اولین عامل سقوط انسان «هوی و هوس و نفس امّاره» است، خدا نکند کسی دچار هوی و هوس و نفس امّاره شود، این هوی و هوس از هر حیوان درّنده ای، درنده تر است، از هر میکروب سرطانی و از هر ایدزی ضررش برای انسان بیشتر است؛ در حالی که اگر انسان بتواند نفس خویش را وسیله و مرکب قرار دهد، برای پیشرفت معنوی او مفید است و اگر انسان بتواند سوار بر نفس امّاره شود و آن را برای روح خود مرکب کند و به واسطۀ آن پرواز کند و به معراج برود و به آنجا برسد که جز خدا نداند، برای او مفید خواهد بود. اما در صورتی که انسان نفس امّاره را رها کند تا او انسان را مهار نماید، خیلی خطرناک است و انسان را به سقوط می کشاند و آخر کار انسان هم طبقۀ آخر جهنّم است.
«گناه» دومین عاملی است. گناه زندگی انسان را تباه می کند و به تعبیر قرآن کریم گناه زندگی انسان را سیاه می کند، گناه زندگی را توأم با چه کنم چه کنم و گرۀ کور روی گرۀ کور م یکند و باید در زندگی مان گناه نباشد، مخصوصاً حق النّاس و گناهان زبانی.
سومین عامل سقوط انسان «غفلت» است. انسان غافل مثل انسان خوابیده است و معلوم است که انسان خوابیده مغبون است. یک لحظه غفلت، ناگهان انسان را به سقوط می کشاند. لذا به جوان ها گفتم که جوان ها! علمای علم اخلاق غفلت را مثال می زنند به اینکه کسی سوار فیل باشد و از آن غافل شود، فیل خودش و صاحبش را نابود می کند؛ اما مثال بهتر در زمان ما، راننده ای پشت ماشین نشسته باشد و یک لحظه خوابش ببرد، یک لحظه از رانندگی غفلت کند، ناگهان خود و سرنشینان و دیگران را به تباهی می کشد. لذا انسان باید در زندگی راجع به کارها، راجع به گفتار و کردارش، راجع به نگاه ها، راجع به شنیدن ها و حتی راجع به افکارش، توجه داشته باشد و اگر متوجه باشد، پندار، گفتار و کردار او خوب می شود؛ اما اگر غافل باشد، نه تنها گفتار و کردار او بد می شود، بلکه میرسد به آنجا که پندار او هم زشت می شود و این پندار بد موجب سقوط انسان می شود و پندار بد انسان، به خاطر قساوت قلب اوست.
صفات رذیله
از «تخیل ها، وسوسه ها و توهم ها» به عنوان چهارمین عاملی که موجب سقوط انسان می شود و بیچارگی او را فراهم می کند، نام بردیم. یک مثال روز هم زدیم و گفتیم این بلای دوست یابی بین افراد نامحرم، از هرچه شما تصور کنید، بدتر است. فعلاً بلای دوست یابی در میان برخی از زنان و مردان وجود دارد، این دوست یابی ها و این عشق بازی ها از کجا سرچشمه میگیرد؟ از تخیل ها و توهم ها و وسوسه ها سرچشمه می گیرد که گناهش هم خیلی بزرگ است. توهم ها، تخیل ها و وسوسه ها، نسل آینده را تباه می کند و زندگی جوان ها را نابود می کند و بالاخره به آنجا میرسد که تا دم مرگ انسان یک دنیا غم و غصه برایش جلو می آورد. یک دنیا گره روی گره و چه کنم روی چه کنم، و بالاخره یک زندگی توأم با اضطراب خاطر و نگرانی خواهد داشت. بحث فوق العاده به روز و مهمی بود و همه مخصوصاً جوان ها باید صد در صد مواظب باشند و الاّ این عامل سقوط، سقوطی است که دنیا و آخرت انسان را تباه می کند. در مورد پنجمین عامل سقوط انسان، یعنی «صفات رذیله» است، که مهم تر از آن چهار عامل سقوط است.
