مهدویت

فلسفۀ حکومت عدل جهانى

عنوان مقاله : یکى از سؤال‏ هایى که ممکن است دربارۀ مهدویّت در ذهن‏ ها پدید آید، این است که ((فلسفۀ حکومت عدل جهانى چیست؟ چرا باید در آخر الزمان، حکومتى توحیدى و عالمى بر پا شود؟ آیا صرفاً جنبه‏ ى تعبّدى دارد و از جمله امورى است که قرآن و سنّت به آن خبر داده و تعبّداً باید به آن اعتقاد پیدا کرد – و لذا در بعضى از کتب، این قیام جهانى، از علائم قیامت شمرده شده است – و یا این که از غیر راه تعبّد نیز مى‏ توان آن را اثبات کرد و به آن ایمان آورد؟)).

به نظر مى ‏آید که از غیر راه تعبّد نیز مى‏توان ضرورت تحقّق این حکومت و قیام را در آخر الزمان، به اثبات رساند و براى آن، زیر بناى عقلى یا عقلایى فرض کرد.
ما، در این مقاله، این موضوع را از دو منظر، بررسى خواهیم کرد:
1- ضرورت حکومت عدل جهانى از دید اندیشه و خرد.
2- لزوم حکومتى عادل در آخر الزمان.
یکم – ضرورت حکومت عدل جهانى‏
ضرورت حکومت عدل جهانى را از چند راه مى‏توان اثبات کرد:
الف) راه فطرى؛
ب) راه عقلى؛
ج) راه تاریخى.
الف) راه فطرى‏
ایمان به حتمیّت ظهور منجى عالم در فکر عموم انسان‏ ها وجود دارد. منشأ این فکر، یک رشته اصول قوىّ و متین است که از سرشت و فطرت اصیل انسانى سرچشمه گرفته است؛ زیرا، بشر، فطرتاً، طالب رسیدن به کمال در تمام مجالات مربوط به خود است و او مى‏داند که این کمال، تنها، در سایۀ حکومت عدل توحیدى الهى تحقّق مى‏ یابد.
معناى فطرت‏
دانشمندان، معتقدند که انسان، از نوعى کشش و میلِ همراه با آگاهى که عقلى و کلّى است و از غریزه آگاهانه ‏تر است، مثل حسّ حقیقت جویى، حسّ و گرایش به زیبایى، حسّ پرستش، حسّ کمال جویى، برخوردار است که آن را فطرت مى‏ گویند.
در اثبات آن، همین بس که آن را در خود مى ‏بینیم.
خداوند متعال مى‏ فرماید: ((إنّما أنت مذکّر لستَ علیهم بمصیطر))؛(1) همانا، تو، تذکّر دهنده ‏اى و تو مسلّط و توانا بر آنان نیستى.
نیز در جایى دیگر مى‏ فرماید: ((قد أنزل الله إلیکم ذکراً))(2)؛ هر آینه، خداوند، براى شما، قرآن را فرستاد.
نیز مى‏ فرماید: ((إنّما یتذکّر أولوا الألباب))(3)؛ منحصراً، خردمندان عالم، متذکّر مى ‏شوند.
از این آیات و آیات دیگر، استفاده مى‏ شود که انسان، معلوماتى فطرى دارد که قرآن، در واقع، تذکّرى بر آن‏ها است.
ویژگى ‏هاى امور فطرى‏
1- انسان، به آن‏ها درک روشن و معرفتى ویژه دارد.
2- ثابت و پایدار و جاودانه‏ اند؛ زیرا، لوازم ذات یک چیز، مانند ذاتیات آن، انفکاک ناپذیرند.
3- همگانى و فراگیرند، کلیّت و عمومیّت دارند.
4- با درک و معرفت فکرى و عقلى همراه‏اند.
5- از قداست و تعالى اخلاقى بر خوردارند و دلیل آن نیز، فکرى و عقلانى بودن آن‏ها است.
راه شناخت فطریّات‏
براى اقامه‏ى برهان بر اثبات یک مطلوب، از دو شیوه مى‏ توان بهره گرفت:
1- شیوۀ مستقیم؛ در این شیوه، مقدماتى ذکر مى‏ شود و مطلوب، مستقیماً، از آن‏ها به دست مى‏ آید.
2- شیوۀ غیر مستقیم؛ در این شیوه، نقیض مطلوب، ابطال مى‏ گردد تا درستى مطلوب ثابت گردد.
شیوه‏ هاى مستقیم‏
1/1- درون کاوى و مطالعه‏ ى حالات روانى؛ زیرا، گرایش ‏هاى فطرى، از نهادِ روح و جان انسان سرچشمه گرفته و از پدیده ‏هاى روانى او است.
2/1- رجوع به آراى روان شناسان که به فعّالیّت‏ هاى روانى و رفتارهایى که نمودار آن‏ها است، مى‏ پردازد.
اقسام فطریّات‏
این فطریّات، بر دو قسم است:
1- فطریّات در ناحیۀ دریافت‏ ها که از اصول مشترک است، مانند محال بودن تناقض.
2- فطریّات در ناحیۀ خواست‏ ها و احساسات و گرایش ‏ها. این نوع از فطریّات، از وجدانیّات است.
روان شناسان، تمایلات فطرى انسان را به سه دسته تقسیم کرده ‏اند:
1/2- تمایلات شخصى، مانند تحصیل خوش بختى، استقلال‏ طلبى، کسب قدرت، سیادت، کبر و غرور، احتیاج به تأثّر یا هیجانات روحى و حسّ تملّک.
2/2- تمایلات اجتماعى؛ این‏ها موجبِ نوعى علاقه و دل بستگى نسبت به همنوعان خود مى‏ گردد. از مظاهر آن، محبّت و دوستىِ خانوادگى و میهن دوستى و تقلید و الگو پذیرى است.
3/2- تمایلات عالى؛ این‏ها عبارت است از حقّ جویى – که از کودکى در انسان وجود دارد – و میل به زیبایى دوستى و تمایلات اخلاقى و حسّ دینى.
ما، در این مقاله، در صدد بیان این مطلب‏یم که اعتقاد و میل بشر به ظهور منجى براى عالمِ بشریّت، فطرى و غریزى است و در نهان و کمون همۀ انسان‏ ها وجود داشته و دارد.
