وقایع روز دوم ماه صفر
2 صفر
١ـ ورود اسراى اهل بیت(علیهم السلام) به مجلس یزید ملعون
٢ـ شهادت جناب زیدبن على بن الحسین(علیهما السلام)
٣ـ شکست قیام زنگیان و کشته شدن «صاحب الزنج»
1ـ ورود اسراى اهل بیت(علیهم السلام) به مجلس یزید ملعون
پس از این که کاروان اسیران وارد شام شدند، آنان را روانه مسجد جامع شهر کردند و در آنجا منتظر ماندند تا اجازه ورود به مجلس یزید صادر شود. پس از این که اجازه ورود داده شد، اهل بیت(علیهم السلام) را در روز دوم صفر سال 61 هـ .ق. در حالى که دست مردها را به گردنشان بسته بودند و همه کودکان و زنان را به یک زنجیر متّصل کرده بودند وارد مجلس یزید کردند.
یزید مست و مغرور از کرده خویش بر تخت تکیه داده و مجلس بزم برپا ساخته بود. سر مقدس سالار شهیدان را شست وشو داده و در حالى که محاسن مبارکش را شانه زده بودند، در تشتى از طلا مقابل یزید گذاشتند و او با چوب خیزرانى که در دست داشت، نسبت به حضرت اسائه ادب میکرد. عقیله عرب زینب کبرى(سلام الله علیها) با دیدن این صحنه دست برد و گریبان چاک زد و فریاد کرد: «وا حسیناه! وا حبیب رسول الله!» که از صداى آن حضرت، حاضران به گریه افتادند .
ابو برزه اسلمی که از اصحاب رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بود خطاب به یزید گفت: «به لب و دندان کسى بىاحترامی میکنى که من شاهد بودم رسول خدا(صلی الله علیه و اله)، همین لبها و دندانها را میبوسید و به حسن و حسین علیهما السلام) میفرمود: “شما سرور جوانان اهل بهشتید” اى یزید! خدا تو را نابود کند، خدا تو را لعنت کند!». یزید آب جو طلب میکرد و به یاران خود میداد و در حین قمار بازى و شرابخواری، نسبت به سر مقدس ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) هَتک حرمت مینمود که قلم از نوشتن آن شرم دارد.
سکینه بنت الحسین(سلام الله علیها) میفرماید: «به خدا سوگند من از یزید کافرتر و ستمکارتر و سنگدلتر ندیدهام!» امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) در این باره فرمودند: «شیعیان ما هرگز آب جو نمیخورند چرا که مخصوص دشمنان ماست … و نخستین بار یزید، در مقابل سر نازنین جدم حسین بن على(علیهما السلام) آن را نوشید».
امام زین العابدین(علیه السلام) در اوج مصیبت و مظلومیت اما با کمال شجاعت و صلابت وارد مجلس شدند و خطاب به یزید فرمودند: «اگر رسول الله(صلی الله علیه و آله) ما را در این حالت ببینند گمان دارى با تو چه خواهد کرد؟!»
سپس فرمودند: «اى یزید! واى بر تو! اگر میدانستى چه عمل زشتى را مرتکب شدهاى و با پدرم و اهل بیت و برادرم و عموهاى من چه کردهاى مسلماً به کوهها میگریختی! و روى خاکستر مینشستى و فریاد بلند میکردی!»
«سَر پدرم حسین فرزند فاطمه و على(علیه السلام) را بر سر دروازه شهر آویختی؟ … تو را به خوارى و پشیمانى روزی بشارت میدهم که در آن روز چشمان مردمان گریان است».
در چنین وضعیتی که یزید جسارت و بىخیالى را تا بدین حد رسانید، دیگر وقت آن رسید که بار دیگر چهره ننگین یزیدیان براى مردم که قدرى آمادگى پیدا کرده بودند، آشکار گردد و تبلیغات مسموم معاویه بر ضد اهل بیت(علیهم السلام) نقش بر آب شود؛ یعنی زینب کبرى(سلام الله علیها)، پیام آور کربلا و بیانگر نهضت حسینى، بار دیگر وارد میدان شود و به وظیفه سنگین خویش عمل کند. آن حضرت با وجودى که داغدار و مصیبت زده بودند، با عظمت و شکوه، چونان مادرش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و همچون پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین على بن ابىطالب(علیه السلام) به پا خاستند و خطبهاى بلیغ ایراد فرمودند. سخنان عقیله عرب(سلام الله علیها) آن چنان در میان مردم تأثیر گذاشت که شیون و ناله از تمام اهل مجلس بلند شد تا جایى که یزید که در ابتدا مست و مغرور و مشغول بادهگسارى و بىاحترامی بود، سر شرم فرو آورد و براى آرام کردن فضاى مجلس گناهان کشتن امام حسین(علیه السلام) را بر گردن ابن زیاد انداخت.
