آیا ولایت پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) در بعد سیاسى نیز جریان دارد؟
با یادآورى دو نکته به پاسخ پرسش می پردازیم:
الف) قرآن کریم ضرورت وجود حکومت اسلامی و برپا داشتن نظام الهى و جارى ساختن عدالت اجتماعى را گوشزد می کند و در سطحى وسیع، موضوع حکومتِ «الله» را در مقابل حکومتِ «طاغوت» مطرح می کند و می فرماید: انبیا و شرایع آمده اند تا حکومت طاغوت را درهم شکنند و حکومت «الله» را جهان شمول نمایند. جاى گزینى حکومت «الله» به جاى «طاغوت» به آن است که کسانى که خُلقیات و روحیات الهى دارند و «خلیفه الله فى الأرض» نامیده می شوند، حکومت کنند و دست طاغوت را از حاکمیتِ بر مردم کوتاه سازند؛ چنان که آیه 36 سوره نحل به خوبى روشن می سازد که وظیفه یکایک مسلمانان، روى گردانى از حکومت طاغوت و روى آوردن به حکومت الهى است؛ «همانا ما در میان هر امتى پیامبرى را برانگیختیم[ تا مردم را پیام دهد] که فقط خدا را پرستش کنید و از طاغوت دورى گزینید.»[4]
ب) قرآن در آیات متعددى به شرایط زمام دار و رهبرى اشاره می کند؛ از جمله:
1. عدالت؛[5] 2. علم [فقیه و آگاه به مسائل زمان]؛[6] 3. امانت دارى؛[7] 4. توانایى و حسن تدبیر؛[8] 5. یقین و پایدارى و استقامت[9] و … .
حاصل کلام آن که خداوند دستور به تشکیل حکومت اسلامی داده و براى رهبرى آن، شرایطى را مقرر نموده است و کامل ترین مصداق ویژگى هایى که در آیات ذکر شده، پیشوایان معصوم(ع) و در عصر غیبت، نزدیک ترین افراد به معصومین «فقها» هستند.
بنابراین از دیدگاه قرآن، بهترین نظام حکومتى آن است که در آن، کسى که بر رأس هرم قدرت قرار می گیرد؛ یعنى شخص حاکم، معصوم یا نزدیک به عصمت باشد، تا هم از لحاظ احاطه علمی به احکام و قوانین الهى و هم از لحاظ شناخت اوضاع و احوال موجود و مصالح و مفاسد جزئى و هم از لحاظ تقوى، ورع و عدالت در عالى ترین حد ممکن باشد.
از مطالب بالا روشن می شود که پیشوایان معصوم(ع)علاوه بر جنبه رسالت و امامت که شریعت اسلام را به عنوان یک پیام آسمانى به مردم تبلیغ و تبیین می کند، ولى امر مسلمانان و زمام دار سیاسى امت نیز می باشند و این حق را به اقتضاى مقام نبوت و امامت خویش، دریافت کرده بودند، زیرا خود صاحب شریعت بودند و خود را موظف می دانستند که مسئولیت اجرایى آن را نیز برعهده گیرند. مردم نیز همان گونه که موظفند در مسائل عبادى مانند روزه، خمس و … پذیراى نظر شرع باشند، هم چنین موظفند که پذیراى حکومت اسلامی باشند و هیچ تفاوتى از این نظر بین حکومت و مسایل عبادى نیست و پذیرش حکومت الهى از نظر قرآن در حد پذیرش توحید و عبادت خداست: (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیاه)؛[10] حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غیر از او را نپرستید.
در قرآن کریم آیاتى وجود دارد که زعامت سیاسى پیامبر را تأیید می کند. این آیات به سه دسته تقسیم می شوند:
1. آیاتى که می گویند: مطلق اطاعت از رسول(ص)واجب است: (أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُول)؛[11] خدا را اطاعت کنید و پیامبر را اطاعت کنید؛[12] و … .
این آیات عموماً، بر وجوب اطاعت از پیامبر گرامی اسلام دلالت دارند، به ویژه آیاتى که در آنها لفظ «اطیعوا» تکرار شده است، می توان استظهار کرد که مراد از «اطیعوا»ى دوم، اطاعت از دستورهاى شخص پیامبر گرامی است.[13]
بنابراین، می توان گفت که پیامبران الهى غیر از مقام ابلاغ و بیان وحى الهى، مقام دیگرى نیز داشته اند و آن، مقام ولایت و رهبرى امت است.
2. دسته دوم آیاتى است که کسانى را که نسبت به رسول اکرم(ص) راه عصیان، مشاقه، محاده و مخالفت را در پیش گرفته اند نکوهش می کند و از این کارها برحذر می دارد؛ (وَمَن یشَاقِقِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ)؛[14] و هر کسى با خدا و پیامبرش دشمنى کند [کیفر شدیدى می بیند] و خداوند شدید العقاب است. و … .[15]
3. سومین دسته آیاتى است که به خصوص، درباره حکومت و قضاوت پیامبر گرامی اسلام(ص) می باشد و تصریح دارد که فرمان بردارى مردم از وى در امور و شئون حکومتى، واجب است. (النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِم)؛[16] پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
این آیه شریف، اطلاقى بسیار قوى دارد و هرگونه تصرفى در مال و جان مردم و هر دخالتى را در امور زندگى آنان، براى رسول اکرم جایز می داند و بر مردم واجب است که در همه شئون حیات، از آن وجود مقدس فرمان ببرند.[17]
در قرآن کریم، آیاتى[18] نیز وجوددارد که وجوب اطاعت کسانى غیر از شخص پیامبر گرامی اسلام را واجب می داند. این افراد در زبان قرآن «اولى الامر» نام دارند که به اتفاق دانشمندان شیعه، اینان همان امامان دوازده گانه(ع) می باشند.[19]
—————
[4] ر.ک: محمدهادى معرفت، ولایت فقیه، ص 119 و محمدتقى مصباح یزدى، حقوق و سیاست در قرآن.
[5] هود، آیه 113.
[6] بقره، آیه 247.
[7] شعراء، آیه 143.
[8] بقره، آیه 247.
[9] سجده، آیه 24.
[10] یوسف، آیه 40.
[11] نساء، آیه 59.
[12] فتح، آیه 17؛ نساء، آیه 69.
[13] المیزان، ج 4، ص 388.
[14] انفال، آیه 13.
[15] نساء، آیه 15؛ انفال، آیه 20.
[16] احزاب، آیه 6.
[17] ر.ک. احزاب، آیه 36؛ نور، آیه 47 ـ 52.
[18] نساء، آیه 59؛ مائده، آیه 55.
[19] محمد تقى مصباح یزدى، حقوق و سیاست در قرآن، ص 227 ـ 239.