اعتقاد به امام مهدى (عج) و تولد آن حضرت در سحرگاه نیمه ى شعبان سال (255 ه) مختص طایفه و گروه خاصى از مسلمانان نیست . بنابراین در این نوشتار با بیان و بررسى ادبیات پیروان مکتب خلفاء به این حقیقت اشاره شده است .
بر خلاف تصور بسیارى، اعتقاد به حضرت مهدى، عجل الله فرجه الشریف، و این که آن حضرت متولد شده است اختصاص به شیعه ی اثنی عشریه ندارد، بلکه این مسئله جایگاه و منزلت بارز و دامنه ى وسیعى در ادبیات اهل سنت، از مذاهب، گوناگون دارد .
مراد از ادبیات همه آن چیزهایى است که به طور نثر یا شعر، گفته شده است .
مظهر این ادبیات، عمدتا، از سه مجموعه تشکیل مىشود که عبارت است از:
1 . کتب تفسیر و تاریخ و حدیث و روایات فضائل و مناقب .
2 . توصیف ها و مدایح و تمجیدها و تعریف هایى که به شکل نثر است .
3 . توصیف ها و مدایح و توسلات و مناجاتهایى که به شکل شعر است .
با مطالعه ى میراث مکتوب اهل سنت، این حقیقت به طور آشکار، به چشم مىخورد که جمع کثیرى از اهل سنت، از علما و شعراىشان، از همهى مذاهب، و گرایشها، به این که حضرت مهدى (عج)، فرزند امام حسن عسکرى (علیه السلام) و دوازدهمین امام شمرده مىشود و در سال 255 هجرى متولد گردیده است اعتقاد دارند و این مطلب، از دو موضوع به دست مىآید:
یک) توصیف حضرت مهدى (عج) به این که از اولاد حضرت فاطمه (علیه السلام) است و این که او، آخرین امام از دوازده امامى است که در صحیح بخارى و مسلم (1) به عدد آنان اشاره دارد .
دو) این که آن حضرت، تنها فرزند امام حسن عسکرى (علیه السلام) و نام او، مانند نام جدش، «محمد» است .
و اینک، به نام کسانى که با زبان شعر و گاهى هم با زبان نثر، در قالب توصیف و تمجید و معرفى کردن، اعتقاد مذکور را آشکار کرده اند، اشاره مىشود:
1 . حصکفى حنفى
ابوالفضل یحیى بن سلامه ى حصکفى، از علماى نامدار قرن ششم هجرى بوده و وفات او در سال 551 ه بوده است . یاقوت حموى، ترجمه ى او را در معجم الادباء آورده است . شاید او، از نخستین کسانى از اهل سنت است که از حضرت مهدى، عجل الله فرجه، به زبان شعر، به عنوان «دوازدهمین امام» و به عنوان «آن مهدى که شیعهى امامیه به او اعتقاد دارد» نام مىبرد . او، در ضمن یک قصیده ى مفصل، به زبان بلیغ و زیباى عربى، مىگوید:
و سائلى عن حب اهل البیت هل هیهات ممزوج بلحمى و دمى حیدرة و الحسنان بعده و جعفر الصادق و ابن جعفر اعنى الرضا ثم ابنه محمد الحسن التالى و یتلو تلوه قوم هم ائمتى و سادتى و ان لحانى معشر و فندوا
اقر اعلانا به ام اجحد حبهم و هوالهدى والرشد ثم على و ابنه محمد موسى و یتلوه على السید ثم على و ابنه المسدد محمد بن الحسن المعتقد و ان لحانى معشر و فندوا و ان لحانى معشر و فندوا
اى کسى که از من، دربارهى محبت اهل بیت مىپرسى: «آیا به طور آشکار به آن اقرار کنم، یا آن را انکار»
هیهات! (که این محبت را انکار کنم!) بلکه محبت ائمهى هدى با گوشت و خونم آمیخته شده است .
على، و پس از او، حسن، حسین، سپس على، و فرزندش محمد، و جعفر صادق، و فرزند جعفر [یعنى] موسى .
و به دنبال او، فرزندش على بزرگوار – مقصودم رضا است – ، سپس فرزندش محمد سپس على و فرزند مؤیدش حسن و آن که به دنبال او مى آید، یعنى، محمد فرزند حسن (عسکرى) که مورد اعتقادم است .
اینان، همگى امامان و سروران مناند، گرچه گروهى، دربارهى آنان با من به جدال بنشینند و بخواهند عقیدهى مرا دربارهى آنان ابطال کنند .
این قصیده را ابن جوزى حنفى، در کتاب (المنتظم، ج 3، ص 183) و عماد اصفهانى در کتاب خود (خریدة العصر) آوردهاند .
نیز در صدر کتابى به نام الائمة الاثنا عشر که تالیف شمس الدین ابن طولون است، این شعر آمده است .
این شخص را گرچه ابن اثیر (صاحب الکامل فى التاریخ) از متقدمین، و مرحوم شیخ عباس قمى در الکنى و الالقاب (2) از متاخرین، شیعه قلمداد کردهاند، ولى تتمهى سخن او، در همین قصیده، و دفاع او از خلفاى سه گانه و اعلام این که او یک شافعى مذهب است نشان مىدهد که وى، فردى از اهل سنت و پابند به مذهب خود است .
با هم بخوانیم:
و لست اهواکم ببغضى غیرکم فلا یظن رافضى انن محمد و الخلفاء بعده افضل خلق الله فیما اجد
انى اذن اشقى بکم لااسع وافقته او خارجى مفسد افضل خلق الله فیما اجد افضل خلق الله فیما اجد
گمان نشود که من، در کنار مودت و محبت شما اهل بیت، خلفا را مبغوض مىدارم . . چرا که در این صورت، من، به وسیله ى شما، بدبخت مىشوم، نه خوشبخت و سعادتمند .
