ترجمه سوره نمل – مکارم شیرازی

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

طس – این آیات قرآن و کتاب مبین است، (۱)

وسیله هدایت و بشارت براى مؤمنان است; (۲)

همان کسانى که نماز را برپا می‏دارند، و زکات را ادا می‏کنند، و آنان به آخرت یقین دارند. (۳)

کسانى که به آخرت ایمان ندارند، اعمال (بد)شان را براى آنان زینت می‏دهیم بطورى که سرگردان می‏ شوند. (۴)

آنان کسانى هستند که عذاب بد (و دردناک) براى آنهاست; و آنها در آخرت، زیانکارترین مردمند! (۵)

به یقین این قرآن از سوى حکیم و دانایى بر تو القا می‏شود. (۶)

(به خاطر بیاور) هنگامی را که موسى به خانواده خود گفت: «من آتشى از دور دیدم; (همین جا توقف کنید;) بزودى خبرى از آن براى شما می‏آورم، یا شعله آتشى تا گرم شوید.» (۷)

هنگامی که نزد آتش آمد، ندایى برخاست که: «مبارک باد آن کس که در آتش است و کسى که در اطراف آن است ( فرشتگان و موسى) و منزه است خداوندى که پروردگار جهانیان است! (۸)

اى موسى! من خداوند عزیز و حکیمم! (۹)

و عصایت را بیفکن! -هنگامی که (موسى) به آن نگاه کرد، دید (با سرعت) همچون مارى به هر سو می‏دود (ترسید و) به عقب برگشت، و حتى پشت سر خود را نگاه نکرد- اى موسى! نترس، که رسولان در نزد من نمی‏ترسند! (۱۰)

مگر کسى که ستم کند; سپس بدى را به نیکى تبدیل نماید، که (توبه او را می‏پذیرم، و) من غفور و رحیمم! (۱۱)

و دستت را در گریبانت داخل کن; هنگامی که خارج می‏شود، سفید و درخشنده است بى آنکه عیبى در آن باشد; این در زمره معجزات نه‏ گانه‏ اى است که تو با آنها بسوى فرعون و قومش فرستاده می‏شوى; آنان قومی فاسق و طغیانگرند!» (۱۲)

و هنگامی که آیات روشنى بخش ما به سراغ آنها آمد گفتند: «این سحرى است آشکار!» (۱۳)

و آن را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود! (۱۴)

و ما به داوود و سلیمان، دانشى عظیم دادیم; و آنان گفتند: «ستایش از آن خداوندى است که ما را بر بسیارى از بندگان مؤمنش برترى بخشید.» (۱۵)

و سلیمان وارث داوود شد، و گفت: «اى مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده، و از هر چیز به ما عطا گردیده; این فضیلت آشکارى است.» (۱۶)

لشکریان سلیمان، از جن و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند; آنقدر زیاد بودند که باید توقف می‏کردند تا به‏هم ملحق شوند! (۱۷)

(آنها حرکت کردند) تا به سرزمین مورچگان رسیدند; مورچه‏اى گفت: «به لانه ‏هاى خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالى که نمی‏ فهمند!» (۱۸)

سلیمان از سخن او تبسمی کرد و خندید و گفت: «پروردگارا! شکر نعمتهایى را که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته ‏اى به من الهام کن، و توفیق ده تا عمل صالحى که موجب رضاى توست انجام دهم، و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد کن!» (۱۹)

(سلیمان) در جستجوى آن پرنده ( هدهد) برآمد و گفت: «چرا هدهد را نمی‏ بینم، یا اینکه او از غایبان است؟! (۲۰)

قطعا او را کیفر شدیدى خواهم داد، یا او را ذبح می‏ کنم، یا باید دلیل روشنى (براى غیبتش) براى من بیاورد! (۲۱)

چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: «من بر چیزى آگاهى یافتم که تو بر آن آگاهى نیافتى; من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعى براى تو آورده ‏ام! (۲۲)

من زنى را دیدم که بر آنان حکومت می‏ کند، و همه چیز در اختیار دارد، و (به خصوص) تخت عظیمی دارد! (۲۳)

واو و قومش را دیدم که براى غیر خدا -خورشید- سجده می‏کنند; و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آنها را از راه بازداشته; و از این رو هدایت نمی‏ شوند!» (۲۴)

چرا براى خداوندى سجده نمی‏ کنند که آنچه را در آسمانها و زمین پنهان است خارج (و آشکار) می‏ سازد، و آنچه را پنهان می‏ دارید یا آشکار می‏کنید می‏ داند؟! (۲۵)

