مقدمه:
خانم آنه ماری شیمل[1] (2002 ـ 1922م) از جمله برجستهترین شرق شناسان و اسلامشناسان معاصر است که در زمینه اسلامشناسی، عرفان اسلامی، تاریخ ادیان، فرهنگ اسلامی، عرفان اسلامی، ادبیات و مولوی شناسی دارای آثار متعددی است. بعضی از محققان فهرست تالیفات او را به 113 اثر تخمین زدهاند که به زبانهای آلمانی، انگلیسی، ترکی و فرانسه نوشته شده است. وی که به زبانهای متعدد احاطه داشت، سالهای زیادی را در سرزمینهای اسلامی سپری نموده و با مطالعه و تحقیق، اطلاعات و آگاهیهای زیادی را درباره فرهنگ، تمدن و آداب کشورهای اسلامی بدست آورد، به طوری که با خواندن آثار وی، حجم اطلاعات و آگاهیهای گسترده وی در باره تمدن اسلامی هر خواننده مسلمانی را شگفت انگیز خواهد نمود. وی در هر زمینهای از موضوعات اسلامی که مقاله و کتاب نوشته، خوانندگان اثر خود را سیراب نموده است و این امر در باره همه آثار او صادق است. وی به جهت کوششهای علمی و فرهنگی برنده جایزه صلح کتاب در سال 1995 فرانکفورت و بسیاری از جوایز بینالمللی شده است و از جمله اسلامشناسانی است که برای ایراد سلسله سخنرانیهای گیفورد[2] با موضوع «نگرشی پدیدارشناسانه به اسلام» دعوت شد، که آن سخنرانیها موجب نوشته شدن یکی از آخرین تالیفات وی با عنوان: «تبیین آیات خداوند: نگاهی پدیدارشناسانه به اسلام» گردیده است.
یکی از آخرین آثار او، که برای شناخت شخصیت، آثار علمی و فعالیتهای پژوهشی او بسیار مفید است، کتاب «زندگی غربی، شرقی من»[3] است که تالیفی خودنوشت در باره زندگینامه این اندیشمند است. وی در آن اثر، به فعالیتها، آثار و رخدادهای هشتاد ساله حیات علمی خویش میپردازد. علاوه بر آن برای بزرگداشت خانم شیمل در ایران، دو مجلس یادبود برگزار شده است که موجب گردآوری دو کتاب در باره او شده است، یکی از آن دو در سال 1380 در دانشگاه تهران برگزار شد که محصول آن کتابی با عنوان «عرفان پلی میان فرهنگها»4 گردید. این کتاب تشکیل شده از مجموعه سخنرانیهایی است که پارهای در باره شخصیت علمی خانم شیمل و پارهای دیگر در باره موضوعاتی است که مورد علاقه و دلدادگی او بوده است. دومین یادبود در باره او در شانزدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در سال 1381 به وسیله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار گردید که موجب نوشته شدن کتابی دیگر با عنوان «آشنایی از آن سوی افق»[5] گردید که مجموعه سخنرانیهایی را در زمینه شیوه پژوهشی و شخصیت علمی وی در بر میگیرد.
همچنین در زمینه آثار و تالیفات خانم شیمل کتابی با عنوان «افسانهخوان عرفان» به کوشش حسین خندق آبادی گردآوری شده است که در آن به طور تفصیلی به کتابشناسی آثار وی پرداخته شده است و کلیه آثار او، به فارسی و غیر فارسی مورد بررسی و شناسایی قرار گرفته است.[6] همچنین یک کتابشناسی خلاصهتری نیز از آثار وی در مقدمه کتاب «ابعاد عرفانی اسلام» اثر خانم شیمل به وسیله مترجم کتاب، آقای عبدالرحیم گواهی، گردآوری شده است که تنها به بعضی از آثار مهم وی اشاره دارد.
تالیفات آنه ماریشیمل
بعضی از تالیفات و آثار برجسته خانم شیمل که به فارسی ترجمه یافته است، عبارتند از:
1.شکوه شمس[7] (این کتاب در زمینه شخصیت و افکار مولوی است که همراه با مقدمهای طولانی از سید جلال الدین آشتیانی، انتشار یافته است).
2.ابعاد عرفانی اسلام[8] (این کتاب به بررسی تاریخ تصوف و مبانی آن میپردازد).
1. تبیین آیات خداوند: نگاهی پدیدارشناسانه به اسلام[9] (این کتاب با رویکردی پدیدارشناسانه به شناخت پارهای از موضوعات مهم اسلامی میپردازد).
4.درآمدی بر اسلام[10] (این کتاب به شناخت اسلام، شخصیت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، بررسی قرآن، فرقهها و پارهای از علوم اسلامی میپردازد).
5.محمد (صلی الله علیه و آله)رسول خدا[11] (این کتاب درباره زندگی و شخصیت پیامبر اسلام است).