مرحوم شهید صدر ره مى ‏فرماید:
لیس المهدى‏ علیه السلام تجسیداً لعقیدة إسلامیة ذات طابع دینى فحسب، بل هو عنوان لطموحٍ اتّجهت إلیه البشریّة بمختلف أدیانها و مذاهبها، و صیاغة لإلهام فطرى أدرک الناس من خلاله – على الرغم من تنوّع عقائدهم و وسائلهم إلى الغیب – أنّ للإنسانیة یوماً موعوداً على الأرض تحقّق فیه رسالات السماء بمغزاها الکبیر و هدفها النهایى، و تجد فیه المسیرة المکدودة للانسان على مرّ التاریخ استقرارها و طمأنینتها بعد عناء طویل، بل لم یقتصر الشعور بهذا الیوم الغیبی، و المستقبل المنتظر على المؤمنین دینیّاً بالغیب، بل امتدّ إلى غیرهم أیضاً، و انعکس حتّى على أشدّ الأیدیولوجیات و الاتجاهات العقائدیة رفضاً بالغیب و الغیبیّات، کالمادیّة الجدلیّة التی فسّرت التاریخ على أساس التناقضات، و آمنت بیوم موعود تصفّى فیه کلّ تلک التناقضات و یسود فیه الوئام و السلام. و هکذا نجد أنّ التجربة النفسیة لهذا الشعور التی مارستها الإنسانیة على مرّ الزمان، من أوسع التجارب النفسیة و أکثرها عموماً بین أفراد الإنسان.(4)
خلاصۀ فرمایش ایشان، این است که، اعتقاد به مهدى‏ علیه السلام تنها نشانۀ یک باور اسلامى – با رنگ خاصِّ دینى – نیست، بلکه افزون بر آن، عنوانى است بر خواسته‏ ها و آروزهاى همه ‏ى انسان‏ها، با کیش ‏ها و مذاهب گوناگون و نیز بازده الهامِ فطرىِ مردم است که با همۀ اختلاف‏ هایشان در عقیده و مذهب، دریافته‏ اند که براى انسانیّت، در روى زمین، روز موعودى خواهد بود که با فرا رسیدن آن، هدف نهایى و مقصد بزرگ رسالت‏ هاى آسمانى، تحقّق مى ‏یابد و مسیر آن – که در طول تاریخ پر از فراز و نشیب و پرت گاه بوده – به دنبال رنجى بسیار، هموارى و استوارى لازم را مى‏یابد.
انتظار آینده ‏اى این چنین، تنها، در درون کسانى که با پذیرش ادیان، جهان غیب را پذیرفته‏ اند، راه نیافته، بلکه به دیگران نیز سرایت کرده است تا آن جا که مى‏توان انعکاس چنین باورى را در مکتب‏ هایى که با سر سختى، وجود غیب و موجودات غیبى را نفى مى‏ کنند، دید. براى مثال، در ماتریالیسم دیالکتیک که تاریخ را بر اساس تضادها تفسیر مى‏ کند، روزى مطرح است که تمامى تضادها از میان مى ‏رود و سازش و آشتى حکم فرما مى ‏گردد.
بدین سان مى ‏بینیم که تجربه ‏ى درونى‏اى که بشریّت، در طول تاریخ، در مورد این احساس داشته، در میان دیگر تجربه ‏هاى روحى، از گستردگى و عمومیّت بیش‏ترى برخوردار است.
فیلسوف یونانى زیو – که 350 سال قبل از میلاد مى ‏زیسته – مى‏ گوید: ((تنها راه سعادت و نجات بشر، در پیروى از یک نظام واحد است.))
پلوتاک، مورّخ و نویسندۀ یونانى در سال 46 تا 120 میلادى، مى‏ نویسد: ((بر مردم است که مجتمع واحدى را تشکیل داده و قانون واحدى را متابعت کنند تا به سعادت برسند)).
متفکّر انگلیسى، بر تراند راسل، مى ‏نویسد: ((عالَم، در انتظار مصلحى است که همه را تحت یک پرچم و یک شعار قرار دهد.))(5).
آلبرت اینشتاین، صاحب نظریّۀ نسبیّت، مى‏ نویسد: ((روزى که تمام عالم را سلامتى و صفا فرا گرفته و همه‏ ى مردم با هم دوست و برادر باشند، دور نیست.)).
پر واضح است که این تعبیرات، برخاسته از فطرت و میل باطنى افراد است.
تبیین راه فطرت به صورت برهان‏
1- راه فطرت، بر پایۀ میل به حکومت عدل جهانى‏
صورت برهان‏
الف) انسان، در کمون و سرشت خود، میل و گرایش به حکومت عدل جهانى و الهى را احساس مى‏کند.
ب) با مراجعه به دیگران، چنین گرایش و تمایلى را نیز در وجود آنان مى‏یابد.
ج) انسان، با مراجعه به سایر تمایلات فطرى و غریزى، پى مى‏برد که همه‏ ى آن‏ها به دلیل قاعده ‏ى: ((الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد)) ناظر به واقعیّات بوده و امرى خیالى نیست.
د) اگر چنین تمایلى در انسان وجود دارد، پس باید آن حکومت عدل جهانى و توحیدى، در زمانى به صورت کامل، محقّق گردد؛ زیرا، میل و کشش، از امور ذات الاضافه است و تحقّق این امور، بدون تحقّق مضافٌ الیه، امکان‏ پذیر نیست.
ه-) مصداق کامل حکومت عدل جهانى، همان حکومتى است که با تأییدات الهى، در آخر الزمان، به دست شخصى معصوم تحقّق مى ‏یابد.
نتیجه این که میل و گرایش به این نوع حکومت، از تمایلات فطرى انسان است و لذا باید در خارج تحقّق یابد.
2- راه فطرت بر اساس امید به حکومت برتر
صورت برهان‏
الف) انسان‏ها، در شرایط و حکومت‏ هاى مختلف و با قطع امید از وضعیّت موجودِ جهان، در نهاد خود، احساس نوعى امید به حکومتى برتر از وضعیّت موجود در عالم را دارند.
ب) طبق بیان سابق، وجود چنین امیدى، دلیل بر تحقّق یافتن آن در عالم خارج خواهد بود.
ج) این امید و آرزو، جز به آن حکومتى که اسلام و بالأخص مکتب شیعه معرفى مى‏کند، تحقّق نخواهد پذیرفت.
نتیجه این که تحقّق یافتن حکومتى برتر در آخر الزمان، ضرورى است.
3- راه فطرت بر اساس احساس نیاز
صورت برهان‏
الف) انسان، در وجود خود و دیگران، نیاز به حکومت عدل جهانى و توحیدى را احساس مى‏کند.