خداوندى که معبودى جز او نیست، و پروردگار عرش عظیم است! (۲۶)

(سلیمان) گفت: «ما تحقیق می ‏کنیم ببینیم راست گفتى یا از دروغگویان هستى؟ (۲۷)

این نامه مرا ببر و بر آنان بیفکن; سپس برگرد (و در گوشه ‏اى توقف کن) ببین آنها چه عکس العملى نشان می‏دهند! (۲۸)

(ملکه سبا) گفت: «اى اشراف! نامه پرارزشى به سوى من افکنده شده! (۲۹)

این نامه از سلیمان است، و چنین می‏ باشد: به نام خداوند بخشنده مهربان (۳۰)

توصیه من این است که نسبت به من برترى‏ جویى نکنید، و بسوى من آیید در حالى که تسلیم حق هستید!» (۳۱)

(سپس) گفت: «اى اشراف (و اى بزرگان)! نظر خود را در این امر مهم به من بازگو کنید، که من هیچ کار مهمی را بدون حضور (و مشورت) شما انجام نداده ‏ام! (۳۲)

گفتند: «ما داراى نیروى کافى و قدرت جنگى فراوان هستیم، ولى تصمیم نهایى با توست; ببین چه دستور می‏ دهى!» (۳۳)

گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى می‏ کشند، و عزیزان آنجا را ذلیل می‏کنند; (آرى) کار آنان همین‏گونه است! (۳۴)

من (اکنون جنگ را صلاح نمی‏بینم،) هدیه گرانبهایى براى آنان می‏ فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر می ‏آورند (و از این طریق آنها را بیازمایم)!» (۳۵)

هنگامی که (فرستاده ملکه سبا)ا نزد سلیمان آمد، گفت: «می‏ خواهید مرا با مال کمک کنید (و فریب دهید)؟! آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده است; بلکه شما هستید که به هدیه‏ هایتان خوشحال می‏ شوید! (۳۶)

بسوى آنان بازگرد (و اعلام کن) با لشکریانى به سراغ آنان می‏آییم که قدرت مقابله با آن را نداشته باشند; و آنان را از آن (سرزمین آباد) با ذلت و خوارى بیرون می‏ رانیم!» (۳۷)

(سلیمان) گفت: «اى بزرگان! کدام یک از شما تخت او را براى من می‏ آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟» (۳۸)

عفریتى از جن گفت: «من آن را نزد تو می ‏آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزى و من نسبت به این امر، توانا و امینم!» (۳۹)

(اما) کسى که دانشى از کتاب (آسمانى) داشت گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامی که(سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می‏ آورم یا کفران می‏کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می‏ کند; و هر کس کفران نماید (بزیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنى و کریم است!» (۴۰)

(سلیمان) گفت: «تخت او را برایش ناشناس سازید; ببینم آیا متوجه می‏ شود یا از کسانى است که هدایت نخواهند شد؟! (۴۱)

هنگامی که آمد، به او گفته شد: «آیا تخت تو این گونه است؟» گفت: گویا خود آن است! و ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم!» (۴۲)

و او را از آنچه غیر از خدا میپرستید بازداشت، که او ( ملکه سبا) از قوم کافران بود. (۴۳)

به او گفته شد: «داخل حیاط (قصر) شو!» هنگامی که نظر به آن افکند، پنداشت نهر آبى است و ساق پاهاى خود را برهنه کرد (تا از آب بگذرد; اما سلیمان) گفت: «(این آب نیست،) بلکه قصرى است از بلور صاف!» (ملکه سبا) گفت: «پروردگارا! من به خود ستم کردم; و (اینک) با سلیمان براى خداوندى که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم!» (۴۴)

ما به سوى «ثمود»، برادرشان «صالح‏» را فرستادیم که: خداى یگانه‏را بپرستید! اما آنان به دو گروه تقسیم شدند که به مخاصمه پرداختند. (۴۵)

(صالح) گفت: «اى قوم من! چرا براى بدى قبل از نیکى عجله می‏کنید (و عذاب الهى را می‏ طلبید نه رحمت او را)؟! چرا از خداوند تقاضاى آمرزش نمی‏کنید تا شاید مشمول رحمت (او) شوید؟!» (۴۶)

آنها گفتند: «ما تو را و کسانى که با تو هستند به فال بد گرفتیم!» (صالح) گفت: «فال (نیک و) بد شما نزد خداست (و همه مقدرات به قدرت او تعیین می‏گردد); بلکه شما گروهى هستید فریب‏خورده! (۴۷)

و در آن شهر، نه گروهی بودند که در زمین فساد می‏ کردند و اصلاح نمی‏ کردند. (۴۸)

آنها گفتند: «بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او ( صالح) و خانواده اش شبیخون می زنیم (و آنها را به قتل می ‏رسانیم;) سپس به ولى دم او می‏ گوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم!» (۴۹)

آنها نقشه مهمی کشیدند، و ما هم نقشه مهمی; در حالى که آنها درک نمی‏کردند! (۵۰)

بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد، که ما آنها و قومشان همگى را نابود کردیم; (۵۱)

این خانه‏ هاى آنهاست که بخاطر ظلم و ستمشان خالى مانده; و در این نشانه روشنى است براى کسانى که آگاهند! (۵۲)

و کسانى را که ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم! (۵۳)

و لوط را (به یاد آور) هنگامی که به قومش گفت: «آیا شما به سراغ کار بسیار زشتى می‏روید در حالى که (نتایج شوم آن را) می‏ بینید؟! (۵۴)

آیا شما بجاى زنان، از روى شهوت به سراغ مردان می‏روید؟! شما قومی نادانید!» (۵۵)

آنها پاسـخى جز این نداشتند که (به یکدیگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها افرادى پاکدامن هستند!» (۵۶)

ما او و خانواده‏ اش را نجات دادیم، بجز همسرش که مقدر کردیم جزء باقى ‏ماندگان (در آن شهر) باشد! (۵۷)

سپس بارانى (از سنگ) بر سر آنها باراندیم (و همگى زیر آن مدفون شدند); و چه بد است باران انذارشدگان! (۵۸)

بگو: «حمد مخصوص خداست; و سلام بر بندگان برگزیده‏اش!» آیا خداوند بهتر است یا بتهایى که همتاى او قرارمی‏دهند؟! (۵۹)

(آیا بتهایى که معبود شما هستند بهترند) یا کسى که آسمانها و زمین را آفریده؟! و براى شما از آسمان، آبى فرستاد که با آن، باغهایى زیبا و سرورانگیز رویاندیم; شما هرگز قدرت نداشتید درختان آن را برویانید! آیا معبود دیگرى با خداست؟! نه، بلکه آنها گروهى هستند که (از روى نادانى، مخلوقات را) همطراز (پروردگارشان) قرار می‏دهند! (۶۰)

یا کسى که زمین را مستقر و آرام قرار داد، و میان آن نهرهایى روان ساخت، و براى آن کوه‏هاى ثابت و پابرجا ایجاد کرد، و میان دو دریا مانعى قرار داد (تا با هم مخلوط نشوند; با این حال) آیا معبودى با خداست؟! نه، بلکه بیشتر آنان نمی‏دانند (و جاهلند)! (۶۱)

یا کسى که دعاى مضطر را اجابت می‏کند و گرفتارى را برطرف می ‏سازد، و شما را خلفاى زمین قرارمی‏دهد; آیا معبودى با خداست؟! کمتر متذکر می‏شوید! (۶۲)

یا کسى که شما را در تاریکیهاى صحرا و دریا هدایت می‏ کند، و کسى که بادها را بعنوان بشارت پیش از نزول رحمتش می ‏فرستد; آیا معبودى با خداست؟! خداوند برتر است از آنچه براى او شریک قرارمی‏دهند! (۶۳)

یا کسى که آفرینش را آغاز کرد، سپس آن را تجدید می‏کند، و کسى که شما را از آسمان و زمین روزى می‏دهد; آیا معبودى با خداست؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید اگر راست می‏گویید! (۶۴)

بگو: «کسانى که در آسمانها و زمین هستند غیب نمی‏دانند جز خدا، و نمی‏دانند کى برانگیخته می‏شوند!» (۶۵)

آنها ( مشرکان) اطلاع صحیحى درباره آخرت ندارند; بلکه در اصل آن شک دارند; بلکه نسبت به آن نابینایند! (۶۶)

و کافران گفتند: «آیا هنگامی که ما و پدرانمان خاک شدیم، (زنده می‏شویم و) از دل خاک بیرون می‏آییم؟! (۶۷)

این وعده‏اى است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده; اینها همان افسانه‏ هاى خرافى پیشینیان است!» (۶۸)

بگو: «در روى زمین سیر کنید و ببینید عاقبت کار مجرمان به کجا رسید!» (۶۹)

