پرسش و پاسخ

اثبات کفر عمر و ابوبکر از کتب شیعه و سنی

اثبات کفر عمر و ابابکر از کتب اهل سنت:
1) بدعت گذار کافر است !
قال رسول الله ص: آَبیَ اللهُ آن یقبلَ عملَ صاحبِ بدعةٍ حتیّ یدع بدعتَه. (۱)
خداوند عمل بدعت گذار را تا وقتی که دعوت به بدعتش می کند قبول نمی کند.
قال رسول الله ص: لا یقبل الله لصاحبِ بدعةٍ صوماً و لا صلوةً و لا صدقةً و لا حجّاً و لا عُمرةً و لا جهاداً و…یخرج من الاسلامِ کما تخرج الشعرة من العجین. (۲)
خدا هیچ عملی را از قبیل نماز روزه صدقه حج و…از بدعت گذار قبول نمی کند و او از اسلام خارج میشود… .
قال رسول الله ص: اهل البدع شرالخلق و الخلیفة (کنزالعمال)
اهل بدعت بدترین مخلوقات و موجودات هستند.
قال رسول الله ص: اهل البدع کلاب اهل النار (کنزالعمال)
اهل بدعت سگ های اهل آتش هستند.
عنه فی قوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً هم اصحاب البدع و اصحاب الاهواء لیس لهم توبة. انا منهم بریء و هم منی بُراء. (کنزالعمال)
پیامبر اکرم ص درباره این آیه قرآن: “کسانى که دین خویش را پراکنده کردند و گروه گروه شدند” فرمودند آنها اهل بدعت و اصحاب و یاران هوا و هوس هستند . برای ایشان توبه ای نیست. من از ایشان بیزارم و ایشان نیز از من بیزارند.
تا اینجا از کتب اهل سنت اثبات شد که بدعت گذار کافر است. حال سوال اینجاست که آیا عمر بدعت گذار بوده است یا خیر ؟ طبق اعتراف خود او در دین بدعتهای بسیاری را گذاشته است. مانند:
الف) بدعت حلال کردن شراب توسط عمر:
عمر می گفت: آب را داخل شراب کنید و بخورید مانعی ندارد! همچنین آورده اند یک وقتی مردم شام از سرما و سنگینی آب و بدی محصول زمین نزد عمر شکایت بردند. عمر به آنها اجازه داد که شراب را بجوشانند وقتی دو ثلث آن کم شد یک سوم باقیمانده را بیاشامند! (3)
جصاص داستان جالبی دراین رابطه از عمر نقل میکند. میگوید: یک روز عربی که شراب خورده بود. عمر خواست او را با تازیانه حد بزند عرب گفت: من همان شرابی را خوردم که خودت میخوری!!! عمر شراب خود را خواست و آن را با آب مخلوط نمود و گفت: هر کس در این موضوع شک کرد آب را داخل شراب نماید مانعی ندارد آنگاه پس از اینکه عرب را حد شراب زد خودش شراب را نوشید ! (4)
در حالی که شراب با آب مخلوط شود باز هم شراب است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود: هر چه را که زیادی آن مستی آورد کمی آن نیز حرام میباشد خواه مستی بیاورد یا نیاورد. (5)
ب) پایه گذاری بدعت قیاس توسط عمر:
حافظان حدیث و تاریخ نگاران اسلامی نامه ای درباره دستور العمل حکومتی و قضائی از عمر به ابوموسی اشعری نقل کرده اند که بیان گر پیش قدمی عمر در مطرح نمودن قیاس است. و اینکه او قیاس را به عنوان یک قاعده فقهی و یک قانون اسلامی در جهت استنباط احکام شرعی پایه گذاری کرد. این نامه هنگامی نوشته شد که نامبرده از طرف عمر والی حکومت عراق بود و مشتمل بر این فراز است:
الفهم الفهم فیما تلجلج فی صدرک مما لیس فی کتاب الله و لا سنه. ثم اعرف الاشباه و الامثال و قس الامور عند ذلک.
