آیا افسانه غرانیق صحت دارد؟

آیا افسانه غرانیق صحت دارد، توضیح دهید؟

داستان افسانه غرانیق ـ که به آیات شیطانى معروف گشته است ـ یکى از داستان هایى است که دست آویز بیگانه گان قرار گرفته و سند نبوّت را زیر سؤال برده اند.
داستان سرایان آورده اند: پیامبر اسلام(ص) پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش هم بستگى صورت گیرد؛ زیرا ایشان از جدایى قوم خویش نگران بود. در یکى از روزها که در کنار کعبه نشسته و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهى از قریش در نزدیکى او بودند، در آن هنگام سوره «نجم» بر ایشان نازل گردید.
پیامبر همان گونه که سوره نازل می شد، آن را تلاوت می فرمود: (وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَى …) تا رسید به آیه (أَفَرَءَیتُمُ اللَّـتَ وَ الْعُزَّى * وَمَنَوهَ الثَّالِثَهَ الاُْخْرَى ) در این هنگام شیطان دخالت نمود و بى آن که پیامبر پى ببرد، به او القا کرد: «تلک الغرانیق العلى و انّ شفاعتهنّ لترجى» این پرندگان زیبا (لات، عزّى و منات، بزرگ ترین بت هاى عرب) که بلند پروازند از آنها امید شفاعت می رود.» مشرکان با شنیدن این عبارت ها ـ که وصف بت ها بود و شفاعت آنان را نوید می داد ـ خرسند شدند و موضع شان را نسبت به مسلمانان تغییر داده، دست برادرى به سوى آنان دراز کردند. شب که پیامبر به خانه بازگشت، جبرئیل فرود آمد و از او خواست تا سوره را بخواند. پیامبر خواند تا به عبارت هاى یاد شده رسید. ناگهان جبرئیل نهیب زد: ساکت باش! این چه گفتارى است که بر زبان می رانى. این جا بود که پیامبر به اشتباه خود پى برد و دانست فریبى در کار بوده و ابلیس دست کارى کرده است، لذا به شدت ناراحت گردید و گفت: عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چیزى گفته ام که خدا نگفته است، آه چه بدبختى بزرگى.
این داستان، همان گونه که از نام آن پیداست، افسانه است و افسانه یعنى قصه و حکایت بى اصل و دروغ. این افسانه را هیچ یک از محققان علماى اسلام نپذیرفته و آن را خرافه اى بیش ندانسته اند و دلایلى عقلى، قرآنى و روایى بر نادرست بودن آن آورده اند.
فخر رازى در ذیل آیه 52 حج، پس از نقل این داستان و اعتراف به واقعیت نداشتن، هفت آیه بر نادرستى آن ذکر می کند، مانند: (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعْضَ الاَْقَاوِیل * لاََخَذْنَا مِنْهُ بِالْیمِین * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ )؛[14] و اگر او پاره اى گفته ها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت می گرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره می کردیم.
(… قُلْ مَا یکُونُ لِى أَنْ أُبَدِّلَهُو مِن تِلْقَآىِ نَفْسِى إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یوحَى إِلَىَّ …)؛[15] … بگو: مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم. جز آن چه را که به من وحى می شود پیروى نکنم … .
(وَ مَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ یوحَى )؛[16] و از سر هوس سخن نمی گوید. این سخن به جز وحیى که می شود نیست. و اسراء آیه 73 و 74؛ فرقان، آیه 32؛ اعلى، آیه 6 پس از ذکر آیات، روایات و دلایل عقلى نیز بر نادرستى این داستان می آورد.[17]
افزون بر آیات یاد شده، قرآن به صراحت هرگونه سلطه ابلیس را بر مؤمنان راستین نفى می کند: (إِنَّهُو لَیسَ لَهُو سُلْطَـنٌ عَلَى الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَلَى رَبِّهِمْ یتَوَکَّلُونَ )؛[18] چرا که او بر کسانى که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل می کنند، تسلطى نیست.
(إِنَّ عِبَادِى لَیسَ لَکَ عَلَیهِمْ سُلْطَـنٌ …)؛[19] در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلطى نیست … .
—————
[14] حاقه، آیه 44ـ46.
[15] یونس، آیه 15.
[16] نجم، آیه 3و4.
[17] ر.ک: فخر رازى، تفسیر الکبیر، ج 23، ص 50ـ54.
[18] نحل، آیه 99.
[19] اسراء، آیه 65.

خروج از نسخه موبایل