بیائید از حرم بیرون ز میدان اصغرم آمد
زمیدان این زمان نور دو چشمان ترم آمد
بیا ای مادر اصغر ز خیمه یک دمی بیرون
بگیر از دست من این دم تو این قنداقه ی پرخون
زخون او شده خوشبو زمین وآسمان گلگون
زمیدان این زمان نور رو چشمم در حرم آمد
ز تیر حرمله گشته گلوی نازکش پاره
شده شیرازه ی صبرم به یکباره همه پاره
که اصغر شد را شده این دشت سوزان مهر وگهواره
مرا این قربانی نورس براه داورم آمد
بخواب ای طفل محبوبم تو در گهواره ات بابا
که گویم ذکر خواب اکنون برایت اندرین صحرا
عزیز تشنه کامم ای فروغ دیده ی زهرا
بخون آغشته از میدان یگانه یاورم آمد
گلوی پر ز خونت از نظاره چون کنم دیگر
بمیدان رفتی وگشتی شهید فرقه ی کافر
بقربان تو بادا جان من ای غنچه ی پرپر
همی گریم همی نالم که خونین اصغرم آمد
الا ای طفل مذبوحم بقربان تو گردم من
گلی از گلشن رویت پسر جانا نچیدم من
براه عشق وایمان عاقبت داغ تو دیدم من
خزان ای آه وواویلا گل نو احمرم آمد
بیا زینب که من دیگر ندارم تاب دیدارش
بگیر این غنچه ی گل را که من هستم عزادارش
چکد خون همچو باران دمیدم از حلق خونبارش
دگر دیدار روی او بصبح محشرم آمد