ترجمه: هر آنچه به خاطرت خطور می کند و خبری از آن در کتاب و سنت نیست پیرامون آن فهمت را به کار انداز. آنگاه شبیه ها و همانندهای آن را شناسائی کن و آنها را به یکدیگر قیاس نما. یعنی حکم آنچه را که مورد نص کتاب و سنت است بر آنچه در کتاب و سنت مطرح نشده جاری کن… (6)
ج) بدعت تراویح:
ابن شهاب از عروة بن زبیر، از عبدالرحمان بن عبدالقاری نقل کرده که گفت: شبی از شبهای رمضان با عمربن خطاب به مسجد رفتیم، مردم متفرق بودند و هرکس برای خود نماز می خواند و بعضاً مردی با اقوام خود به نماز مشغول بود. عمر چون این بدید گفت: به عقیده من اگر اینها را با یک امام گرد آوریم بهتر است. و در پی این تصمیم ابیّبن کعب را به امامت گماشت.
شب دیگر به اتفاق به مسجد رفتیم و مردم به جماعت نماز می خواندند، عمر گفت: نعم البدعة هذه این بدعت خوبی است! البته نمازی که پس از خوابیدن بخوانند; یعنی آخر شب از اینکه اوّل شب اقامه شود بهتـر خـواهـد بـود. (7)
د) بدعت نهی از متعه توسط عمر:
عمر گفت: متعتان کانتا علی عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب (8)
یعنی دو متعه در زمان پیامبر اکرم صلوات الله علیه واله (حلال) بوده و من امروز آنها را حرام میکنم و مرتکبین آنها را به کیفر میرسانم. یکی متعه زنان و دیگری متعه حج.
پس سیر منطقی و یا به بیانی دیگر خلاصه این بحث این شد که:
عمر طبق مصادر اهل سنت بدعت گذار هستند.
طبق مصادر اهل سنت بدعت گذار کافر است.
نتیجه: عمر کافر است.
2) نزاع کننده در خلافت کافر است !
ابن مغازلی به سند متصل از ابوذر روایت کرده که پیامبر اکرم ص فرمودند: هرکه بعد از من با علی علیه السلام در خلافت منازعه کند کافر است. (9)
در نزاع عمر و ابابکر با آقا امیر المومنین علیه السلام در رابطه با خلافت هیچ شکی وجود ندارد. فکر نکنم که نیاز به استدلال باشد. همان بس که به اعتراف بزرگان اهل سنت نزاع عمر و ابابکر با علی علیه السلام بر سر خلافت به جایی کشید که ابوبکر دستور حمله به خانه آقا امیرالمومنین علیه السلام را صادر کرد و عمر به پیروی از او به خانه وحی حمله کرد و این حمله باعث کشته شدن حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت محسن سلام الله علیه شد.
برای اطلاع بیشتر در این مورد میتوانید به مصادر (اهل سنت) زیر مراجعه فرمایید:
مصنف ابن ابی‏شیبه 8/ 572
میزان الاعتدال 2/ 490، شماره 4549
انساب الأشراف 1/ 586، ط دار معارف، قاهره
تذکره الحفاظ 3- 092، شماره 860.
سیر اعلام النبلاء 13/ 162، شماره 96.
البدایه والنهایه 11/ 65، حوادث سال 279
الامامه و السیاسه، ص 12، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر
عقد الفرید، ج 4 ص 268
تاریخ طبری، ج 3 ص 430
مروج الذهب، ج 2 ص 303.
و..
3) گوینده: حسبنا کتاب الله کافر است !
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً
یعنی: آنان که به خدا و رسولان او کافر شوند و خواهند که میان خدا و پیغمبرانش جدایى اندازند و گویند: ما به برخى (از انبیاء) ایمان آورده و به پاره‏اى ایمان نیاوریم و خواهند که میان کفر و ایمان راهى اختیار کنند به حقیقت کافر اینهایند و ما براى کافران عذابى خوار کننده مهیا ساخته‏ایم. (10)
از این آیه شریفه فهمیده می شود که کسانی که قصد دارند تا بین خدا و رسول جدائی بیاندازند کافران حقیقی هستند. و نکته جالب اینجاست که قران تنها درباره این نوع کافران فرموده است که این ها کافران حقیقی هستند !