از (تکذیب و انکار) آنان غمگین مباش، و سینه ‏ات از توطئه آنان تنگ نشود! (۷۰)

آنها می‏گویند: «این وعده (عذاب که به ما می‏دهید) کى خواهد آمد اگر راست می‏ گویید؟!» (۷۱)

بگو: «شاید پاره‏اى از آنچه درباره آن شتاب می‏کنید، نزدیک و در کنار شما باشد!» (۷۲)

مسلما پروردگار تو نسبت به مردم، فضل (و رحمت) دارد; ولى بیشترشان شکرگزار نیستند! (۷۳)

و پروردگارت آنچه را در سینه‏هایشان پنهان می‏دارند و آنچه را آشکار می‏کنند بخوبى می‏داند! (۷۴)

و هیچ موجود پنهانى در آسمان و زمین نیست مگر اینکه در کتاب مبین (در لوح محفوظ و علم بى‏پایان پروردگار) ثبت است! (۷۵)

این قرآن اکثر چیزهایى را که بنى اسرائیل در آن اختلاف دارند براى آنان بیان می‏کند; (۷۶)

و مایه هدایت و رحمت براى مؤمنان است! (۷۷)

پروردگار تو میان آنها در قیامت به حکم خود داورى می‏ کند; و اوست قادر دانا. (۷۸)

پس بر خدا توکل کن، که تو بر حق آشکار هستى! (۷۹)

مسلما تو نمی ‏توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى، و نمی‏توانى کران را هنگامی که روى برمی‏گردانند و پشت می‏کنند فراخوانى! (۸۰)

و نیز نمی‏توانى کوران را از گمراهیشان برهانى; تو فقط میتوانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند! (۸۱)

و هنگامی که فرمان عذاب آنها رسد (و در آستانه رستاخیز قرار گیرند)، جنبنده‏اى را از زمین براى آنها خارج می‏کنیم که با آنان تکلم می‏کند (و می‏گوید) که مردم به آیات ما ایمان نمی ‏آوردند. (۸۲)

(به خاطر آور) روزى را که ما از هر امتى، گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب می‏کردند محشور می‏کنیم; و آنها را نگه می‏داریم تا به یکدیگر ملحق شوند! (۸۳)

تا زمانى که (به پاى حساب) می‏آیند، (به آنان) می‏گوید: «آیا آیات مرا تکذیب کردید و در صدد تحقیق برنیامدید؟! شما چه اعمالى انجام می‏ دادید؟!» (۸۴)

دراین هنگام، فرمان عذاب بخاطر ظلمشان بر آنها واقع می‏ شود، و آنها سخنى ندارند که بگویند! (۸۵)

یا ندیدند که ما شب را براى آرامش آنها قرار دادیم و روز را روشنى‏بخش؟! در این امور نشانه‏هاى روشنى است براى کسانى که ایمان می‏آورند (و آماده قبول حقند). (۸۶)

و (به خاطر آورید) روزى را که در «صور» دمیده می‏شود، و تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند در وحشت فرو می‏روند، جز کسانى که خدا خواسته; و همگى با خضوع در پیشگاه او حاضر می‏شوند! (۸۷)

کوه‏ها را می‏بینى، و آنها را ساکن و جامد می ‏پندارى، در حالى که مانند ابر در حرکتند; این صنع و آفرینش خداوندى است که همه چیز را متقن آفریده; او از کارهایى که شما انجام می‏دهید مسلما آگاه است! (۸۸)

کسانى که کار نیکى انجام دهند پاداشى بهتر از آن خواهند داشت; و آنان از وحشت آن روز درامانند! (۸۹)

و آنها که اعمال بدى انجام دهند، به صورت در آتش افکنده می‏شوند; آیا جزایى جز آنچه عمل می‏ کردید خواهید داشت؟! (۹۰)

(بگو:) من مامورم پروردگار این شهر (مقدس مکه) را عبادت کنم، همان کسى که این شهر را حرمت بخشیده; در حالى که همه چیز از آن اوست! و من مامورم که از مسلمین باشم; (۹۱)

و اینکه قرآن را تلاوت کنم! هر کس هدایت شود بسود خود هدایت شده; و هر کس گمراه گردد (زیانش متوجه خود اوست;) بگو: «من فقط از انذارکنندگانم!» (۹۲)

بگو: «حمد و ستایش مخصوص ذات خداست; بزودى آیاتش را به شما نشان می‏دهد تا آن را بشناسید; و پروردگار تو از آنچه انجام می‏دهید غافل نیست! (۹۳)

خروج از نسخه موبایل