پس هیچ رافضى (یعنى شیعه) یا خارجى مفسد، گمان نکند که من، با او، در بغض داشتن خلفا، موافقم .
محمد و خلفاى پس از او، بهترین خلق خدایند که من یافته ام و مذهب شافعى، مذهب من است; زیرا او، در کلامش، تایید شده است!
2 . شمس الدین ابن طولون حنفى
شمس الدین محمد بن على بن طولون (متوفى 955 هجرى) از علماى اهل سنت است که علاوه بر علوم معمولى اسلامى از علوم ادبى بهره زیادى داشت . وى، داراى منزلتبس بلندى نزد علماى دمشق بود .
او علاقهى وافرى به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) داشت . لذا کتابى مستقل در معرفى شخصیت و سیرهى اهل یتبه نام الائمة الاثنی عشر نگاشت . در آن فقط، از منابع اهل سنت، مطالب جامعى درباره ى یکایک امامان دوازدهگانهى اهل بیت علیهم السلام آورده است .
این کتاب، اخیرا، از سوى یکى از دانشمندان محقق معروف اهل سنت لبنان، آقاى دکتر صلاح الدین المنجد (مؤلف کتاب معروف نقش کلیسا در ممالک عربى) تصحیح و به وسیله ى انتشارات دار صادر و دار بیروت، در حدود سال 1958 میلادى، به چاپ رسید .
آقاى ابن طولون، در ابتداى این کتاب، قصیده ى آقاى حصکفى را که داراى 48 بیت مىباشد، به طور کامل آورده است و سپس شخصیت یک یک امامان را مورد بحث قرار داده است .
این مطلب، در حقیقت، نشانه ى دو مسئله است:
یکم – او، انتساب این قصیده را به حصکفى حنفى، پذیرفته است .
دوم – اینکه محتواى این قصیده را نیز پذیرفته است .
نکته ى جالب این که تحت «شمارهى 12» و عنوان الحجة المهدى مطالبى را درباره ى حضرت مهدى موعود(عج)، عجل الله فرجه، از منابع اهل سنت آورده است . او سخنانش را درباره ى حضرت مهدى(عج)، چنین آغاز مىکند:
و ثانى عشرهم ابنه محمد بن الحسن و هو ابو القاسم محمد بن الحسن بن على الهادى بن محمد الجواد بن على الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زین العابدین بن الحسین بن على بن ابى طالب رضى الله عنهم .
سپس، پس از چند سطر، این چنین مىنویسد:
کانت ولادته، رضى الله عنه، یوم الجمعة، منتصف شعبان سنه 255، و لما توفى و الده المتقدم ذکره، کان عمره خمس سنین .
این مطالب، هم در مورد نسب حضرت مهدى، عجل الله فرجه الشریف، و هم در مورد سال میلاد آن بزرگوار، دقیقا و تحقیقا، مطابق نظریه شیعه است .
ابن طولون، در اثنى کلامش پس از ذکر سلسله ى نسب حضرت مى نویسد:
ثانى عشر الائمة الاثنى عشر، على اعتقاد الامامیه، المعروف بالحجة .
و نیز مىنویسد:
و هو الذى تزعم الشیعة انه المنتظر و القائم و المهدى .
به نظر مىرسد که او، این مطلب را از باب تقیه یا ملاحظات دیگر نوشته است; زیرا، وى، در مرکز امویان (دمشق) زندگى مىکرده است .
وى، در خاتمهى کتاب یاد شده اش، گویا به هیجان در مى آید و عشق و اعتقاد و ارادت خود به امامان دوازده گانه را در قالب شعرى شش بیتى زیبا که متضمن تشویق مردم بر اقبال به اهل بیت است، انشا مىکند:
علیک بالائمة الاثنى عشر ابو تراب حسن حسین محمد الباقر کم علم درى موسى هو الکاظم و ابنه على محمد التقى قلبه معمور و العسکرى الحسن المطهر محمد المهدى سوف یظهر
من آل بیت المصطفى خیر البشر و بغض زین العابدین شین و الصادق ادع جعفرا بین الورى لقبه بالرضا و قدره على على التقى دره منثور محمد المهدى سوف یظهر محمد المهدى سوف یظهر
بر تو باد که به امامان دوازده گانه توجه کنى
اینان که از خاندان مصطفى، خیر البشرند
ابو تراب و حسن و حسین
و زین العابدین که بغض داشتن نسبتبه او، زشت و ننگ است
محمد باقر که چه قدر دانش ها را مىدانست .
و امام جعفر که به این خصلت در میان مردم معروف بود، یعنى، صادق .
و موسى که کاظم و فرو برنده ى غیض بود، و فرزندش على که او را با لقبش رضا بخوان . او که قدر و منزلتش بلند و والا است .
و محمد تقى که دلش به تقوا آباد است
و على نقى که گوهرهایش پخش است .
این شعر، اقرار غیر مستقیم به این حقیقت است که حضرت بقیة الله، عجل الله تعالى فرجه، متولد شدهاست نه این که بعدها متولد خواهد شد .
3 . احمد جامى (شیخ جام)
احمد بن ابوالحسن بن محمد بن جریر بجلى نامقى جامى ترشیزى ابو نصر (متوفاى سال 536)، ملقب به «شیخ الاسلام» که گاهى به «ژنده پیل» و «شیخ جام» و «پیر جام» نامیده مىشود از بزرگان صوفیه است . یکى دیگر از شخصى هاى معروف، و ادباى شاخص اهل سنت است که به حضرت مهدى موعودى که متولد شده و این که روزى براى اصلاح جهان ظهور خواهد کرد، اقرار مىکند .