اما ببینیم چگونه عمر سعی کرد تا بین خدا و رسولش جدائی بیاندازد:
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در لحظات آخر عمرشان فرمودند:
قلم و کاغذ بیاورید تا وصیتنامه ای برای شما بنویسم که بعد ازمن هرگز گمراه نشوید.
ولی عمر بن خطاب گفت: ان النبی غلبه الوجع و عندکم کتاب الله حسبنا کتاب الله !!! (11) (این حدیث در اصح کتب اهل سنت موجود می باشد)
در قسمت اول جمله عمر توهین بسیار بزرگی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می کند. اینقدر این توهین بزرگ است که حقیر خجالت میکشم آن را ترجمه کنم. ولی بحث ما بر سر قسمت دوم جمله است که گفت: “کتاب خدا ما را بس است”
عمر با گفتن این جمله همان کاری را کرد که در ایه شریفه مذکور در مورد آن صحبت میکند. یعنی او با این جمله قصد بر این داشت تا بین کلام خدا (قران) و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله جدائی بیافکند. و در واقع او چنین گفت که خدا یک چیز می گوید و پیامبر ص چیز دیگر. و در میان این دو ما باید به کلام خدا تمسک بجوئیم !
در حالیکه خود قران درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرماید:
وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى.
یعنی: وهرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست.
خلاصه این بحث:
عمر بن خطاب با گفتن “کتاب خدا ما را بس است” بین خدا و رسول جدائی افکند.
قران کریم کسانی که بین خدا ورسول جدائی می افکنند را کافر حقیقی می نامد.
نتیجه: عمر (طبق قران و روایت معتبر اهل سنت) کافر حقیقی می باشد.
4) آزار دهنده حضرت زهرا سلام الله علیها کافر است !
خداوند میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِینا
یعنی: قطعاً آنان که خدا و پیامبرش را مى‏آزارند، خدا در دنیا و آخرت لعنتشان مى‏کند، و براى آنان عذابى خوارکننده آماده کرده است.
قال رسول الله صلی الله علیه و اله:
فاطمة بضعة منی من آذاها آذانی و من آذانی فقد آذی الله.
یعنی: فاطمه سلام الله علیها پاره تن من است. هر کس او را اذیت کند مرا اذیت نموده و هرکس مرا بیازارد خدا را آزرده است. (12)
این حدیث بین شیعه و سنی متواتر و صحیح می باشد. البته ما اینجا به اقتضای بحث تنها اسناد سنی را آوردیم.
و اما عمر و ابابکر این قدر حضرت زهرا سلام الله علیها را اذیت و ازار نمودند که آن حضرت خطاب به آن دو نفر فرمود:
انی اشهد الله و ملائکته انکما اسخطتمانی و ما ارضیتمانی و لئن لقیت النبی لاشکونکما الیه. (13)
خدا و ملائکه اش را شاهد میگیرم که شما دو نفر مرا به خشم آوردید و رضایت مرا جلب نکردید و اگر پیامبر ص را ملاقات نمایم هر اینه شکایت شما دو نفر را به وی خواهم کرد.
در صحیح بخاری ح۶۲۳۰ امده است:
فوجدت فاطمة علی ابی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت…فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا و لم یوذن بها ابابکر و صلی علیها.
یعنی: فاطمه سلام الله علیها بر ابوبکر غضب نمودو با او قطع رابطه کرد و تا زمانی که زنده بود با ابوبکر سخن نگفت…هنگامی که از دنیا رفت. شوهرش علی علیه السلام وی را شبانه دفن کرد. و به ابوبکر خبر نداد و خودش بر جنازه وی نماز خواند.
