تا سرنگون قاسم از صدر زین آمد – بر گوش ثارالله بانگ حزین آمد
چون خیل جانبازان در شام عاشورا – پیمان خون بستند با زاده زهرا
در جمعشان قاسم در خیمه مولا –شادان ز گفتار یاران دین آمد
اذن جهادم ده ای خسرو خوبان- شهد شهادت با خونم عجین آمد
از اذن رزم او مولا ابا فرمود- قاسم تمنا کرد بر التماس افزود
دست عمو بوسید سر بر قدومش – گفتا دهم رخصت عمو دلم خون شد
از این سخن گریان سلطان دین آمد
لب تشنه جان دادی (2)
چون این خبر بشنید آن مادر محزون-با دیده گریان شد از حرم بیرون
زینب به همراهش با قلب پر از خون-اندر با قاسم آن دل خونین آمد
کردم جوانان را در راه دین ایثار- بر پا از این خونها دین مبین امد