قسمت بیست و پنجم شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری
اِلهى لَمْ اُسَلِّطْ عَلى حُسْنِ ظَنّى قُنُوطَ الْاَیاسِ، وَ لَا انْقَطَعَ رَجائى مِنْ جَمیلِ کَرَمِکَ اِلهى اِنْ کانَتِ الْخَطایا قَدْ اَسْقَطَتْنى لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنّى بِحُسْنِ تَوَکُّلى عَلَیْکَ.
معبود من! هرگز یأس و نومیدى را بر حُسن ظن و گمان نیک به تو، مسلط نساختم و هرگز رشته امیدم به کرمت را قطع نکردم. معبود من! اگر خطاهایم ـارزش ـ مرا نزدِ تو ساقط نمود، به نیکویى توکلى که بر تو دارم از من درگذر.
حُسن ظن، امید و توکل، محورهاى سهگانه این بخش از مناجات میباشد.
«اِلهى لَمْ اُسَلِّطْ عَلى؛ حسن ظن»
گرچه درباره حسن ظن به خدا، قبلاً نیز مطالبى مطرح شد، ولى از آنجا که این موضوع ازدامنه گستردهاى برخوردار میباشد، باز هم جاى سخن و مطلب، براى خود باقىگذاشته است، علاوه بر آن مسئله حسن ظن به پروردگار، مُستمسَکى قوى و مطمئنمیباشد بهطورىکه اهلبیت علیهمالسلام بارها در دعاهاى خود، بهآن تمسک جستهاند، ازجمله:
امام على علیهالسلام میفرماید: مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ فازَ بِالْجَنَّهِ، مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِالدُّنْیا تَمَکَّنَتْ مِنْهُ الْمِحْنَهُ.(185)
هرکه به خدا گمانِ نیک بُرد، به بهشت دست یافت و هرکه به دنیا گمان نیکبرد، به رنج و محنت گرفتار آمد.
نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله حکایت میفرماید که: یکى از مردان امت خود را دیدم که بر صراط، مانند شاخه خشکیده درختخرما در یک روز طوفانى، میلرزد، در این هنگام، خوش گمانى او به خداوند بهفریادش رسید و لرزش او از بین رفت.(186)
سیدالساجدین علیهالسلام در دعاى ابوحمزه ثمالى در بیان گمان نیک خویش بهپروردگارش، چنین فرمود: اَفَتُراکَ یا رَبِّ تُخْلِفُ ظُنُونَنا اَوْ تُخَیِّبُ آمالَنا، کَلاّ یا کَریمُ فَلَیْسَ هذا ظَنُّنا بِکَ وَلا هذا فیکَ طَمَعُنا… وَ اَنَا عآئِذُ بِفَضْلِکَ هارِبٌ مِنْکَ اِلَیْکَ، مُتَنَجِّزٌ ما وَعَدْتَ مِنَالصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِکَ ظَنّا.
آیا چنین پنداریم که تو بر خلاف گمانى که ما به حضرتت داریم با ما رفتارمیکنى، یا ما را از امید و آرزوهایى که به تو داریم محروم میسازى. هرگز بهتو اى خداى کریم، چنین گمانى نمیبریم… و من به فضل و رحمتت پناهآورده و از عقوبتت به عفوِ تو میگریزم، که عفو و بخشش تو نسبت به کسىکه به تو حُسن ظن دارد، وعدهاى قطعى است.
«وَ لَا انْقَطَعَ رَجائى؛ امید به کرم خداوند»
آنکه خداوند را به کرم و لطف و مهر بیکران، شناخته است و میداند که خود او درکتابش، بندگانش را گرچه در انجام معاصى زیادهروى کرده باشند از ناامیدى برحذر داشته است، هرگز از رحمت او مأیوس نخواهد شد و همواره در گوشجانش این نغمه ملکوتى طنینانداز است که:
قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُالذُّنُوبَ جَمیعًا. (زمر: 53)
بگو! اى کسانى که بر خود اسراف و ستم نمودید، از رحمتِ خدا مأیوسنباشید، که خداوند تمامیِ گناهان را میآمرزد.