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه خود ج۶ص۵۰ می نویسد:
ان فاطمة ماتت و هی واجدة علی ابی بکر و عمر.
یعنی فاطمه سلام الله علیها از دنیا رفت در حالی که سخت از ابوبکر و عمر غضبناک بود.
با توجه به روایات مذکور آزار و اذیت حضرت زهرا سلام الله علیها توسط عمر از مسلّمات می باشد.
خلاصه بحث:
عمر و ابابکر حضرت زهرا سلام الله علیها را آزرده اند. (طبق روایات معتبر اهل سنت)
آزرده شدن حضرت زهرا سلام الله علیها مساوی است با آزرده شدن خدا و رسول. (طبق روایت متواتر بین شیعه وسنی)
آزرده شدن خدا و رسول لعن و عذاب الهی را به دنبال دارد. (طبق ایه ای که ذکر شد)
5) دشمن اهل بیت علیهم السلام کافر است !
در این رابطه احادیث فراوان و متواتری در کتب اهل سنت یافت می شود. که ما در اینجا تنها به گوشه ای از آن ها اشاره می کنیم:
قال رسول الله صلی الله علیه و اله:
یا علی لو ان احدا عبدالله حق عبادته ثم شک فیک و اهل بیت (فی) انکم افضل الناس کان فی النار.
ای علی اگر کسی آنچنان خدا را عبادت کند که حق عبادت او را ادا کرده باشد. پس درباره افضلیت و برتری تو اهل بیتت بر مردم شک نماید سرنوشتش اتش است. (13)
قال رسول الله صلی الله علیه و اله:
یا علی لو ان امتی صاموا حتی یکونوا کالحنایا و صلوا حتی یکونوا کالاوتار. ثم ابغضوک لاکبهم الله فی النار.
ای علی اگر امت من انقدر روزه بگیرند که (همانند قوس و کمان) کمر خمیده شوند و آن قدر نماز بخوانند تا چون زه کمان لاغر گردند و با تودشمنی نمایند خداوند آن ها را به رو در آتش افکند. (14)
و اما اثبات دشمنی عمر و ابابکر با مولا علی و اهل بیت علیهم السلام برای اهل تحقیق و علمای غیر متعصب بسیار واضح و مسلم است. قطعا می توان به عنوان مثال به ظلم ایشان بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه واله به ال رسول در غصب حق خلافت مولا علی علیه السلام و غصب فدک از حضرت زهرا سلام الله علیها و ….اشاره کرد.
البته روایات مذکور در بحث قبلی مبنی غضب حضرت زهرا سلام الله علیها بر عمر و ابابکر و همچنین ازار و اذیت حضرت زهرا سلام الله علیها توسط آن دو نفر به خوبی نشان دهنده عداوت و دشمنی عمر و ابابکر با اهل بیت علیهم السلام می باشد.
خلاصه بحث:
عمر و ابابکر (طبق روایات و مصادر تاریخی فراوان اهل سنت) دشمن اهل بیت علیهم السلام بوده اند.
دشمن اهل بیت علیهم السلام (طبق روایات اهل سنت) کافر است.
نتیجه: عمر وابابکر کافرند.
اثبات کفر عمر و ابابکر از کتب شیعه
۱) امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند:
هما الکافران علیهما لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین. و الله ما دخل قلب احد منهما شی ء من الایمان…کانا خداعین مرتابین منافقین حتی توفتهما ملائکة العذاب الی محل الخزی فی دار المقام. (15)
یعنی: آن دو (ابابکر و عمر) کافرند نفرین خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها باد. به خدا سوگند هیچگاه به دل ایمان نداشتند…همیشه حیله باز و اهل شک و ریب و نفاق بودند تا ملائکه عذاب آنها را قبض روح و به جایگاه خواری در دارالمقام (دوزخ) فرستادند.