هر کدام از صفات رذیله برای اینکه انسان را نابود کند، کافی است؛ صفات رذیله به اندازه ای خطرناک است که در سورۀ «شمس» یازده قسم خورده شده است و بعد هم با پنج، شش تأکید مطالبی بیان گردیده است. مطلب پیرامون چه چیزی است؟ می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»[1] یعنی رستگاری فقط و فقط از آن کسی است که توانسته است درخت رذالت را از دل بکند.
قرآن کریم می فرماید: آن کسی که یک صفت رذیله ای بر او حکم فرما باشد، بی بهره است، شقی و بدبخت است؛ مثلاً حسود، خودخواه، لجوج، متکبر، مغرور و بالاخره هرکدام از این صفات رذیله برای سقوط انسان کفایت میکند. از یک طرف هم درخت رذالت را از دل کندن و درخت فضیلت را به جای آن غرس کردن، بارور کردن و از میوۀ آن استفاده کردن بسیار مشکل است. امام خمینی«قدّس سرّه» که در درس اخلاق به ما میگفتند: ریشه کن کردن صفات رذیله در سرحد محال است و خیلی مشکل است، اما همین امر مشکل، شدنی است؛ اصلاً برای همین امر در دنیا آمده ایم. قرآن کریم در مورد این امر مهم می فرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَة»[2] یعنی پیغمبر آمده است و معجزه هم دارد. معجزه چیست؟ قرآن. برای چه آمده است؟ برای اینکه به انسان دو بال برای پرواز بدهد، یکی بال «تهذیب نفس» و بالی هم برای «علم و دانستن»، یعنی «پرورش» و «آموزش»، دو بال پرواز انسان هستند تا با این دو بال حرکت کند و برسد به آنجا که به جز خدا نداند. تزکیه و تهذیب نفس که در آیۀ شریفه بر آن تأکید شده، به این معناست که انسان درخت رذالت را از دل بکند و درخت فضیلت را به جای آن غرس کند، بارور نماید و از میوۀ آن، هم صاحبش و هم دیگران استفاده کنند؛ پس غیر ممکن نیست، اما خیلی مشکل است.
امری که این قضیه را مشکل تر کرده، بی توجهی و غفلت مردم نسبت به مسائل اخلاقی است. صفات رذیله در عمق جان انسان وجود دارد، ولی معمولاً به آن توجه نمی شود، در صورت توجه هم برای مبارزه با آن اقدامی صورت نمی پذیرد. معمولاً مردم روی اخلاق کار نمی کنند، درحالی که تصور می کنند امر مقدسی است. همه و همه می دانند که باید صفت رذیله نباشد. همه و همه می دانند و می یابند اینکه صفت رذیله انسان را بدبخت می کند و دنیا و آخرت او را تباه می سازد. همچنین همه می دانند که صفت رذیله دارند، اما نه تنها تلاشی برای رفع آن می کنند، بلکه اصلاً توجهی برای رفع آن ندارند و این، مصیبت بزرگی است. واجب ترینِ واجبات، هم عقلاً و هم شرعاً، همین خودسازی است. انسان باید به صفات رذیله توجه و روی آن کار کند تا به مرور زمان ریشه کن گردد. این امر، نه واجب است، بلکه همۀ بزرگان می گویند از اوجب واجبات است. همۀ شما دل تان پر می زند که ای کاش الآن در مسجدالحرام طواف میکردم، همۀ شما دلتان پر می زند که ای کاش شب جمعه در حرم امام حسین«سلام الله علیه» بودم، معلوم است خیلی ثواب دارد و دل همه پر میزند و همه مشتاق اند، اما بالاتر از این طواف چیست؟ خودسازی و تهذیب نفس. بالاتر از زیارت امام حسین«سلام الله علیه» چه چیزی است؟ خودسازی و تهذیب نفس. شما نمیتوانید در اسلام یک ثوابی پیدا کنید که آن ثواب، برتر از خودسازی باشد.