ب) این احساس، انسان را به چنین حکومتى با رهبریّت مردى الهى با صفاتى خاص، سوق مى‏دهد.
نتیجه این که انسان، به هدایت فطرى خود، حاکمى الهى و معصوم و توان‏مند و نیز حکومتى توحیدى و عادل را مى‏جوید که بتواند بر آورنده‏ى نیازهاى او به صورت کامل باشد و آن، غیر از حکومت عدل جهانى و توحیدى که با تأییدات خاص الهى است، نیست.
شهید مطهرى، رضوان الله علیه، نیز از همین راه براى اثبات معاد و حیات برزخى، استفاده کرده است. او، در کتاب (عدل الهى) مى‏نویسد:
ترس از مرگ و نگرانى از آن، مخصوص انسان است. حیوانات، درباره ‏ى مرگ، فکر نمى‏کنند. آن چه در حیوانات وجود دارد، غریزه‏ى فرارِ از خطر و میل به حفظ حیات حاضر است. البته، میل به بقا، به معناى حفظ حیات موجود، لازمه‏ى مطلق حیات است، ولى در انسان، علاوه بر این، توجّه به آینده و بقا در آینده نیز وجود دارد. به عبارت دیگر، در انسان، آرزوى خلود و جاویدان ماندن، وجود دارد و این آرزو، مخصوص انسان است… نگرانى از مرگ، زاییده‏ى میل به خلود است و از آن جا که در نظامات، هیچ میلى، گزاف و بیهوده نیست، مى‏توان این میل را دلیلى بر بقاى بشر پس از مرگ دانست. این که ما، از فکر نیست شدن، رنج مى‏بریم، خود، دلیل است بر این که ما نیست نمى‏شویم. اگر ما، مانند گُل‏ها و گیاهان، زندگى موقّت و محدودى مى‏داشتیم، آرزوى خلود به صورت یک میل اصیل، در ما به وجود نمى‏آمد. وجود عطش، دلیلِ وجود آب است. وجود هر میل و استعداد اصیل دیگر هم دلیل وجود کمالى است که استعداد و میل به سوى آن متوجّه است. گویى، هر استعداد، سابقه ‏اى ذهنى و خاطره‏اى است از کمالى که باید به سوى آن شتافت. آرزو و نگرانى درباره‏ى خلود و جاودانگى – که همواره انسان را به خود مشعول مى‏دارد – تجلّیات و تظاهرات نهاد و واقعیّت نیستى ‏ناپذیر انسان است…(6)
خلاصه‏ى مطلب این که عشق به صلح و عدالت، در درون جان هر کسى هست. همه، از صلح و عدل، لذّت مى‏برند و با تمام وجود خود، خواهان جهانى مملوّ از این دو هستند. آیا این، یک عطش کاذب است یا نیاز واقعى که در زمینه ‏ى آن، الهام درونى به کمک خرد شتافته تا تأکید بیش‏ترى روى ضرورت آن کند؟ آیا همیشه تشنگى ما، دلیل بر این نیست که آبى در طبیعت وجود دارد و اگر آب، وجود خارجى نداشته باشد، آیا ممکن است عطش و عشق و علاقه به آن، در درون ما وجود داشته باشد؟
ما، مى‏ خروشیم، فریاد مى‏زنیم، عدالت و صلح مى‏ طلبیم، و این، نشانه ‏ى آن است که سرانجام، این خواسته تحقّق مى‏ پذیرد و در جهان پیاده مى‏گردد.
اصولاً، فطرت کاذب، مفهومى ندارد؛ زیرا، مى‏دانیم که آفرینش و جهان طبیعت، یک واحد به هم پیوسته است و هرگز مرکَّب از یک سلسله موجودات از هم گسسته و از هم جدا نیست. روى این جهت، هر عشق اصیل و فطرى، حاکى از وجود معشوقى در خارج و جذبه و کشش آن است. به هر حال، فطرت و نهاد آدمى، به وضوح، فریاد مى‏زند که سرانجام، صلح و عدالت، جهان را فرا خواهد گرفت. و بساط ستم برچیده خواهد شد؛ چرا که این، خواست عمومى و فطرى انسان‏ها است. پس باید این خواست بشر، روزى تحقّق یابد و هر روزى که مى‏گذرد، زمینه‏ ى ظهور آن قیام، فراهم‏تر مى‏شود.
ب) راه عقلى‏
موضوع را از این زاویه با ذکر چند مقدمه، پى مى‏گیریم:
خداوند متعال، انسان را عبث و بیهوده خلق نکرده و آنان را به حال خود وانگذاشته است، بلکه هدف از خلقت – در عین بى نیازىِ از خلق – همان رسیدنِ خلق به مصالح بزرگى است که کمال بشر به سبب آن‏ها، تحقّق مى ‏پذیرد.
خداوند متعال مى ‏فرماید: ((و ما خلقت الجنّ و الإنس إلاّ لیعبدون))(7)؛ ما، جنّ و انس را، تنها، براى عبادت خالص خداوند، خلق کردیم.
آن چه به یک معناى وسیع از این آیه استفاده مى‏شود، این است که هدف نهایى از خلقت، در دستْ‏رسى بشر به کمال خود است که با توجیه عقیده و انحصار رفتار انسان بر طاعت خدا و عدالت او در هر حرکت و سکونى، حاصل مى‏گردد.
این کمال عالى براى انسان، از چند جنبه قابل طرح است:
جنبه ‏ى یکم – جنبه‏ ى فردى است، به این معنا که هدف از خلقت، آن است که افراد، به کمال مطلوب خود برسند.
جنبه‏ ى دوم – جنبه‏ى اجتماعى است، به این معنا که در جامعه، مجتمعى کامل و بشرى متکامل ایجاد گردد که زندگى افراد آن جامعه، بر اساس عدل و اخلاص است و از هر کارى که با هدف عالى خلقت او منافات دارد، دورند.
جنبه‏ى سوم – جنبه‏ى حکومتى است، به این معنا که در جامعه، حکومتى بر اساس عدل و حقّ، حاکم شده که احکام آن، برگرفته از دستورهاى الهى است.
حال که غرض از خلقت، مشخص شد، پس خداوند متعال، باید هر امرى را که در جهت این هدف بزرگ است، ایجاد کند، و هر چیزى را که ممکن است مانع تحقّق آن هدف گردد، از میان بردارد، ولو تحقّق این هدف، مستلزم بر هم خوردن قوانین طبیعت و ایجاد معجزات است، باید آن معجزه را در خارج ایجاد کند؛ زیرا، هدف از ایجاد قوانین طبیعى، به اجرا گذاشتن اهداف خلقت است و اگر تحقّق اهداف خلقت، متوقّف بر به هم خوردن قوانین نظام طبیعى است، به ناچار، باید معجزات تحقّق یابد.
