1. هدایت عمومى جهان
همه پدیدههاى جهان از نوعى هدایت برخوردارند و راهى را مىپیمایند که خداوند پیش رویشان گشوده است. در این رهسپارى از خود اختیارى ندارند، راهى مشخص براى آنها تعیین شده و رهپوى همان مسیر بوده و سخنشان این است:
من اگر خارم اگر گل، چمن آرایى هست که به هر دست که مىپروردم، مىرویم
کره زمین در مدار مشخصى با سرعت معین به دور خورشید در گردش است؛ دانه گندم با شرایط مناسب دردل خاک قرار مىگیرد، شروع به رشد و نمو کرده و هر لحظه حالت تازهاى به خود مىگیرد؛ با گذراندن مراحل خاص، راهى معین و منظم را مىپیماید تا بوته و خوشهاى کامل مىشود.
انسان نیز، جزیى از این جهان است و بخشى ازوجودش در قلمرو این هدایت قرار دارد؛ اندامهایش با رهبرى این هدایت رشد نموده و وظایف پیچیدهاى را انجام مىدهد، قلب انسان با نظمى بسیار دقیق باز و بسته مىشود و خون را به تمام نقاط بدن مىرساند؛ دستگاه گوارش، دستگاه تنفسى، سلسله اعصاب و اندامهاى شنوایى بینایى، هر یک کارهایى را انجام مىدهند و عهدهدار وظیفهاى هستند.
بنابراین، همه پدیدههاى جهان از این هدایت بهرهمندند و کوشش آنها با این کشش رهیابى مىشود.
قرآن این کشش و رهسپارى را به خدا نسبت مىدهد و مىفرماید:«رَبُّنَا الَّذى اعْطى کُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» «1»پروردگار ما کسى است که به هر موجودى آنچه را لازمه آفرینش او بوده، داده و سپس هدایتش کرده است.
2. هدایت ویژه انسان
خداوند انسان را در راهى نگذاشته است که به اجبار آن را طى کند، بلکه انسان را موجودى مختار و آزاد آفریده تا راه تکامل خویش را از بیراههها باز شناسد و آزادانه در آن قدم گذارد، انسان آزاد است که از مسیر رشد، هدایت و صراط مستقیم برود یا در مسیرکج و بیراهه گام نهد، ولى براى اینکه بتواند راه تکامل خود را بشناسد و در بیراههها و گمراهیها گرفتار نیاید، از هدایتى ویژه برخوردار است تا راه را بشناسد و آزادانه در مسیر سعادت قدم نهاده و به سوى هدفش گام بردارد. این هدایت ویژه، هدایت عقل از درون و هدایت پیامبران از برون است.
هدایت عقل
گفتیم که هدایت عمومى بر بخشى از وجود انسان حاکم است و آدمى در این هدایت عمومى و تکوینى با دیگر پدیدههاى جهان مشترک است؛ اما بخش دیگر وجود انسان در قلمرو هدایت عقل است. این حرکت که در پرتو رهیابى عقل انجام مىشود، با اختیار و آزادانه صورت مى گیرد. وقتى انسان بر سر دو راهیها قرار مىگیرد، فروغ عقل او را راهنمایى کرده، راه درست را از نادرست باز مىشناسد و نیک را از بد جدا مىکند. دروغ، فساد، خیانت و ظلم را بد و زشت مىداند و راستى، پاک منشى، امانت دارى و عدالت را خوب و نیک مىشمارد. زندگى انسان با همه ابعاد گستردهاى که دارد، در حیطه کشش و رهبرى این هدایت قرار دارد. برخى از کوششهاى انسان با کشش غریزه انجام مىشود. تشنه مىشود و به سوى آب مىرود یا درّندهاى را مىبیند و از آن مىگریزد. این گونه کارها موافق با میل است و به طورمستقیم با لذت و رنج جسم او سر و کار دارد. کار لذت آور با نوعى جاذبه، انسان را به سوى خود مى کشد و کار رنجآور با نوعى دافعه انسان را از خود دور مىکند. یادآورى مىکنیم که انسان در این موارد با دیگر حیوانات مشترک است.
اما فعّالیتهاى دیگر انسان که در حیطه راهنمایى و هدایت عقل قرار دارد، از خود جاذبه یا دافعه طبیعى ندارند. غریزه، انسان را به سوى آنها نمىکشاند یا از آنها دور نمىکند، بلکه به خاطر مصلحتى که در انجام یا ترک آن نهفته است، عقل انسان به انجام یا ترک آن حکم مىکند. این گونه کارها نه تنها ممکن است که موافق با میل نباشد بلکه چه بسا انجام آن با سختیها و رنجهاى فراوان همراه است. این کارها، فعالیتهاى تدبیرى انسان است که در پرتو رهبرى عقل و با نیروى اراده انجام مىگیرد. او در این کارها تدبیر عقلانى را بر کشش و لذت غریزه مستولى مىگرداند، بیمار از نوشیدن داروى تلخ رنج مىبرد ولى به حکم عقل آن را مىخورد.
انسان در فعالیتهاى تدبیرى خود، همواره یک طرح و نقشه را در مرحله عملى پیاده مىکند و هر اندازه که از ناحیه عقل و اراده کاملتر باشد، فعالیتهاى تدبیرى او بیشتر مىشود تا آنجا که فعالیتهاى غریزى والتذاذیش نیز در روش و محدوده فعالیتهاى تدبیرى او قرار مىگیرد و لذتها نیز، به مصلحت تبدیل مىشود.
هدایت پیامبران
درست است که انسان نیک و بد را به طور اجمال درک مىکند، و نیروى عقل براى تشخیص نیک و بد در بعضى امور مفید است، ولى این هدایت براى راه طولانى و عظیمى که انسان در پیش رو دارد، ناقص و ناتوان است. زندگى در پرتو هدایت عقل و مصلحت جویىهاى آن، مثل گام زدن در بیابان در شب تاریک و طوفانى با چراغى کمسو است که نور آن تنها تا چند قدمى را نشان مىدهد و هر لحظه بیم خاموش شدن آن مىرود؛ پیامبران آمدهاند تا مایههاى هدایت عقل را بارور و تقویت کرده و دست انسان درمانده را گرفته و در مسیر درست راهنمایى و رهبرى کنند و از سوى دیگر، هدایت عقل را، که از جانب هواهاى نفس در معرض تهدید تندبادهاى هوى و هوس قرار دارد، آسیبناپذیر کنند. «لَمَّا بَدَّلَ اکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَاللَّهِ الَیْهِمْ، فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَاتَّخَذُوا الْانْدادَ مَعَهُ وَ اجْتالَتْهُمُ الشَّیاطینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ الَیْهِمْ انْبِیائَهُ لِیَسْتَاءْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغِ وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ وَ یُروُهُمْ ایاتِ الْمَقْدِرَةِ» «1»
چون بیشتر مردم و مخلوقات او، پیمان الهى (مبنى بر خداجویى و خداگرایى) را عوض کردند پس حق او را ندانستند و برایش شریک و مانند قرار دادند و شیاطین آنان را از معرفت خداوند منحرف و از عبادت و پرسش او جدایشان کردند، پس پیامبرانش را برانگیخت و پیاپى به سوى آنان فرستاد تا پیمان فطرى را از آنان بخواهند و نعمت فراموش شده- توحید فطرى- را به یادشان آورند و با برهان و دلیل با ایشان سخن بگویند، و گوهر نهفته عقلها را بارور سازند و نشانههاى قدرت خداوند را به ایشان نشان دهند.
خلاصه
همه پدیدههاى جهان از نوعى هدایت برخوردارند و راهى را که خداوند پیش رویشان گشوده است به اجبار مىپیمایند و این هدایت عمومى بر بخشى از وجود انسان حاکم است و بخش دیگر وجودش در قلمرو اراده اوست. از این رو، انسان موجودى آزاد و انتخابگر است.براى این که انسان بتواند آزادانه راه تکامل خویش را برگزیده و در آن قدم بگذارد، از راهنمایى عقل و هدایت پیامبران برخوردار شده است.
هدایت عقل در وجود انسان قرار دارد و در بسیارى از مواردِ غیر غریزى، انسان را به خیر و صلاح هدایت مىکند. امّا دامنه هدایت و راهنمایى عقل، محدود است و گاه تحت تأثیر عواملى همچون هواهاى نفسانى قرار مىگیرد؛ لذا خداوند پیامبران الهى را براى تکمیل هدایت عقلى و نیز مصونیت دادن به هدایت عقل در مقابل موانعى همچون خواستههاى نَفْس مبعوث کرده است. پیامبران، علاوه بر هدایت و تکمیل عقل آدمى، راه صحیح سعادت را که همان اعتقاد به توحید و گام نهادن در مسیر الهى است، فراروى انسان مىگشایند.