او این حقیقت را در قصیدهى زیبایى، در 9 بیتسروده است:
اى ز مهر حیدرم هر لحظه در دل صد صفا است همچو کلب افتادهام بر خاک در گاه حسین عابدین، تاج سر و باقر، دو چشم روشن است اى موالى! وصف سلطان خراسان را شنو پیشواى مؤمنان است – اى مسلمانان! تقى عسکرى نور دو چشم عالم و آدم بود همچو مهدى یک سپهسالار در میدان کجا است؟
وز پى حیدر، حسن ما را امام و رهنما است خاک درگاه حسن اندر دو چشمم توتیا است دین جعفر، بر حق است و مذهب موسى، رواست ذره اى از خاک قبرش دردمندان را دواست ور نقى را دوست دارم در همه مذهب رواست همچو مهدى یک سپه سالار در میدان کجا است؟ همچو مهدى یک سپه سالار در میدان کجا است؟
شیخ جام، در این قصیده ى زیبا، حتى به امامت دوازده معصوم، تصریح مىکند .
4 . عطار نیشابورى حنفى
شیخ فرید الدین عطار نیشابورى ابو حامد – یا ابوطالب – محمد بن ابى بکر (متوفاسال 618) از عرفاى معروف اهل سنت و حنفى مذهب است . او، قصیده ى مفصلى در مدح ائمهى دوازده گانه سروده است و در کتاب مظهر الصفات آمده است، چنین مىگوید:
مصطفى، ختم رسل شد در جهان جمله فرزندان حیدر اولیا جمله یک نورند; حق، کرد این ندا
مرتضى، ختم ولایت در عیان جمله یک نورند; حق، کرد این ندا جمله یک نورند; حق، کرد این ندا
صد هزاران اولیا روى زمین یا الهى مهدیم از غیب آر مهدى هادى است تاج اتقیا اى تو ختم اولیاى این زمان اى تو هم پیدا و پنهان آمده بنده عطارت ثنا خوان آمده
از خدا خواهند مهدى را یقین تا جهان عدل، گردد آشکار بهترین خلق بروج اولیا وز همه معنى نهانى جان جان بنده عطارت ثنا خوان آمده بنده عطارت ثنا خوان آمده
ملاحظه مى فرمایید که او، چگونه از حضرت مهدى، عجل الله فرجه به عنوان فردى که در سرا پرده غیبتبه سر مىبرد، یاد مىکند .
جالب توجه این که در حالات این ادیب بزرگ، گفته شده است که او، هیچ گاه، زبان به مدح کسى از ملوک و امراى عصر خود نگشود و در تمام کتابهایش، یک مدیحه پیدا نمىشود . خود او، در اشارت به این معنا گوید:
به عمر خویش مدح کس نگفتم درى از بهر دنیا، من، نسفتم
درى از بهر دنیا، من، نسفتم درى از بهر دنیا، من، نسفتم
با این حال، این مرد بزرگ، چنین سروده ى زیبایى درباره امامان علیهم السلام سروده است .
او، قصاید زیبایى دیگرى در مدح مولاى متقیان (علیه السلام) سروده است که جالب توجه است .
5 . شیخ محیى الدین ابن عربى
محمد بن على بن محمد ابوبکر حاتمى طائى اندلسى (معروف به محیى الدین ابن عربى) فیلسوف، متصوف و متکلم اهل سنت است که در مرسیه در اندلس متولد شد و در دمشق استقرار پیدا کرد و در سال 638 هجرى وفات یافت . او، کتابهاى زیادى مانند الفتوحات المکیه، محاضرة الابرار، فصوص الحکم، التجلیات الالهیة، دیوان شعر و . . . دارد .
او، از حضرت مهدى (عج) نام برده و حضرتش را مدح کرده است:
الا ان ختم الاولیاء شهید هو السید المهدى من آل احمد هو الشمس یجلو کل غم و ظلمة هو الوابل الوسمى حین یجود
و عین امام العالمین فقید (3) هو الصارم الهندى حین یبید هو الوابل الوسمى حین یجود هو الوابل الوسمى حین یجود
هلا! که خاتم اولیا، زنده و ناظر است .
او، چشم امام عالمیان (یعنى پیامبر اکرم) است که در میان مردم نیست او است سید ما، مهدى از آل احمد
او است شمشیر بران (هندى) هنگامى که فانى مى سازد (کافران را)
او، آفتابى است که هر تاریکى و غمى را مىزداید .
او است باران اول و بعد از پاییز، هنگامى که به سخاوت مى بارد، زمین را سر سبز مى سازد .
آن چه در این شعر، شایسته تامل و سزاوار تدبر است، این است که ابن عربى، در سطر اول این قصیده اقرار مى کند که حضرت بقیة الله (عج)، حاضر و ناظر است .
جالبتر این که ایشان، این چند بیت شعر را پس از جملاتى گویا و زیبا، دربارهى حضرت مهدى، عجل الله فرجه، آورده است که چنین است:
. (ان لله خلیفة یخرج و قد امتلات الارض جورا و ظملا فیملاوها قسطا» و عدلا . و لو یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذالک الیوم حتى یلى هذا الخلیفة من عترة رسول الله من ولد فاطمة یواطىء اسمه اسم رسول الله)
ایشان، چند بیت دیگر، نیز دربارهى حضرت مهدى سروده است که سزاوار طرح و تامل است:
اذا دار الزمان على حروف و یخرج بالحطیم عقیب صوم الا فاقراه من عندى السلاما
ببسم الله فالمهدى قاما الا فاقراه من عندى السلاما الا فاقراه من عندى السلاما
هرگاه زمان، گردش لازم و خاص خود را انجام داد .
به نام خدا، حضرت مهدى قیام خواهد کرد .
و از کنار حطیم (که میان حجر الاسود و در خانه کعبه است) خروج خواهد کرد، پس از دوره اى از روزه (یا امساک و اختفا و سکوت) هلا! سلام مرا به آن حضرت برسان . (4)
جالب توجه این که در این دو بیت، محیى الدین بن عربى، از دو لفظ گویا و قابل تدبر، براى امام زمان (عج) استفاده کرده است و آن دو لفظ «قام» و «یخرج» است . ایشان، در آن دو بیت نگفته است: «یولد» ، بلکه گفته است: «خارج مى شود و قیام مىکند .»
بنابر این، حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه، متولد شده است و زنده مىباشد و زمانى، از حالت اختفا و قعود، خارج مىشود و قیام مىکند . این حقیقت، هنگامى که بدانیم، قصیده اى در توسل به دوازده امام دارد که در آخر آن نام حضرت حجت آمده است، بهتر آشکار مىشود .
6 . مولوى رومى حنفى
جلال الدین محمد بلخى رومى، معروف به مولوى (متوفاى سال 672) از شعراى بزرگ و معروف، حنفى مذهب است . در دیوان بزرگ و مشهور خود که به نام شمس تبریزى مشهور است، این اشعار را که نام ائمه ى دوازده گانه را در بر دارد، سروده است:
اى سرور مردان، على، مردان، سلامت مىکنند با قاتل کفار گو، با دین و با دیندار گو با درج دو گوهر بگو، با برج دو اختر بگو با زین دین، عابد بگو، با نور دین باقر بگو با موسى کاظم بگو، با طوسى عالم بگو با میر دین هادى بگو، با عسکرى مهدى بگو با آن ولى مهدى بگو، مستان، سلامت مىکنند
وى صفدر مردان، على، مردان، سلامت مىکنند با حیدر کرار گو، مستان، سلامت مىکنند با شبر و شبر بگو، مستان، سلامت مى کنند با جعفر صادق بگو، مستان، سلامت مى کنند با تقى قائم بگو، مستان، سلامت مى کنند با آن ولى مهدى بگو، مستان، سلامت مىکنند با آن ولى مهدى بگو، مستان، سلامت مىکنند
7 . فضل بن روزبهان شافعى
فضل الله بن روز بهان بن فضل الله الامین خنجى شیرازى الاصل، شافعى و صوفى مسلک است . او، مشهور به خواجه ملا است . وى، در سال 927 وفات کرد . او، همان کسى است که ردیه ى مفصلى بر کتاب منهاج الکرامة از علامه حلى، قدس الله سره، نگاشته و مسائل امامت را زیر سؤال برده است، ولى خود این شخصیت، به رغم این موضع گیرى شدید، قصیدهى غرایى (15 بیتى) به نام چهارده معصوم سروده است که در آغاز تمام ابیاتش، به معصومان پاک سلام داده است و در خاتمهى آن، پس از سلام به حضرت بقیة الله، سخن از طلوع خورشید جهان تاب آن حضرت و انتشار عدل در عصر شریفش به میان آورده است:
سلام على المصطفى المجتبى سلام على ستنا فاطمه سلام من المسک انفاسه سلام على الاورعى الحسین سلام على سید العابدین سلام على الباقر المهتدى سلام على الکاظم الممتحن سلام على الثامن المؤتمن سلام على الاریحى النقى سلام على السید العسکرى سلام على القائم المنتظر سیطلع کالشمس فى غاسق ترى یملا الارض من عدله سلام علیه و آبائه و انصاره ما تدور السما
سلام على السید المرتضى من اختارها الله خیر النسا على الحسن الالمعى الرضا شهید ثوى جسمه کربلا على بن الحسین الزکى المجتبى سلام على الصادق المقتدى رضى السجایا امام التقى على الرضا سید الاصفیا على المکرم هادى الورى امام یجهز جیش الصفا ابى القاسم الغر نور الهدى ینحیه من سیفه المنتضى کما ملئت جور اهل الردى و انصاره ما تدور السما و انصاره ما تدور السما
سلام بر برگزیده ى عالمیان، حضرت مصطفى سلام بر سید و سرور، حضرت مرتضى
سلام بر بانوى دو عالم، فاطمه، که خدا، او را به عنوان بهترین زنان عالم برگزیده است .
سلام بر حسن با ذکاوت که مورد رضاى همگان بوده و انفاس مقدسش به پاکى مشک بود
سلام بر حسین که خاک کربلا، جسم شریفش را به دامن گرفته است .
سلام بر سرور عبادت کنندگان، على بن حسین که پاکتر و برگزیده بود .
سلام بر باقر که بشریتبه نور هدایتش ره مىجستند . سلام بر امام صادق که پیشواى جهانیان بود .
سلام بر امام کاظم که آماج بلاها شد . سلام بر امام نقى که داراى اخلاق نیکویى بود .
سلام بر هشتمین اختر تابناک هدایت، على الرضا که سرور پاکان بود .
سلام بر امام على النقى بزرگ مرد محترم هدایت کنندهى جهانیان
سلام بر سرور ما، امام عسکرى(ع)، سلام بر امامى که روزى ارتش راستى و صفا را خواهد آراست .
سلام بر قائم آل محمد که دنیا، چشم به راه او دوخته است . آن ابوالقاسم که داراى ارادهى آهنین و خورشید تابناک هدایت است .
هنگامى که دنیار ا ظلمت و جهالت فرا مىگیرد، همانند خورشید روشنگرى، تابیدن گرفته و کسانى را که بر پاکى و آراستگى خود همت گماشته اند، نجات خواهد داد .
آن وقت است که مى بینى جهان از عدل و داد لبریز شده است، درست همان هنگامى که خود پرستان، دنیا را پر از ستم و هالت خود کرده اند .
