آیا ولایتی که در تصوف و عرفان مطرح شده است، همان ولایتی است که ما در خصوص امامان شیعه مطرح می شود؟
به اعتقاد تشیع، مقام «ولایت» مرتبه اى است که در درجه نخست برازنده رسول خدا«صلى الله علیه وآله» و پس از او اهل بیت«علیهم السلام» است. عرفان شیعى «ولایت حقیقى» را به طور کامل و تام در چهارده معصوم«علیهم السلام» می داند؛ امّا پاره اى از اهل تصوف غیر شیعى مسأله «ولایت» را بدین صورت مطرح نساخته اند؛ بلکه با آن فاصله بسیارى دارند. در این رابطه چند انگاره وجود دارد:
یکم.
شمار اولیاى خاص الهى را فراتر از چهارده معصوم مطرح می سازند و عدد آن را به ۳۵۵ تن رسانده و مراتب آنان را چنین شمارش می کنند: اخیار (۳۰۰ نفر) ابدال (۴۰ نفر)، ابرار (۷ نفر)، اوتاد (۴ نفر)، نقبا (۳ نفر) و قطب یاغوث (۱ نفر).کشف المحبوب، ص ۲۶۹. این اولیا در جهان حضور دارند و هرگاه یک نفر از آنان از دنیا برود، کس دیگرى جاى او را می گیرد تا شمار اولیا کاستى نپذیرد.شرح مقدمه قیصرى، ص ۸۹۲.
دوم.
برخى از اهل تصوف «ولى» را همسان «نبى» یا حتى برتر از وى مطرح کرده اند و بر این باورند که چون «عبد» به مرتبه ولایت رسد، از تحت خطاب امر و نهى برآید.کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۲، ص ۱۵۳۰. از این رو برخى از الهامات اولیا را هم ردیف وحى انبیا دانسته اند.حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، ب ۴، ص ۷۵.
سوم.
بعضى دیگر، بر این اعتقادند: «ولى» می تواند شریعت گریز و در مرحله اى شریعت ستیز باشد. برخى از اینان می گویند: اگر ولى در حال سماع و رقص باشد و وقت نماز شود و مریدان به نماز بپردازند و شیخ طریقت را به خود واگذارند، در واقع روى خود را از قبله حقیقى گردانیده اند؛ چنان که خواجگى (یکى از مریدان سلطان العلماء پدر مولوى) می گوید: «وقت نماز شد، مولانا [ سلطان العلماء ]به خود مشغول بود. ما همه برخاستیم، به نماز شام ایستادیم، چند بار نظر کردم، دیدم امام و همه، پشت به قبله داشتیم که نماز رها کرده بودیم و از قبله روى گردانیده».مقالات شمس تبریزى، ج ۱، ص ۲۲۳؛ مناقب العارفین، ج ۱، ص ۱۸۴.
چهارم.
«ولى» می تواند شریعت و دین دیگرى را جایگزین دین الهى سازد؛ به عنوان مثال دیدار شیخ طریقت با زیارت خانه کعبه برابر می گردد! و طواف مرقد پیشوایان تصوف، آدمی را از طواف بیت الله الحرام بى نیاز می سازد!.اسرار التوحید، ص ۶۱؛ نفحات الانس، ص ۲۸۴.
پنجم.
از دیدگاه بسیارى از صوفیان، مشایخى که به مقام ولایت دست یافته اند، از گناهان معصوم و مبرایند؛ هرچند بهتر است براى رعایت ادب، به کارگیرى واژه «عصمت» را به انبیا منحصر سازیم و صوفیان ولایت یافته را «محفوظ» بخوانیم.الفتوحات المکیة، ج ۷، ص ۴۴۰ و نیز نگا: ج ۴، ص ۲۸۶؛ ج ۱۰، صص ۵۵ – ۵۷.
البتّه برخى از اهل تصوف، عصمت اولیا را به «اباحه همه چیز براى آنان» تفسیر می کنند.همان، ج ۱۲، ص ۳۴۳. عین القضات همدانى می گوید: خداوند گاه بنده اش را چنان دوست می دارد که به او می فرماید: هر آنچه خواهى کن که تو را آمرزیدم نامه هاى عین القضاة همدانى، ج ۱، ص ۶۴.، یا مثلاً بعضى از احکام شرعى (همچون ممنوعیت نگاه به نامحرم) را مخصوص کسانى می دانند که در آغاز راه بوده و بر نفس خویش مسلط نگشته اند؛ از آنجا که ولىّ بر نفس خویش تسلط دارد، می تواند به نامحرم به راحتى نگاه کند!.نگا: الرسالة القشیریه، ص ۱۴؛ تذکرة الاولیاء، ص ۳۴۹؛ فیه ما فیه، ص ۱۵۹.
ششم.
مریدان «ولىّ» باید توجه داشته باشند که اعمال وى را نمی توانند با ترازوى علم و عقل، بسنجند و باید از ارزیابى آنها با دلایل شرعى و عقلى خوددارى کنند. اگر کسى فرمان شیخ را نادیده بگیرد، با پیامدهاى ناگوارى رو به رو خواهد شد! به گفته علاءالدوله سمنانى: کار یکى از کسانى که به شیخ خود اعتراض کرده بود، ابتدا به بى دینى و سپس دیوانگى کشید و سرانجام به خوردن نجاست خویش مبتلا گردید.نامه هاى عین القضاة همدانى، ج ۲، ص ۴۰۷؛ چهل مجلس، ص ۱۱۶ و نیز نگا: تذکرة الاولیاء، ص ۱۸۰.