از دیگر وقایعى که در مجلس یزید رخ داد و باعث رسوایی و خوارى یزید شد، خطبه امام زین العابدین(علیه السلام) در آن مجلس بود. خطبهاى که امام در آن ضمن معرفى صحیح خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) از جنایات یزید پرده برداشت. در اثر افشاگرى و مشخص شدن چهره پلید یزیدیان، مردم تحت تأثیر قرار گرفتند و انگیزه بیدارى در آنان تقویت و نفرت و خشم مردم از این عمل روزافزون شد تا جایى که یزید از کرده خویش ابراز پشیمانى مینمود و گناه خود را برگردن ابنزیاد خبیث میانداخت.
البته این پشیمانى ظاهرى و در راستاى حفظ موقعیت و مقام و تاج و تخت خود بود چرا که بعد از واقعه عاشورا ابن زیاد به شام آمد و یزید مال فراوان به او بخشید و او را به حرمسراى خود برد و از کرده خویش شادمان و مست بود .
در نهایت به سبب مبارزات پنهان و آشکار اهل بیت(علیهم السلام) در حالت اسیرى در شام، یزید ذلیل گشته و وضعیت شام بر ضد او و به هوادارى امام حسین(علیه السلام)، تغییر کرد و قیام امام حسین در کربلا با مجاهدتهای حضرت زینب (سلام الله علیها) و امام زین العابدین(علیه السلام) به کمال رسید.
2 ـ شهادت جناب زید بن على بن الحسین (علیه السلام)
در دوم صفر سال 121 هـ .ق. زید بن علی بن الحسین(علیه السلام) به شهادت رسید.
شیخ مفید می نویسد: «زید فردی عابد، پرهیزکار، فقیه، سخاوتمند و شجاع بود. پیوسته قرآن تلاوت میکرد و به همین دلیل به حلیف القرآن شهرت پیدا کرده بود.»
از جمله دلایل شهرت زید، قیام خونین او بر ضد هشام بن عبدالملک از خلفاى عباسى، در زمان امام جعفر صادق(علیه السلام) میباشد. شایان یادآوری است که عدهاى به امامت او بعد از امام سجّاد(علیه السلام) اعتقاد دارند؛ شاید اینان دلیل قیام زید را به امامت رسیدن خویش قلمداد کرده باشند حال آن که این مطلب صحیح نیست؛ زیرا او نسبت به امامت امام باقر(علیه السلام) و پس از ایشان امام صادق(علیه السلام) آگاهى و معرفت داشت. به هر ترتیب در اثر این قیام او به طرز مظلومانه و دلخراشى به شهادت رسید.
در مورد گریه ائمه معصومین(علیه السلام) براى زید روایات زیادى وارد شده؛ از جمله آمده است که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) خبر شهادتش را پیشاپیش داده بودند.
حذیفه بن یمان می گوید: «پیامبر(صلی الله علیه و آله) هرگاه به زید بن حارثه نگاه میکردند میفرمودند: “کشته راه خدا و مظلوم اهل بیت من و کسى که در امت من به دار آویخته خواهد شد، همنام زید است”»؛ سپس به او اشاره میکردند و میگفتند: « زید بیا در کنار من و به من نزدیک شو. نام تو اسمی است که آن را دوست دارم و تو همنام عزیز اهل بیت من هستی».
همچنین حمزه بن حمران از اصحاب امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت کرده است که امام از یادآورى رنجها و فجایعى که بر جناب زید روا داشتند، به شدت محزون و گریان میشدند.