تا آسمان پابرجا است، سلام بر او و نیاکان پاک و یاوران او باد .
او، نه فقط این قصیده را سروده است، بلکه آن را نیز شرح کرده است و یک یک امامان را بررسى کرده است و هنگامى که به حضرت مهدى، عجل الله فرجه الشریف مىرسد، چنین مىنگارد:
اللهم و صل و سلم على الامام الثانى عشر، وارث الصفوة المصطفویة و القوة المرتضویة و المکارم الحسنیة و العزائم الحسینیة و العبادة العلویة و العلوم الباقریة و الامامة الصادقیة و الاخلاق الکاظمیة و المعارف الرضویة و الکرامات التقویة و المقامات النقویة و العساکر العسکریة الذى فاق الانام کرامة و فضلا، الامام المودود، و المظهر الموعود، ابى القاسم المهدى، العبد الصالح و الحجة القائم المنتظر لزمان الظهور . . .
اللهم صل على سیدنا محمد و آل سیدنا محمد، سیما الامام الموعود محمد المهدى المنتظر و سلم تسلیما .
او حضرت مهدى عجل الله فرجه الشریف را چنین تصویف مىکند:
آن حضرت، وارث قوت مرتضوى، مکارم حسنى، عزیمتهاى حسینى، عبادت امام زین العابدین، علوم امام باقر، امامت امام صادق، اخلاق امام کاظم، معارف امام رضا، کرامتهاى امام محمد تقى، مقامامت امام نقى، وارث لشکرهاى امام حسن عسکرى (علیهالسلام) است . او، کسى است که بر مردم، از روى کرامت و بزرگى و فضائل فائق و غالب شده است . امامى که دلها، او را دوست مىدارد و او، مظهر موعود است که حضرت رسول وعده فرموده که آن حضرت ظاهر خواهد شد و عالم را به انوار عدالت منور خواهد ساخت . کنیت او، مانند پیغمبر، «ابوالقاسم» و لقبش، حضرت «مهدى» است; زیرا، راه یافته به اسرار حقایق الهى است . «عبد صالح» نیز از القاب آن حضرت است . از جمله القابش، حجت قائم و منتظر زمان ظهور است .
ابن روز بهان، پس از بیان حکایت شفا یافتن اسماعیل هرقلى، به دست امام زمان (علیه السلام) مى نویسد:
و این فقیر را از شوق آن جمال، هنگام کتابت این حکایت، این غزل روى نمود:
در رهى دیدم مهى، حیران آن ما هم هنوز چو نسیم صبحگاهى بر من بى دل گذشت مىفزاید مهر او هر روز در خاطر مرا گرچه آه آتشینم خرمن جان سوخته شوق آن دیدار، غافل کرده از عالم مرا انتظار شاه مهدى مىکشد عمرى امین رفت عمر و در امید طلعت شاهم هنوز (5)
عمر رفت و من مقیم آن سر را هم هنوز من نسیم وصل آن مه را هوا خواهم هنوز گرچه من کاهیده ام از درد مىکاهم هنوز مى رود تا اوج گردون آتش آهم هنوز تو مپندارى که من از خویش آگاهم هنوز رفت عمر و در امید طلعت شاهم هنوز (5) رفت عمر و در امید طلعت شاهم هنوز (5)
البته این، تنها کار ادبى ایشان در مورد امامان دوازده گانه نیست، بلکه قصیده دیگرى به شرح زیر، در توسل به دوازده امام دارد:
مهیمنا به حبیب محمد عربى به هر دو سبط مبارک، به شاه زین عباد به حق شاه رضا، ساکن حظیرهى قدس به حق عسکرى، حجت خدا مهدى کزین دوازده نجات روح و بدن
به حق شاه ولایت على عالى فن به حق باقر و صادق، به کاظم احسن به حق شاه تقى و نقى، صبور محن کزین دوازده نجات روح و بدن کزین دوازده نجات روح و بدن
8 . مولانا خالد نقشبندى شهرزورى
ایشان، از اکابر و اعاظم علماى کرد اهل سنت و از مشایخ نامدار طریقهى نقشبندیه است . او، شافعى مذهب است .
ایشان، شیفته ى نبى اکرم اسلام و اهل بیت گرامى او صلوات الله علیهم بود .
وى، در سال 1197 وفات کردو در کنار کوه قاسیون در دمشق دفن شد .
