درباره زندگانى حضرت ابراهیم(ع)توضیح دهید.
در زمان فرمان روایى «نمرود بن کنعان» در شهر بابل، حضرت ابراهیم(ع)در غارى چشم به جهان گشود، حضرت ابراهیم تا سیزده سالگى در آن غار می زیست، تا این که محرمانه با مادرش به شهر آمد. آن حضرت در آغاز پیامبرى خود، عمویش «آزر» را که بت پرست بود، به پرستش خداوند یگانه دعوت کرد، ولى آزر نپذیرفت و آن حضرت را از نزد خود راند.[24]
حضرت ابراهیم(ع)بعد از این که با بت پرستان سخن گفت و به آنها فهماند که بت ها براى آنان سود و زیانى ندارد، در روز عیدى که همه مردم براى مراسم عید به بیرون شهر رفته بودند، وارد بتکده شد و همه بت ها را با تبر شکست و تنها، بت بزرگ را سالم گذاشت.
پس از آن که نمرودیان فهمیدند شکستن بت ها کار آن حضرت بوده است، کوهى از آتش فراهم کردند و آن حضرت را در آن افکندند، ولى خداوند، آتش را بر حضرت ابراهیم(ع)سرد نمود و آن حضرت از آتش، هیچ آزارى ندید.[25] مردم با دیدن این نشانه بزرگ الهى به حقانیت حضرت ابراهیم(ع)پى بردند، ولى نمرود و طرف داران اودست از لجاجت برنداشتند. نمرود به آن حضرت گفت: «خداى تو کیست؟» ابراهیم گفت: «خداى من کسى است که زنده می کند و می میراند». نمرود گفت: «من هم زنده می کنم و می میرانم؛ یعنى دو نفر زندانى محکوم به مرگ را حاضر می کنم، یکى را می کشم و دیگرى را آزاد می کنم!» ابراهیم گفت: «خداى من آن کسى است که همه روزه خورشید را از مشرق طالع می سازد، اگر تو قدرت دارى آن را از مغرب بیرون آور». نمرود در برابر منطق ابراهیم شکست خورد و مبهوت ماند و ابراهیم را آزاد ساخت، ولى دستور داد او را از شهر بیرون کنند.[26]
حضرت ابراهیم(ع)از شهر بابل به طرف فلسطین حرکت کرد. در یکى از شهرهاى بین راه، حاکم آن شهر، کنیزى به نام هاجر را به «ساره» همسر حضرت ابراهیم بخشید. چون ساره نازا بود، کنیز خود هاجر را به ابراهیم داد و هاجر، پسرى به نام اسماعیل به دنیا آورد. حضرت ابراهیم(ع)به دستور خداوند، هاجر و اسماعیل را به سرزمین مکه آورد و آنها را در سرزمینى بى آب و علف نهاد و به فلسطین برگشت.
بعد از مدتى آب و غذاى هاجر و اسماعیل تمام شد. هاجر هر چه جستوجو کرد، آبى نیافت؛ ناگاه چشمه آب زلالى از زیر پاى اسماعیل جوشید و آب جارى شد و کام خشک مادر و فرزند از آن سیراب شد. اسماعیل بزرگ شد و با دخترى از طایفه «جرهم» ـ که به سرزمین مکه هجرت کرده بودند ـ ازدواج کرد. حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع)بناى کعبه را در مکه نهادند و بعد از ساخته شدن خانه کعبه، مراسم حج را به جا آوردند.
داستان حضرت ابراهیم(ع)طولانى است و در آیات متعدد قرآن بیان شده است.[27]
[شعراء، آیه 75ـ82؛ انبیا، آیه 51ـ70؛ صافات، آیه 99؛ انعام، آیه 76ـ83؛ بقره، آیه 125ـ134 و 260 و …]
—————
[24] انعام، آیه 74؛ انبیاء، آیه 52.
[25] انبیا، آیه 57ـ69.
[26] بقره، آیه 258.
[27] براى آگاهى بیشتر ر.ک: محمد نقدى، ابراهیم قهرمان توحید، و محمد فؤاد عبدالباقى، تفصیل آیات القرآن الحکیم، ترجمه مهدى الهى قمشه اى، ص 114ـ128 و کتاب هاى قصص قرآنى.