در سال 121 هـ .ق. زید با انگیزه خون خواهى امام حسین(علیه السلام)، و براى بر پایى معروف و ریشه کنى منکر با گروهى از شیعیان، در کوفه بر ضد دولت اموى به پاخاست. والى عراق «یوسف بن عمر ثقفى» از طرف هشام ابن عبدالملک مامور شد تا شورش را سرکوب کند. جنگ خونینى بین سپاهیان ابن عمر ثقفی و سپاه زید در گرفت. سپاهیان کوفه چونان گذشته، بیعت شکسته، زید را تنها گذاشتند و جناب زید با تعدادى اندک تا پاى جان ایستادگى کردند و سرانجام به فیض شهادت نایل شدند. در جنگ تیرى به پیشانى او اصابت کرد. پس از این که نتوانستند تیر را خارج کنند در اثر آن به شهادت رسید و جسد غرق به خونش را در نهر آبى دفن کردند. روى قبر را با گل و خاک پوشاندند و آب روى آن جارى ساختند. جاسوسان اموى، ابن عُمر را آگاه کردند. او قبر زید را شکافت و جسد مطهرش را بیرون آورد؛ سر نازنینش را جدا ساخت و براى هشام فرستاد. همچنین بدن زید را عریان کرده، در «کناسه» کوفه به دار آویخت. نزدیک چهار سال بدن آن بزرگوار برهنه بر دار آویخته بود. پس از روى کار آمدن ولید بن یزید عبدالملک، فرزند زید به نام یحیى در خراسان قیام کرد. ولید هم به تلافى این کار، بدن زید را با دارش سوزاند و خاکسترش را در کنار فرات بر باد دادند.
این صفحات گوشهاى از جنایات خلفاى ستمگر بنى امیه است و بار دیگر قساوت و شقاوت آنان را به اثبات میرساند.
3ـ شکست قیام زنگیان و کشته شدن «صاحب الزنج»
قیام بردگان و غلامان در قرن سوم هجرى به فرماندهى شخصى به نام على بن محمد که خود را منتسب به علویان میدانست، براى مدتى طولانى خواب خوش را از چشمان حکومت ظلم و جور عباسى گرفته بود.
قیام زنگیان یکى از بزرگترین نهضتهاى محرومان بر ضد خلفاى عباسى بود. امیر زنگیان که به «صاحب الزنج» شهرت پیدا کرده بود، پس از گرد آورى بردگان در اطراف خود در 27 رمضان سال 255 هـ .ق. قیام خود را آغاز نمود. معتمد عباسى، خلیفه وقت، در مدت 15 سال جنگ و گریز تلفات زیادى را براى سرکوب آنان متحمل شد. اما خوى رفاه طلبى و اشرافى گرایى در گروه صاحب الزنج رخنه کرد و سپاهیانش پس از سالها نبرد به تاراج اموال و کشتن مردم بیگناه پرداختند و براى خود قصر و کاخهاى مجلل ساختند و آنان که بر ضد برده¬دارى قیام کرده بودند، خود به بردهگیری از خلق خدا مشغول شدند.
این امر موجب ضعف و سستى آنان شد و در نهایت با خیانت سرداران «صاحب الزّنج» و محاصره طولانى مدت، فرمانده عباسى توانست در دوم صفر سال 270 هـ .ق. او را شکست دهد و با کشته شدن صاحب الزنج این ماجرا خاتمه پیدا کرد.
خالی از لطف نیست که در مورد انتساب صاحب الزّنج به اهل بیت و علوى دانستن وى که به ویژه در کتب اهل سنت بر آن تأکید میشود مطالبی را یادآور شویم:
1. با وجودى که قیام وى در زمان امام حسن عسکرى (علیه السلام) رخ داده، هیچ گونه تأییدى از جانب آن حضرت در این باره روایت نشده است. علامه مجلسى درباره صاحب الزّنج مینویسد: «او از جهت نسب، مذهب و کردار، هیچ گونه رابطهاى با اهل بیت(علیهم السلام) نداشت و امام به طور کلى او را نفى کرده بود».
2. به دلیل جاذبهاى که خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) در بین مردم داشتند و به دلیل قداست و محبت مردم نسبت به ایشان، بعید نیست اطرافیان «امیر زنگیان» از این امر خشنود بوده، از آن حمایت میکردند و به ترویج این انتساب میپرداختند.
3. دسیسه خود عباسیان براى منزوى کردن شیعه و ایجاد بدبینى در مردم میتواند علت دیگر موضوع باشد.
4. نباید از راویان متعصب و مخالفان اهل بیت (علیهم السلام) نیز غافل شد؛ چرا که آنان با بیان گفتههاى ضعیف و یا جعل حدیث، همیشه سعى در خدشه دار کردن مذهب شیعه داشتند ولى غافل از این که اراده الهى بر اعتلا و سرافرازى مکتب اهل بیت(علیهم السلام) قرار گرفته و هیچ کس را یاراى مقابله با آن نیست.