همۀ شما می دانید نماز، به ویژه نماز اوّل وقت افضل اعمال است،[3] پایۀ دین و ستون دین است،[4] آدم بی نماز جهنّمی است و مورد شفاعت واقع نمیشود[5] و از طرفی آدم با نماز به درجات بالایی می رسد و بالاخره نماز أوجب واجبات است. همه می دانید که نماز جماعت هم از ثواب بالایی برخوردار است، حتی جماعت دو نفره که مثلاً زن به شوهرش اقتدا کند، ثواب صد و پنجاه نماز را دارد و هرچه تعداد افراد بیشتر شود، ثواب آن نماز بیشتر می شود تا به ده نفر یا بیش از آن برسد. اگر ده نفر یک نماز جماعت تشکیل دهند، فقها در رساله ها نوشته اند که اگر تمامی آسمان ها کاغذ، دریاها مرکّب، درختان قلم و همۀ جنّ و انس و ملائکه نویسنده شوند، نمی توانند ثواب یک رکعت آن را بنویسند. این مطلب اغراق و گزافه گویی نیست، بلکه تأکید است و فقها این ثواب را از روایات گرفته اند.[6] معنایش این است که ثواب نماز جماعت را هیچ کس نمی داند، به غیر از خدا و آن کسانی که علمشان مرهون علم خدا و وابستۀ به علم خداست. با این همه، امّا، اگر از علمای علم اخلاق و از بزرگان بپرسند که آیا تهذیب نفس ثوابش بیشتر است یا نماز جماعت؟ همه می گویند: تهذیب نفس و خودسازی.
مبارزه با صفات اخلاقی ناپسند
انسان باید با حسادت، غضب، جهل، تکبّر، پول پرستی، ریا، لجاجت، دنیاگرایی، ریاست طلبی، خودمحوری، خودخواهی و امثال اینها مبارزه کند. این نکته را به جوان های عزیز بگویم که صفات رذیله یکی و دو تا هم نیست، بلکه دست کم چهل صفت رذیله در عمق ذات انسان است.[7]همه لازم است به مرور زمان صفات رذیله را ریشه کن کنند. لاأقل در هر شبانه روز یک ساعت یا دو ساعت مربوط به تهذیب نفس کار کنند، ولی معمولاً کسی در این زمینه تلاش نمی کند. چه خواص و چه عوام، چه بی سوادها و چه با سوادها، حتی روحانیّت، چه آن کسانی که سروکار با مسجد و جلسات مذهبی دارند و چه آنان که سروکار ندارند.
قرآن کریم راجع به این درد که درمانش هم مشکل است، راجع به این رذالت که از هر چیزی بدتر است، می فرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکمُ الَّذِینَ لا یعْقِلُون».[8]یعنی پست تر از هر جنبنده ای، آن کسی است که عقل دارد و تعقّل ندارد؛ فکر دارد و تفکّر ندارد. باید روی این صفات رذیله فکر کرد. ممکن است در حالت عادی خیلی ضرر نزند، اما مهیّاست تا اینکه امتحان و فرصتی جلو بیاید و کار خودش را بکند و انسان را به تباهی بکشاند. برخی افراد مثل بلعم باعورا، عمر بن سعد و عمروعاص در اثر طغیان رذائل اخلاقی، خود و جامعه را به گمراهی و نابودی می کشانند، ولی این سرگذشت ها که در تاریخ آمده، از باب نمونه است. اگر صفات رذیله فرصتی پیدا کند انسان را بدبخت می کند، پس باید کاری کرد تا صفت رذیله فرصت طوفان و زمینه برای طغیان به دست نیاورد که اگر فرصت پیدا کند، کار خودش را انجام می دهد.
از همۀ شما خصوصاً جوان ها تقاضا دارم، اولاً بدانید که صفت رذیله دارید و نمی شود کسی بگوید که من مهذّب شدم، چراکه مهذّب شدن یک عمر خون جگر و تلاش می خواهد، بدانید صفت رذیله دارید و بدانید خیلی خطرناک است و در فرصت ها انسان را بیچاره و بدبخت می کند، بدانید اگر العیاذبالله به دنبال رفع آن نباشید، او شما را به شقاوت می کشاند و اوجب واجبات برای همه، خودسازی و تهذیب نفس است. اگر صفات رذیله را رها کنیم و نسبت به تزکیۀ نفس بی تفاوت باشیم باید بدانیم که انسان را رو به سقوط می برد و سقوطش هم عجیب است.
