است و بر مصادیق مشابه قابل انطباق می باشد).(11)
بر طبق این دو روایت، «ظاهر قرآن» همان چیزی است که ابتداءاً در صدر اسلام به مناسبتی بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نازل شده، ولی «باطن قرآن» در زمانهای بعد و مراحل دیگر، بر اساس تشابه مصادیق مطرح می شود. با این بیان، در اینجا سخن از دو مقام و دو حیطه است، که با هم تصادم و تعارضی ندارند، بلکه در امتداد و در طول یکدیگرند.
صدرالمتألهین شیرازی نیز در تبیین فلسفی-عرفانی خود در این زمینه می گوید:
«قرآن از جانب خدا به سوی خلق با هزار حجاب نازل شده، و این به خاطر ضعف قلب و بصیرت و علم آنهاست… . قرآن با اینکه حقیقت واحدی است، اما دارای مراتب و مقام های متعددی بوده، و به همین خاطر دارای اسامی متعددی می باشد، مانند: مجید، کریم، حکیم، عزیز و… .
قرآن با وجود عظمت و قدر و مقامش، ملبّس به لباس حروف و الفاظ و عبارات شده، و این نیست مگر به خاطر رحمت و شفقت خداوند به انسانها که به این وسیله انیس آنها شود و به فهم آنها نزدیک گردد؛ گویی با آنها مدارا کرده و به ذوق آنها از مرتبه بلند خود پایین آمده، وگرنه خاک کجا و ربّ الارباب کجا! پس در هر حرف آن هزار رمز و اشاره است… .
در واقع خداوند با نزول قرآن، دامی از حروف و الفاظ (ظاهر قرآن)، به همراه دانه های معانی (باطن)، برای صید پرنده های آسمان (خلق خود) گسترده است. که برای هر پرنده ای رزق مشخصی است… ولی بعضی توان درک و استفاده از این غذای روح را ندارند و آنها از فهم معانی قرآن بی بهره اند. اما آنکه در قلبش نور قرآن قرار گرفت و حجابهای مادی را کنار زد، اسرار و رموز (باطن) آیات آن را درک می کند… .
بنابراین در قرآن به مقتضای حال همه افراد آنچه صلاح آنهاست ذکر شده، و انواع رزق مادی و معنوی و دنیوی و اخروی، هر دو با هم، در آن موجود است، «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ»(انعام، 59)… . همه علوم از جمله حکمتها و معارف که غذای روح است، و مطالب مادی و صوری دیگر، مانند قصص و احکام و ارث و ازدواج و… نیز در آن فروگذار نشده… . پس اگر از درون و باطن تو راهی به ملکوت و باطن قرآن باشد، می فهمی که بیان همه چیز در قرآن آمده است».(12)
سخن آخر اینکه، وجود معانی باطنی برای قرآن کریم، هم مستند به دلیل نقلی است، یعنی هم روایات معتبر از آن خبر می دهند؛ و هم دور از ذهن و عقل نیست، زیرا به خاطر ویژگی های خاص این کتاب مجید که قبلا اشاره شد (نزول از جانب کمال محض، آخرین کتاب الهی بودن، بیانگر همه چیز بودن آن و…)، نمی تواند محصور و محدود به همین ظاهر موجود باشد.
نکته دیگر اینکه، به نظر می رسد اصل مطلب در مبحث ظاهر و باطن قرآن که از سوی اهل بیت (علیهم السلام) مطرح و بر آن تأکید شده، زنده و جاوید بودن قرآن حکیم است؛ چرا که معجزهی جاوید پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است، و لازمهی جاوید بودنش این است که در همهی اعصار و دوران قابل بهره گیری باشد، که یکی به خاطر قابل تطبیق بودن آیاتش بر مصادیق مشابه است. و این سخن درستی نیست که گاهی گفته می شود: فلان آیاتِ در موضوع خاص، در زمان کنونی چه فایده و استفادهای دارد؟! چرا که از معانی باطنی و پنهان قرآن نباید غافل شد؛ بنابراین باید از جهل خود سخن بگوییم، نه از نقص قرآن حکیم.
پی نوشت:
1. مجازات النبویه، سید رضی، ص236
2. الکافی، کلینی، ج1 ص374
3. نهج البلاغه، خطبه 158
4. بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار، ج1 ص195
5. الکافی، کلینی، ج8 ص312
6. پیامبر اکرم فرمودند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا …»؛ کمال الدین، شیخ صدوق، ج1 ص234
7. نهج البلاغه، خطبه 125
8. نهج البلاغه، خطبه 158
9. بصائر الدرجات، ج1 ص193
10. معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص259
11. بصائر الدرجات، ج1 ص196
12. الحکمه المتعالیه فى الأسفار العقلیه الاربعه، ملاصدرا، ج7 ص31-46