به نام خداوند بخشنده مهربان
طه (ای مشتاق حق و هادی خلق). (۱)
ما قرآن را از آن بر تو نازل نکردیم که (از کثرت عبادت خدا و جهد و کوشش در هدایت خلق) خویشتن را به رنج درافکنی. (۲)
تنها غرض از نزول قرآن آن است که مردم خداترس را متذکر و بیدار سازی. (۳)
این کتاب بزرگ فرستادهی آن کسی است که زمین و آسمانهای بلند را آفرید. (۴)
آن خدای مهربانی که بر عرش (عالم وجود و کلیه جهان آفرینش به علم و قدرت) مستولی و محیط است. (۵)
هر چه در آسمانها و زمین و بین آنها و زیر کرهی خاک موجود است همه ملک اوست. (۶)
و اگر به آواز بلند یا آهسته سخن گویی (یکسان است که) همانا خدا بر نهان و مخفیترین امور جهان کاملاً آگاه است. (۷)
به جز خدای یکتا که همهی اسما و صفات نیکو مخصوص اوست خدایی نیست. (۸)
و آیا داستان موسی به تو رسیده است؟ (۹)
آن گاه که آتشی مشاهده کرد و به اهل بیت خود (که در بیابان سرد به آتش محتاج بودند) گفت: اندکی مکث کنید که از دور آتشی به چشم دیدم، باشد که یا پارهای از آن آتش بر شما بیاورم یا از آن (به جایی) راه یابم. (۱۰)
چون موسی به آن آتش نزدیک شد (در میان درختی آتشی روشن دید و از آن جا) ندا شد که ای موسی، (۱۱)
منم پروردگار تو، نعلین (همهی علایق غیر مرا) از خود به دور کن که اکنون در وادی مقدس طوی (و مقام قرب ما) قدم نهادهای. (۱۲)
و من تو را (به رسالت خود) برگزیدم، در این صورت به سخن وحی گوش فرا ده. (۱۳)
منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست، پس مرا (به یگانگی) بپرست و نماز را مخصوصاً برای یاد من به پادار. (۱۴)
و محققاً ساعت قیامت خواهد رسید و من خواهم که آن ساعت را پنهان دارم تا (مردم آزمایش شوند و) هر نفسی به پاداش اعمالش در (آن روز) برسد. (۱۵)
پس زنهار مردمی که به قیامت ایمان ندارند و پیرو هوای نفسند تو را از یاد آن (روز هولناک) بازندارند و غافل نکنند و گرنه هلاک خواهی شد. (۱۶)
و ای موسی، اینک بازگو تا چه به دست راست داری؟ (۱۷)
موسی عرضه داشت: این عصای من است که بر آن تکیه میزنم و با آن از درختان بر گوسفندانم برگ میریزم و حوائجی دیگر (چون مدد راه رفتن و دفع دشمن و غیره) نیز به آن انجام میدهم. (۱۸)
خدا فرمود: ای موسی این عصا بیفکن. (۱۹)
موسی چون آن را به زمین افکند عصا اژدهایی مهیب شد که (به هر سو) میشتافت. (۲۰)
باز (حضرت احدیت) فرمود: عصا را برگیر و از آن مترس که ما آن را به حالت اولش برمیگردانیم. (۲۱)
و دست به زیر بغل خود بر تا دستی بیهیچ عیب سپید و رخشان بیرون آید و این معجزه دیگر تو خواهد بود. (۲۲)
تا باز هم از آیات بزرگ خود به تو ارائه دهیم. (۲۳)
اینک (به رسالت) به جانب فرعون روانه شو که وی سخت طغیان کرده است. (۲۴)
موسی عرضه داشت: پروردگارا، شرح صدرم عطا فرما (که از جفا و آزار مردم تنگدل نشوم). (۲۵)
و کار مرا برایم آسان گردان. (۲۶)
و عقده را از زبانم بگشا. (۲۷)