با مراجعه به تاریخ، به طور قطع پى مى‏بریم که این هدف الهى که در این آیه به آن اشاره شده و عقل نیز به آن پى مى‏برد، در طول تاریخ بشریّت، هنوز تحقّق نیافته است، پس باید به این نتیجه برسیم که این حکومت عدل جهانى و توحیدى، در آینده‏ى عمرِ بشریّت، با مشیّت الهى، تحقّق خواهد یافت.
نتیجه‏اى را که از این آیه‏ى شریف گرفتیم، به طور وضوح، مى‏توان از آیات دیگرى مانند موارد زیر، نیز نتیجه گرفت:
1- ((وعد الله الذین ءامنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فى الأرض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکننّ لهم دینهم الذى ارتضى لهم، و لیبدلنّهم من بعد خوفهم أمناً یعبدوننى لا یشرکون بى شیئاً و مَنْ کَفَر بعد ذالک فأولئک هم الفاسقون))؛(8) خدا به کسانى که از شما بندگان (که به خدا و حجّت عصر) ایمان آرد و نیکوکار گردد، وعده فرموده است که در (ظهور امام زمان ‏علیه السلام) در زمین خلافت دهد (و به جاى امم سالفه، حکومت و اقتدار بخشد) چنان که امم صالح پیامبران سلف، جانشینان خود شدند و علاوه بر خلافت، دین پسندیده‏ى آنان را (که اسلام واقعى است) بر همه‏ى ادیان تمکّن و تسلّط عطا کند و بر همه‏ ى مؤمنان، پس از خوف و اندیشه از دشمنان، ایمنى کامل دهد که مرا به یگانگى، بى هیچ شائبه ‏ى شرک و ریا، پرستش کنند و بعد از آن، هر که کافر شود، در حقیقت، همان تبهکاران‏اند که با (وجود) شناسایى حق، از پَسِ شهوت نفس، به راه کفر مى‏روند.
دراین آیه‏ى شریف، قرائنى وجود دارد که نشان مى‏دهد مراد آیه، عصر ظهور حکومت جهانى است:
الف) کلمۀ ((الارض)) که با نبود قرینه بر انصراف به موضع خاصّى، ظهور در عموم دارد.
ب) تمکین تام و استقرار حقیقى دین، بدون سیادت و تسلّط دین بر کلّ عالم، تحقّق نمى‏پذیرد.
ج) خوف، به طور کلّى، به امن و امان متبدّل نمى‏شود، مگر بعد از آن که سلطه ‏ى دین، بر کلّ روى زمین فراگیر شود.
2- ((هو الذى أرسل رسوله بالهدى و دین الحقّ لیظهره على الدین کلّه و لو کره المشرکون))؛(9) او خدایى است که رسول خود را با دین حقّ، به هدایت خلق فرستاد تا بر همه‏ى ادیان جهان، تسلّط و برترى دهد.
در این آیه نیز، قرائنى وجود دارد که حکومت عدل جهانى را مى‏رساند.
الف) حرف ((ل)) در جمله ‏ى ((لیظهره)) دلالت بر علّت و غایت دارد. به این بیان که سبب در فرو فرستادن شریعت اسلام، غلبه دادن آن بر جمیع ادیان و عقاید است و این، تنها، با سیطره‏ى دین حقّ در کلّ جهان، تحقّق مى‏پذیرد. و از آن رو که اهداف الهى، غیر قابل تخلّف است، لذا این هدف، در آینده، تحقّق خواهد پذیرفت.
ب) ضمیر ((ه)) در (لیظهره) به جهت نزدیکى آن به واژه‏ى ((دین)) نیز به جهت لزوم سنخیّت میان غالب و مغلوب، به ((دین)) بر مى‏گردد و نه پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم . از آن جا که مغلوب، جمیع ادیان است، پس باید غالب نیز از جنس ادیان باشد که همان دین حق است.
از مجموع مقدّمات گذشته، پى مى‏بریم که براى تحقّق اهداف خلقت، خصوصاً خلقت انسان – از آن جهت که افعال خداوند، هدف‏مند است – باید زمینه‏ ى حکومت عدل جهانى و توحیدى فراهم شود، و با عنایات و توجّهات خاصّ الهى، رهبرى الهى و معصوم، ظهور کند تا آن حکومت، در روى زمین، تحقّق یابد و افراد جامعه نیز در سایه‏ ى آن حکومت الهى، به کمال مطلوب خود برسند.
این حکومت عدل جهانى و توحیدى، ولو تاکنون شرایطش تحقّق نیافته، ولى در گذر زمان، با تحقّق شرایطش، در آخر الزمان، تحقّق پیدا خواهد کرد.
تفاوت راه فطرى و عقلى‏
1- گاه، اشخاص را مى‏یابیم که بر اثر عوامل مختلف معرفتى و روانى، نسبت به مباحث مهدویّت موضعى شکّاکانه اتخاذ مى‏کنند و به اِشکال تراشى و شبهه آفرینى مى‏پردازند. بدیهى است که راه فطرى که بر پایه‏ى امور فطرى استوار بوده و با وجدان‏ هاى بیدار و ذهن‏هاى صاف و بى آلایش مردمان، سر و کار دارد، براى اقناع چنین اشخاصى، کفایت نمى‏کند. در این جا است که دلیل عقلى، راهگشا مى‏شود و مى‏تواند در خلال احتجاجات و مناظره‏ هاى کلامى، حقانیّت اعتقاد به مهدویّت را به اثبات رساند.
بنابراین، امتیاز دلیل عقلى، آن است که در مقام احتجاج و مناظره با منکران، کارایى بیش‏ترى دارد، و اگر در هدایت منکران لجوج و متعصّب، توفیق نیابد، دست کم، از تأثیر شبهات آنان در سایر افراد جلوگیرى مى‏کند و نامعقول بودن ادله‏ى آنان را آشکار مى‏سازد.
2- استدلال عقلى، مى‏تواند در تقویّت اعتقاد دینى، مؤثّر باشد؛ زیرا، هر گاه، عقل انسان، در برابر مطلبى خاضع گردد و به آن گردن نهد، قلب و دل او، گرایش بیش‏ترى به آن مى‏یابد.