۲) ابوحمزه ثمالی می گوید: به حضرت امام علی بن الحسین علیه السلام عرض کردم:
أسألک عن فلان و فلان؟
حضرت فرمودند: فعلیهما لعنة الله بلعناته کلها مات و الله و هما کافران مشرکان بالله العظیم (16)
از شما درباره احوال ابابکر و عمر سوال میکنم؟
حضرت ع فرمودند: به عدد تمام لعنتهای الهی لعنت خدا بر آن دو باد و به خدا سوگند که آن دو مردند در حالی که نسبت به خدا کافر بودند و شرک می ورزیدند.
۳) ابوعلی خراسانی از غلام امام سجاد علیه السلام نقل میکند. که او گفت:
کنت معه فی بعض خلواته. فقلت: ان لی علیک حقا الا تخبرنی عن هذین الرجلین عن ابی بکر و عمر؟ فقال کافران کافر من احبهما. (17)
در خدمت حضرت تنها بودم به ایشان عرض کردم: همانا بر شما از برای من حقی است آیا مرا از احوال آن دو شخص ابوبکر و عمر خبر نمی دهید؟
پس حضرت فرمودند: آن دو کافرند و هرکس هم که محبت آنها را در دل داشته باشد کافر است.
۴) ابوحمزه ثمالی گوید: از امام سجاد علیه السلام راجع به آن دو نفر (ابوبکر و عمر) سوال شد. حضرت فرمودند: کافران و کافر من تولاهما. (18)
آن دو کافرند و هر کس موالی آنها باشد کافر است.
۵) فضیل بن رسان از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند: مثل ابی بکر و شیعته مثل فرعون و شیعته و مثل علی و شیعته مثل موسی و شیعته. (19)
مثل ابوبکر و پیروانش مثَل فرعون و فرعونیان است و مثل علی ع و شیعیانش مثل موسی و پیروانش است.
۶) امام صادق علیه السلام می فرمایند:
من شک فی کفر اعدائنا و الظالمین لنا فهو کافر. (20)
کسی که شک کند در کفر دشمنان ما وکسانی که به ما ظلم کردند کافر است.
۷) علامه شیخ سلیمان ماحوزی بحرانی آورده است:
روی اصحابنا عن ائمتنا ع: ان ابابکر و صاحبه عمر لم یؤمنا قط. (21)
اصحاب ما از ائمه و پیشوایان ما روایت کرده اند که ابوبکر و رفیقش عمر هیچگاه ایمان نیاوردند.
و علامه مجلسی رحمه الله هم فرموده است:
الاول و الثانی لم یؤمنا بالله طرفة عین (22)
اولی و دومی به اندازه چشم به هم زدنی ایمان به خدای متعال نیاوردند .
———————————–
1) سنن ابن ماجه ج۱ص۷۸
2) سنن ابن ماجه ج۱ص۷۷
3) سنن بیهقی ج8 ص 300 و 301- سنن نسائی ج8 ص 329- کنز العمال هندی ج 3ص 109و 101- تیسیر الوصول ج2 ص 178- جامع مسانید ابوحنیفه ج2ص 191
4) احکام القران ج2 ص 565
5) سنن دارمی ج2 ص 113- سنن نسائی ج8 ص 301 – سنن بیهقی ج8 ص 296- مصابیح السنه ج2 ص 67- تاریخ خطیب بغدادی ج3 ص 327- صحیح ترمذی ج 1ص342
6) البیان و التبیین-جاحظ2/24 –صحیح مسلم 1/24-25 — سنن بیهقی 10/150 — شرح نهج البلاغه- ابن ابی الحدید 12/90-91 — عقدالفرید-ابن عبد ربه 1/86-88 — تاریخ دمشق-ابن عساکر (به نقل از کنز العمال). و بسیاری از کتب دیگر…
7) صحیح البخاری ک التراویح ج 2 / 252، موطأ مالک ج 1 / 114، الطرائف لابن طاوس ص 445 عن الجمع بین الصحیحین.