تا مردم سخنم را نیکو فهم کنند. (۲۸)
و نیز از اهل بیت من یکی را وزیر و معاون من فرما. (۲۹)
برادرم هارون را (وزیر من گردان). (۳۰)
پشت مرا به او محکم کن. (۳۱)
و او را در امر (رسالت با) من شریک ساز. (۳۲)
تا دائم به ستایش و سپاس تو پردازیم. (۳۳)
و تو را بسیار یاد کنیم. (۳۴)
که همانا بس تویی بصیر به احوال ما. (۳۵)
پروردگار فرمود: ای موسی آنچه از ما خواستی همه به تو اعطا گردید. (۳۶)
و همانا ما بر تو بار دیگر نیز منّت بزرگی نهادیم. (۳۷)
آن هنگام که (برای حفظ جان تو از بلای فرعونیان) به مادرت وحی مهمی نمودیم. (۳۸)
که کودک خود را در صندوقی گذار و به دریا افکن و باید که امواج دریا کودک را به ساحل رساند تا دشمن من و آن طفل (یعنی فرعون) از دریا طفل را برگیرد و من به لطف خود از تو بر دلها (ی دشمن و دوست) محبت افکندم (تا تو را دوست بدارند) و تا تربیت و پرورشت زیر نظر من انجام گیرد. (۳۹)
آن گاه که (از مادر دور افتادی) خواهرت (در پی تو) روان بود (تا تو را نزد فرعونیان یافت) و میگفت: میخواهید یکی را که (شیر و تربیت) این طفل را تکفل کند به شما معرفی کنم؟ پس ما (بدین وسیله) تو را به مادرت برگردانیدیم تا به دیدار تو دیدهاش روشن گردد و دیگر اندوه نخورد. و (باز منّت دیگر آنکه) یک نفر (از فرعونیان) را کشتی و ما از غم آن نیز تو را نجات دادیم و بارها تو را به امتحان و ابتلای سخت بیازمودیم، پس چند سالی در میان مردم مدین زیستی تا آنکه حال ای موسی به موقع آمدی (تا به مقام نبوت برسی). (۴۰)
و تو را برای (مقام رسالت و محبت) خود پروردم. (۴۱)
اکنون تو و برادرت با معجزات و آیاتی که به شما دادم (از پی رسالت خود) بروید و سستی در ذکر من (در نزد فرعون) روا مدارید. (۴۲)
بروید به سوی فرعون که او سخت به راه طغیان شتافته است. (۴۳)
و با او کمال آرامی و نرمی سخن گویید، باشد که متذکر شود یا (از خدا) بترسد (و ترک ظلم کند). (۴۴)
موسی و هارون عرض کردند: بارالها، میترسیم که فرعون بیدرنگ بر ما ظلم و عقوبت کند یا بر کفر و سرکشی خود بیفزاید. (۴۵)
خدا فرمود: هیچ نترسید که من با شمایم (و همه گفتار و رفتار شما را با او) میشنوم و میبینم. (۴۶)
اینک هر دو به جانب فرعون رفته و بگویید که ما دو رسول پروردگار توایم، پس بنی اسراییل را با ما فرست و (بیش از این) عذاب به آنها نکن، که همانا ما با آیت و معجزهای از جانب خدای آفریننده تو نزد تو آمدهایم، و سلام (حق) بر آن کس که طریق هدایت را پیروی کند. (۴۷)
به ما چنین وحی شده که همانا عذاب (سخت خدا) بر آن کس است که (خدا و رسولانش را) تکذیب کند و (از حق) روی بگرداند. (۴۸)
فرعون گفت: ای موسی، خدای شما کیست؟ (۴۹)
موسی پاسخ داد که خدای ما آن کسی است که همهی موجودات عالم را نعمت وجود خاص خودش بخشیده و سپس (به راه کمالش) هدایت کرده است. (۵۰)
فرعون گفت: پس حال اقوام سلف (که خداشناس و خداپرست نبودند) چیست؟ (۵۱)
موسی پاسخ داد که احوالشان به علم ازلی خدای من در کتاب (لوح محفوظ) ثبت است هرگز از حال احدی خدای مرا خطا و فراموشی نیست. (۵۲)
همان خدایی که زمین را آسایشگاه شما قرار داد و در آن راهها برای شما پدید آورد و هم از آسمان آب نازل کرد تا به آن آب آسمانی انواع نباتات مختلف از زمین برویانیدیم. (۵۳)
شما از آن نعمتها تناول کنید و چهارپایانتان را هم بچرانید، که همانا در این کار آیاتی (از ربوبیت) برای خردمندان پدیدار است. (۵۴)
ما شما را هم از این خاک آفریدیم و هم به این خاک بازمیگردانیم و هم بار دیگر (روز قیامت) از این خاک بیرون میآوریم. (۵۵)
و همانا ما به فرعون (به واسطهی موسی) همه آیات روشن خود را نمودیم و او همه را تکذیب کرد و از آنها سرباز زد. (۵۶)
فرعون گفت: ای موسی، تو آمدهای به طمع آنکه ما را از کشورمان به سحر و شعبده خود بیرون کنی؟ (۵۷)
ما هم در مقابل سحر تو سحری البته خواهیم آورد پس میان ما و خودت موعدی معین کن که بیآنکه هیچ یک از ما خلف وعده کنیم در سرزمین مسطحی (که خلایق ببینند، برای سحر و ساحری) مهیا شویم. (۵۸)
موسی گفت: وعدهی ما و شما روز زینت (یعنی روز عید قبطیان) باشد و مردم پیش از ظهر (به موعد برای مشاهده) همه گرد آورده شوند. (۵۹)
آن گاه فرعون (از موسی) رو گردانید و به تدبیر جمعآوری سحر و ساحران پرداخت، سپس (با ساحران بسیار به وعدهگاه) آمد. (۶۰)
موسی ساحران را گفت: وای بر شما! زنهار بر خدا (به سحر) دروغ مبندید که به عذابی بنیاد شما را بر باد هلاک دهد، و هر کس به خدا افترا بست سخت زیانکار شد. (۶۱)
پس آنها در کارشان به گفت و شنید پرداختند و (در نتیجه گفتند که کار موسی سحر و ساحری نیست ولی) راز خود را پنهان داشتند. (۶۲)
فرعونیان گفتند: این دو تن (موسی و هارون) دو ساحرند که میخواهند به سحرانگیزی خود، شما مردم را از سرزمین خود بیرون کنند و طریقهی نیکوی شما را (که اطاعت فرعون است) از میان ببرند. (۶۳)
پس (ای ساحران) باید شما با هر مکر و تدبیری توانید مهیا شده و (مقابل این دو ساحر) صفآرایی کنید، که امروز آن کس که غلبه و برتری یابد محققاً او فیروزی یافته است. (۶۴)
ساحران گفتند: ای موسی تو نخست به کار خواهی پرداخت یا ما اول بساط خود بیفکنیم؟ (۶۵)
موسی گفت: شما اول بساط خود درافکنید، (آنها بساط خویش افکندند) که ناگاه در اثر سحر آنان رسنها و چوبهاشان پنداشتی در نظر به جنبش و رفتار آمد. (۶۶)
در آن حال موسی در دل خویش سخت بترسید (که مبادا امر بر مردم مشتبه شود و میان سحر ساحران با معجز موسی فرق نگذارند و حجت او بر خلق آشکار نگردد). (۶۷)
ما گفتیم: مترس که تو البته همیشه غلبه و برتری خواهی داشت. (۶۸)
و اینک عصایی که در دست داری بیفکن تا (اژدها شود و یکباره) بساط سحر و ساحری اینان را فرو بلعد، که کار اینان حیله ساحری بیش نیست و ساحر هر جا رود (و هر چه کند) هرگز فلاح و فیروزی نخواهد یافت. (۶۹)
پس همه ساحران به سجده افتاده و گفتند: ما به خدای موسی و هارون ایمان آوردیم. (۷۰)
فرعون گفت: شما چرا پیش از آنکه من اجازه دهم به موسی ایمان آوردید؟ معلوم است که او در سحر معلم شما بوده، باری من شما را دست و پا بر خلاف یکدیگر میبرم و بر تنه نخلهای خرما به دار میآویزم و خواهید دانست که عذاب (من و موسی) کدام سختتر و پایندهتر است. (۷۱)
ساحران به فرعون پاسخ دادند که ما تو را هرگز بر این معجزات آشکار که به ما آمده و بر خدایی که ما را آفریده مقدم نخواهیم داشت، پس در حق ما هر چه توانی بکن که هر ظلمی کنی همین حیات دو روزه دنیاست. (۷۲)
ما به راستی به خدای خود ایمان آوردیم تا از خطاهای ما درگذرد و گناه سحری که تو ما را به اجبار بر آن داشتی ببخشد، و (لطف و مغفرت) خدا بهتر و پایندهتر (از حیات فانی دنیا) است. (۷۳)
که همانا هر کس به خدای خود طاغی و گنهکار وارد شود جزای او جهنّم است که در آن جا نه بمیرد (تا از عذاب برهد) و نه زنده شود (که از لذت زندگی برخوردار باشد). (۷۴)
و هر کس به خدای خود مؤمن باشد و با اعمال صالح بر او وارد شود اجر آنها هم عالیترین درجات بهشتی است. (۷۵)
آن بهشتهای عدنی که دائم زیر درختانش نهرها جاری است و تا ابد در آن جا (از نعمت و حیات برخوردار) هستند و آن بهشت پاداش کسی است که خود را (از کفر و عصیان و شرک و طغیان) پاک و پاکیزه گرداند. (۷۶)
و همانا به موسی وحی کردیم که بندگان (مؤمن) مرا شبانه (از شهر مصر) بیرون بر و (به اعجاز و لطف ما) راهی خشک از میان دریا بر آنها پدید آور که نه از تعقیب و رسیدن فرعونیان ترسناک باشی و نه (از غرق شدن) اندیشه داری. (۷۷)
و فرعون با سپاهش از پی آنها تاختند پس موج دریا چنان آنها را فرو برد که از آنان اثری باقی نگذاشت. (۷۸)
و فرعون پیروان خود را علاوه بر اینکه هدایت نکرد سخت به ضلالت و بدبختی افکند. (۷۹)
ای بنی اسراییل، محققاً ما شما را از شر دشمن نجات دادیم و با شما در جانب راست کوه طور وعده نهادیم (تا به مناجات موسی کلام حق را بشنوید) و (در بیابان که سرگردان شدید) برای قوت شما ترنجبین و مرغ بریان فرستادیم. (۸۰)
(و دستور دادیم که) از این رزق حلال و پاکیزه که نصیبتان کردیم تناول کنید و در آن (به کفر نعمت و ترک شکرگزاری) طغیان و سرکشی مکنید و گر نه مستحق غضب و خشم من میشوید، و هر کس مستوجب خشم من گردید همانا خوار و هلاک خواهد شد. (۸۱)
و البته بر آن کس که (از کفر) توبه کند و (به خدا) ایمان آرد و نکوکار گردد و درست به راه هدایت رود مغفرت و آمرزش من بسیار است. (۸۲)
و ای موسی بازگو که بر قومت چرا سبقت گرفته و با شتاب به وعدهگاه آمدی؟ (۸۳)
موسی عرضه داشت: هم اینک قوم از پی من هستند و من خود برای خشنودی تو تعجیل کرده و بر آنها تقدم جستم. (۸۴)
خدا فرمود: همانا ما قوم تو را پس از آمدن تو آزمایش کردیم و سامری آنان را گمراه کرد. (۸۵)
موسی (که از فتنه سامری آگاه شد) متأسف و غضبناک به سوی قوم بازگشت و گفت: ای قوم من، مگر خدای شما به شما وعده احسان نداد (که شما را نعمت کتاب بزرگ تورات عطا کند)؟ آیا وعدهی خدا بر شما طولانی شد، یا مایل شدید که مستوجب قهر و غضب خدای خود شوید، که وعدهی مرا خلاف کردید (و عهد من شکستید)؟ (۸۶)
قوم به موسی گفتند: ما به میل و اختیار خود خلاف وعدهی تو نکردیم و لیکن اسباب تجمّل و زینت بسیاری (از فرعونیان) بار دوش ما نهادند و ما آنها را در آتش افکندیم و چنین سامری (فتنهانگیز بر ما) القا کرد. (۸۷)
آن گاه سامری با آن زر و زیورها مجسّمه گوسالهای بساخت که صدایی شگفت داشت و (با این شعبده سامری و پیروانش) گفتند: خدای شما و خدای موسی همین گوساله است که موسی فراموش کرده است. (۸۸)
آیا این گوسالهپرستان نمینگرند که آن گوساله هیچ حرف و اثری و هیچ خیر و شری به آنها عاید نمیسازد؟ (۸۹)
و هارون هم پیش از آنکه موسی باز آید به آنان گفت: ای قوم، این گوساله اسباب فتنه و امتحان شما گردیده و محققاً آفریننده شما خدای مهربان است (نه این گوساله سامری) پس شما پیرو من شوید و امر مرا فرمان برید. (۹۰)
قوم گفتند: ما بر این پرستش گوساله ثابت هستیم تا وقتی که موسی به سوی ما بازگردد. (۹۱)
موسی (چون بازگشت با عتاب به هارون) گفت: ای هارون مانع تو چه بود که چون دیدی که قوم گمراه شدند، (۹۲)
از پی من نیامدی؟ آیا نافرمانی امر من کردی؟! (۹۳)
هارون گفت: ای برادر مهربان (بر من قهر و عتاب مکن و) سر و ریش من مگیر، ترسیدم بگویی تو میان بنی اسراییل تفرقه انداختی و به سخنم وقعی ننهادی. (۹۴)
آن گاه موسی گفت: ای سامری این فتنه چه بود که تو برپا کردی؟ (۹۵)
سامری گفت: من چیزی را دیدم که قوم ندیدند، من مشتی خاک از اثر قدم رسول (حق، جبرئیل) برگرفته و (در گوساله) ریختم و نفس من چنین (فتنه انگیزی را) به نظرم جلوه داد. (۹۶)
موسی گفت: از میان ما برو که تو در زندگانی دنیا (به مرضی معذب خواهی شد که همه از تو متنفر شوند و) دایم گویی کسی مرا نزدیک نشود، و (در آخرت) هم وعدهگاهی (در دوزخ) داری که با تو تخلف نخواهد شد، و اکنون این خدایت را که بر پرستش و خدمتش ایستادی بنگر که آن را در آتش میسوزانیم و خاکسترش را به آب دریا میدهیم. (۹۷)
تنها خدای شما آن یگانه خدایی است که جز او هیچ خدایی نیست و علمش به همهی ذرات عوالم هستی محیط است. (۹۸)
و ما اخبار گذشتگان دیگر را این چنین بر تو حکایت خواهیم کرد و از نزد خود این ذکر (یعنی کتاب عظیم الشأن قرآن) را به تو عطا کردیم. (۹۹)
هر کس از این ذکر اعراض کند روز قیامت بار سنگینی از گناه را به دوش خواهد داشت. (۱۰۰)
اینان در عذاب آن اعمال زشت مخلدند و سخت است بسی در قیامت بار اعمال زشتی که به دوش گرفتهاند. (۱۰۱)
روزی که در صور دمیده شود و (در آن روز) بدکاران را کبودچشم محشور کنیم (و چشم کبودشان نشانهی جرم خواهد بود). (۱۰۲)
