چرا قرآن آخرین کتاب آسمانى است؟
علّت هاى مختلفى را در پاسخ به این پرسش مطرح نموده اند، که به طور خلاصه به پاره اى از آنها اشاره می کنیم:
1. عدم تحریف قرآن؛ در سوره حجر آیه نُه چنین آمده است: (انّا نحن نزّلنا الذکر و انا له لحافظون)؛ و ما خود این کتاب را فرود آوردیم و هم البته خود نگهبان آن هستیم. این آیه، با قطعیت کم نظیرى، محفوظ ماندن قرآن از تحریف، تغییر و نابودى را بیان می کند. یکى از علت هاى تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید، تحریف و تبدیل هایى است که در تعلیمات و کتاب هاى مقدس پیامبران رخ می داد و به همین جهت آن کتاب ها و تعلیمات، صلاحیت خود را براى هدایت مردم از دست می داده اند، بیشتر پیامبران احیا کننده سنت هاى فراموش شده و اصلاح کننده تعلیمات تحریف یافته پیشینیان خود بوده اند. ظهور پى در پى پیامبران تنها معلول تغییر و تکامل شرایط زندگى و نیازمندى بشر به پیام نوین و رهنمایى جدید نیست، بلکه بیشتر به علت نابودى ها و تحریف و تبدیل ها کتاب هاى و تعلیمات آسمانى بوده است. بشر چند هزار سال پیش، نسبت به حفظ مواریث علمی و دینى ناتوان بوده است و از او جز این انتظارى نمی توان داشت؛ آن گاه که بشر به مرحله اى از تکامل برسد که بتواند مواریث دینى خود را دست نخورده نگه دارى کند، علّت تجدید پیام و ظهور پیامبر جدید منتفى می گردد و شرط لازمِ جاوید ماندن یک دین، موجود می شود و چنان که همه می دانیم، در میان کتاب هاى آسمانى جهان، تنها کتابى که درست و به تمام و کمال دست نخورده باقى مانده، قرآن است.
2. رشد و تکامل بشر: جامعه بشرى؛ مانند کلاس هاى مدرسه به شمار می روند. در زمان هایى به علت عدم رشد و تکامل بشریت، خداوند دستورها و کتاب ها و برنامه هاى جزئى و ساده تر را براى آنان نازل می کرد، اما در مراحل بالاتر و کامل تر، این احکام، کلى و اساسى تر شده، زیرا در این مرحله بشر به درجه اى از کمال رسیده است که بتواند از طریق قوانین کلى، مسیر خود را بشناسد و به قول معروف راه را از چاه تشخیص بدهد و قرآن، همان قانون اساسى و کلى است و انسان ها می توانند به علت رشد و تکامل از آن به بهترین وجه استفاده نمایند و با وجود چنین قوانین جامع و کامل، دیگر ضرورتى در آمدن کتاب و برنامه اى جدید نیست.
3. قانون اساسى و کلّى بودن قرآن شریف؛ چون این کتاب آسمانى شریف تمامی دستورهاى کلى زندگى را دربردارد، بنابراین چنین کتابى تحریف نشده و در اختیار انسانى قرار گرفته که به مرحله رشد و کمال رسیده، شایستگى خاتم بودن را داراست. پس انسان می تواند «نقشه کلّى» راه را از او گرفته و با در دست داشتن آن نقشه از راهنماى جدید براى همیشه بى نیاز گردد.[1]
—————
[1] مرتضى مطهرى، مجموعه آثار ـ ختم نبوت ـ ، ج 3، ص 156.