او، از کسانى است که دربارهى دوازده امام، شعر سروده و به حضرت مهدى، عجل الله فرجه الشریف، اشاره کرده است و آن قصیده که اساسا در مدح حضرت رضا (علیه السلام) سروده است، چنین است:
این بارگاه کیست کز عرش برتر است؟ وز شرم شمس پاى زرش کعبتین شمس وزانعکاس صورت گل آتشین او نعمان، خجل زطرح اساس خور نقاش بهر نگاهبانى کفش مسافران این بارگاه قافله سالار اولیاست این بارگاه حضرتى است که از شرق تا به غرب این روضهى رضاست که فرزند کاظم است سرو سهى زگلشن سلطان انبیاست مرغ خرد به کاخ کمالش نمىپرد تا همچو جان زمین تن پاکش به برگرفت بر اهل ظاهر آن چه ز اسرار باطن است خورشید، کسب نور کند از جمال او برگرد حاجیا به سوى مشهدش روان بى طى ظلمت، آب خضر نوش بر درش بتوان شنید بوى محمد (ص) زتربتش زوار بر حریم وى آهسته پا نهید غلمان خلد کاکل خود دسته بسته اند شاها ستایش تو به عقل و زبان من اوصاف چون تو پادشهى از من گدا جانا به شاه مسند «لولاک» کز شرف دیگر به حق آن که بر اوراق روزگار دیگر به نور عصمت آن کس که نام او آن گه به سوز سینهى آن زهر دادهاى دیگر به خون ناحق سلطان کربلا دیگر به حق آن که ز بحر مناقبش آن گه به روح اقدس باقر که قلب او دیگر به نور باطن جعفر که سینه اش آن گه به حق موسى کاظم که بعد از او دیگر به قرص طلعت تو کز اشعه اش دیگر به نیکى تقى و پاکى نقى دیگر به عهد پادشه ى کز سیاستش بر «خالد» آر رحم که پیوسته همچو بید تو پادشاه دادگرى این گداى زار، از لطف چون تو شاه ستمدیده بندهاى نا اهلم و سزاى نوازش نیم، ولى نا اهل و اهل، پیش کریمان، برابر است
وزنور گنبدش همه عالم منور است؟ در تخته نرد چرخ چهار هم به شش در است بر سنگ، جاى لغزش پاى سمندر است کسرى شکسته دل بى طاق مکسر است بر درگهش هزار چو خاقان و قیصر است این خوابگاه نور دو چشم پیمبر است وزقاف تا به قاف جهان سایه گستر است سیراب نو گلى زگلستان جعفر است نوباده ى حدیقهى زهرا و حیدر است بر کعبه کى مجال عبور کبوتر است او را هزار فخر بر این چرخ اخضر است در گوشه ى ضمیر مصفاش، مضمر است آرى، جزاها موافق احسان، مقرر است کاین جا توقفى نه چو صد حج اکبر است کاین دولتى است رشک روان سکندر است مشتق، بلى، دلیل به معنى مصدر است کز خیل قدسیان، مفرشش زشهپر است پیوسته کارشان همه جاروب این در است کى مىتوان که وصف تو از عقل برتر است؟ ! صیقل زدن به آیینه مهر انور است بر تارک شهان اولوالعزم، افسر است بابى زدفتر هنرش باب خیبر است قفل زبان و حیرت عقل سخنور است کز ماتمش هنوز دو چشم جهانتر است کز وى کنار چرخ به خونابه احمر است انشاى بو فراس زیک قطره کمتر است مر مخزن جواهر اسرار را در است بحر لباب از در عرفان داور است بر زمرهى اعاظم و اشراف، سرور است شرمنده ماه چهارده و شمس خاور است و آن گه به عسکرى که همه جسم جوهر است با بره، شیره شرزه، بسى به زمادر است لرزان زبیم زمزمه روز محشر است مغلوب دیو سرکش و نفس ستمگر است از جور اگر خلاص شود، وه چه در خور است! نا اهل و اهل، پیش کریمان، برابر است نا اهل و اهل، پیش کریمان، برابر است
ایشان، در قصیدهى کوتاه دیگرى، اشاره به امامان دوازدهگانه دارد، و از حضرت بقیة الله الاعظم (عج) نیز نام مىبرد:
امامانى کز ایشان زیب دین است «على» «سبطین» و «جعفر» با «محمد پس از «باقر» «على» و «عسکرى» دان «محمد مهدیم» زان پس یقین است
به ترتیب اسمشان میدان چنین است دو «موسى» باز «زینالعابدین» است «محمد مهدیم» زان پس یقین است «محمد مهدیم» زان پس یقین است
9 . ماموستا حاج محمود طالبانى قادرى (معروف به حکاک)
ایشان، کرد است و از فضلاى اهل سنت به شمار مىرود . وى، شافعى است که به فارسى، قصیده ى زیبایى درباره ى ائمه علیهم السلام سروده و به حضرت بقیة الله الاعظم (عج) نیز اشاره دارد:
حق مولاى فقیران جهان بنده ى حق و امیر مؤمنین حق آن دو گوشواره عرش حق آن یکى، زهر، ز خارا نوش کرد مهتران ساکنان جنتین حق آن بیمار دشت کربلا نو نهال مثمر بستان دین حق آن داناى اسرار قدم با قرآن اسرار قرآن را مبین حق آن درویش دل ریش جهان یادگار دوده ى پیغمبرى حق آن سر حلقهى صدق و صفا «موسى کاظم» به میدان فنا حق آن از ماسوا افشانده دست جانشین مرتضى در ارتضا حق آن یکتا در بحر شهود صائم و قائم مصفى و «تقى» حق آن زیبا نهال باغ دین عابد و ساجد مزکى و «نقى» حق آن لشکر کش اکبر جهاد باغ دین را گشته گلبرگ طرى حق آن نایب مناب ذات حق جامع اعجاز محبوب انام «مهدى» آخر زمان ختم الامام (6)
پادشاه اولیاى انس و جان شیر میدان دغا «یعسوب» دین فعلشان از مصدر حق کرده شق وان دگر، خون جوش لب خاموش کرد دیدهى ایمان «حسن» ، دیگر «حسین» گشته تاجش البلاء للولا سید السادات «زین العابدین» حرمت آن منبع علم و کرم قرة الابصار راس الراسخین آن که افتاده شهانش پاسبان باغ عرفان را چو گل کرد «جعفرى» در حلیمى یادگار مصطفى آمده موسى صفت برهان نما با خدا پیوسته وز دیگر گسست شد مقام و نام پاک او «رضا» کز ازل رفته زخود کرده وجود آن که معراج فنا را مرتقى دان امام و پیشواى مهتدین بغض او را کى پسندد جز شقى؟ مصلح افساد و مولاى عباد پادشاه اهل ایمان «عسکرى» مظهر نور هدى حین السبق «مهدى» آخر زمان ختم الامام (6) «مهدى» آخر زمان ختم الامام (6)
10 . قصیده اى از شاعرى از اهل سنت
این قصیده که سراینده آن احتمالا، از قرن دوازدهم هجرى است دربارهى ائمهى هدى و امام زمان (علیهمالسلام) است . شاعر، بعد از ذکر خلفاى ثلاثه به آن امامان معصوم (علیهمالسلام) پرداخته است .
