شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان، پسر مظهر یزدان، که بُدى صاحب طبل و علم و بیرق و سَیف و حَشم و با رقم و با رمق اندر لقب او ماه بنى هاشم و عباس علمدار و سپه دار و جهانگیر و جهانبخش و دگر نایب و سقا
(شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتى ابوالفضل).
دید کاندر حرم خسرو خوبان شده بس ناله و افغان و پر از شیون طفلان همه شان سینه زنان نوحه کنان موى پریشان دل بریان سوى عباس شتابان که عموجان چه شود جرعه آبى برسانى به لب سوختگان کز عطش آتش بگرفته گلوى ما. (شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتى ابوالفضل)
پس بیا ویخت به دوش دگر خویش یکى مشک چو مشکى که بدى خشکتر از لعل لب ماه مدینه، گل گلزار سکینه به فغان گفت که یا بنت اخا ناله مکن، ضجه مزن زان که عموى تو نمرده روح الحال کنم بهر تو من آب مهیا
(شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتى ابوالفضل).
پور حیدر چو یکى مرغ سبک روح مکان کرد بر عرشه زین، روح الامین گفت که احسنت از آن مادر فرزانه بیاورد چه تو شیر دل و نامورى را که دو زانوش گذشتى ز سر و گوش فرس هى هى به تکاور زدى همچون على عالى اعلا
(شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتى ابوالفضل)
پس به تعجیل سوى شط فرات آمده مانند سکندر ز پى آب حیات آمده، آن شیر غضنفر نظرى کرد بر آن آب، که چون اشکم ماهى بزدى موج بفرمود که آب عجب موج زنى، لیک ندارى خبر از تشنگى عصمت طاها. (شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتى ابوالفضل)
پس به تکبیر بزد نعره، همان شیر به جولان شد و در صحنه میدان شد و پاشید ز هم لشکر کفار، یکى گفت که اى قوم گریزید که این است، ابو الغزه، تهمتن، لقبش ماه بنى هاشم و باشد پسر حیدر صفدر، شده منسوب به سقا
(شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتى ابوالفضل)
غضب آلوده ز غیرت شد و عباس ز جا خواست بشد موی تنش راست به خود گفت که عباس عجب آسوده نشستی بنما آب مهایا
اى آب عجب می رود، اما خبرت نیست سکینه، گل گلزار مدینه، رخ ماهش بفسرده، اما ز عطش غش بنموده، آخر اى آب تویى مهریه فاطمه اما پسرش شد ز تو محروم، همان سید مظلوم، الهى که گل آلوده شوى تا به ابد شوقى غمدیده از این غم شده دیوانه و شیدا. (شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتى ابوالفضل)
شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان پسر حیدر کرار ابالفضل علمدار سپه دار که صد لشکر کین را بکند خار به گفتار و به کردار و به رخسار و به رفتار بود حیدر کرار به یاران وفادار و به اعدا شه قهار تو که بودی که ربودی دل دادار ابالفضل علمدار پسر ام بنین زاده سلطان سماوات و زمین حضرت حیدر