اگر هیچ دلیل نقلی و هیچ آیۀ دیگری، جز دو آیه ای که خواندم، برای ضرورت پاک سازی نفس از رذائل نداشتیم، کافی بود تا به اهمیّت فراوان آن پی ببریم. در حالی که آیات و روایات این بحث متعدّد است.
خداوند تعالی در آیۀ شریفۀ دیگری می فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَة»[9] یعنی خداوند سبحان بر مؤمنین منّت گذاشته است، پیامبری مثل پیامبر خاتم و کتابی مثل قرآن فرستاده است، برای اینکه مردم خودسازی کنند و برای اینکه پیغمبر اکرم و قرآن، مردم را مهذّب کنند؛ یعنی مردم زیر نظر قرآن و زیر نظر اسلام عزیز جداً کار کنند تا مهذّب شوند؛ معنای مهذّب شدن هم این است که درخت رذالت را از دل بکنند و درخت فضیلت به جای آن غرس کنند، آن را بارور کنند و از میوۀ آن هم خود و هم دیگران استفاده نمایند. من عقیده دارم که همه، خصوصاً جوان ها لازم است صبح به صبح سورۀ «شمس» را بخوانند و برای خودشان معنا کنند. سپس به خود تلقین کنند که قرآن کریم بالاخره بعد از یازده قسم، می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»، یعنی رستگاری فقط و فقط از آنِ کسی است که مهذّب باشد و آنکه صفت رذیلهای بر او حکم فرما باشد، شقی و بدبخت است.
باید توجه شود که نوع و تعداد صفات رذیله در سقوط انسان تفاوت ندارد؛ یعنی هر صفت رذیله ای که بر نفس مسلّط گردد، می تواند آدمی را به سقوط و تباهی بکشاند. حتی اگر یک صفت رذیله در انسان فرصتی بیابد و شعله ور شود، برای سقوط او کافی است و انسان را بدبخت میکند و به خاک سیاه مینشاند. ناگهان دم مرگ است و می بیند که صفات رذیله او را از همه چیز بازداشته و دیگر هرچه فریاد و خواهش می کند فایده ای ندارد. این افراد خطاب به خداوند متعال می گویند: «رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکت»[10]یعنی خدایا مرا بازگردان، عمری دوباره به من بده تا گذشتۀ خود را اصلاح کنم و اعمال صالح انجام بدهم. خطاب می شود: «کلاَّ إِنَّها کلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یوْمِ یبْعَثُون»[11] یعنی هرگز چنین بازگشتی در کار نیست.
پی نوشت ها
[1] شمس، 9و10: «که هر کس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد، و هر که آلوده اش ساخت، قطعاً درباخت.»
[2] جمعه، 2: «اوست آن کس که در میان بی سوادان فرستاده ای از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد.»
[3] عدّة الداعی، ص 85
[4] الأمالی (للطوسی)، ص 529
[5] الکافی، ج 3، ص 269
[6] جامع الاخبار، ص 77؛ بحار الأنوار، ج 85، ص 15
[7] برای دستیابی به شرح چهل صفت رذیله، ر. ک: دراساتٌ فی الاخلاق و شؤون الحکمة العملیّه؛ سیروسلوک، منزل چهارم، تخلیه.
[8] انفال، 22: «قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانی اند که نمی اندیشند.»
[9] آل عمران، 164: «به یقین، خدا بر مؤمنان منت نهاد [که ] پیامبری از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد.»
[10] مؤمنون، 99و100: «پروردگارا، مرا بازگردانید، شاید من در آنچه وانهاده ام کار نیکی انجام دهم.»
[11] مؤمنون، 99و100: «نه چنین است، این سخنی است که او گوینده آن است و پشاپیش آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته خواهند شد.»