چون که على داشتبه خاک انتساب وه که از آن خاک، چه گلها دمید سنبل و گل را به چمن زیب و زین آن دو نهالاند که تا روز دین هر دم از این باغ برى مىرسد آن ده و دو، همچون بروج فلک باز از آن غنچه خونین کفن گلشن دین یافته زین، زیب و زین گلشن گردون و ریاض بهشت سر زده زان باز نهال، عجب شد صدف گوهر عالى فرش علم که در روى زمین وافرست باز شکفته گلى از باغ او بست دهان دگران، راز گفت صادق صدیق به صدق و صفا باز آن گلبن عالى تبار کام ولایت شده شیرین ازو آن که ببرد از دل اغیار بیم باز دمید از چمن او گلى خاک خراسان شده زو مشک بو دم چه زنم از صفتبى حدش خلق محمد، کرم مرتضى باز از آن طینت عنبر سرشت برد به تقوى گرو از مابقى سر زده زآن باغ على منظرى زنگ زداى دل هر متقى او به نقاوت شده آیینه اى زاده از آن زبدهى پیغمبرى بحر سخا، کان وفا و کرم باز چه گویم چو گلى زو دمید نکهت او برده ز دلها گمان رشته که از حق به نبى بسته شد نقطه ى اول چون به آخر رسید هادى دین، مهدى آخر زمان گفت نبى: «کز پى ظلم و فساد قاتل دجال به شمشیر کین هر یک از آن گوهر گیتى فروز هر یک از ایشان، عجب و من عجب هر که به آن سلسله پیوسته شد من که در آن روضه ریاضت کشم نکهت آن عطر کفن بس مرا خار و خسش سرو سمن بس مرا
کرد نبى کنیت او «بوتراب» نکهت جاوید به عالم وزید موى حسن آمد و روى حسین بارورند از گل و از یاسمین تازهتر از تازهترى مىرسد نظم جهان داده سما تا سمک رسته گلى تازه ترا چون سمن گلبن توحید على حسین در بر آن روضه نمایند زشت داده ثمرههاى علوم و ادب ساحتشهرى که على شد درش از دم عیسى نفس باقر است داده جلا دیدهى ما زاغ او غنچه شدند آن همه و او شکفت ناظر و منظور به صدق و صفا وه چه رطب بود که آمد به بار یافته تمکین عجب دین ازو کاظم غیض استبه خلق کریم کامده روح قدسیش بلبلى خلق به آن بو شده در جستجو داده پیمبر خبر از مرقدش (7) هر دو عیان ساخت على الرضا جلوه گرى کرد گلى از بهشت شهرت از آن یافت به عالم تقى در صف شیران جهان صفدرى کنیت او گشت از آن رو نقى تا فکند عکس به گنجینه اى محسن احسن، حسن عسکرى سایه ده طوبى باغ ارم آه چه گل، گلشنى آمد پدید پر شد از و دامن آخر زمان باز به آن سلسله پیوسته شد کار بدایتبه نهایت کشید خلق جهان یافته از وى امان روى زمین پرکند از عدل و داد» با دم عیسى نفس او قرین داده به شب، روشنى نیم روز سلسله شان سلسلهى من وهب از ستم حادثه وارسته شد زآن گل و گلزار به بوى خوشم خار و خسش سرو سمن بس مرا خار و خسش سرو سمن بس مرا
11 . ما موستا حاج میرزا عبدالله خادم
وى، از علماى فاضل و نامدار کرد اهل سنت است که در سال 1895 میلادى در شهر (کویه) از استان سلیمانیه به دنیا آمد . در سرودن قصیده دست توانایى داشته است . بدیعترین مضامین را در کوتاه ترین مصراع ها، گنجانده است . در بخشى از قصیده ى نخست دیوان وى که این جا تقدیم مىشود، مشاهده مىفرمایید که چهگونه توانسته استحق مطلب را ادا کند .
حاج میرزا عبدالله خادم، در تاریخ 1362 هجرى قمرى، بر اثر تصادف، در سلیمانیه، دار فانى را وداع گفت .
متن کردى قصیده وى که در پایان آن به نام مقدس حضرت مهدى عجل الله فرجه الشریف کرده از این قرار است:
دیوان به نووکى خامه له وهسفى عهلى تهزین دهریا کهفى له فهیزى کهفى جودى حهیدهره یاراى وهسفى له خامه وله نووسینى من نىیه له بریزى تا بکهم قهدهحى بادهى ئومید رهونهق درا به جهوههرى عیسمهت له فاتمه (س) ئهم خاکه لاله زاره له خوینى دووچاوى من داغى دلم له داغى حسهین (ع) نهقشى بهستووه زینالعباده (ع) شافعى جورم و گوناهى من توز و غوبارى رهوزهى باقر (ع) کفایهته ئهم خاکه زهرى چهعفهرى له نیگاهیکى جهعفهره (ع) سهحرایى سوبحیکازبه شیواوه کارهوان دهریایى حیلمى مووساکازم (ع) که مهوج ئهدا لهم رهوزهى ریازى رهزایه دلم دهمى فیکرى تهقى (ع) بوه و نهقى (ع) تهقواى ههر کهسى خالى نهبوو دلم له خهیالاتى عهسکهرى تیفلى عهزیزى روحهله ناو مههدى (عج) قالبم من کاسهلیسى نیعمهتى ئیوهم ههموو دهمى ئومیده گهر به لوتفى ئیوه ببى حاجهتم رهوا نووسى به ناوى حهزرهتى سولتانى ئهولیا شهرمهندهى سهخاى ئهوى ههورى رووى سهما یهزدان له مهدحى ئو بووکه فهرموویه «هل اتى» «یسقون من رحیق» له ئهم شاهى (لافتى) نوورى جهمالى دین ودله «زبدة النساء» بو ماتهمى حهسهن (ع) حهسهنى احسن الهدى رهنگى میسالى خوینهله سهر خاکى کهربهلا وهختى ئهبم به دهرگههى عولیاکهفى دوعا بوچاوى زینهارمه ئهیکهم به تووتیا بهم کیمیایهوه مسى قهلبم بووه تهلا روخسارى سادیقه (ع) شهفهقى سوبحى ئیهتیدا ئهگرى سهفاله نوورى روخى پرتهوى وهفا گولچین ئهبى که ببى باغهوان رهزا (ع) مهغزم به عهشقى ئهو پره خالى له ههر ههوا تاکو به نوورى مهعریفهتى ئهوبى ئاشنا بوشیرى عشقى مههدیه (عج) گریانى بوغهزا ئومیده گهر به لوتفى ئیوه ببى حاجهتم رهوا ئومیده گهر به لوتفى ئیوه ببى حاجهتم رهوا
اینک، ترجمهى بیتبه بیت این قصیدهى کردى به زبان فارسى تقدیم مىگردد .
1 – دیوان شعر من، به نوک خامهام، تا به وصف على (ع) رسید، حیرت زده و مات ماند .
که چه بنویسد؟ و نوشتبه نام حضرت سلطان اولیا;
2 – کى، دریا کفش به مانند کف سخاوت وجود حیدر است؟ همان گونه، نیز شرمسار سخاوت وى گشته ابر در آسمان .
3 – یارا و توانایى وصف او، در قدرت قلم من نیست، خداوند متعال، در مدح او «هل اتى» را فرموده است .
4 – به امید آن که لبریز کنم قدح بادهى امید و آرزوهایم را از دستشاه «لا فتى» بنوشم مگر یسقون من رحیق
5 – و این را نیز بگویم، فاطمه (س)، زیب و رونق عصمت، هدیهاى بود از خدا در جوهره و فطرت او
آن فاطمهاى که نور زیبایى و جمال دین است و زبدة النساء هم .
6 – این خاک نیز لاله زارى است از خون دو چشم من، در ماتم و سوگ حسن (ع)، آن حسنى که احسن الهدى بود
7 – و بر دلم از داغ حسین (ع) نقش بسته است، و رنگش هم به مانند خون استبر سر خاک کربلا .
8 – زین العباد استشافع جرم و گناه من .
هنگامى که رو به درگاه اعلاى الهى دست دعا را بر مىدارم .
9 – گرد و غبار روضهى آرامگاه باقر (ع) براى من کافى است و نیز براى دیدگان امان جوى من است، که توتیاى چشمانم شده است .
10 – این خاک زر جعفرى از یک پرتو نگاه جعفر (ع) صادق است .
به این کیمیاى به دست آمده، مس قلب من طلا شده است .
11 – درجریان زندگى انسان، صحرا و سراب صبح کاذب راه، کاروانها را آشفته مىکند .
اما دمیدن رخسار (صادق (ع)) شفق روشن صبح هدایتبخش خواهد بود . (8)
12 – و نگاه کن که دریاى حلم و صبر موساى کاظم (ع) چه گونه موج مىزند .
و این صفا را از پرتو وفاى به عهد و از رخسارهى زیباى پیمان و عهد خویش مىگیرد
13 – و در این روضه، به خاطر ریاض و سپید رضا (ع) است که دلم، یکدم
گلچین عشق خواهد شد، به شرطى که باغبان، حضرت رضا (ع) باشد .
14 – و فکر تقى بوده است و نقى، نشانهى تقواى هر کسى که مىبینى
و مغز من، پر از عشق او شده است و خالى ز هر هوا و هوسى
15 – و یک لحظه، دل من، از خیال (عسکرى) خالى نبوده است،
چرا؟ . . . براى این که همیشه، با نور معرفت وى آشنا گردد
16 – و در مهد و گهوارهى قالب خاکى تن من، طفل عزیز روحم قرار دارد
براى مکیدن شیر عشق حضرت مهدى (عج)، گریهاى دارد براى جنگ (در رکابش)
17 – من، ریزهخوار نعمتشمایم، هر لحظه و همه دم
و نیز امید آن دارم که به لطف شما، حاجتم روا گردد .
________________________________________
1) صحیح بخارى، ج 4 ص 248، چاپ دار المعرفه بیروت، کتاب الاحکام صحیح مسلم (به شرح نووى) چاپ دار الفکر بیروت، ج 12، ص 201 – 203 7 کتاب الامارة .
2) الکنى و الالقاب، ج 2، ص 162، انتشارات بیدار – قم (افست از چاپ مطبعة العرفان صیدا/لبنان، سال 1358).
3) الفتوحات المکیة، ج 3، ص 327 – 328 .
4) ینابیع المودة: 416
5) وسیلة الخادم الى المخدوم، ص 257 – 7271 تحقیق شده توسط استاد رسول جعفریان .
6) دیوان; جذبه عشق .
7) وسیلة الخادم الى المخدوم، فضل بن روزبهان، (مقدمه به قلم محقق عالى قدر آقاى رسول جعفریان).
8) تلمیحى زیبا به قدرت دانش و بینش امام جعفر صادق (ع) دارد که در عصرى که ظهور کردند، نگذاشتند افکار الحادى و سخنان منکران دین، در متون دینى و قلوب مردم نفوذ کند و از وجودش صبح صادق او، دین، احیا شد .