امتناع حضرت عباس (ع) و برادرانش از پذیرش امان نامه دشمن
محرم از جمله ماههایی است که تاریخ روزانه آن به واسطه قیام امام حسین(ع) و وقوع نهضت عاشورا از اهمیت خاصی برخوردار است، به همین دلیل تا پایان این ماه مهمترین وقایع روزانه را مرور می کنیم .
ورود شمر بن ذی الجوشن به کربلا
در برابر کاروان کم تعداد امام حسین(ع) و یارانش، که اهل و عیالشان نیز همراه آنان بودند، عبیدالله بن زیاد نیروهای رزمی بسیاری به کربلا اعزام کرد.
وی علاوه بر لشکر یکهزار نفری حر بن یزید ریاحی، چهار هزار تن به همراه عمر بن سعد، دو هزار نفر به همراه یزید بن رَکاب کلبی، چهار هزار نفر به همراه حصین بن نمیر سکونی، هزار نفر به همراه شبث بن ربعی، هزار نفر به همراه حجار بن ابجر بجلی، سه هزار نفر به همراه مصار بن مزینه مازنی، دو هزار نفر به فرماندهی شخص دیگر به کربلا اعزام کرد، تا با پیوستن به سپاه عمر بن سعد، جبهه سپاهیان یزید را در برابر سپاهیان امام حسین(ع) تقویت و تحکیم کند .
اما شرورترین نیروهای عبیدالله بن زیاد، لشکر شمر بن ذی الجوشن بود، که به استعداد چهار هزار تن به قصد نبرد حتمی با اهل بیت پیامبر(ص) وارد سرزمین کربلا شد. ورود شمر به کربلا، مصادف بود با روز نهم ماه محرم.
هنگامی که نامه رضایت بخش عمر بن سعد به دست عبیدالله بن زیاد رسیده بود، شمر بن ذی الجوشن در مجلس وی حضور داشت و چون نظر عبیدالله درباره پیشنهاد عمر بن سعد، مبنی بر مصالحه با امام حسین(ع) را مشاهده کرد، بر آشفت و به عبیدالله گفت: ای امیر آیا پیشنهاد او را پذیرفته ای؟ هم اینک حسین بن علی(ع) با پای خود در سرزمین تو گام نهاد و در نزدیکی تو مقیم گشت. به خدا سوگند، اگر امروز از تو رهایی پیدا کند، دیگر نمی توانی بر او دست یابی. در آن صورت، او عزیزتر و نیرومندتر گردد و تو ناتوان تر و خوارتر خواهی شد. پس او را رها مکن و در اختیارت بگیر، در این صورت هر تصمیمی که درباره اش بگیری می توانی جامه عمل به پوشانی.
گفتار خصمانه و تحریک آمیز شمر، اثر سویی در عبیدالله بن زیاد به وجود آورد و نظرش را درباره امام حسین(ع) دوباره تغییر داد.
بدین جهت، در همان ساعت، نامه شدید اللحنی برای عمر بن سعد نوشت و به این مضمون، به وی فرمان داد: یا از حسین بن علی برای یزید بیعت بگیر و یا بر او بتاز و سرش را از بدن جدا کن و تمام یاران وی را از دم تیغ و تیر بگذران و بر بدن هایشان اسب بدوان. گر چه اسب تاختن بر بدن های آنان، فایده ای ندارد ولیکن چون از زبانم جاری شده است، باید به عمل آوری.
سپس یادآور شد: ای عمر بن سعد، اگر آن چه را به تو فرمان داده ام انجام دهی، در نزد ما عزیز و سربلند خواهی بود و به آرزو و آمالت می رسی، ولی اگر تمایلی برای نبرد با حسین بن علی(ع) نداری، از فرماندهی سپاه معزول و کارهای سپاه را به شمر بن ذی الجوشن بسپار.
عبیدالله، این نامه را به شمر سپرد و او را روانه کربلا نمود و وی را بر کردار و رفتار عمر بن سعد، مراقب ساخت.
امتناع حضرت عباس(ع) و برادرانش از پذیرش امان نامه دشمن
اُم البنین همسر امیرمومنان(ع)، دارای چهار فرزند دلاور و رشید بود، که همگی در رکاب برادر و امامشان حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) در کربلا حضور داشتند.
حضرت عباس، که بزرگترین آنان بود، از شهرت به سزایی برخوردار و به خاطر جمال زیبا، قامت رشید، بهره مندی از دلاوری، غیرت و تعهد و تقوا، به “قمر بنی هاشم” معروف و حضور وی در سپاه امام حسین(ع)، برای دشمنان اهل بیت بسیار سنگین و زجرآور بود.
بدین جهت، دشمن در صدد برآمد، تا وی و برادرانش را از جبهه توحیدی امام حسین(ع) گسسته و به جبهه باطل اموی ملحق کنند.
به همین منظور، شمر بن ذی الجوشن کلابی که از قبیله ام البنین(س) بود، ماموریت یافت که به حضرت عباس(ع) و سه تن از برادرانش امان نامه دهد.