بازآ بازآ هر آنچه هستى بازآ گر کافر و گر و بتپرستى بازآ
این درگهِ ما درگه نومیدى نیست صد بار اگر توبه شکستى بازآ
ابوسعید ابوالخیر
بارى کسى که اندکى با مکتب وحیانى مأنوس باشد، در مییابد که از یأس ونومیدى، بوى کفر بر مشام میرسد، همانگونه که در قرآن کریم، چنین بدان اشارهشده است: «لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ؛ از رحمتبىمنتهاى خداوند مأیوس مباشید، زیرا که تنها کافران از رحمتِ او ناامید هستند». (یوسف: 87)
انبیا گفتند نومیدى بد است فضل و رَحمتهاى بارى بى حد است
از چنین محسن نشاید ناامید دست در فتراک(187) این رحمت زنید
مولانا
«فاصْفَحْ عَنّى بِحُسْنِ تَوَکُّلى عَلَیْک؛ توکل»
نیست کسبى از توکل خوبتر چیست از تسلیم، خود محبوبتر
آنکه او از آسمان باران دهد هم تواند کاو ز رحمت نان دهد
گر توکل میکنى در کار کن کشت کن پس تکیه بر جبار کن
مولانا
«توکل، کار با کسى افکندن، به دیگرى اعتماد کردن، کار خود به خدا حواله کردن و به امید خدا بودن است. و بالجمله، توکل، دلبستگى و اعتماد کامل بهپروردگار است، و این مقام کمال معرفت است زیرا انسان هر اندازه خدا را بهتربشناسد و از قدرت و رحمت و حکمت او زیادتر آگاه گردد، دلبستگى او به آنذات بىهمتا زیاد شود. ابنعربى توکل را چنین تعریف میکند: توکل، اعتماد قلباست بر حقّ و عدم اضطراب در هنگام فقدان اسباب، و با توکل است که تمامحالات و مقامات بر او وارد میشود».(188)
چون پیشتر، به صورت مبسوط، پیرامون توکل سخن گفتیم، در اینجا، در اینرابطه، تنها به همان سخن فوق و به حکایتى دلنشین که ذیلاً آورده میشود اکتفامیکنیم:
حکایت
مدتى پس از آنکه امام سجاد علیهالسلام از واقعه جانگداز کربلا بازگشت، عبداللّه بن زبیرخروج کرده و دعوى خلافت کرد و عدهاى نیز دورش را گرفتند. وقتى یزید ازاین امر باخبر شد، لشکرى روانه حجاز نمود و لشکر خونخوار یزید نیز تا حدامکان، دست به جنایت زد.
حال، از یک طرف، فتنه ابن زبیر و از طرف دیگر لشکرکشى یزید و سرانجام،اندوه ماجراى تلخ کربلا، امام سجاد علیهالسلام را سخت متأثر نمود؛ به قدرى که خود بهابوحمزه میفرماید:
از خانه بیرون رفتم تا به دیوارى رسیدم و بر آن تکیه دادم. ناگاه مردى که دوجامه سفید بر تن داشت پیدا شد و در رویم نگریست. سپس گفت: اى على بنالحسین! چه شد که تو را اندوهگین و محزون میبینم؟ اگر براى دنیاست کهروزى خدا براى نیکوکار و بدکردار آماده است. گفتم: براى دنیا اندوهگین نیستم،زیرا چنان است که تو میگویى. گفت: پس اگر براى آخرت است که وعدهاىاست درست که سلطانى قاهر و قادر، نسبت به آن حکم میفرماید. گفتم: براى آنهم اندوه ندارم، زیرا چنان است که میگویى. گفت: اندوهت براى چیست؟ گفتم:از فتنه ابن زبیر و وضعى که مردم دارند در هراس میباشم. او خندید و گفت: اىعلى بن الحسین! آیا دیدهاى کسى به درگاه خدا دعا کند و مستجاب نشود؟ گفتم:نه. گفت: آیا کسى را دیدهاى که چیزى از خدا بخواهد و به او ندهد؟ گفتم: نه.گفت: آیا کسى را دیدهاى بر خدا توکل کند ولى خدا کارهایش را سر و سامانندهد و عهدهدار نگردد؟ گفتم نه. سپس از نظرم غایب شد.(189)و(190)
—————————–
پی نوشت ها:
185. غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 379.
186. میزان الحکمه، ج 7، ص 3403.
187. دستآویز.
188. گُل بابا سعیدى، فرهنگ اصطلاحاتِ عرفانى، ابن عربى، ص 180.
189. سفینهالبحار، ج 4، ص 742 (ماده وَکَل).
190. در اینکه آن مردى که دو جامه سفید در بر داشت که بوده است، مرحوم شیخ عباس قمی در همانکتاب، ص 743 نقل مینماید که ظاهرا آن مرد یا فرشتهاى بوده است که به صورت بشر ظهور یافت، و یااز پیامبرانى چون خضر و یا الیاس بوده است.