آیا نمی توان طبق آیه 254 و 48 بقره، شفاعت را منتفى دانسته و آیاتى را که مثبت شفاعت به اذن خدا هستند ـ اگر مثبت شفاعت باشند ـ درباره امور دنیا صادق دانست؟ مانند هدایت و رهبرى انبیا (انبیاء، 28). و رزق و توفّى و مانند آن که ملائکه عهده دار آن هستند (26، نجم).
شفاعت از بالا به پایین و از سوى خالق به سوى مخلوق است و شفاعت از پایین به بالا (یعنى شفاعت عندالله) ـ به این معنا که، مثلاً: امام حسین(ع) که نزد خدا مقامی دارد و شفاعت می کند و خدا به خاطر امام حسین، گناهان شخصى را نادیده می گیرد و او را داخل بهشت می کند، منتفى و اعتقاد به آن، بنابر قول استاد مطهرى شرک در ربوبیت است.[41]
پرسش شما چند قسمت دارد که باید به یکایک آنها پرداخته شود:
آیه 48 سوره بقره[ و هم چنین آیاتى چون 123، بقره] درباره یهودیانى است که خود را اولیاى الهى و فرزندان خدا می دانستند و معتقد بودند: (لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیامًا مَّعْدُودَهً)[42] خداوند متعال در جواب چنین کسانى اعلام می کند که آن روز، کسى از ایشان شفاعت نمی کند. امّا آیه 254 سوره بقره، به مؤمنان گوشزد می کند که در قیامت شفاعت مستقلى وجود ندارد و آیه 255 متذکر می شود که، هیچ کسى نمی تواند نزد خداوند شفاعت کند، مگر کسى که شفاعت او به اذن خدا باشد؛ پس روشن می شود که این آیه شفاعت غیر مستقل را اثبات می کند، زیرا در غیر این صورت، نه تنها ذکر شفاعت در این جا بى فایده است، بلکه نقض غرض نیز می شود، چرا که اگر آیه قبل (254) شفاعت را به طور کلى نفى کرده باشد، ذکر شفاعت، با این چنین بیانى، در آیه بعد (255) مفهوم عام آیه قبل را در ذهن مخاطب، مخدوش و شرک در ربوبیت را القاء می کند و این همان نقض غرض است.
و اگر به فرض بتوان آیات 28 انبیا و 26 نجم را به امور دنیایى تأویل برد، هرگز نمی توان آیه 109 سوره طه را مربوط به امور دنیایى دانست، چرا که به صراحت درباره معاد است. (یوْمَئِذ لاَّ تَنفَعُ الشَّفَـعَهُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـنُ وَ رَضِىَ لَهُو قَوْلاً)؛ در آن روز، شفاعت [به کسى] سود نبخشد، مگر کسى را که[ خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش را پسند آید. و همین یک آیه براى اثبات شفاعت در قیامت کافى است.
و باید دانست که آیاتى چون 28 انبیا و 26 نجم را نمی توان صرفاً به شفاعت رهبرى تأویل برد، زیرا بدون دلیل قطعى نمی توان از ظاهر و عمومیت آیات دست برداشت، به خصوص که آن چه از شفاعت متبادر می شود، شفاعت در قیامت است، نه شفاعت رهبرى که با مسامحه می توان آن را شفاعت نامید؛ پس چنین برداشتى خلاف ظاهر است.
اما در مورد مطالب پایانى پرسش، لازم است به چند نکته توجه شود:
اولاً، کلام مرحوم شهید مطهرى شامل دو نوع شفاعت است: شفاعت رهبرى یا شفاعت عمل و شفاعت مغفرت یا شفاعت فضل.[43] در این مورد، تذکر این نکته جا دارد که نقل پاره اى از کلام ایشان، موجب خلط بحث می شود.
ثانیاً، خود مرحوم مطهرى در مورد تعریف شفاعت می فرماید: «شفاعت همان مغفرت الهى است که وقتى به خداوند ـ که منبع و صاحب خیرها و رحمت هاست ـ نسبت داده می شود، به نام «مغفرت» خوانده می شود و هنگامی که به واسطه ها و مجارى رحمت منسوب می گردد، نام شفاعت به خود می گیرد … و هر شرطى که براى شمول مغفرت وجود دارد، براى شمول شفاعت نیز هست …»؛[44] بنابراین تعریف، «شفاعت از پایین به بالا …» نیز پاره اى از کلام ایشان است که در جاى خود درست است، لکن ربطى به تعریف شفاعت نزد امامیه ندارد. مرحوم مطهرى می نویسد: «شفاعت از آنِ خداست … شفاعت واقعى از خدا شروع و به گناه کار ختم می شود و در شفاعت باطل، عکس آن فرض شده است … در شفاعت هاى حق که نسبت دادن آن به انبیا و اولیا و مقربان درگاه الهى صحیح است، وسیله بودن شفیع، از ناحیه خداست؛ خداست که وسیله را وسیله قرار داده است.»[45]؛ بنابراین شرک در ربوبیت مورد ندارد.
—————
[41] عدل الهى، ص 247.
[42] بقره، آیه 80.
[43] عدل الهى، ص 268.
[44] همان، ص 279.
[45] همان، ص 281.