3- اعتقاد انسان، اگر بر عواطف مبتنى باشد، مى‏ تواند بر اثر شبهات تردید آفرین، دچار تزلزل گردد. در این موارد، یافتن مبانى استوار عقلى و زدودن شک‏ها و تردیدها در سایۀ آن، نقش مهمّى در پیشگیرى و یا جبران آسیب‏ هاى وارد شده دارد.
ج) راه تاریخى‏
با مراجعه به تاریخ گذشته و حال، پى مى‏بریم که بشر، در طول تاریخ خود، گرفتار انواع عذاب‏ها و شقاوت‏ها و قتل و غارت‏ها بوده است، خصوصاً، انسان‏هاى موحّد که به جرم پاسدارى از حقّ و حقیقت و توحید، انواع عذاب‏ها را به جان خریدند.
قرآن کریم، در رابطه با قضیه‏ ى اصحاب أُخدود – که خندق بزرگى حفر کردند و در آن آتشى بس عظیم فراهم آوردند تا مؤمنان و موحّدان را در آن انداخته و زنده زنده بسوزانند – مى‏ گوید:
(( بسم الله الرحمن الرحیم * و السماء ذات البروج * و الیوم الموعود * و شاهد و مشهود * قتل أصحاب الأخدود * النارِ ذاتِ الوقود * إذهم علیها قعود * و هم على ما یفعلون بالمؤمنین شهود * و ما نقموا منهم إلاّ أنْ یؤمنوا بالله العزیز الحمید))؛(10) به نام خداى بخشنده ‏ى مهربان. قسم به آسمان بلندى که داراى کاخ‏هاى با عظمت است. و قسم به روز موعود (قیامت که وعده‏گاه خلایق است). و قسم به شاهدِ (عالَم، پیغمبر خاتم) و مشهودِ (او قیامت و امّت). اصحاب اخدود، همه، کشته و نابود شدند. همان مردم ظالمى که آتش سختى به جان خلق بر افروختند. که (بى رحمانه) در کنار آن خندق‏هاى آتش بنشستند. و سوختن مؤمنانى که به آتش افکندند، مشاهده کردند. و با آن مؤمنانى که سوزاندند، هیچ عدواتى نداشتند جز آن که آنان به خداى مقتدر ستوده صفات، ایمان آورده بودند.
در صفحه‏ اى دیگر از تاریخ مى‏خوانیم که فرعون مصر، به مجرّد دیدن رؤیایى در خواب، چه جنایاتى در طول عمر خود انجام داد تا وجودش از گزند بلیّات محفوظ بماند.
باز در صفحه‏اى دیگر از تاریخ، جنایات شخصى دیگر به نام حجّاج بن یوسف ثقفى را مشاهده مى ‏کنیم که در مدّت بیست سالى که بر عراق حاکم شد، جنایاتى هول‏ناک را انجام داد. مسعودى، در کتاب (مروج الذهب) مى ‏نویسد:
تعداد کسانى را که شخص حجّاج به صورت قتلِ صبر، از پاى در آورد، صد و بیست هزار نفر بوده است. و این، غیر از آن مقدارى است که به دست لشکریان او به قتل رسیدند. در زندان‏ هاى او، حدود پنجاه هزار نفر مرد و سى هزار نفر زن، به قتل رسیدند که شانزده هزار نفر آنان، عریان و برهنه بوده‏اند. زنان و مردان را در یک مکان زندانى مى‏کرد در حالى که براى آن مکان، هیچ سایبانى از گرما در تابستان و پوششى از سرما در زمستان نبود…(11)
این، بخش کوچک از جنایات در تاریخ است که با مراجعه به صفحات آن، به آن‏ها پى مى‏بریم.
جنایات و ظلم بر مظلومان و موحّدان، نه تنها پایان نیافته، بلکه به طور سرسام آورى، رو به افزایش نهاده است، به حدّى که روى جنایتکاران گذشته را سفید کرده است!
جنگ جهانى اوّل بر پا شد و در آن، انسان‏هاى بى گناهى به قتل رسیدند که بنابر آمار رسمى، تنها، تعداد کشته شدگان این جنگ، به بیست و دو میلیون نفر رسید.
بعد از مدّت زمانى کوتاه، آتش جنگ جهانى دوم، شعله‏ور گشت و با کمال تأسّف، آتش آن، دامان هفتاد میلیون انسان را گرفت و به کام مرگ فرو برد. در همین جنگ، فاجعه‏ى عظیم هیروشیما و ناکازاکى رخ داد که ده ‏ها هزار نفر، با سلاح‏هاى اتمى که به دست همین بشر پیشرفته ساخته شده بود، به کام مرگ فرو رفتند.
در قضیّۀ استعمار کشور مسلمان الجزائر به دست فرانسه، به جهت مقابلۀ ملّت مسلمان آن دیار با استعمارگران، حدود دو میلیون نفر به دست اشغالگران فرانسوى، به شهادت رسیدند. در آن جا، مردمى را که به مساجد پناه برده بودند، با انفجار بمب، به شهادت رساندند.
در تجاوزى که آمریکا به ویتنام کرد، صدها هزار نفر را با انواع بمب‏ ها و سلاح‏ها به قتل رسانید که عوارض شیمیایى آن جنگ، هنوز هم وجود دارد.
با مراجعه به تاریخ پنجاه ساله‏ى ملّت مظلوم فلسطین، به بخشى از جنایات صهیونیست‏ها بر این ملّت مظلوم، پى مى‏بریم. در طول این مدّت، میلیون‏ ها مسلمان را آواره کردند و ده‏ ها هزار نفر را به شهادت رساندند.