هفتم.
اولیا و مشایخ، «شفاعت» گسترده اى در دنیا و قیامت دارند؛ چنان که به ادعاى ابن عربى منزلت وى نزد خداوند، چنان است که می تواند از هر آن کس که چشمش بر او می افتد، آشنا یا بیگانه، شفاعت کند.الفتوحات المکیة، ج ۹، ص ۱۹۳، ب ۷۱. حتى برخى از اهل تصوف معتقدند: ولى و شیخ نه تنها در قیامت که در این جهان نیز از مریدان خود دستگیرى می کند و به جاى آنان ریاضت می کشد.سکینة الاولیاء، ص ۱۶۷. یکى از مشایخ صوفیه بیش از چهل سال، در جایگاهى خاص به عبادت می پرداخت و درویشان را از عبادت هاى شبانه بازداشته، می گفت: «اى پسر! تو بخسب که هر چه این پیر می کند، از براى شما می کند!». امّا چنین برداشتى از «ولایت» از دیدگاه عرفان شیعى مردود است.
«ولایت»، چه به معناى دوستى و سرپرستى امور دنیوى و اخروى و چه به معناى ولایت باطنى و تکوینى – که بر اساس آن می توان در جان مردم تصرّف کرد و کسانى را که با اعمال شایسته، زمینه هدایت خویش را فراهم ساخته اند؛ به سرمنزل مقصود رساند – منحصر در حضرت رسول«صلى الله علیه وآله» و امامان معصوم است؛ زیرا به اعتقاد ما مصداق «ولىّ» را می توان از طریق نقل به دست آورد و قرآن و روایات، ولىّ کامل و اعظم را «معصومان» تلقى کرده است.ر.ک. انسان کامل در همین مجموعه و شرح مقدمه قیصرى، صص ۸۹۴ – ۹۴۱؛ شمیم ولایت؛ فصل دوّم و سوّم.
گفتنى است، ولایت مراتبى دارد که مرتبه اعلاى آن، همراه با عصمت و طهارت از هرگونه پلیدى و آلودگى است و مراتب پایین تر از آن، ملازم با مرتبه اى از طهارت است که خاص به خود می باشد. کسانى که از معصومان تبعیت نموده و به مقاماتى نیز نایل می شوند، جانشین ولى و انسان کامل و خلیفه خلیفةالله تلقى می شوند؛ وگرنه ولى کامل منحصر در چهارده عدد است، نه بیشتر.
از سوى دیگر عشق به خدا، در گردن نهادن به فرمان پیامبر«صلى الله علیه وآله» جلوه گر است و در این خصوص ائمه«علیهم السلام» نیز مشارکت دارند: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»؛ آل عمران (۳)، آیه ۳۱.؛ «اى پیامبر! به مردم بگو اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد». بنابراین ولىّ در هیچ مورد، از اوامر و نواهى پیامبر«صلى الله علیه وآله» خارج نمی شود. و فراتر نمی رود. مسأله عصمت نیز حقیقتى است که منحصر به معصومان است و فراتر از آنان را شامل نمی شود.راهنماشناسى (پرسش ها و پاسخ ها)، ش ۶، ص ۲۵ و ۲۶. علاوه بر آنکه «عصمت» بدین معنا نیست که ولى اعظم، هر عملى را بتواند انجام دهد و هر گناهى براى او مباح شود؛ بلکه «عصمت»، یعنى تنزیه از هر گناه، سهو و خطا و وسوسه شیطانى.همان، صص ۵۸ – ۶۶.
«شفاعت»، نیز جلوه اى از رحمت بى کران خداوندى است؛ ولى نظام و قوانین خاص خویش را دارد. بر این اساس براى شفاعت، شرایطى چون قابلیّت براى شفاعت شدن مطرح شده است؛ زیرا، شفاعت وسیله اى براى تتمیم و تکمیل سبب آمرزش است؛ نه آنکه خودش سببى مستقل و تام باشد. بنابراین شخصى که مشمول شفاعت می شود، باید قابلیت آن را داشته باشد و بر اساس آیات و روایات، ایمان و عمل صالح چنین قابلیتى را پدید می آورد.نگا: انبیاء (۲۱)، آیه ۲۸؛ کافى، ج ۸، ص ۱۱؛ بحارالانوار، ج ۸، ص ۳۷، ح ۱۲ و ص ۵۳ و ح ۶۱.
پس هر کس با هر شرایط و خصایصى، نمی تواند از این موهبت الهى بهره مند گردد. علاوه بر آنکه قابلیت براى شفاعت کردن نیز یکى از شرایط شفاعت است؛ یعنى، کسى که می خواهد شفیع دیگرى باشد، باید لایق و شایسته واسطه گرى باشد. مثل اینکه اهل معصیت نبوده و قدرت ارزیابى مراتب اطاعت و مخالفت دیگران را داشته باشد.زخرف (۴۳)، آیه ۸۶؛ بحارالانوار، ج ۸، ص ۴۲، ح ۳۱ و ص ۳۴، ح ۲. از این رو نه هر کس می تواند شفیع شود و نه هر ناشایسته اى، می تواند مشمول شفاعت باشد.نگا: تجسم عمل و شفاعت، صص ۱۰ – ۲۷ و ۸۶ – ۱۱۹.
حاجب اگر معامله حشر با على است شرم از رخ على کن و کمتر گناه کن