معمولاً غالب مردم از مرگ می ترسند، تنها گروه اندکی هستند که بر چهرهی مرگ لبخند میزنند.
اما ببینیم چرا مرگ و مظاهر آن، و حتی نام بردن آن، برای گروهی درد آور است؟ دلیل عمدهاش، این است که به زندگی بعد از مرگ، ایمان ندازند، و یا اگر ایمان دارند، این ایمان به صورت یک باور عمیق درنیامده و بر افکار و عواطف آنها حاکم نشده است.
وحشت انسان از فنا و نیستی، طبیعی است. انسان حتی از تاریکی شب میترسد، چرا که ظلمت نیستی نور است و گاه از مرده نیز می ترسد، چرا که آن هم در مسیر فنا قرار گرفته است.
اما اگر انسان با تمام وجودش باور کند که دنیا، زندان مؤمن، و بهشت کافر است «الدنیا سجن المؤمن و جنه الکافر»۱
اگر باور کند که این جسم خاکی، قفسی است برای مرغ روح او که وقتی این قفس شکست آزاد میشود، و به هوای کوی دوست پر و بال میزند.
اگر باور کند «حجاب حجاب چهرهی جان بخش میشود غبار تنش» مسلّماً در آرزوی آن دم است که از این چهره، پرده بر افکند.
اگر باور کند مرغ باغ ملکوت است و از عالم خاک نیست، و تنها «دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنش».
آری اگر دیدگاه انسان دربارهی مرگ چنین باشد، هرگز از مرگ وحشت نمیکند، در عین اینکه زندگی را برای پیمودن مسیر تکامل خواهان است. لذا در حدیث عاشورا میخوانیم: هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگتر میشد و فشار دشمن بر حسین(ع) و یارانش بیشتر میشد، چهرههای آنها بر افروختهتر و شکوفاتر می گشت، و حتی پیر مردان خندان بودند. وقتی از آنها سوال میشد، چرا؟ میگفتند: برای اینکه ساعاتی دیگر شربت شهادت مینوشیم و حورالعین را در آغوش میگیریم!۲
علت دیگر برای ترس از مرگ، دلبستگی بیش از حد به دنیا است، چرا که مرگ میان او و محبوبش جدایی میافکند، و دل کندن از آنهمه امکاناتی که برای زندگی مرفه و پر عیش و نوش فراهم ساخته برای او طاقت فرسا است.
عامل سوم خالی بودن ستون حسنات و پر بودن ستون سیئات نامه عمل است. در حدیثی میخوانیم کسی خدمت پیامبر آمد، عرض کرد یا رسول الله(ص) من چرا مرگ را دوست نمیدارم؟
فرمود: آیا ثروتی داری؟
عرض کرد: آری.
فرمود: چیزی از آن را پیش از خود فرستادهای؟
عرض کرد: نه
فرمود: به همین دلیل است که مرگ را دوست نداری (چون نامهی اعمالت از حسنات خالی است)۳
دیگری نزد ابوذر آمد و همین سؤال را کرد که ما چرا از مرگ متنفریم؟!
فرمود: لأنکم عمرتم الدنیا، و خربتم الآخره فتکرهون ان تنتقلوا من عمران الی خراب!؛ برای اینکه شما دنیا را آباد کردهاید، و آخرتتان را ویران، طبیعی است که دوست ندارید از نقطهی آبادی به نقطهی ویرانی منتقل شوید۴
منبع۵
پینوشتها
سفینه البحار/ج۱/ص۶۰۳.
مقتل الحسین/ص۲۶۳.
محجه البیضاء/جلد۸/ص۲۵۸.
همان.
منبع: تفسیر نمونه/ج۲۴/جمعی از فضلا زیر نظر آیه الله مکارم شیرازی/تهران/دارالکتب الإسلامیه/چاپ چهاردهم/سال ۱۳۷۷