وقتی تاریخ اسلام را ملاحظه می کنیم به نظرمی رسد که اسلام در هر کجا که وارد شده با زور شمشیر بوده است, برخی میگوینداسلام با زورگسترش یافت آنهاواقعیت های تاریخی مثل حمله به ایران و جنگ با یهودو گرفتن جزیه را شاهدمی آورند پاسخ چیست ؟
براى دستیابى به پاسخ در ابتدا یادآورى چند مطلب ضرورى است:
۱ – دین اسلام از مجموعه قران و آنچه که به طریق صحیح از رفتار و گفتار پیامبر(ص) حضرت على(ع) حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسین و امامان معصوم دیگر به دست ما رسیده است قابل فهم است کسى که توان تحقیق دارد اگر این مجموعه را بررسى کند به دست میآورد که دین اسلام دین خدایى و دین هدایت است و هیچگونه تأکید و دستورى بر آدمکشى و ظلم کردن صادر نشده است بلکه تأکید این دین بر علم و فهم عمیق دین است و آنان که در صدر اسلام در مکه و مدینه اسلام را پذیرفتند هیچ کدام به زور شمشیر نپذیرفتند بلکه این دین راحق یافته و آنان که پس از صدر اسلام مسلمان شدند حقانیت آن را فهمیدند و مسلمان شدند نه به زور شمشیر مسلمان شده باشند آیا میتوان گفت که سلمان ، ابوذر ، مقداد ، عمار ، یاسر ، سمیه ، بلال ، صهیب رومی ، پادشاه نجاشى ، جعفر بن ابى طالب ، حمزه و امثال آنان به زور شمشیرمسلمان شدند ؟ ! آیا على ( ع ) که اولین مسلمان در کره زمین است و آثار علمی به جاى مانده از او همین الان هم دانشمندان را شگفت زده کرده به زور شمشیر مسلمان شده است ؟ ! آیا دانشمندانى که در عصر ما در کشور آلمان و کشورهاى دیگر جهان اسلام را میپذیرند به زور شمشیرمیپذیرند ؟ !
۲ – یکى از ضروریات زندگى انسان دفاع است دفاع یک پدیده غریزى است دین اسلام این غریزه را هدایت کرده و برنامه دفاعى کاملى براى انسان ارائه داده است و هر کس این دین را بپذیرد بر اساس آن برنامه دفاعى خود را تنظیم میکند . دفاع اسلامی هیچ گونه نقص وایرادى ندارد و اگر مقایسه شود بین برنامه دفاعى اسلام و برنامههاى دفاعى مکاتب دیگر روشن خواهد شد که برنامه دفاعى اسلام خردمندانهترین برنامه هاست . و اگر تاریخ اسلام را بادقت مطالعه کنیم به روشنى آشکار خواهد شد آن چه براى رهبران آسمانى و توده مسلمانان اولویت داشته است بیان حق و دعوت به حق گرایى و رفع موانع حق گسترى بوده است و تمامی مقاومتها ، دفاعها و جهادهاى مسلمانان در راستاى پیاده سازى این اهداف بوده است . و آنچه قدرتمندان سیاسى و سران ملوکالطوایفى را بر میآشفت همان حقطلبى و آگاهى مردم جهت عدالتخواهى بود که از سوى مصلحان اجتماعى و پیامبران الهى نداى آن سر داده میشد به همین جهت بدخواهان و سلطه طلبان در همان گامهاى اول حرکت آزادى بخش مصلحان و رهبران آسمانى به مخالفت میپرداختند و از حربه آزار و شکنجه استفاده میکردند . چنان که در مکه واوایل بعثت با پیامبر ( ص ) و یاران ایشان آن گونه برخورد کردند .
در مقابل این مخالفتها و تخلفها نخست مسلمانان مقاومت و ایستادگى از خود نشان دادند و سپس به دفاع پرداختند چنان که در جنگهاى بعد از هجرت به مدینه به وقوع پیوست و به منظور رفع موانع آگاهى مردم و نجات مستضعفان اقدام به جهاد کردند . بهترین دلیل برخیر خواهى مسلمانان آن است که هر جا توسط مسلمانان فتح شد و مردم با اسلام آشنا شوند . خود با میل و رغبت به این آئین انسانى و معنوى پایبند ماندند چنان که در مورد مردم ایران این چنین شد . ناگفته نماند اگر چه از سوى برخى شرکت کنندگان در جنگ ، افراطىگرىهایى واقعشده باشد و خطاهایى سرزده باشد اما این خطاها به عنوان جریان غالب و حرکت کلى نبوده است بلکه با پیروزى مسلمانان به جبران خرابیها و دلجویى از بازماندگان اقدام شده است و از بهترین نمونههاى لطف و رحمت دین اسلام داستان فتح مکه بود .
رسول خدا که مرکز توطئه را فتح کرد و همه سران کفر شکست خوردند هیچ گونه آدمکشى راه نینداخت و همه دشمنان را آزاد ساخت با اینکه در اختیار او بودند و میتوانست همه را از دم شمشیر بگذارند ولى نکرد اگر دین اسلام دین زور و شمشیر و آدمکشى بود میبایستى پیامبر روز فتح مکه همه را میکشت چون اهل مکه ۲۱ سال بود که با پیامبر میجنگیدند و بلاها بر سر پیامبر و مسلمانان آوردند ولى آن حضرت همه را بخشید قرآن پیامبر را پیامبر رحمت مینامد نه پیامبر آدمکشى و انتقام و حتى آن روز که مکه فتح شد پیامبر نفرمود هرکس مسلمان نشود با شمشیر کشته میشود .
۳ – نکته مهم دیگر آن که جنگهایى که در زمان پیامبر روى میداد و پیامبر نیروهاى رزمی اسلامی را هدایت میکرد جنگهاى اسلامی بودند و هیچ گونه ایرادى نداشتند و آن جنگها براى دفاع از اسلام و مسلمین بود ولى جنگهایى که پس از پیامبر خدا روى داد اگر به هدایت امام معصوم نباشد جنگ اسلامی به حساب نمیآید و کارهایى که در آن جنگها انجام میشود نمیتواند به حساب اسلام گذاشته شود بر این اساس جنگهایى که بدون هدایت امام معصوم صورت بگیرد ربطى به اسلام ندارد و اعمال رزمندگان مسلمانان به حساب دین اسلام گذاشته نمیشوند همانطورى که در موارد دیگر نیز چنین است . به عنوان مثال: یکى از برنامههاى دین اسلام طهارت و نظافت است حالا اگر در میان مسلمانان طهارت و نظافت مراعات نشود این کار ربطى به اسلام ندارد . اگر کشور مسلمانى بدون دستور و هدایت امام معصوم و یاجانشین بر حق او بر کشورى هجوم ببرد و آدمکشى راه بیندازد ربطى به اسلام ندارد بر اساس این مطالب نمیتوان همه جنگهاى مسلمانان را به حساب اسلام گذاشت .
۴ – همینهایى که میگویند: «اسلام دین شمشیر است» میگویند: «مسیحیت دین محبت است» در حالى که مسیحیان در طول تاریخ بیش از حد به جنایات جنگى و غیر جنگى دست زدهاند دانشمندان را زنده زنده سوزاندهاند و مسلمانان را در جنگهاى صلیبى به شکل بسیارفجیع کشتهاند ولى با این حال میگویند : دین مسیحیت دین محبت است البته به این افراد در همین مورد هم میگویند که دین حضرت عیسى ( ع ) و دین اسلام و حتى ادیان دیگر همه شان ادیان الهى هستند و هیچ کدام به آدم کشى تشویق نمیکنند و اعمال مسیحیان را نمیتوان به حساب دین مسیحیت گذاشت و همین طور اعمال مسلمانان پس از پیامبر را نمیتوان به حساب دین اسلام گذاشت ممکن است مسیحیان و مسلمانان رهایى انجام دهند که خلاف دستورات اسلام و دین مسیحیت است .
۵ – این حدیثى که میگوید : « دین اسلام با شمشیر على و ثروت خدیجه پیش رفت » حرف درستى است و به دفاع مربوط است چون در جنگهایى که پیش آمد ، این شمشیر على بود که افرادى مانند ولید و عمرو بن عبدود را از سر راه برمیداشت نه شمشیر ابوبکر ، نه شمشیرعمر ، نه شمشیر عثمان، نه شمشیر طلحه و نه شمشیر زبیر و این ثروت خدیجه بود که در راه اسلام صرف میشود.
۶ – به این مطلب نیز توجه داشته باشیم که دین اسلام ، گرچه دین کامل است ولى اگر آنان که این دین را میپذیرند، افراد عقبمانده و بىعلم باشند نمیتوانند خوب پیاده کنند و در نتیجه هر کس این عقبماندهها را ببیند، نسبت به دین بدبین میشود در حالى که اگرانسانهاى فهمیده و متمدن این دین را میپذیرفتند، بهتر پیاده میکردند و چهره خوبى از دین به جهانیان نشان میدادند.
فتح ایران:
در این که ایران توسط نیروى نظامی اسلام فتح شد شکى نیست ولى سؤال این است که آیا آیین اسلام با زور سرنیزه به ملت ایران تحمیل شد؟ یعنى انتخاب و آزادى در بین نبوده است ؟ به عنوان مثال یک وقت کسى را اسیر و به اجبار چیزى را بر او تحمیل میکنند ولى گاه کسى در اسارت به سر میبرد اما از نداى حق مطلع میگردد و به آن جواب میدهد و آزادانه راهى را انتخاب میکند.
ایران نیز چنین است. حال با توجه به نبودن فرستندههاى رادیو و تلویزیون وامثال آن آیا پادشاهان ساسانى اجازه میدادند که نداى اسلام بدون جهاد به گوش ایرانیان برسد؟ شکى نیست که قدرت ساسانى همچون سدى پولادین دربرابر نداى اسلام قرار گرفته بود و براى این که مردم با اسلام آشنا شوند راهى جز شکستن این سد نبود و این جا است که قرآن مجید میفرماید: لولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع . . . اگر صلحا و پاکدلان در برابرستمگران نمیایستادند هیچ معبدى براى عبادت خداى سبحان باقى نمیماند ». این مسأله اختصاص به پیامبر اسلام(ص) ندارد. آیا نمرود با حضرت ابراهیم(ع) کنار آمد؟ آیا فرعون به موسى(ع) اجازه تبلیغ داد؟ آیا قیصر حضرت عیسى(ع) را آزادگذاشت؟ اما آنها با همه معجزات و حقانیتى که از پیامبران مشاهده میکردند، تا آخرین نفس با آنان جنگیدند. حال سؤال این جا است که بعد از شکستن این سد در ایران چه پیش آمد؟ به نظر ما وقتى ایرانیان با اسلام آشنا شدند به دلایل زیر این آیین را پذیرفتند:
الف ) در اصل مقابله با ارتش اسلام ، ملت ایران مقابله سرسختى از خود نشان نمیدهد وگرنه شکى نیست که ارتش اسلام با آن عِدّه و عُدّه ناچیز نمیتوانست قدرت افسانهاى ایران را در هم بشکند.
ب ) وقتى اسلام وارد ایران شد ملت ایران با همه وجودش به حمایت و ترویج اسلام قیام کردند.
ج ) اقتدار ملت ایران به گونهاى بود که توانست حکومت را از بنىامیه به بنىالعباس انتقال دهد و حکومت را ازامین به مأمون منتقل کند و در نهایت اعراب را از ایران اخراج نموده و حکومت مستقلى تشکیل دهد.
اقتدار فرهنگى ایران نیز به گونهاى بود که توانست زبان وادبیات خود را حفظ کند برخلاف سایر کشورها که وقتى به دست ارتش اسلام فتح شد زبان عربى جایگزین زبان رسمی آنان شد . همچنین گفتنى است که یکى از حامیان اصلى ائمه هدى ( ع ) و فرزندان والاگهر پیغمبر ( ص ) ایرانیان بودند.
حال اگر ملت ایران اسلام را براى خود یک آیین تحمیلى میدانست ، چرا پس از آن که استقلال یافت و دیگر قدرت اعراب را بر سر خود نمیدید ، از آن دست نکشید ؟ و میبینیم نه تنها اسلام را طرد نمیکند بلکه به شهادت تاریخ اولین مروّج اسلام قرار میگیرد . آیا این وفادارى و تجربه تاریخى ، نشانگر آن نیست که از همان ابتدا ملت ایران اسلام را آزادانه برگزیده است ؟ شاهد دیگر بر این که اسلام دین شمشیر نبوده است سرایت و پذیرش اسلام در خاور دور است .
توضیح آن که هم اکنون اندونزى بزرگترین کشور اسلامی از نظر جمعیت به شمار میرود و همینطور مالزى یک کشور اسلامی است و در چین و فیلیپین و . . . میلیونها مسلمان زندگى میکنند . آیا اسلام با چه قدرتى به درون این کشورها نفوذ کرده است ؟ گفتنى است که نفوذ اسلام در این کشورها صرفا تبلیغاتى بوده است به ویژه از طریق تاجران مسلمان و این خود شاهد دیگرى است بر این که اسلام دین زر و زور و تحمیل نبوده است .
جهت آگاهى بیشتر . ک :
۱ – خدمات متقابل اسلام و ایران شهید مطهرى
۲ – تاریخ گسترش اسلام ، ص ۱۴۹ سرتوماس آرنولد
۳ – شناخت تحلیلى اسلام ، ص ۵۲۹ یحیى نورى
۴ – سیرى در تاریخ فرهنگ ایران ، ص ۱۲۵ گروهى از نویسندگان
۵ – ساخت دولت در ایران ، ص ۲ غلامرضا انصاف پور
۶ – تاریخ اجتماع ایران ، ج ۲ ، ص ۲ مرتضى راوندى