8) تفسیر الرازی ج 2 / 167 وج 3 / 201 و 202 ط 1، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحدید ج 12 / 251 و 252 وج 1 / 182، البیان والتبیان للجاحظ ج 2 / 223، أحکام القرآن للجصاص ج 1 / 342 و 345 وج 2 / 184، تفسیر القرطبى ج 2 / 270 وفى طبع آخر ج 2 / 39، المبسوط للسرخسی الحنفی باب القرآن من کتاب الحج وصححه ج، زاد المعاد لابن القیم ج 1 / 444 فقال ثبت عن عمر وفى طبع آخر ج 2 / 205 فصل اباحة متعة النساء، کنز العمال ج 8 / 293 و 294 ط 1، ضوء الشمس ج 2 / 94، سنن البیهقى ج 7 / 206، الغدیر للامینی ج 6 / 211، المغنى لابن قدامة ج 7 / 527، المحلى لابن حزم ج 7 / 107، شرح معانی الاثار باب مناسک الحج للطحاوی ص 374، مقدمة مرآة العقول ج 1 / 200.
9) مناقب ابن مغازلی ص۴۵ح۶۸- ینابیع المودة ص۹۷ – کنزالعمال ج۱ص۲۰۹ ح۱۰۴۶ – مناقب ابن شهر آشوب ح۳ص۲۱۶.
10) سوره نساء ۱۵۰-۱۵۱
11) صحیح بخاری باب کتابه العلم من کتاب العلم ۱/۲۲ و مسند احمد بن حنبل تحقیق احمد محمد شاکر حدیث ۲۹۹۲ و طبقات ابن سعد ۲/۲۴۴ چاپ بیروت.
12) صحیح بخاری ح۳۴۲۷و ۳۴۸۳- کنزالعمال ج۶ص۲۲۰- فیض القدیر ج۴ص۴۲۱ – مسند احمدبن حنبل ج۴ص۳۲۸ – حلیة الاولیاء ج۲ص۴۰ – صحیح مسلم ح۴۴۸۳ – سنن ترمذی ج۲ص۳۱۹ – مستدرک حاکم ج۳ص۱۵۹ – اسدالغابة ج۵ص۵۲۲- الاصابة ج۸ص۱۵۹ – مسند ابن یعلی ج۱ص۱۹۰
13) سند سنی: صحیح بخاری ج۵ص۲۶ – صحیح مسلم ج۴ص۱۹۳ – بخاری در صحیح خود مینویسد: پس از آن که دختر پیامبر میراث خود را از خلیفه خواست. و او گفت که از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمیگذاریم . زهرا سلام الله علیها دیگر با او سخن نگفت تا مرد ( صحیح بخاری . 5/177) سند شیعه:کتاب سلیم بن قیس حدیث ۴۸
13) مودة القربی موده هفتم ص۲۲ ودر چ مندرج در ینابیع الموده ۲/۲۹۸
14) تاریخ دمشق ابن عساکر بخش امام امیرالمومنین ج۱ص۱۴۵ شماره ۱۷۹ به نقل از جابر بن عبدالله – مناقب ابن مغازلی ص۲۹۷ شماره ۳۴۰ – فرائد السمطین ج۱ص۵۱ شماره ۱۶ – کفایة الطالب ص۱۷۹و در چ دیگر ص۳۱۸
15) کافی ج۸/۱۲۵ ح۹۵
16) بصائر الدرجات ۲۶۹ ح۹. بحار ج۳۰ / ۱۴۵ و ج۲۷/۲۹
17) حار الانوار ج۷۲/۱۳۷ ح ۲۵
18) حارالانوار ج۷۲/۱۲۸
19) بحارالانوار ج۳/۳۸۳. تقریب المعارف / ۴۷
20) رجال الکشی مع تعلیقة المیرداماد ج۲/۸۱۱. قم ۱۰۱۲ . اعتقادات شیخ صدوق ۷۹ و ۸۰. وسائل الشیعه ج۲۸ ص۳۴۵. بحار ج۲۷ / ۶۲
21) الاربعون حدیثا ۳۲۱
22) بحار ج۳۰/۴۰۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا