ترجمه سوره قصص – مکارم شیرازی

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

طسم! (۱)

اینها از آیات کتاب مبین است! (۲)

ما از داستان موسى و فرعون بحق بر تو می‏خوانیم، براى گروهى که (طالب حقند و) ایمان می‏آورند! (۳)

فرعون در زمین برترى‏جویى کرد، و اهل آن را به گروه‏هاى مختلفى تقسیم نمود; گروهى را به ضعف و ناتوانى می‏کشاند، پسرانشان را سر می‏برید و زنانشان را (براى کنیزى و خدمت) زنده نگه می‏داشت; او به یقین از مفسدان بود! (۴)

ما می‏خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم! (۵)

و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم; و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آنها ( بنى اسرائیل) بیم داشتند نشان دهیم! (۶)

ما به مادر موسى الهام کردیم که: «او را شیر ده; و هنگامی که بر او ترسیدى، وى را در دریا(ى نیل) بیفکن; و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو بازمی‏گردانیم، و او را از رسولان قرار می‏دهیم!» (۷)

(هنگامی که مادر بفرمان خدا او را به دریا افکند) خاندان فرعون او را از آب گرفتند، تا سرانجام دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد! مسلما فرعون و هامان و لشکریانشان خطاکار بودند.(۸)

همسر فرعون (چون دید آنها قصد کشتن کودک را دارند) گفت: «نور چشم من و توست! او را نکشید شاید براى ما مفید باشد، یا او را بعنوان پسر خود برگزینیم!» و آنها نمی‏فهمیدند (که دشمن اصلى خود را در آغوش خویش می‏پرورانند)! (۹)

(سرانجام) قلب مادر موسى از همه چیز (جز یاد فرزندش) تهى گشت; و اگر دل او را (بوسیله ایمان و امید) محکم نکرده بودیم، نزدیک بود مطلب را افشا کند! (۱۰)

و (مادر موسى) به خواهر او گفت: «وضع حال او را پیگیرى کن!» او نیز از دور ماجرا را مشاهده کرد در حالى که آنان بى‏خبر بودند. (۱۱)

ما همه زنان شیرده را از پیش بر او حرام کردیم (تا تنها به آغوش مادر بازگردد); و خواهرش (که بیتابى ماموران را براى پیدا کردن دایه مشاهده کرد) گفت: «آیا شما را به خانواده‏اى راهنمایى کنم که می‏توانند این نوزاد را براى شما کفالت کنند و خیرخواه او باشند؟!» (۱۲)

ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند که وعده الهى حق است; ولى بیشتر آنان نمی‏دانند! (۱۳)

و هنگامی که (موسى) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم; و این گونه نیکوکاران را جزا می‏دهیم! (۱۴)

او به هنگامی که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد; ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند; یکى از پیروان او بود (و از بنى اسرائیل)، و دیگرى از دشمنانش، آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وى تقاضاى کمک نمود; موسى مشت محکمی بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مرد); موسى گفت: «این (نزاع شما) از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراه‏کننده آشکارى است‏» (۱۵)

(سپس) عرض کرد: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم; مرا ببخش!» خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است! (۱۶)

عرض کرد: «پروردگارا! بشکرانه نعمتى که به من دادى، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود! س‏ذللّه (۱۷)

موسى در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏اى (و در جستجوى اخبار); ناگهان دید همان کسى که دیروز از او یارى طلبیده بود فریاد می‏زند و از او کمک می‏خواهد، موسى به او گفت: «تو آشکارا انسان (ماجراجو و) گمراهى هستى!» (۱۸)

و هنگامی که خواست با کسى که دشمن هر دوى آنها بود درگیر شود و با قدرت مانع او گردد، (فریادش بلند شد،) گفت: «اى موسى می‏خواهى! مرا بکشى همان گونه که دیروز انسانى را کشتى؟! تو فقط می‏خواهى جبارى در روى زمین باشى، و نمی‏خواهى از مصلحان باشى!» (۱۹)

(در این هنگام) مردى با سرعت از دورترین نقطه شهر ( مرکز فرعونیان) آمد و گفت: «اى موسى! این جمعیت براى کشتن تو به مشورت نشسته‏اند; فورا از شهر خارج شو، که من از خیرخواهان توام!» (۲۰)

موسى از شهر خارج شد در حالى که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏اى; عرض کرد: س‏خ‏للّهپروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایى بخش!» (۲۱)

و هنگامی که متوجه جانب مدین شد گفت: «امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند! س‏ذللّه (۲۲)

و هنگامی که به (چاه) آب مدین رسید، گروهى از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب می‏کنند; و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند (و به چاه نزدیک نمی‏شوند; موسى) به آن دو گفت: «کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمی‏دهید؟!) س‏ذللّه گفتند: «ما آنها را آب نمی‏دهیم تا چوپانها همگى خارج شوند; و پدر ما پیرمرد کهنسالى است (و قادر بر این کارها نیست.)!» (۲۳)

موسى براى (گوسفندان) آن دو آب کشید; سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! هر خیر و نیکى بر من فرستى، به آن نیازمندم!» (۲۴)

ناگهان یکى از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالى که با نهایت حیا گام برمی‏داشت، گفت: س‏خ‏للّهپدرم از تو دعوت می‏کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که براى ما انجام دادى به تو بپردازد.» هنگامی که موسى نزد او ( شعیب) آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات یافتى!» (۲۵)

یکى از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام کن، زیرا بهترین کسى را که می‏توانى استخدام کنى آن کسى است که قوى و امین باشد (و او همین مرد است)!» (۲۶)

(شعیب) گفت: «من می‏خواهم یکى از این دو دخترم را به همسرى تو درآورم به این شرط که هشت سال براى من کار کنى; و اگر آن را تا ده سال افزایش دهى، محبتى از ناحیه توست; من نمی‏خواهم کار سنگینى بر دوش تو بگذارم; و ان شاء الله مرا از صالحان خواهى یافت‏» (۲۷)

(موسى) گفت: «(مانعى ندارد،) این قراردادى میان من و تو باشد; البته هر کدام از این دو مدت را انجام دهم ستمی بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه ما می‏گوییم گواه است!» (۲۸)

هنگامی که موسى مدت خود را به پایان رسانید و همراه خانواده‏اش (از مدین به سوى مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشى دید! به خانواده‏اش گفت: «درنگ کنید که من آتشى دیدم! (می‏روم) شاید خبرى از آن براى شما بیاورم، یا شعله‏اى از آتش تا با آن گرم شوید!» (۲۹)

هنگامی که به سراغ آتش آمد، از کرانه راست دره، در آن سرزمین پر برکت، از میان یک درخت ندا داده شد که: «اى موسى! منم خداوند، پروردگار جهانیان! (۳۰)

عصایت را بیفکن!» هنگامی که (عصا را افکند و) دید همچون مارى با سرعت حرکت می‏کند، ترسید و به عقب برگشت، و حتى پشت سر خود را نگاه نکرد! ندا آمد: «برگرد و نترس، تو در امان هستى! (۳۱)

دستت را در گریبان خود فروبر، هنگامی که خارج می‏شود سفید و درخشنده است بدون عیب و نقص; و دستهایت را بر سینه‏ات بگذار، تا ترس و وحشت از تو دور شود! این دو ( معجزه عصا و ید بیضا) برهان روشن از پروردگارت بسوى فرعون و اطرافیان اوست، که آنان قوم فاسقى هستند!» (۳۲)

عرض کرد: «پروردگارا! من یک تن از آنان را کشته‏ام; می‏ترسم مرا به قتل برسانند! (۳۳)

و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است; او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند; می‏ترسم مرا تکذیب کنند!» (۳۴)

فرمود: «بزودى بازوان تو را بوسیله برادرت محکم (و نیرومند) می‏کنیم، و براى شما سلطه و برترى قرارمی‏دهیم; و به برکت آیات ما، بر شما دست نمی‏یابند; شما و پیروانتان پیروزید!» (۳۵)

هنگامی که موسى معجزات روشن ما را براى آنان آورد، گفتند: «این چیزى جز سحر نیست که بدروغ به خدا بسته شده; ما هرگز چنین چیزى را در نیاکان خود نشنیده‏ایم!» (۳۶)

موسى گفت: «پروردگارم از حال کسانى که هدایت را از نزد او آورده‏اند، و کسانى که عاقبت نیک سرا(ى دنیا و آخرت) از آن آنهاست آگاهتر است! مسلما ظالمان رستگار نخواهند شد! س‏ذللّه (۳۷)

فرعون گفت: «اى جمعیت اشراف! من خدایى جز خودم براى شما سراغ ندارم. (اما براى تحقیق بیشتر،) اى هامان، برایم آتشى بر گل بیفروز (و آجرهاى محکم بساز)، و براى من برج بلندى ترتیب ده تا از خداى موسى خبر گیرم; هر چند من گمان می‏کنم او از دروغگویان است!» (۳۸)

(سرانجام) فرعون و لشکریانش بدون حق در زمین استکبار کردند، و پنداشتند بسوى ما بازگردانده نمی‏شوند! (۳۹)

ما نیز او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم; اکنون بنگر پایان کار ظالمان چگونه بود! (۴۰)

و آنان ( فرعونیان) را پیشوایانى قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت می‏کنند; وروز رستاخیز یارى نخواهند شد! (۴۱)

و در این دنیا نیز لعنتى بدنبال آنان قرار دادیم; و روز قیامت از زشت‏رویانند! (۴۲)

و ما به موسى کتاب آسمانى دادیم بعد از آنکه اقوام قرون نخستین را هلاک نمودیم; کتابى که براى مردم بصیرت‏آفرین بود، و مایه هدایت و رحمت; شاید متذکر شوند! (۴۳)

تو در جانب غربى نبودى هنگامی که ما فرمان نبوت را به موسى دادیم; و تو از شاهدان نبودى (در آن هنگام که معجزات را در اختیار موسى گذاردیم)! (۴۴)

ولى ما اقوامی را در اعصار مختلف خلق کردیم، و زمانهاى طولانى بر آنها گذشت (که آثار انبیا از دلهایشان محو شد; پس تو را با کتاب آسمانیت فرستادیم)! تو هرگز در میان مردم مدین اقامت نداشتى تا (از وضع آنان آگاه باشى و) آیات ما را براى آنها ( مشرکان مکه) بخوانى، ولى ما بودیم که تو را فرستادیم (و این آیات را در اختیارت قرار دادیم)! (۴۵)

تو در کنار طور نبودى زمانى که ما ندا دادیم; ولى این رحمتى از سوى پروردگارت بود (که این اخبار را در اختیار تو نهاد) تا بوسیله آن قومی را انذار کنى که پیش از تو هیچ انذارکننده‏اى براى آنان نیامده است; شاید متذکر شوند! (۴۶)

هرگاه(پیش از فرستادن پیامبرى) مجازات و مصیبتى بر اثر اعمالشان به آنان می‏رسید، می‏گفتند: «پروردگارا! چرا رسولى براى ما نفرستادى تا از آیات تو پیروى کنیم و از مؤمنان باشیم؟!» (۴۷)

ولى هنگامی که حق از نزد ما براى آنها آمد گفتند: «چرا مثل همان چیزى که به موسى داده شد به این پیامبر داده نشده است؟!» مگر بهانه‏جویانى همانند آنان، معجزاتى را که در گذشته به موسى داده شد، انکار نکردند و گفتند: «این دو نفر ( موسى و هارون) دو ساحرند که دست به دست هم داده‏اند (تا ما را گمراه کنند) و ما به هر دو کافریم‏»؟! (۴۸)

بگو: «اگر راست می‏گویید (که تورات و قرآن از سوى خدا نیست)، کتابى هدایت‏بخش‏تر از این دو از نزد خدا بیاورید، تا من از آن پیروى کنم!» (۴۹)

اگر این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان که آنان تنها از هوسهاى خود پیروى می‏کنند! و آیا گمراهتر از آن کس که پیروى هواى نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته، کسى پیدا می‏شود؟! مسلما خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی‏کند! (۵۰)

ما آیات قرآن را یکى پس از دیگرى براى آنان آوردیم شاید متذکر شوند! (۵۱)

کسانى که قبلا کتاب آسمانى به آنان داده‏ایم به آن ( قرآن) ایمان می‏آورند! (۵۲)

و هنگامی که بر آنان خوانده شود می‏گویند: «به آن ایمان آوردیم; اینها همه حق است و از سوى پروردگار ماست; ما پیش از این هم مسلمان بودیم!» (۵۳)

آنها کسانى هستند که بخاطر شکیباییشان، اجر و پادششان را دو بار دریافت می‏دارند; و بوسیله نیکیها بدیها را دفع می‏کنند; و از آنچه به آنان روزى داده‏ایم انفاق می‏نمایند; (۵۴)

و هرگاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روى می‏گردانند و می‏گویند: «اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان; سلام بر شما (سلام وداع); ما خواهان جاهلان نیستیم!» (۵۵)

تو نمی‏توانى کسى را که دوست دارى هدایت کنى; ولى خداوند هر کس را بخواهد هدایت می‏کند; و او به هدایت یافتگان آگاهتر است! (۵۶)

آنها گفتند: «ما اگر هدایت را همراه تو پذیرا شویم، ما را از سرزمینمان می‏ربایند!» آیا ما حرم امنى در اختیار آنها قرار ندادیم که ثمرات هر چیزى (از هر شهر و دیارى) بسوى آن آورده می‏شود؟! رزقى است از جانب ما; ولى بیشتر آنان نمی‏دانند! (۵۷)

و چه بسیار از شهرها و آبادیهایى را که بر اثر فراوانى نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاک کردیم! این خانه‏هاى آنهاست (که‏ویران شده)، و بعد از آنان جز اندکى کسى در آنها سکونت نکرد; و ما وارث آنان بودیم! (۵۸)

و پروردگار تو هرگز شهرها و آبادیها را هلاک نمی‏کرد تا اینکه در کانون آنها پیامبرى مبعوث کند که آیات ما را بر آنان بخواند; و ما هرگز آبادیها و شهرها را هلاک نکردیم مگر آنکه اهلش ظالم بودند! (۵۹)

آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنیا و زینت آن است; و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است; آیا اندیشه نمی‏کنید؟! (۶۰)

آیا کسى که به او وعده نیکو داده‏ایم و به آن خواهد رسید، همانند کسى است که متاع زندگى دنیا به او داده‏ایم سپس روز قیامت (براى حساب و جزا) از احضارشدگان خواهد بود؟! (۶۱)

روزى را (به خاطر بیاورید) که خداوند آنان را ندا میدهد و میگوید: «کجا هستند همتایانى که براى من می‏پنداشتید؟!» (۶۲)

گروهى (از معبودان) که فرمان عذاب درباره آنها مسلم شده است میگویند: «پروردگارا! ما اینها ( عابدان) را گمراه کردیم; (آرى) ما آنها را گمراه کردیم همان‏گونه که خودمان گمراه شدیم; ما از آنان به سوى تو بیزارى می‏جوییم; آنان در حقیقت ما را نمی‏پرستیدند (بلکه هواى نفس خود را پرستش می‏کردند)!» (۶۳)

و به آنها ( عابدان) گفته می‏شود: «معبودهایتان را که همتاى خدا می‏پنداشتید بخوانید (تا شما را یارى کنند)!» معبودهایشان را می‏خوانند، ولى جوابى به آنان نمی‏دهند! و (در این هنگام) عذاب الهى را (با چشم خود) می‏بینند، و آرزو می‏کنند اى کاش هدایت یافته بودند! (۶۴)

(به خاطر آورید) روزى را که خداوند آنان را ندا می‏دهد و می‏گوید: «چه پاسـخى به پیامبران (من) گفتید؟!» (۶۵)

در آن روز، همه اخبار به آنان پوشیده می‏ماند، (حتى نمی‏توانند) از یکدیگر سوالى کنند! (۶۶)

اما کسى که توبه کند، و ایمان آورد و عمل صالحى انجام دهد، امید است از رستگاران باشد! (۶۷)

پروردگار تو هر چه بخواهد می‏آفریند، و هر چه بخواهد برمی‏گزیند; آنان (در برابر او) اختیارى ندارند; منزه است خداوند، و برتر است از همتایانى که براى او قائل می‏شوند! (۶۸)

و پروردگار تو می‏داند آنچه را که سینه‏هایشان پنهان می‏دارد و آنچه را آشکار می‏سازند! (۶۹)

و او خدایى است که معبودى جز او نیست; ستایش براى اوست در این جهان و در جهان دیگر; حاکمیت (نیز) از آن اوست; و همه شما به سوى او بازگردانده می‏شوید! (۷۰)

بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند شب را تا قیامت بر شما جاودان سازد، آیا معبودى جز خدا می‏تواند روشنایى براى شما بیاورد؟! آیا نمی‏شنوید؟!» (۷۱)

بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاودان کند، کدام معبود غیر از خداست که شبى براى شما بیاورد تا در آن آرامش یابید؟ آیا نمی‏بینید؟!» (۷۲)

و از رحمت اوست که براى شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش داشته باشید و هم براى بهره‏گیرى از فضل خدا تلاش کنید، و شاید شکر نعمت او را بجا آورید! (۷۳)

(به خاطر آورید) روزى را که آنها را ندا می‏دهد و می‏گوید: «کجایند همتایانى که براى من می‏پنداشتید؟!» (۷۴)

(در آن روز) از هر امتى گواهى برمی‏گزینیم و (به مشرکان) می‏گوییم: «دلیل خود را بیاورید! س‏ذللّه اما آنها می‏دانند که حق از آن خداست، و تمام آنچه را افترا می‏بستند از (نظر) آنها گم خواهد شد! (۷۵)

قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم کرد; ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: «این همه شادى مغرورانه مکن، که خداوند شادى‏کنندگان مغرور را دوست نمی‏دارد! (۷۶)

و درآنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب; و بهره‏ات را از دنیا فراموش مکن; و همان‏گونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن; و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد! (۷۷)

(قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشى که نزد من است به دست آورده‏ام!» آیا او نمی‏دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهى فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سوال نمی‏شوند. (۷۸)

(روزى قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: «اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستى که او بهره عظیمی دارد!» (۷۹)

اما کسانى که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند: «واى بر شما ثواب الهى براى کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام می‏دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمی‏کنند. س‏ذللّه (۸۰)

سپس ما، او و خانه‏اش را در زمین فرو بردیم، و گروهى نداشت که او را در برابر عذاب الهى یارى کنند، و خود نیز نمی‏توانست خویشتن را یارى دهد. (۸۱)

و آنها که دیروز آرزو می‏کردند بجاى او باشند (هنگامی که این صحنه را دیدند) گفتند: «واى بر ما! گویى خدا روزى را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می‏دهد یا تنگ می‏گیرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو می برد! اى واى گویى کافران هرگز رستگار نمی‏شوند! (۸۲)

(آرى،) این سراى آخر تو را (تنها) براى کسانى قرارمی‏دهیم که اراده برترى‏جویى در زمین و فساد را ندارند; و عاقبت نیک براى پرهیزگاران است! (۸۳)

کسى که کار نیکى انجام دهد، براى او پاداشى بهتر از آن است; و به کسانى که کارهاى بد انجام دهند، مجازات بدکاران جز (به مقدار) اعمالشان نخواهد بود. (۸۴)

آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت ( زادگاهت) بازمی‏گرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر می‏داند چه کسى (برنامه) هدایت آورده، و چه کسى در گمراهى آشکار است! س‏ذللّه (۸۵)

و تو هرگز امید نداشتى که این کتاب آسمانى به تو القا گردد; ولى رحمت پروردگارت چنین ایجاب کرد! اکنون که چنین است، هرگز از کافران پشتیبانى مکن! (۸۶)

و هرگز (آنها) تو را از آیات خداوند، بعد از آنکه بر تو نازل گشت، بازندارند! و بسوى پروردگارت دعوت کن، و هرگز از مشرکان مباش! (۸۷)

معبود دیگرى را با خدا مخوان، که هیچ معبودى جز او نیست; همه چیز جز ذات (پاک) او فانى می‏شود; حاکمیت تنها از آن اوست; و همه بسوى او بازگردانده می شوید! (۸۸)

خروج از نسخه موبایل