وی، عصر روز تاسوعا (نهم محرم) به نزدیکی خیمه گاه امام حسین رفت و با صدای بلند فریاد زد: خواهر زادگانم کجایند؟
امام حسین(ع) که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید، اگر چه او فاسق است ولیکن با شما قرابت و رابطه خویشاوندی دارد.
حضرت عباس به همراه سه تن از برادرانش ( عبدالله، جعفر و عثمان ) در نزد شمر حضور یافته و از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟
شمر گفت: شما خواهر زادگان من هستید. بدانید تا ساعاتی دیگر شعله های جنگ برافروخته می گردد و از یاران حسین بن علی(ع) کسی زنده نمی ماند. من برای شما امان نامه ای از عمر بن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان ما هستید، مشروط بر این که از یاری برادرتان حسین دست برداشته و سپاهش را ترک کنید.
حضرت عباس که کانون غیرت، حمیت و وفاداری بود، بر او بانگ زد و فرمود: بریده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه تو. ای دشمن خدا، ما را فرمان می دهی که از یاری برادر و مولایمان حسین دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان در آوریم. آیا ما را امان می دهی ولی برای فرزند رسول خدا(ص) امانی نیست؟
شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان ام البنین، ناامید و خشمناک شد و با سرافکندگی به خیمه گاه خویش برگشت.
برخی از روایات، به جای شمر بن ذی الجوشن، شخصی به نام “عبدالله بن ابی محل بن حزام” برادرزاده ام البنین را نام برده اند، که برای حضرت عباس(ع) و برادرانش امان نامه برد، ولی با پاسخ منفی آنان روبرو گردید.
به هر ترتیب سپاه عمر بن سعد از این ترفند نیز طرفی نبست و نتوانست خللی در سپاه یکپارچه و مستحکم امام حسین(ع) به وجود آورد.
فرمان حمله عمومی به خیام امام حسین(ع) از سوی عمر بن سعد
هنگامی که عمر بن سعد، فرمانده کل سپاه عبیدالله بن زیاد، با دریافت نامه شدید الحن عبیدالله احساس خطر کرد و با آمدن شمر بن ذی الجوشن به کربلا، وی را رقیبی برای فرماندهی خویش می دید، با دستپاچگی تمام و بدون اطلاع قبلی، در عصر روز تاسوعا (نهم محرم) فرمان حمله عمومی به سوی خیمه گاه امام حسین(ع) را صادر کرد.
وی با گفتن: “یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری”، سپاهیان خود را وادار به هجوم سراسری کرد و تلاش نمود تا کردار و رفتار خود را بایسته جلوه داده و روحیه متزلزل سپاهیان خویش را تقویت کند، تا مبادا در نبرد با فرزندزاده رسول خدا(ص) دچار حیرت و سستی گردند.
امام حسین که در آن هنگام، در پیش گاه خیمه اش به شمشیر تکیه داده و به استراحت مختصر پرداخته بود، با صدای خواهرش زینب کبری(س) بیدار گردید و خیل عظیم سپاهیان دشمن را روبروی خود مشاهده کرد که در حال پیشروی به سوی خیمه گاه وی بودند.
آن حضرت، بی درنگ برادرش حضرت عباس(ع) را به همراه بیست تن از یاران فداکارش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوی سپاه دشمن فرستاد، تا از فرمانده آنان علت تهاجم عمومی را جویا شوند.
حضرت عباس(ع) و هیئت همراه، به سران سپاه عمر بن سعد نزدیک شده و پیام امام حسین را ابلاغ کردند و آنان در پاسخ امام حسین گفتند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده است که حسین بن علی یا در طاعت او در آید و با او بیعت کند و یا هم اینک آماده نبرد سرنوشت ساز باشد.
حضرت عباس پیامشان را به امام حسین رساند و از آن حضرت، کسب تکلیف نمود. امام حسین به وی فرمود: از آنان بخواه که امشب را صبر کرده و کار نبرد را به فردا واگذارند. زیرا دوست دارم شب آخر عمرم مقدار بیشتری به عبادت و نماز بپردازم و خدا می داند که من به راز و نیاز با وی و نیایش در درگاهش چه قدر علاقمندم.
حضرت عباس(ع) بار دیگر به سوی سپاه دشمن رفت و درخواست امام حسین را به آنان ابلاغ کرد. عمر بن سعد که مظنون به مسامحه کاری بود و شمر را رقیب خود می دید، از درخواست امام حسین(ع) سر باز زد و گفت: برای حسین، دیگر مهلتی نیست .
برخی از فرماندهان سپاه، زبان به اعتراض گشوده و گفتند: ای فرمانده، اگر کافران و مشرکان از ما مهلت می خواستند، ما دریغ نمی کردیم ولی از مهلت دادن به فرزندزاده رسول خدا امتناع می کنیم؟
عمر بن سعد با اعتراض های متعدد یاران خویش مواجه و به ناچار درخواست امام حسین را پذیرفت و به وی پیام داد که یک شب را به شما مهلت دادم، ولی بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر اطاعت فرود نیاورید، فیصله کار را به شمشیر می سپارم.
در این هنگام، آرامش نسبی حاکم گشته و هر دو سپاه به خیمه گاه خویش برگشته و منتظر فرا رسیدن روز بعد، یعنی روز عاشورا شدند.