6.زن در عرفان و تصوف اسلامی (به تبیین شخصیت بعضی از زنان بزرگ مسلمان از جمله زنان عارف میپردازد). [12]
7.نامهای اسلامی (در باره نامهای اسلامی در عرصههای متفاوت زندگی مسلمانان نوشته شده است). [13]
شیوه پژوهشی آنه ماری شیمل
روش تحقیق و پژوهش خانم شیمل، طبق بیان وی در کتاب «تبیین آیات خداوند» پدیدارشناسانه میباشد. وی در آغاز این کتاب بسیاری از شرقشناسان و اسلامشناسان را متهم میکند که همدلانه اسلام را نشناختهاند و بدون آنکه کتاب آسمانی مسلمانان قرآن و دیگر مبانی اصلی اسلام را بشناسند، به این نتیجه رسیدهاند که اسلام در برابر مسیحیت بدعتی بیش نیست. وی در ابتدای کتاب «تبیین آیات خداوند: نگاهی پدیدارشناسانه به اسلام» سخنی را از ریماروس، از مورخان ادیان درباره اسلام نقل میکند: «من شخصاً متقاعد شدهام از میان کسانی که دین ترکی (اسلام) را به داشتن این و یا آن نقص متهم میکنند، تنها معدودی قرآن را خواندهاند، و در بین آن تعداد معدود هم که آن را مطالعه کردهاند، تعداد بسیار انگشت شماری وجود داشتهاند که به کلمات آن کتاب معنای صحیح و وسیعی را که شایسته آن است، بخشیدهاند»[14]
شیمل چگونگی توجه یافتن خود به شیوه پدیدارشناسی را در شناخت اسلام، اینگونه نقل میکند که در سال 1950 میلادی آنگاه که در دانشکده الهیات آنکارا به تدریس تاریخ ادیان مشغول بوده، روزی مشغول تدریس مبحث «راز هیبت و جلال» از دین پژوه بزرگ رودولف اوتو بوده که یکی از دانشجویان مسلمان بلند میشود و به او میگوید، ما مسلمانان سالهای زیادی است که با این بحثی که شما نقل میکنید در فرهنگ اسلامی با عنوان صفات جلال و جمال آشنا هستیم و عارفان به آن تذکر دادهاند. شیمل نقل میکند که سخن آن دانشجو وی را به فکر برد و به این نتیجه واداشت که باید در شناخت اسلام به سوی روش پدیدارشناسی و رویکرد همدلانه از اسلام گام نهاد. از نظر او شاید تنها روشی که بتوان به وسیله آن در یک نگاه تطبیقی میان مباحث مشترک ادیان به عناصر یکسان رسید، همین روش پدیدارشناسانه است.[15] در واقع منظور شیمل این بود که در شناخت اسلام باید با همزبانی و از دیدگاه یک فرد مسلمان نگریست نه اینکه مانند بعضی از دینشناسان غربی مباحث اسلام را بر اساس شیوه تاریخی و زاویه دید خود بشناسیم، بلکه به تعبیر مارتین هایدگر جنگل را به وسیله یک جنگلی و یک کویر را با یک کویری بشناسیم.[16]
لازم به ذکر است که شیمل در انتخاب این روش متاثر از اندیشمندان بزرگ دیگری نیز بوده که در دوران او از این شیوه استفاده مینمودند، از جمله اینکه رودولف اوتو، میرچا الیاده، اتین ژیلسون، توشیکو ایزوتسو، هانری کربن و بعضی از دیگر دینشناسان از این شیوه استفاده نمودهاند، اما شیمل در اتخاذ این شیوه برای شناخت اسلام بیشتر تحت تاثیر فریدریش هایلر بوده که شیمل کتاب «تبیین آیات خداوند» را به او هدیه کرده و در باره شیوه پدیدارشناسانه او میگوید: «نگرش پدیدارشناسانه برای شناخت و درک بهتر اسلام کاملاً مناسب است، به ویژه الگویی که فردریش هایلر در اثر جامع خویش، صور و ماهیت ادیان، به وجود آورده است که من نیز الگوی این کتاب را بر همان ساختار قراردادهام».[17]
شیمل معتقد است، پارهای از اسلامشناسان در شناخت اسلام از شیوههای دیگر استفاده نمودهاند که هر چند آن روشها میتواند مفید باشد، اما فهم دقیق اسلام نیازمند آشنایی با زبان اسلام، مطالعه دقیق متون اسلامی، دستنوشتهها و کتیبهها، و آشنایی با زبانهای محلی و فرهنگهای بومی است.[18] وی معتقد است، محقق باید از گرایشها و علایق شخصی خود نسبت به دین مورد مطالعه خود، فاصله گیرد و در شناخت آن از چشم یک فرد معتقد بنگرد، وی در زمینه روش پدیدارشناسانه فریدریش هایلر میگوید:«وی میکوشد ابتدا با مطالعه پدیدهها و سپس سطوح عمیقتر و عمیقتر بازتابهای انسانی در مقابل الوهیت (ذات الهی) به کانون یا قلب یک دین وارد شود تا اینکه به درونیترین امر مقدس هر دین دست یابد… بالاترین تجربه روحی و معنوی میتواند با یک موضوع (محمول) حسی شعلهور شود».[19]
استفاده از شیوه پدیدارشناسی در بررسی ادیان، همانگونه که آنه ماری شیمل در شناخت اسلام از آن استفاده نمود، به صورت شیوهای رایج در قرن بیستم استفاده شده است و پس از اینکه روش پدیدارشناسی به وسیله فیلسوفان بزرگی همچون هوسرل، گادامر، هایدگر و دیگر فیلسوفان معاصر به سرانجام فلسفی رسید، دینپژوهان این شیوه فلسفی را در دینشناسی، جامعهشناسی و دیگر عرصههای علوم انسانی بکار بردند که از پیشگامان این شیوه در تاریخ ادیان میتوان به اتین ژیلسون، میر چا الیاده، رودولف اوتو، گرادوسن فان درلیو، ژوکو بلیگر، هانری کربن و توشیکو ایزوتسو اشاره نمود.
با وجود اینکه این روش به وسیله خانم شیمل مورد توجه قرار میگیرد اما با خواندن کتابهای وی به نظر میرسد، پدیدارشناسی او با پدیدارشناسی افرادی همچون هانری کربن در پارهای از عناصر و ویژگیها متفاوت است. کربن در شناخت دیدگاه فرقههای اسلامی بیشتر به منابع کلاسیک و آثار اندیشمندان بزرگ فرقههای متفاوت اسلامی که در زمینه علوم اسلامی صاحب نظر بودهاند، رجوع میکرد اما شیمل در پارهای از آثار خود در بیان افکار، اعتقادات و اندیشههای اسلامی تکیه بر منابع کلاسیک و قابل اعتماد اسلامی ندارد، بلکه به سخنان شفاهی و مشاهدات خود از آداب و سنن رایج میان توده مردم (دین عوام) که در روابط شخصی و مستقیم با مردم سرزمینهای مسلمان بدست آورده، اکتفاء نموده است، به طوری که این امر موجب شده تا گاهی وی به نقل سخنانی غیر رایج و ضعیف در باره عقاید اسلامی که برای پیروان آن تازگی دارد، استناد کند.
خواندن آثار او گواهی میدهد که وی گاه در بیان اعتقادات مذاهب و فرقهها به سخنانی استناد میکند که مورد وثوق نیست و او صرفاًُ آنها را در بعضی از مجالس مذهبی دیده و یا شنیده است که به بعضی از آنها در رابطه با مسئله مهدویت و تشیع، موضوع مقاله کنونی، اشاره خواهیم نمود. شاید اگر این دسته از مشاهدات وی در عرصه بومشناسی و مردمشناسی مطرح میگردید، بر وی خرده گرفته نمیشد، اما وی آنچه را که در بعضی از سرزمینهای اسلامی همچون ترکیه، هند، پاکستان، ایران و دیگر سرزمینهای اسلامی دیده، در بیان اعتقادات رسمی فرقههای مذهبی، مورد استفاده قرار میدهد و به عنوان عقاید آن مذاهب بیان مینماید. شیمل خود در اینباره میگوید:«این سخنرانیها نتیجه یک عمر اشتغال من به زبانها و ارزشهای اسلامی بوده است و یا حاصل صحبتها و مذاکرات متعددی که با دوستان بیشماری از میان مسلمانان داشتهام، خواه افراد بسیار عالم و تحصلیکرده و پیچیده در جهان اسلام و نیمکره شرقی و یا روستاییان ساده و بیسواد ـ به ویژه خانمها ـ در پاکستان، هند و ترکیه. آنان تا حدود زیادی الهام بخش استادان آکادمیک و دانشگاهی من در رشته مطالعات اسلامی بودهاند»[20]
قابل توجه است که کتاب «درآمدی بر اسلام» از جانب این اسلامشناس قابل تطبیق با کتاب «اسلام بررسی تاریخی» همیلتون گیب و کتاب «قلب اسلام» سید حسین نصراست، اما تفاوتی که میان کتاب شیمل با آثار گیب و نصر دیده میشود، این است که آن دو به افکار بنیادی، کلامی و کلان مذاهب اسلامی نگریسته و کمتر به آداب و رسوم، سنتهای اجتماعی و عادات متداول میان جوامع مذهبی و تأثیرات فرهنگی اسلام بر جوامع پرداختهاند، اما شیمل در این کتاب، علاوه بر اینکه گاه به مبانی فکری و اعتقادی فرقههای اسلامی مینگرد، مقدار زیادی به دینداری و فرهنگ عمومی و همگانی توده مردم میپردازد. در واقع میتوان یکی از فرقهای عمده در اسلامشناسی گیب و نصر با شیمل را این دانست که آن دو با نگاهی تئوریک و بیشتر کلامی به اسلام مینگرند اما شیمل بیشتر با شیوه مردم شناسی و بوم شناسی با توجه به آثار فرهنگی جهان اسلام در حوزههایی چون هنر، معماری، آداب و رسوم، زبان، عرفان. شعر و ادبیات و مانند آن به اسلام مینگرد.
نگرش آنه ماری شیمل در باره تشیع و مهدویت
در پارهای از آثار خانم شیمل در زمینه اعتقادات و افکار شیعه، از جمله در باره مهدویت و اعتقاد به مصلح جهانی اسلام سخنانی نقل گردیده است. وی به طور پراکنده در بسیاری از آثار خویش به ویژه در کتاب «تبیین آیات خداوند» و «درآمدی بر اسلام» به مسأله مهدویت اشاره میکند و نکاتی را که تا حدی برآمده از معلومات شفاهی و شنیداری او است، نقل میکند و تنها در بخش «تشیع و فرقههای مترتبط با آن» از کتاب «درآمدی بر اسلام» به طور منظم سخنانی را در زمینه مهدویت ابراز میدارد.
تفاوت شریعت و فرهنگ
همانطور که پیش از این بیان شد، بخشی از اطلاعات وی برگرفته از نقلیات و سخنان مردم و یا مشاهدات وی از پارهای سرزمینهای اسلامی و دیدن بعضی از آداب و رسوم متداول میان مسلمانان سرچشمه میگیرد که این دسته از سخنان شفاهی، آثار شیمل را آسیب پذیر و در معرض سوء فهم قرار داده است، افکار و سنتهایی که ریشه در منابع و متون دینی فریقین ندارد و صرفاً آداب و رسومی است که با گذشت زمان و با تکیه بر ریشههای فرهنگی و بومی در میان مردم شکل گرفته است. در واقع خانم شیمل میان شریعت یا آداب دینی با آداب و رسوم فرهنگی و قومی تفکیک ننموده است و تصور نموده که هر چه در میان مردم رواج مییابد و تبدیل به عادت میگردد، ریشه در شریعت و آداب دینی دارد. مثلاً وی پس از بیان چشم زخم و تاثیرات نگاه در اسلام در باره برخورد خانمها در نگاه به نامحرم میگوید: «قبلاُ راجع به چشم زخم سخن گفتم. در همین زمینه باید از نیروی منفی و مخرب «نگاه» که در قرآن ذکر شده نیز یاد کرد… این قانون شرعی که خانمها مطلقاً باید از چشم در چشم شدن با مردان غریبه پرهیز کنند، یادآور خطر نگاه است، از این جهت برخی خانمها برای اجتناب از این قبیل تماسها از عینکهای تیره استفاده میکنند». [21]
در واقع از این سخنان گمان میرود که وی حتی عینک زدن زنان را شاید امری شرعی و دینی تلقی نموده است، در حالی که این مسأله امری شخصی و فردی است. یا اینکه وی بدون دلیل ورود زنان به زیارتگاهها را در زمان بارداری امری ممنوع تلقی میکند: «در خلال بارداری، خانمها از ورود به زیارتگاهها اولیاء و بزرگان نیز محروم هستند»[22]
همچنین وی در کتاب تبیین آیات خداوند در بخش جنبههای مقدس و حیوانات و گیاهان درباره اسبی که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرججه الشریف)، بر روی آن سوار میشود این سخن را نقل میکند: «در بین گروههای شیعی، این اعتقاد رواج دارد که در آخرالزمان، وقتی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرججه الشریف) به زمین نزول میکنند، بر یک اسب سفید سوارند، بنا بر این همه ساله در مراسم عزاداری ماه محرم، اسب زیبایی را که پاهایش را با حنا رنگین کردهاند با نام ذوالجناح به راه میاندازند تا به تصور عوام، چنان چه حضرت بناگاه ظهور فرمودند، اسب ایشان زین کرده و آماده باشد. مومنین با تقوی این اسب را لمس میکنند تا از برکات آن بهرهمند شوند»[23]
همچنین در بخش دیگری از کتاب مذکور هنگامی که در باره جایگاه و موقعیت عدد چهل در میان مسلمانان به صورت تفصیل سخن میگوید، مطلبی را درباره مدت خلافت امام مهدی (عجل الله تعالی فرججه الشریف) نقل میکند که شاید با تفکر و روایات شیعه سازگار نباشد: «مسلمانان معتقدند که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرججه الشریف) در آخر زمان، پس از اینکه چهل خلیفه حکومت کردهاند ظاهر خواهد شد و به مدت چهل سال حکومت خواهد کرد»[24]
جایگاه اسطوره شناسی در اندیشه آنه ماری شیمل
شیمل در بخش دیگری از کتاب تبین آیات خداوند، به صورت مفصل در مورد اسطورههای موجود در فرهنگ اسلامی سخن میگوید و از انواع اساطیر انسانشناسانه، اعتقادی، علتشناختی و اخروی سخن میگوید، از جمله اینکه در اسلام پارهای از این اسطورهها همچون افسانههای خدایان و واسطههای الهی که در ادیان اسطورهای و غیر سامی به چشم میخورد، وجود ندارد اما پارهای دیگر همچون اساطیر انسانشناسانه و آخرتگرایانه وجود دارد. وی معتقد است در اسلام، اساطیر در باره آخرت بسیار زیاد است و به دلیل اینکه در قرآن به این موضوع و نیز سرنوشت افراد در دنیای دیگر بسیار فراوان پرداخته شده است، از اینرو اسطورهها در این عرصه ترویج یافته است، به طوری که عدهای از افراد داستانهایی را در باره بهشت و جهنم و رخدادهای آن ساختهاند. وی در این باره میگوید:«دستمایه اساطیر مربوط به آخرت بسیار قوی است، زیرا قرآن بسیار زیاد به این مبحث و نیز سرنوشت افراد در دنیای دیگر میپردازد. از این روی مفسرین و شعرای خیالپرداز هر دو، در این زمینه با سرزمین حاصلخیزی مواجه میشدند که میتوانستند در آن همه گونه افکار و تخیلات خویش را پرورش دهند، مطالبی از قبیل جزئیات ابزار و وسایل اخروی (کتب اعمال، ترازوهای میزان و سنجش خوب و بد، پل صراط و غیره) و داستانهای مفصل و دلنشینی راجع به خیر و خوشی بهشتیان و عذاب و شکنجه وحشتناک دوزخیان»[25]
شیمل پس از اینکه به بیان اساطیر اخروی در قرآن اشاره میکند که سرمنشأ پارهای از داستانها و نقلیات گردید، مواردی از مسائل مهدویت را از جمله مصادیق اسطورهگرایی میداند، از جمله اینکه گفته شده: وی امام عصر (عجل الله تعالی فرججه الشریف) خواهد آمد و دجال را شکست خواهد داد. او معتقد است تا زمانی که این داستانها با اطلاعات و آیات قرآنی تایید نگردد، باید پشتوانه و عامل به وجود آمدن آنها را فلاسفه و متصوفه تلقی کنیم. وی در این باره میگوید:«مطلب اضافی خاصی هم در مورد مهدی (عجل الله تعالی فرججه الشریف)، رهبر هدایت یافتهای از خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) که قبل از انتهای عالم ظهور خواهد کرد، بر این داستانها افزوده شد. وی، یا عیسی مسیح (علیه السلام) که آمدن مجدد او هم به دهههای آخر عمر جهان مرتبط دانسته شده، بالاخره بر دجال پیروز خواهند شد قبل از اعلام بعثت اخروی (قیامت) مدت کوتاهی بر جهان حکومت خواهند کرد تا صلح و آرامش را به جهان بازگردانند. مادامی که این گونه اساطیر از ناحیه اطلاعات دقیقی از منبع وحی قرآنی پشتیبانی نمیشد، معمولاً پشتوانه معنوی آنها فلاسفه و متصوفه اسلامی بود»[26]
از نظر او این دسته از افکار و اعتقادات بر اثر عوامل روانشناختی و اسطورههای فردی و جمعی مسلمانان به وجود آمده است. البته در اینکه پارهای از افکار و سخنانی که در باره علائم ظهور و یا ویژگیهای پس از ظهور گفته شده و دارای وثاقت و اعتبار هم نیست، ریشه در اسطورهگرایی و آرکیتایپها دارد، تردیدی نیست، اما اینکه هر مسأله مربوط به موضوع مهدویت را که با هندسه ذهنی خانم شیمل سازگار نیست، برتافته از روحیه اسطورهگرایی و روحیه جمعی دینداران تلقی کنیم، بسیار نابجا و دور از باور دینی مسلمانان خواهد بود.
شیمل در راستای تاثیر اسطوره در تفکر مسلمانان به بعضی از دیگر موارد از جمله اسطورههایی که پیرامون شخصیت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله)است، اشاره میکند. وی از پارهای اندیشمندان متجدد یاد میکند که در تلاش برای زدودن جنبههای غیر واقعی و اسطورهای از شخصیت پیامبر هستند و در ادامه میگوید آیا بهتر نیست تا به جای بیان و نقل جنبههای غیر طبیعی و اسطورهای از زندگی و شخصیت پیامبر برای فرزندانمان، به بیان ماهیت عقلانی و منطقی پیام پیامبر بپردازیم[27]لازم به ذکر است که با خواندن بخش مذکور از کتاب خانم شیمل و تحلیل اسطورهگرایانهای که از پارهای افکار و اندیشههای مسلمانان ارائه میدهد، میتوان تفاوت روش پدیدارشناسانه او را با روش پدیدارشناسانه هانری کربن دریافت. کربن هیچگاه این بخش از اندیشههای مسلمانان را برآمده از اسطورهگرایی نمیدانست، بلکه این افکار را با تکیه بر مبانی عرفانی و باطنی تحلیل و تأویل مینمود، به طوری که این اندیشهها او را به وجد و سر ذوق میآورد، اما در برابر، خانم شیمل نیز با وجود آنکه با افکار و اندیشههای موجود در سنت عرفانی مسلمانان آشنا است، اما تحلیلی را که از اسلام میپسندد، رمزگشایانه و اسطورهزدایانه و در تقابل با رویکرد پدیدارشناسانه و تاویلی کربن است.
امامت در اندیشه شیعه
شیمل در باره مفهوم رهبری و ولایت آسمانی بر امت یا جامعه از اندیشه شیعی یاد میکند و بنا به تصور رایج و غلطی که در بسیاری از شرقشناسان قرن نوزدهم و نویسندگان دائرهالمعارفها دیده میشود، بیان میدارد که در تفکر شیعه مسأله امامت و رهبری جامعه از محمد بن حنفیه فرزند امام علی (علیه السلام) آغاز گردید و سپس در میان شیعیان امامیه تبدیل به اعتقاد یافتن به «امام غائب» گردید. به نظر میرسد شیمل نیز همچون بسیاری از اسلامشناسان غربی که در تحلیل موضوع مهدویت به ریشهها و بنیانهای اعتقادی آن در متون دینی نمیپردازند، به تاسی از آنها در بیان تاریخ مهدویت به دنبال قیام مختار و محمد بن حنفیه میرود و سپس نیز متوجه فرقه اسماعیلی میگردد، گویی که صرفاً باید مهدویت را در تاریخ سیاسی و تحولات اجتماعی قرن دوم جست. شیمل در کتاب خود در این باره چنین قضاوت میکند: «فرمانروایی الهی را میتوان، تا حدودی در اسلام تشیع سراغ کرد. دستمایه بازگشت رهبر یک امت یا جامعه پس از اینکه مدت مدیدی را در خفا و غیبت به سر برده، از موضوعاتی است که در تاریخ بشری صورتی قدیمی دارد، مطلبی که نخستین بار در مورد پسر علی (علیه السلام)… یعنی در مورد محمد بن حنفیه (متوفای 700م/81 ه) اعتقاد گسترده به مراجعت این فرد قهرمان -که معمولاً تصور میشود در غاری زندگی میکند – در میان شیعیان رشد و نمو یافت تا اینکه در بین شیعیان دوازده امامی به ایجاد طرز تفکر «امام غائب» که در انتهای زمان ظهور خواهد کرد تا جهانی را که پر از ظلم و بیداد شده از عدل و داد پر کند، انجامید»[28]
شیمل در ادامه، در بیان اعتقاد به مفهوم امامت و ولایت اشاره به تفکر فرقه اسماعیلی میکند و میگوید آنها این امام را غائب نمیدانند، بلکه او را شخصی میدانند که به عنوان امام زنده است که علاوه بر رهبری دنیوی، رهبریت معنوی را هم به عهده دارد. وی در این باره میگوید:«در بین اسماعیلیه این امام غایب نیست که در کانون توجه و تمرکز امت است، بلکه شخصی است که به عنوان امام حی و حاضر و زنده تلقی میشود. آنچه آنان «امام حاضر» میخوانند نه تنها رهبر دنیوی، بلکه پیشوای معنوی و روحانی ایشان است که از طریق وی نور الهی جلوه و درخشش مییابد… و حامل خیر و برکات معنوی است. از همین جهت نیز در مورد مسلمانان اسماعیلی مذهب از واژه سلطنت مقدس استفاده میشود، در حالی که این مفهوم برای اسلام تسنن کاملاً بیگانه است.»[29]
شیمل در امامت و رهبری، به نقش علماء دینی در تفکر مسلمانان اشاره میکند و با تکیه بر حدیث «العلماء ورثه الانبیاء»، عالمان وارثان پیامبران هستند، برای آنان نقش تفسیرگری شریعت اسلامی و مسئولیت حفظ و نگهداری قانون و سنت الهی را قائل است.[30] وی در این راستا شخص «مجتهد» را در فرهنگ شیعه همان جانشین مقام امام مهدی (علیه السلام) و مسئول تصمیمات فقهی در جامعه میداند، در اینباره میگوید: «در بین شیعیان دوازده امامی، شاید بتوان «مجتهد» را یک روحانی نامید، زیرا وی به گسترش حکمت امام غائب و هدایت جامعه در تصمیمات فقهی، بر مبنای یک بصیرت عمیقتر دینی، کمک میکند»[31]
لازم به ذکر است که شیمل تحلیل خود را در باره ارتباط میان تفکر مهدویت با جریان محمد بن حنفیه که در غالب آثار شرقشناسان قرن نوزدهم تکرار شده، در کتاب «درآمدی بر اسلام» نیز بیان میکند و همچون آنان بر شیوه تاریخی تکیه میکند. وی در این باره چنین میگوید: «با کمال تعجب اولین نطفههای عقاید و افکاری که بعدها عقاید کلامی شیعی شناخته شده، حول محور علی (علیه السلام) و یا دو پسر وی از نسل فاطمه (سلام الله علیها) یعنی نوههای حقیقی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) دور نمیزند، بلکه پیرامون شخصیت یکی دیگر از پسران علی (علیه السلام) که از همسری غیر از فاطمه (سلام الله علیها) بود یعنی محمد بن حنفیه دور میزند»[32]
شیمل محمد بن حنفیه را موسس و بنیانگذار عقاید کلامی شیعه میداند و بر این باور است که اندیشههای اعتقادی و کلامی شیعه از جریان سیاسی کیسانیه و قیام مختار شکل گرفته است. به طوری که اظهار میدارد، برای او بسیار عجیب است که چرا عقاید کلامی شیعی حول محور امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) نمیباشد و حول شخصیت محمد بن حنفیه است.
البته شایان ذکر است که بر خلاف تصور شیمل، که تدوین افکار شیعه را با قیام مختار و فرقه کیسانیه میداند، تاسیس اندیشههای کلامی شیعه از زمان امام علی (علیه السلام) و جریانات به وجود آمده پس از وفات پیامبر و بر اثر اختلاف بر سر خلافت امام علی (علیه السلام) شکل گرفته است. در واقع جریان اساسی اعتقادات کلامی شیعه بر محور شخصیت امامان و پیشوایان شیعه است و از زمان حیات امام علی (علیه السلام) آغاز شده است و بر خلاف گمان او تاسیس عقاید شیعه از امام علی (علیه السلام) و سپس امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) آغاز گشته و پس از آن در میان فرزندان امام حسین (علیه السلام)، نهادینه شده است، و قیام مختار و سپس جریان کیسانیه تنها یکی از آن جریانات انحرافی بوده که همچون بهائیت و بابیت در دوره جدید، خود را به شیعه تحمیل نموده و در حاشیه اعتقادات شیعه قرار گرفته است، نه اینکه شیعه با مختار و فرقه کیسانیه شکل گرفته باشد
به نظر میرسد با وجود آنکه شیمل روش خود را در اسلام شناسی مبتنی بر پدیدارشناسی میداند، اما به این روش کاملاً وفادار نمیماند و تحلیل تاریخی او در باره مهدویت خود بیانگر این است که او تحت تاثیر شیوه تاریخی دیگر مستشرقان بوده است. همانطور که بیان شد، پدیدارشناسی خانم شیمل بسیار متفاوت از دیدگاه دیگر پدیدارشناسان است و در تحلیل مهدویت تفاوت زیادی میان سخنان او با دیگران به چشم میخورد. به عنوان نمونه کربن در تحلیل مهدویت، به اهمیت و ارزش اساسی آن در عرفان اشاره میکند و هیچگاه از آن تحلیل تاریخی ارائه نمیدهد.
وی مهدویت را بنیان معرفتشناسی شیعه و رکن اساسی رویکرد عرفانی و حکمت معنوی شیعه تلقی میکند و بیش از آنکه مهدویت را متاثر از جریانات سیاسی قرن دوم هجری و جنبشهای سیاسی بداند، آن را پایه استوار فکر شیعه تلقی میکند، به همین جهت در سنجش سخنان کربن با شیمل، نگاه تاریخی شیمل به مسأله مهدویت آشکار و هویدا است و در نگرش او مهدویت از منزلت ویژهای برخوردار نیست و تنها یک آموزه و مولفه در کنار دیگر اعتقادات شمرده میشود در حالی که در نزد کربن، مهدویت تنها یک مولفه و آموزه دینی نیست، بلکه یک رکن و ستون معرفت شناسی معنوی شیعه را تشکیل میدهد که با نبود آن عرفان و حکمت شیعی فرو میریزد.
فرقههای شیعی
از جمله آثاری که آنه ماری شیمل در آن به صورت منظم و کلاسیک پیرامون شیعه و فرقههای شیعه سخن گفته است، کتاب «درآمدی بر اسلام» است. وی در آنجا پس از اینکه باور اصلی و مشترک شیعه را اعتقاد به خلافت و جانشینی امام علی (علیه السلام) پس از وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، میداند، بیان میدارد که این منصب پس از امام علی (علیه السلام)، طبق تعیین پیشین، به عهده فرزندان امام گذارده شده است. وی در این باره میگوید: «مطابق عقیده شیعه،محمد (صلی الله علیه و آله) کمی پیش از رحلت خویش، علی (علیه السلام) را رهبر امت اسلامی کرد و او را با اسرار و رموز سر به مهر ایمان آشنا ساخت، منصبی که بعضی از اولاد و نسل خاص ایشان، که از قبل تعیین شدهاند، به نوبت آن را به ارث میبرند، هر چند که اعتقاد به مقام و مرتبه خاص خانواده علی (علیه السلام) به اشکال مختلفی بیان گردیده است»[33]
وی پس از تعریف شیعه به ترتیب به فرقههای شیعی از جمله کیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه و امامیه اشاره میکند و معتقد است، وجه مشترک تمامی فرقههای شیعی – به جز زیدیه – این است که نسبت به سه خلیفه نخست، حالت تبری و بیزاری دارند.[34]وی در باره اعتقاد امامیه به امام مهدی (علیه السلام) میگوید: «تشیع دوازده امامی از سال 1501 میلادی، دین رسمی ایران بوده است. این مذهب بر مبنای اعتقاد به امام غایبی که از غیب بر جهان حکم میراند قرار دارد. منصب الهی وی، در غیاب ایشان را مجتهدین و یا علمای مذهب بیان میکنند… مطابق اعتقاد شیعیان، امام مخزن یک جوهر درخشان الهی است که نسل به نسل به ارث میرسد».[35]
شیمل پس از اینکه در زمینه امامت امامان شیعه سخن میگوید، این پرسش را مطرح میسازد که آیا پدر، فرزندی را که این نور در او میدرخشد، جانشین خود میکند یا اینکه این نور به طور طبیعی به فرزند و امام بعدی منتقل میگردد:«هر چند که این سوال باقی میماند که آیا پدر، آن فرزندی را که این نور در وی میدرخشد جانشین خود میکند و یا اینکه این نور به طور اتوماتیک (خود به خود) به اولین اولاد پسر وی منتقل میشود».[36] البته این پرسش عجیب شیمل، این تصور را در خواننده ایجاد میکند که شاید آشنایی او به عرفان بیشتر تاریخی و به صورت معلومات عمومی است و اینکه شاید او با مبانی اعتقادی شیعه و عرفان آشنایی عمیق نداشته است.
از جمله مذاهب شیعه که مورد توجه شیمل قرار گرفته، فرقه اسماعیلی است که در باره مفهوم امامت و اعتقاد به حضور امام در هر دورهای نظرگاه خاصی دارد. وی به صورت خلاصه به بیان افکار آنان همچون روحیه تاویلگرایانهشان از آموزههای دینی، چگونگی تفسیر قرآن و آداب دینی، و نگرش آنها درباره مفهوم امام میپردازد و از بعضی شخصیتهای دینی آنان نام میبرد. وی همدلانه تفسیر آنها از نیایش و عبادت را توضیح داده و بیان میدارد که از منظر اسماعیلیه، امام در قید حیات است و مرکز حقیقی دین است.[37] از جمله دیگر مذاهب که در باره مهدویت نظرگاه خاصی دارند و مورد توجه شیمل قرار گرفته، فرقه بابیه است. وی به اشتباه دلیل تسمیه باب را به این جهت میداند زیرا او خود را باب یا (در) خداوند میدانست که مومنان از طریق او میتوانند با خداوند ارتباط برقرار کنند. وی جریان بابیه را از جریانهای مذهبی قرن نوزدهم میخواند و درباره آنها میگوید:
«در ایران در قرن نوزدهم میلادی جریان جدیدی به وجود آمد که تا حدودی بر مکتب فقهی شیخیه مبتنی بود. این جریان جدید حرکت بابیه بود که وجه تسمیه آن چنین بود که بنیانگذار این حرکت، سید علی محمد تبریزی در سال 1826 میلادی. خود را باب «در» معرفی نمود تا از آن طریق مومنین بتوانند به حضور خداوند برسند».[38]
شیمل در بیان افکار فرقه بابیه گاه قضاوت نادرستی دارد، به عنوان نمونه میگوید چون باب تصمیم داشت تا زنان را از قید حجاب آزاد سازد، از اینرو زنان از مدافعان علی محمد باب بودند، در حالی که زنان در دوره قاجار بسیار سنتی و وفادار به مذهب بودند و وضعیت فکری و انسانشناسی آن دوران اصلاً قابل مقایسه با وضعیت کنونی نیست. او کشته شدن شاعرهای به نام «طاهره قره العین» را که از طرفداران فرقه بابیه بود، دلیل بر طرفداری زنان از علی محمد باب تلقی میکند و میگوید: «حرکت بابیه با خشونت کامل در ایران سرکوب شد. شخص باب و مومنین وفادار به وی، عمدتاً قتل عام شدند. یکی از آنان شاعره بسیار حساس و نازک دل، طاهره قرهالعین (متوفای 1852م) بود: از آن روی که باب مصمم بود تا بانوان را از قید حجاب سخت آزاد سازد، لذا حرکت بابیه در نظر خانمهایی که در آرزوی برخورداری از یک آزادی و فعالیت بودند، بسیار جذاب مینمود».[39]
او در انتهای بخش «تشیع و فرقههای مرتبط با آن» به فرقه بهائیت، یکی دیگر از فرقههای جدید التاسیس در زمینه مهدویت، اشاره میکند و در باره آنها میگوید، فرقه بابیه در آغاز کار خود را وفادار به چارچوبه اسلام شیعی با رویکرد عرفانی میدانست اما جانشین باب، بهاء الله فرقه خود را به صورت رادیکالتر و افراطیتر تاسیس نمود و شریعت اسلام را منسوخ میدانست و خود را پیامبری دیگر پس از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) میخواند، به همین جهت این مذهب نتوانست قابل پذیرش قرارگیرد:«جانشین باب، بهاء الله (متوفای 1892م) نهضت مزبور را در جهتی رادیکالتر رهبری کرد. پیروان آن، بهاییان رابطه خود با اسلام را همانند رابطه مسیحیت با یهود میدانند. قوانین اسلامی از نظر اینها متوقف و منسوخ گردیده و… از آنجایی که آنان مدعی هستند دین ایشان پس از حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) ، خاتم پیامبران، ظهور کرده لذا، از نظر شریعت اسلامی، هر اندازه هم که افکار و عقاید آنان بلند و عالی باشد، باز قابل پذیرش نیست».[40]
در پایان باید خاطر نشان ساخت که با وجود آنکه خانم آنه ماری شیمل از اطلاعات کم نظیری در باره اسلام و ادیان برخوردار است و بخش زیادی از عمر خود را در شناخت اسلام و فرهنگ اسلامی صرف نموده است که با سنجش میان آثار او با دیگر شرقشناسان این امر محسوس و آشکار میگردد، اما گاه به نظر میرسد، آگاهیهای شیمل درباره تمدن اسلامی و آموزههای اسلام، عمیق و دقیق نیست و او در پارهای از موارد بر اساس اطلاعات شفاهی و غیر مستند سخن گفته است. به علاوه علی رغم اینکه وی روش خود را در اسلامشناسی پدیدارشناسانه میداند، اما به نظر میرسد در بعضی موارد نسبت به اسلام همدلانه و از منظر یک مسلمان نمینگرد و به جای وفاداری به شیوه پدیدارشناسی، به سوی شیوه تاریخی گرایش پیدا میکند، به طوری که این امر بعضی از داوریها و نتیجهگیریهای او را آسیبپذیر ساخته است.
پی نوشت ها:
[1].Annemarie Schimmel .
[2].سخنرانیهای گیفورد (Gifford Lectures) مجموعه سخنرانیهایی است که در سال 1889 میلادی به ابتکار لرد گیفورد کشیش اسکاتلندی، در دانشگاه ادینبورگ راه افتاد و در آن اندیشمندان بزرگی همچون ویلیام جیمز، هانری برگسون، آلفرد نورث وایتهد، سید حسین نصر و آنه ماری شیمل سخنرانی کردهاند.
[3].آنه ماری شیمل، زندگی غربی، شرقی من (خاطرات آنه ماری شیمل)، سید سعید فیروزآبادی، نشر افکار، تهران، س 1383.
[4].عرفان پلی میان فرهنگها(بزرگداشت آنه ماری شیمل)، به کوشش شهرام یوسفیفر، دانشگاه تهران، تهران، س 1383.
[5].آشنایی از آن سوی افق ، مجموعه سخنرانیهای سمینار بزرگداشت آنه ماری شیمل، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، تهران، تهران، س1382.
[6].همچنین کتابشناسی اجمالی آثار آنه ماری شیمل در دو کتاب آمده است 1- افسانه خوان عرفان، تدوین حسین خندق آبادی، (مقاله کتابشناسی آثار پروفسور آنه ماری شیمل، تالیف خسروناقد)، موسسه دانش و پژوهش ایران، تهران، س 1381، صص 59- -49؛ 2 – آشنایی از آن سوی افق، مجموعه سخنرانیهای سمینار بزرگداشت آنه ماری شیمل، صص 95 – 79.
[7].همان، شکوه شمس، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، حسن لاهوتی، چاپ سوم، علمی و فرهنگی، تهران، س 1375.
[8].همان، ابعاد عرفانی اسلام، عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، س 1377.
[9].همان، تبیین آیات خداوند: نگاهی پدیدارشناسانه به اسلام، عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، س 1376.
[10].همان، درآمدی بر اسلام، عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، س 1375.
[11].همان، محمد رسول خدا، حسن لاهوتی، علمی و فرهنگی، تهران، س 1382.
[12].همان، زن در عرفان و تصوف اسلامی، مهدوی دامغانی، نشر تپر، تهران، س 1379.
[13].همان، نامهای اسلامی، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی، تهران، س 1376.
[14].تبیین آیات خداوند: نگاهی پدیدارشناسانه به اسلام، صص 32 – 31.
[15].همان، ص 31.
[16].موریس کوروز، فلسفهی هایدگر، محمود نوالی، انتشارات حکمت، تهران، س 1378، ص 32.
[17].تبیین آیات خداوند، ص 36.
[18].همان، صص 35 – 32.
[19].همان، ص 36.
[20].همان، ص 24.
[21].همان، ص 409.
[22].همان، ص 410.
[23].تبیین آیات خداوند، ص 108.
[24].همان، ص 219.
[25].همان، ص 300.
[26].همان، صص 301 – 300.
[27].همان، ص 302: « تمایلی نیز در جهت اسطورهزدایی دادههای قرآنی و حتی بیش از آن داستانهای مشهور مرتبط با شخص پیامبر (ص) وجود داشته است… متجددین مسلمان کم و بیش به انتقاد از اشعار مولودیه حضرت رسول (ص) پرداختهاند که در آنها گفته میشود چگونه همه مخلوقات عالم وجود، به این طفل تازه متولد شده که همچون رحمتی برای عالمیان فرستاده شده بود(انبیاء، آیه 107) تبریک میگفتند، در حالی که پرندگان و جانوران نیز در این جشن و تحسین شرکت داشتند. آیا این کاری غیر منطقی و خلاف عقل، و بلکه حتی خطرناک نبود که به عوض تأکید روی ماهیت عقلانی و منطقی پیام پیغمبر (ص)و اوصاف اخلاقی آن جناب که انسانی واقعی و ملموس بود و برای هدایت جامعه و امت خویش به سوی یک زندگی اجنماعی و فرهنگی بهتر و متعالیتر آمده بود به کودکانمان این گونه افسانههای اساطیری را یاد دهیم؟».
[28].همان، ص 415.
[29].همان، ص 416.
[30].همان، ص 417 « درجامعه گسترده اسلامی، نقش اساسی متعلق به علمای دینی است، فقهای الهی و مفسرین شریعت اسلامی، زیرا در حدیثی آمده العلماء ورثه الانبیاء ، علماء جانشینان انبیا هستند. آنان مسئول حفظ و نگهداری قانون الهی و سنتاند. از این روی آنان در حفظ و ثبات امت اسلامی سهم داشتهاند، هر چند که به ویژه در دوران جدید، به عنوان افرادی سرزنش شدهاند که در مقابل نوسازی جامعه اسلامی و تطابق آن با ارزشها و رسوم متفاوت عصر جدید مقاومت میکنند».
[31].همان، ص 418.
[32].درآمدی بر اسلام، ص 159«… مختار یکی از هواخواهان محمدبنحنفیه این خبر را پخش کرد که وی از دنیا نرفت و بلکه در نقطهای از کوهها در حال حیات به سر میبرد و قبل از روز رستاخیز به عنوان مهدی (عج) مراجعت خواهد کرد تا زمین را که پر از ظلم و بیداد شده بود از عدل و داد پر کند ، اندکی بعد اعتقاد به مراجعت محمد بن حنفیه به اعضای دیگر خاندان علی( نیز منتقل شد، و یا اگر صحیحتر بگوییم، به آن عضو از اهل بیت (ع) که از طرف پیروان و طرفداران خود آخرین امام قلمداد میشد، حال خواه او امام پنجم بود یا هفتم و یا دوازدهم».
[33].همان، صص 158 – 157.
[34].همان، ص 170« در نزد تمام گروههای شیعی مرسوم است که سه خلیفه اول را طرد (تبری) نمایند، زیرا که بر طبق اعتقاد پیروان و شیعیان علی (ع) آنان غاصبین منصب خلافت، که بدون شک برای حضرت علی (ع) مقرر شده بود، شناخته میشدند از این روی اسامی ابوبکر، عمر و عثمان در بین شیعیان به چشم نمیخورد. زیدیههای جدید از این تبری خودداری میکنند. این کنار گذاشتن سه خلیفه اول و حتی صب و دشنام دادن به آنها (که به هر حال جزء اولین گروندگان به اسلام و از اصحاب محترم پیامبر اسلام (ص) بودند)، است که یکی از موانع سخت نزدیکی بین شیعه و سنی را به وجود آورده است. تمایل و رغبت نسبت به علی (ع) و اهل بیت پیامبر (ص) نیز در بین بسیاری از سنیان با ایمان رایج میباشد».
[35].همان، ص 162.
[36].همان، ص 162.
[37].همان، صص 165 – 164 شیمل در توضیح افکار اسماعیلیه میگوید: « ناصر خسرو… یکی از بزرگترین نمایندگان فلسفه اسماعیلی است که این درونی شدن تکالیف یک فرد مسلمان را به نحو زیبایی مشخص کرده است: معنای خارجی یا بیرونی نماز، صلوات، عبارت از پرستش و نیایش خداوند از طریق وجه دنیوی وجود انسانی است، با چرخاندن بدن در جهت نماز که کعبه خانه مقدس خداوند متعال در مکه میباشد و لیکن معنای روحانی و معنوی نماز عبارت از نیایش و عبادت خداوند از طریق روح متفکر آدمی است با چرخیدن در جهت قبله ارواح تا بدین ترتیب دانش ناب کتاب مقدس و شریعت الهی دریافت شود. قبله ارواح آدمیان خانه خداست، خانهای که در آن دانش الهی سکونت دارد، و آن امام حقیقت سلام الله علیه است».
[38].همان، ص 171.
[39].همان، صص 172 – 171.
[40].همان، ص 172.