حال با تأمّلى نسبت به آیندۀ بشر و خصومت‏ هایى که میان ملّت‏ هاى مختلف پدید آمده – که به مانند آتش زیر خاکستر، آبستن جنایت ‏ها و فجایعى در آیندۀ بشریّت است – خصوصاً با در نظر گرفتن تسلیحات خطرناک کشتار جمعى که کشورها براى نابودى هم دیگر فراهم آورده‏اند که مى ‏تواند ده ‏ها بار، کره‏ى زمین را به نابودى بکشاند، و بالاخصّ با طرح برخورد تمدّن‏ها که از سوى بعضى از روشنفکران آمریکایى از جمله ساموئل هانتینگتون داده شده و امروز، سیاست مداران آمریکایى نیز آن را دنبال مى‏کنند، در مى‏یابیم که چه خطر عظیمى، جامعه‏ى بشر را تهدید مى‏کند. حال، آیا بشر، امیدى به آینده‏ى زندگى خود دارد؟ آیا در صورت عملى شدن آن طرح، احدى در روى زمین باقى خواهد ماند؟
راسل، در کتاب خود به نام امیدهاى نو، مى‏نویسد:
احساس حیرت و ضعف و عدم قدرت در عصر حاضر، همه را فرا گرفته است. انسان، در خود مى‏بیند که هر لحظه، به سوى جنگى خانه‏مان سوز، پیش مى‏رود که خود، خواهان آن نبوده است، جنگى که در آینده، بیش‏تر بشر را به کام مرگ و نابودى خواهد کشاند، ولى در عین حال، ما انسان‏ها، به مانند خرگوشى که به جهت دیدن مارى بزرگ در جاى خود میخ کوب شده و متحیّر است که چه کند و چه مى‏شود، نگاه به آینده ‏اى که بس خطرناک است مى‏اندازیم که براى انسان پیش ‏بینى شده، بدون آن که کوچک‏ترین کارى از ما براى جلوگیرى از آن برآید…(12)
حال با در نظر گرفتن این ظلم‏ها و تعدّى‏ها و خطرهایى که آینده‏ى بشر را تهدید مى‏کند، راه حلّ چیست؟ آیا بشر خود مى‏تواند با طرح برنامه‏اى که ضمانت اجرایى نیز داشته باشد، صلاح و سعادت را بر کلّ عالم حکم فرما سازد یا بر این بشر نوشته شده که تا آخر عمرِ کره‏ى زمین، باید با درد و رنج و مصیبت زندگى کند یا ضرورت اقتضا مى‏کند که مُصلحى غیبى از جانب خداوند متعال، براى هدایت و نجات این امّت ظهور کرده و امّت را از این ظلم‏ها و تعدّى‏ها نجات داده و جلوى نابودى و هلاکت کلّ بشر قبل از رسیدن او به اهداف خود، گرفته و آنان را به سعادت واقعى رهنمون سازد؟
امام مهدى ‏علیه السلام امداد غیبى الهى‏
کلمه‏ى ((غیب)) در مقابل ((شهادت)) به معناى ((امر پنهان)) به صورت مکرّر، در قرآن کریم به کار رفته است. خداوند متعال درباره‏ى صفات و خصوصیّات متّقیان مى‏فرماید:(( الذین یؤمنون بالغیب))(13)؛ متّقیان، کسانى هستند که به غیب ایمان دارند.
ایمان به غیب، مصادیق متعدّدى دارد که یکى از آن‏ها، ایمان به امدادات غیبى است که گاهى به صورت اختصاصى و گاه نیز به صورت عمومى و اجتماعى، براى بشر مى‏رسد. این، به جهت لطف و عنایت الهى است که انسان را رها نگذاشته و هر آن و لحظه، او را مورد لطف خود قرار مى‏دهد. خداوند متعال مى‏فرماید:(( و کنتم على شفا حفرة من النار فأنقذکم منها))(14)؛ در صورتى که بر پرت گاه آتش بودید، خدا، شما را نجات داد.
ظهور امام مهدى‏علیه السلام یکى دیگر از امدادات غیبى اجتماعى و الهى است که کلّ بشریّت را به سعادت و نجات رهنمون خواهد کرد و اعتقاد به آن نیز از واجبات است. شیخ ناصر الدین البانى مى‏نویسد:
إنّ عقیدة خروجِ المهدی عقیدة ثابتة متواترة عنه‏صلى الله علیه وآله وسلم یجب الایمان بها؛ لأنّها من أمور الغیب. و الایمان بها من صفات المتّقین کما قال:(( الم * ذالک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین * الذین یؤمنون بالغیب))،(15) و إنّ إنکارها لا یصدر إلاّ من جاهلٍ مکابرٍ. أسأل الله تعالى أنْ یتوفّانا على الإیمان بها و بکلّ ما صحّ فی الکتاب و السنة؛
همانا، عقیده‏ى به خروج مهدى، عقیده‏اى است ثابت و متواتر از پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله که ایمان به آن واجب است؛ زیرا، این عقیده، از امور غیب است که ایمان به آن، از صفات متّقیان در قرآن کریم شمرده شده است. خداوند مى‏فرماید: ((این کتاب، شک در آن نیست (و) راهنماى پرهیزکاران است. آن کسانى که به جهان غیب ایمان آوردند.))
همانا، انکار این عقیده، جز از فرد جاهلِ زورگو، صادر نمى‏گردد. از خداوند متعال، مى‏طلبم که ما را بر ایمان به این عقیده و به هر امرى که به طور صحیح، از کتاب و سنت ثابت شده، بمیراند.
همین مطلب را استاد عبد المحسن بن حمد العباد در ردّ منکران عقیده به مهدویّت در دانشگاه مدینه‏ى منوّره، ایراد کرد:
و التصدیق بها داخل فی الإیمان بأنّ محمّداً رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله ؛ لأنّ من الإیمان به تصدیقة فیما أخبر به، و داخل فی الإیمان بالغیب الذی امتدح الله المؤمنین به بقوله: ((الم * ذالک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین * الذین یؤمنون بالغیب…)).(16)
تصدیق و اعتقاد به قضیّه‏ى مهدویّت، داخل در ایمان به رسالت پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله وسلم است؛ زیرا، از آثار ایمان به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم ایمان و تصدیق به او است در امورى که به آن‏ها خبر داده، و داخل در ایمان به غیبى است که خداوند متعال مؤمنین را به جهت ایمان به آن، مدح کرده است آنجا که مى‏فرماید: ((این کتاب، شک در آن نیست (و) متقیان را هدایت مى‏کند. آنان که به غیب ایمان دارند و…)).
خوش‏بینى نسبت به جریان کلّى عالم‏
مرحوم شهید مطهرى در کتاب قیام و انقلاب مهدى‏علیه السلام مى‏نویسد:
اندیشه‏ى پیروزى نهایى نیروى حقّ و صلح و عدالت بر نیروى باطل و ستیز و ظلم، گسترش جهانى ایمان اسلامى، استقرار کامل و همه جانبه ‏ى ارزش‏هاى انسانى، تشکیل مدینه ‏ى فاضله و جامعه‏ ى ایده آل، و بالاخره اجراى این ایده‏ى عمومى وانسانى به وسیله‏ى شخصیّتى مقدّس و عالى قدر – که در روایات متواتر اسلامى، از او به ((مهدى)) تعبیر شده است – اندیشه‏اى است که کم و بیش، همه‏ى فرق و مذاهب اسلامى – با تفاوت‏ها و اختلاف‏هایى – بدان مؤمن و معتقدند؛ زیرا، این اندیشه، به حسب اصل و ریشه‏ ى قرآنى است. این، قرآن مجید است که با قاطعیّت تمام، پیروزى نهایى ایمان اسلامى، غلبه‏ى قطعى صالحان و متّقیان، کوتاه شدن دست ستمکاران و جباران را براى همیشه، و آینده‏ى درخشان و سعادت‏مندانه ‏ى بشریّت را نوید داده است.