و آنها (از هول و هراس آن روز) با یکدیگر آهسته زیر لب گویند که (ای افسوس) ده روزی بیش (در زندگی دنیا) درنگ نکردید (و نعمت ابدی بهشت را برای دنیای فانی از دست بدادید). (۱۰۳)
ما به آنچه میگویند بهتر آگاهیم، که از آن بدکاران بهتر و درستترینشان به آنها خواهد گفت: شما روزی بیش درنگ نکردید (دریغا چه زود عمر در شهوت و معصیت بگذشت و جرم و عقابش بماند!) (۱۰۴)
و (ای رسول) از تو پرسند که کوهها (در روز قیامت) چه میشود؟ جواب ده که خدای من کوهها را چنان از بنیاد بر کند که خاک شده و خاکش بر باد دهد. (۱۰۵)
آن گاه پست و بلندیهای زمین را چنان هموار گرداند. (۱۰۶)
که در آن ابداً هیچ بلندی و پستی نخواهی دید. (۱۰۷)
در آن روز خلایق همه از پی کسی که آنها را به راه مستقیم به عرصه قیامت دعوت کند (یعنی اسرافیل) ناچار خواهند رفت، و صداها پیش خدای رحمان خاشع و خاموش گردد که جز زیر لب و آهسته صدایی نخواهی شنید. (۱۰۸)
در آن روز، شفاعت هیچ کس سود نبخشد جز آن کس که خدای رحمان به او رخصت شفاعت داده و سخنش را پسندیده باشد. (۱۰۹)
و خدا (به علم ازلی) بر همهی آینده و گذشته خلایق آگاه است و خلق را ابداً به او احاطه و آگاهی نیست. (۱۱۰)
و بزرگان عالم همه در پیشگاه عزت آن خدای حی توانا ذلیل و خاضعند و (در آن روز) هر که بار ظلم و ستم به دوش دارد سخت زبون و زیانکار است. (۱۱۱)
و هر کس اعمالش نیکو است و (به خدا هم) ایمان دارد از هیچ ستم و آسیبی بیمناک نخواهد بود. (۱۱۲)
و ما این گونه این (قرآن عظیم) را قرآنی با فصاحت کامل عربی بر تو فرستادیم و در آن وعدهها و احوال قیامت را به انواع گوناگون تذکر دادیم، باشد که مردم پرهیزکار شوند یا پندی از نو بر ایشان آورد. (۱۱۳)
پس بلند مرتبه است و بزرگوار خدایی که به حق و راستی پادشاه ملک وجود است و تو (ای رسول) پیش از آنکه وحی قرآن تمام و کامل به تو رسد تعجیل در (تلاوت و تعلیم) آن مکن و دائم بگو: پروردگارا بر علم من بیفزا. (۱۱۴)
و همانا ما پیش از این با آدم عهدی بستیم (که فریب شیطان نخورد) و او فراموش کرد و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نیافتیم. (۱۱۵)
و (یاد آر) هنگامی که فرشتگان را گفتیم به آدم سجده کنید، همه سجده کردند جز ابلیس که امتناع ورزید. (۱۱۶)
آن گاه گفتیم: ای آدم محققاً این شیطان با تو و جفتت دشمن است، مبادا شما را از بهشت بیرون آرد و از آن پس به شقاوت و بدبختی گرفتار شوی. (۱۱۷)
همانا برای تو این هست که نه هرگز آن جا گرسنه شوی و نه برهنه و عریان مانی. (۱۱۸)
و نه هرگز در آن جا به تشنگی و به گرمای آفتاب آزار بینی. (۱۱۹)
باز شیطان در او وسوسه کرد، گفت: ای آدم آیا (میل داری) تو را بر درخت ابدیت و ملک جاودانی دلالت کنم؟ (۱۲۰)
پس آدم و حوّا (فریب خوردند و) از آن درخت تناول کردند، بدین جهت (لباسهای بهشتی از تنشان دور و عیوب و) عورت آنها در نظرشان پدیدار شد و شروع کردند به ساتری از برگ درختان بهشت خود را پوشاندن. و آدم نافرمانی خدای کرد و گمراه شد. (۱۲۱)
سپس خدا او را (به مقام نبوتش) برگزید و توبه او را پذیرفت و هدایتش فرمود. (۱۲۲)
آن گاه خدا (به آدم و حوا) فرمود: اکنون از عالی رتبهی بهشت فرود آیید که برخی از شما با برخی دیگر دشمنید، پس اگر از جانب من برای شما راهنمایی بیاید آن هنگام هر که از راه من پیروی کند نه هرگز گمراه شود و نه شقی و بدبخت گردد. (۱۲۳)
و هر کس از یاد من اعراض کند همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود و روز قیامتش نابینا محشور کنیم. (۱۲۴)
گوید: الها، چرا مرا نابینا محشور کردی و حال آنکه من بینا بودم؟ (۱۲۵)
خدا به او فرماید: (آری) بدین گونه آیات ما برای هدایت تو آمد و همه را به طاق فراموشی و غفلت نهادی، و امروز هم تو فراموش (و بیبهره) خواهی شد. (۱۲۶)
و این چنین ما هر کس را که ظلم و نافرمانی کند و ایمان به آیات پروردگارش نیاورد مجازات سخت میکنیم با آنکه عذاب آخرتش سختتر و پایندهتر خواهد بود. (۱۲۷)
آیا این کفار قریش را از مشاهده حال طوایف بسیاری از گذشتگان که ما همه را هلاک کردیم و اینان در منازل و عمارات آنها میروند (عبرت و پند و) هدایت نبود؟ بیشک احوال گذشتگان برای خردمندان بسیار مایهی عبرت و آیهی هدایت است. (۱۲۸)
اگر نه این بود که کلمهی پروردگار (و تقدیر ازلیش بر این کار) سبقت یافته (که کافران و بدکاران این امت در قیامت به کیفر رسند) همانا عذاب (در دنیا بر آنها) لزوم مییافت و آن اجل معین فرا میرسید. (۱۲۹)
پس تو بر آنچه (امت جاهل بر انکار و طعن تو) میگویند صبر و تحمل پیش گیر و خدای را پیش از طلوع خورشید و بعد از غروب آن و ساعاتی از شب تار و اطراف روز روشن ستایش و تسبیح گو، باشد که (به مقام رفیع شفاعت) خشنود شوی. (۱۳۰)
و هرگز به متاع ناچیزی که به قومی از آنان (قومی کافر و جاهل) در جلوهی حیات دنیای فانی برای امتحان دادهایم چشم آرزو مگشا، و رزق خدای تو بسیار بهتر و پایندهتر است. (۱۳۱)
تو اهل بیت خود را به نماز و طاعت خدا امر کن و خود نیز بر نماز و ذکر حق صبور باش، ما از تو روزی (کسی را) نمیطلبیم بلکه ما به تو (و دیگران) روزی میدهیم، و عاقبت نیکو مخصوص (اهل) پرهیزکاری و تقواست. (۱۳۲)
و کافران گفتند: چرا (محمد) آیت و دلیلی روشن از جانب خدا برای ما نمیآورد؟ آیا آیات بینهی کتب پیشین (چون تورات و انجیل و صحف که در همه ذکر اوصاف نبوت هست) بر آنان نیامد؟ (۱۳۳)
و اگر ما پیش از فرستادن پیغمبر، کافران (و مشرکان قریش) را همه به نزول عذاب هلاک میکردیم البته آنها میگفتند: پروردگارا چرا بر ما رسولی نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم پیش از آنکه به این عذاب و ذلت و خواری گرفتار شویم؟ (۱۳۴)
بگو: هر یک (از ما و شما) منتظریم، پس مترصد و منتظر (امر خدا) باشید که به زودی خواهید دانست (ما و شما) کدام به راه مستقیم سعادت رفته و طریق هدایت یافتهایم. (۱۳۵)