این اندیشه، بیش از هر چیز، مشتمل به عنصر خوش بینى نسبت به جریان کلّى نظام طبیعت و سیر تکاملى تاریخ و اطمینان به آینده، و طرد عنصر بدبینى نسبت به پایان کار بشریّت است که طبق بسیارى از نظریّه ‏ها و فرضیه ‏ها، فوق العادّه تاریک و ابتر است…
امید و آرزوى تحقیق این نوید کلّى جهانى انسانى، در زبان روایات اسلامى، ((انتظار فرج)) خوانده شده است و عبادت – بلکه افضل عبادات – شمرده شده است. اصل انتظار فرج، از یک اصل کلّى اسلامى و قرآنى دیگر، استنتاج مى‏شود و آن، اصل ((حرمت یأس از روح الله)) است.
مردم مؤمن به عنایات الهى، هرگز و در هیچ شرایطى، امید خویش را از دست نمى ‏دهند و تسلیم یأس و ناامیدى و بیهوده گرایى نمى‏گردند. چیزى که هست، این انتظار فرج و این عدم یأس از روح الله، در مورد یک عنایت عمومى و بشرى است، نه شخص یا گروهى، بعلاوه، توأم است با نویدهاى خاص و مشخّص که به آن قطعیّت داده است.(17)
ایشان، در جایى دیگر از کتاب‏اش مى‏فرماید:
آرمان قیام و انقلاب مهدى‏ علیه السلام یک فلسفه‏ ى بزرگ اجتماعى اسلامى است. این آرمان بزرگ، گذشته از این که الهام بخش ایده و راه گشاى به سوى آینده است، آینه‏ ى بسیار مناسبى است براى شناخت آرمان‏هاى اسلامى.
این نوید، ارکان و عناصر مختلفى دارد که برخى، فلسفى و جهانى است و جزئى از جهان بینى اسلامى است، و برخى، فرهنگى و تربیّتى است، و برخى، سیاسى است، و برخى، اقتصادى است، و برخى، اجتماعى است، و برخى، انسانى یا انسانى – طبیعى است.(18)
دوم – وقوع حکومت جهانى توحیدى در آخر الزّمان‏
تکامل فرد و در نتیجه ایجاد مجتمع کامل و نیز دولت و حکومت عدل در جامعه، با دو عامل اساسى تحقّق‏پذیر است: 1- عامل خارجى؛ 2- عامل داخلى.
1- عامل خارجى، آن است که هر فرد از افراد جامعه و در نتیجه مجتمع، معناى عدل و کمالى را که هدف از خلقت او در آن است، بداند، و نیز راهى را که باید انسان در رسیدن به آن هدف بپیماید، بشناسد.
از آن رو که فهم‏ هاى بشرى، قاصر از درک این امور است، لذا بشر در طول تاریخ، محتاج به انبیا براى هدایت و رسیدن به اهداف خود بوده است. این هدف بزرگ، از جانب خداوند، با ارسال پیامبران و اوصیا، در طول تاریخ، تحقّق پیدا کرده است.
2- عامل داخلى، همان شعورِ بشر به این مسئولیّت و هدف بزرگ است. لذا به جهت رسیدن به هدف، تحقّق این عاملِ داخلى در وجود انسان، لازم است. این شعورِ به مسئولیّت، تحقّق پیدا نمى ‏کند، مگر به این که‏
الف) عقل، اهمیّت اطاعت خداوند و خضوع و خشوع نسبت به او را درک کند.
ب) بداند که این اطاعت، ضامن حقیقى براى سعادت خود و جامعه و ایجاد عدل مطلق در جامعه خواهد بود.
ج) حقیقت عدل و قسط و آثار و برکات آن را بداند.
این عامل داخلى، با انواع‏اش، از چند طریق قابل پیاده شدن است:
طریق یکم – این که این ایمان و اخلاص، در افراد جامعه، به صورت معجزه، تحقّق یابد. این احتمال، با قانون معجزات، منافات دارد؛ زیرا، معجزه، طریق انحصارى است، در حالى که براى رسیدن به نتیجه و هدف، راه‏هاى دیگر غیر از طریق معجزه وجود دارد. و نیز با اختیار انسان – که کمال او در گرو آن است – منافات دارد. در نتیجه، بشر، باید خود به خود و بدون جبر، با تجربه و ارشاد، به سطحى عالى از فهم و شعور به آن امور برسد تا بتواند آن هدف عالى را با رهبرى الهى، پیاده کند.
حال، با ملاحظه‏ ى حالات و خصوصیّات بشر، پى مى‏بریم که هنوز، انسان، به آن سطح عالى از فهم و شعور، براى رسیدن به آن هدف کامل، نرسیده است؛ زیرا، بشر، از ابتداى خلقت، دو شرط اساسى از شرایط تطبیق عدل کامل را نداشته است:
1- شناخت عدل به صورت کامل؛
2- آمادگى براى فداکارى در راه تطبیق و پیاده کردن عدالت، بعد از شناخت آن.
اگر بر فرض، بشر، شرط یکم را دارا باشد، هنوز آمادگى براى شرط دوم را پیدا نکرده است. انبیا، در طول تاریخ بشر، متکفّل این دو شرط بوده و مردم را به غرض اساسى از ایجاد بشر که همان حکومت عدل جهانى و الهى است، بشارت داده‏اند. خداوند متعال مى‏فرماید:
((و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر أنّ الأرض یرثها عبادى الصالحون))(19)؛ ما، بعد از تورات، در زبور داود نوشتیم که ((یقیناً، بندگان نیکوکار من، زمین را وارث و متصرّف خواهند شد.)).
و نیز خداوند متعال مى‏فرماید:
((هوالذى أرسل رسوله بالهدى و دین الحقّ لیظهره على الدین کلّه و لو کره المشرکون))؛(20) او خدایى است که رسول خود را با دین حقّ، براى هدایتِ خلق فرستاد تا بر همه‏ى ادیانِ عالم، تسلّط دهد.
ولى از طرفى دیگر مى‏دانیم که براى هیچ یک از انبیاى الهى، به دو دلیلى که گذشت، شرایط اساسى براى هدایت فعلى کلّى بشر و ایجاد حکومت عدل جهانى، میسّر نگردید.
خداوند متعال، در باره‏ى قوم حضرت نوح ‏علیه السلام که نهصد و پنجاه سال، قوم خود را به حقّ و حقیقت دعوت کرد، مى‏فرماید:
((قال ربّ إنّى دعوت قومى لیلاً و نهاراً)) فلم یزدهم دعائى إلاّ فراراً* و إنّى کلّما دعوتهم لتغفرلهم جعلوا أصابعهم فى آذانهم واستغشوا ثیابهم و أصرّوا و استکبروا استکباراً؛(21) نوح ‏علیه السلام گفت: ((بارالها! من، هر چه قوم خود را شب و روز دعوت کردم، دعوت و پندم، جز به فرار و اعراض آنان نیفزود! و هر آن چه آنان را به مغفرت و آمرزش تو خواندم، انگشت (جهل و عناد) بر گوش نهادند و جامه را به رخسار افکندند (تا مرا نبینند و سخن‏ام را نشنوند) و بر کفر اصرار و لجاج ورزیدند و سخت راه تکبّر و نخوت پیمودند!)).
نیز حضرت ابراهیم ‏علیه السلام پس از آن همه دعوت به توحید، به آتش افکنده شد. و قوم موسى‏ علیه السلام در جواب آن حضرت عرض کردند:
((فاذهب أنت و ربّکَ فقاتلا إنّا هاهنا قاعدون))؛(22) پس تو پروردگارت بروید و با آنان قتال کنید و ما، این جا، نشسته‏ایم.
خداوند متعال، در اعتراض به جماعتى از اصحاب پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرماید:
((یا أیّها الذین ءامنوا مالکم إذا قیل لکم انفروا فى سبیل الله اثّاقلتم إلى الأرض أرضیتم بالحیاة الدنیا من الآخرة فما متاع الحیاة الدنیا إلاّ قلیل))؛(23) اى کسانى که ایمان آوردید! چرا آن هنگام که به شما امر شود که براى جهاد در راه دین، بى درنگ آماده شوید، (چون بار گران) به خاک زمین دل بسته ‏اید؟ آیا راضى به زندگانى دنیا، عوض حیات ابدى آخرت شدید در صورتى که متاع دنیا در برابر عالم آخرت، اندک و ناچیز است؟
حال به این نتیجه مى‏رسیم که بشر، تا کنون، به شروط اساسى براى تشکیل حکومت جهانى، دست نیافته و زمینه را براى ظهور آن حضرت فراهم نساخته است. ولو ممکن است که از ناحیه‏ى خداوند متعال نیز، جهاتى براى این تأخیر، در نظر گرفته شده باشد، ولى به طور قطع مى‏دانیم که بشر، روزى، براى تأسیس این حکومت عدل جهانى و توحیدى، برپاخاسته و زمینه و شرایط را، عملاً، مهیّا خواهد کرد و خداوند نیز از باب لطف، این حکومت را عملى و پیاده خواهد کرد.
حکمت تأخیر از دیدگاه روایات‏
در روایتى، امام باقرعلیه السلام مى ‏فرماید:
دولتنا آخرالدول، ولن یبقى أهل بیت لهم دولة إلاّ ملکوا قبلنا لئلاّ یقولوا – إذا رأوا سیرتنا – : ((إذا ملکنا سرنا مثل سیرة هؤلاء.)). و هو قول الله، عزّوجلّ : ((والعاقبة للمتقین))؛(24)
دولت و حکومت ما، آخرین دولت‏ها و حکومت‏ها است. حکومت، براى هیچ اهل بیتى باقى نمى‏ماند، مگر این که قبل از ما، به حکومت رسیده و آن را به نهایت رسانده است، به جهت این که هرگاه سیره‏ى ما را در حکومت مشاهده کردند، نگویند: ((اگر ما نیز مالک و عهده دار حکومت بودیم، این چنین حکومت مى‏کردیم.)). اشاره به این معنا است قول خداوند متعال که مى‏فرماید: ((عاقبت، براى پرهیزکاران است.)).
مقدمات ظهور
از طرفى دیگر مى‏ دانیم که هر عمل اجتماعى، چه کوچک باشد و چه بزرگ، احتیاج به آماده شدن ظروف مناسب است تا چه رسد به این امر بزرگ که در حقیقت، انقلابى جهانى و فراگیر در تمام زمینه ‏ها، اعم از اقتصادى و سیاسى و اجتماعى و… است. لذا، این انقلاب، احتیاج به مقدّمات و آمادگى ‏هایى دارد که بعضاً، به آن اشاره مى‏شود:
1- پیشرفت و رشد عقلانى و دینى، و لو در طبقه‏ى خاصّى از بشر.
2- انحراف عمومى در میان بشر.
3- انتشار ظلم و فساد در عالم در نتیجه‏ى دور شدن بشر از دین الهى و متابعت از هواهاى نفسانى.
4- پیشرفت بشر در فن آورى؛ زیرا، تمام امور امام زمان‏ علیه السلام در عصر ظهور، با معجزه انجام نمى‏گیرد.
5- آماده شدن یاران خاص امام مهد ى‏علیه السلام براى نصرت آن حضرت و شرکت در برپایى حکومت عدل جهانى.

على اصغر رضوانى
________________________________________
1) غاشیه: 21 – 22.
2) طلاق: 10.
3) زمر: 9.
4) بحث حول المهدی، ص 7 – 8.
5) امیدهاى نو، راسل.
6) مجموعه آثار، ج 1، ص 200 – 201.
7) ذاریات: 56.
8) نور: 55.
9) توبه: 33.
10) بروج: 1 – 8.
11) مروج الذهب، ج 3، ص 166 – 167.
12) امیدهاى نو، از راسل.
13) بقره: 3.
14) آل عمران: 103.
15) مجله‏ ى التمدن الإسلامی، ش 22، ص 643،چ دمشق.
16) مجله‏ ى الجامعة الإسلامیة، ش 3، سال یکم، ذوالقعده‏ى 1388، چ حجاز.
17) قیام و انقلاب مهدى ‏علیه السلام، ص 5 – 7.
18) همان.
19) انبیاء: 105.
20) توبه: 33.
21) نوح: 5 – 7.
22) مائده: 24.
23) توبه: 38.
24) بحارالانوار، ج 52، ص 332؛ الغیبة، طوسى، ص 472؛ کشف الغمّة، ج 2، ص 465.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا