قسمت بیست و سوم شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری
اِلهى هَبْ لى کَمالَ الانْقِطاعِ اِلَیْکَ وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ اَبصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِکَ.
پروردگارا! وارستگى کامل، موهبتم فرما! و دیدگان دل ما را به فروغ نظر به خودت روشن ساز، تا دیدگان دل ما، حجابهاى نور را از میان بردارد و به معدن عظمت واصل شود و جانهاى ما، همچون شعاع، به خورشید عز قدست، آویخته گردد.
کمال انقطاع و حجابهاى نورانى، از موضوعاتى است که به مناسبت ذکرعبارات مزبور از مناجات، مورد بحث قرار خواهد گرفت.
شاعر و حکیم معروف بزرگ، سنایى غزنوى در یکى از ابیات نغز و شیواىخود چنین سروده است:
همه چیز را تا نجویى نیابى جز این دوست را تا نیابى نجویى
منظور سنایى این است که گرچه نسبت به همه چیز: «عاقبت جوینده یابنده بود» امادر مورد حضرت دوست، این امر متفاوت است و «یابنده جوینده است» یعنى،تا آدمی،ذوقى از حلاوتهایش را در نیابد و تا کرشمهاى از حضرتش بر صفحه جان آدمی بهنمایش در نیاید و خلاصه، تا جلوههاى از او را در نیابد، جویایش نمیشود.
و این نکته در فرازى از مناجات «خمسه عشر» ذکر شده که: «اِلهى فَاجْعَلْنا مِمَّن…شَوَّقْتَهُ اِلى لِقائِکَ؛ پروردگارا! ما را از کسانى قرار ده که در دلش، بارقهاى از شوق به دیدارتقرار دادى»(179) و در نتیجه قیام براىِ جویا شدنت را آغاز نمود.
ولى این، آغاز راهست. دیدار با جمال دلربا و مست کننده یار و آرمیدن برساحل آرامشبخش وصالش، گذر از دریایى را در پیش رو دارد که متلاطم ازامواج خونفشان است:
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود ندانستم که این دریا چه موج خونفشان دارد
حافظ
در چنین راهى، «ناز پرورده تنعم» که او را با جمالِ یار، نسبتى نیست،نمیتواند گام بردارد:
ناز پرروده تنعم، نبرد راه به دوست عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد
حافظ
ولى آدمیانى نیز که جرعهاى از شراب کرشمه یار نوشیدند، این سیر پر خطر واسرارآمیز را که در عین حال با هزاران جذبه پنهانى حضرت دوست همراه است،آغاز میکنند، و از همان ابتدا، چنان مسحور زیبایى مشیت معشوق میشوند کهزبان حالشان به این نغمه زیبا مترنم میشود:
طالع اگر مدد کند دامنش آورم به کف گر بِکِشم زهى طَرَب ور بِکُشَد زهى شرف
حافظ
شوقِ دیدار، سبب میشود که سالِک، حجابهایى که بین او و محبوبش قرارگرفته است، خَرْق کند و از میان بردارد.
گرچه جمال یار، حجاب و پرده ندارد و در واقع این، اعمال نارواى آدمیاست که موجب حجاب میشود، چنانچه از سید السّاجدین در دعاى ابوحمزهثمالى چنین وارد شده است:
وَ اَنَّ الرّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَهِ وَ اَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الْاَعْمالُ دُونَکَ.
پروردگارا! به درستى که آنکه به طرفِ تو گام بر میدارد، مسافتش اندکاست و فاصله کمی با تو دارد، چون تو از آفریدگانت پوشیده نیستى، اما ایناعمال آنهاست که بین آنها و جمال تو، ایجاد حجاب نموده است.
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد
حافظ
عرفا با استناد به فرهنگ وَحْیانىِ اهلبیت علیهمالسلام حجابهاى بین بنده و خداوندرا به «حُجب ظلمانى» و «حُجْب نورانى» تقسیم نمودهاند.
آنکه در این راهِ پر مخاطره، از همتى اندک بهره دارد، به خَرْق حُجُب ظلمانى و سپسرهیابى به بهشت، بسنده میکند و سعى میکند همه گناهانى را که به سببِ: چشم و گوش وزبان و دست و پا و شکم و شهوت انجام میشود ـ که از آنها به حُجْب ظلمانى تعبیرمیشود ـ به کنارى نهد، تا به مقصود خویش که آرمیدن در بهشت ابدى است، نایل آید.
ولى والا عزمان و بلند همتانى نیز هستند که چون جز به جمال دلستان یار،حتى به بهشت نیز قانع نمیباشند، بعد از «خَرْق حُجُب ظلمانى»، حجابهاىنورانى را نیز خرق میکند تا بىواسطه به جمال یار بنگرند. آنها نه گرفتارحجابهاى ظلمانى «دنیا» میباشند و نه در بند حُجُب نورانى «عُقبى»:
سَرَم به دُنیى و عقبى فرو نمیآید تبارکَ اللّه از این فتنهها که در سرِ ماست
حافظ
براى او بهشت و حوریه بهشتى، حجاب نورانى است که او را مانع از دیدنجمال دوست، آنچنان که هست مینماید. در این مورد داستانى شنیدنى از علامه طباطبایى نقل میکنیم:
ایشان میفرمودند که: استاد ما مرحوم قاضى دستور داده بود که چنانچه دربین نماز و یا قرائت قرآن و یا در حال ذکر نماز، براى شما پیشامدى کرد و صورت زیبایى را دیدید و یا بعضى از جهات دیگر عالم غیب را مشاهده کردید، (حجاب نورانى شماست) و به آنها توجه نکنید (و فقط متوجه جمال یار باشید) و به عبادت خویش مشغول باشید.
روزى من در مسجد کوفه نشسته و مشغول ذکر بودم، که در این میان یک حوریه بهشتى که یک جام بهشتى در دست داشت، از طرف راست من در آمد، وخود را به من ارائه نمود. همین که خواستم به او توجهى کنم، ناگهان به یاد سفارش استاد خود، مرحوم قاضى افتادم.
ازاین رو چشم پوشیده و توجهى نکردم، آن حوریه برخاست و از طرف چپ من آمد و آن جام را به من تعارف کرد، باز توجهى نکردم تا آنکه آن حوریه برخاست و رفت.(180)
صحبتِ حور نخواهم که بُوَد عینِ قصور با خیالِ تو اگر با دگرى پردازم
حافظ
باغ بهشت و سایه طوبى و قصر حور با خاک کوى دوست برابر نمیکنم
حافظ
آنکه خَرق حُجُب نورانى کرده است، دیگر به عبادتهاى خویش نیز نظرنمیکند، و اگر داراى بیشترین تقوى و زهد و ذکر نیز باشد، تکیه او در رهیابى بهسعادت، تنها حضرت دوست میباشد، نه این عبادات و طاعات؛ چنانچه از نبىاکرم صلىاللهعلیهوآله چنین نقل است: وَ الَّذى نَفْسى بِیَدِهِ ما مِنَ النّاسِ اَحَدٌ یَدْخُلُ الْجَنَّهَ بِعَمَلِهِ! قالُوا: وَ لا اَنْتَ یا رَسُولَاللّهِ! قالَ وَ لا اَنَا اِلاّ اَنْ یَتَغَمَّدَنىَ اللّهُ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ
قسم به آنکه جانم در دست اوست، هیچ کس از مردم به وسیله عملشان داخلبهشت نمیشوند. عرض کردند: یا رسول الله! شما هم به وسیله اعمالتان واردبهشت نمیشوید؟ فرمود: من هم با اعمال خود داخل بهشت نمیشوم، مگرآنکه خداوند مرا در رحمت و فضل خود غرق سازد و به فضل و رحمت اووارد بهشت شوم.(181)
تکیه بر تقوى و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
حافظ
اگر حافظ میفرماید:
رشته تسبیح ار بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقى سیمین ساق بود
و اگر فیض کاشانى میفرماید:
از خرقه و سجاده و تسبیح گذشتیم وز کشف و کرامات، توکَّلْتُ عَلَى اللّه
ناظر به خرق حُجب نورانى اذکار و اوراد و سجاده، و پس از آن توکل و اعتمادخالص به خداوند میباشد. مولانا نیز با کمال ارادت و عشقى که نسبت به پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله دارد، وقتى میخواهد از جمال یار سخن گوید و آنجا که به جمال یارمیرسد، حتى نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله را نیز، حجاب نورانى آن جمال لایتناهى میداند:
احمد گوید براى رو پوش از احمد، جز احد نخواهم
و بالاخره اینکه آنجا که آن نازنین یگانه و عزیز سفر کرده چنین میسُراید:
درِ میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از بتکده بیزار شدم
امام خمینى رحمه الله
از بُتکده، حجاب ظلمانى و از مسجد، حجاب نورانى را اراده فرموده است کهاز همه بیزارى جُسته و همه را خَرق نموده تا بىواسطه، به میخانه جمال حضرتمعشوق واصل گردد.
بارى آنکه، «حُجُب ظلمانى» را از صفحه جانش زدود، او به مقام «انقطاع» ازغیر رسیده است ولى «کمال انقطاع» بهره کسى است که «حُجُب نورانى» را نیز ازمیان بردارد، و آنچه امام علیهالسلام از خداوند، مسئلت میکند «کمال انقطاع» است، یعنىدرخواست از میان برداشتن همه حُجب نورانى نه انقطاع، که اینگونه از خداوندِخویش میخواهد:
اِلهى هَبْ لى کَمالَ الْاِنْقِطاع اِلَیکَ و اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْکَ حَتّىتَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور.
خدایا کمال انقطاع عطایم فرما و دیدگان قلوبِ ما را به روشنایى نظر بهخودت، روشنساز تا بدین طریق همه حجابهاى نورانى از میان برداشته شود.
و آنگاه است که چنین کسى به «معدن عظمت» که جمال بى حجاب حضرتدوست است متصل میشود. «فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ»، و چون شعاعى به آن سرچشمه نور، آویخته میشود: «وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِکَ».
این قسمت را با نقل سخنى از امامِ راحل رحمهالله و نیز فرازى از دعاى پر فیضسِمات به پایان میبریم:
حضرت امام خمینى رحمهالله در کتاب «آدابُ الصَّلوه» خویش چنین میفرماید:
«آیا این «حُجُبِ نور» چیست؟ آیا «نظر به حق» مقصود، گلابىهاى بهشتاست؟ آیا «معدن عظمت» قصرهاى بهشتى است؟ آیا «تعلق ارواح به عزِّ قُدس»،یعنى تعلق به دامن حورالعین براى قضاى شهوات؟ … این امرى است که کسى رابر آن اطلاعى نیست ـ آن را که خبر شد، خبرى باز نیامد».(182)
و در دعاى سمات، از تکلّم موسى کلیم اللّه علیهالسلام با پروردگار خویش از وراىهمه حجابهاى نورانى، اینگونه اشاره شده است:
وَ بِمَجْدِکَ الَّذى کَلَّمْتَ بِهِ عَبْدَکَ وَ رَسُولَکَ مُوسَى بْنَ عِمْرانَ عَلَیْهِ السَّلامُ فِىالْمُقَدَّسینَ فَوْقَ اِحْساسِ الْکَرُوبینَ فَوْقَ غَمائِمِ النُّورِ فَوْقَ تابُوتِ الشَّهادَهِ.
و به حق آن بزرگوارى و مجدت که با بنده و فرستادهات موسى علیهالسلام در میانقدسیان، برتر از احساس کروبیان، بالاتر از ابرها و حجابهاى نور، بالاتر ازتابوتِ شهادت، سخن گفتن.
من جز احد صمد نخواهم من جز ملِک ابد نخواهم
جز رحمت او نبایدم نَقل جز باده که او دهد نخواهم
بى او ز براى عشرت من خورشید سبو کشد نخواهم
احمد گوید براى روپوش از احمد جز احد نخواهم
مولانا
نکته آخر
آنکه به راستى از همه چیز جز خدا دل گسست و از خاک و خاکیان رها شد و برقله کمال انقطاع قرار گرفت، خداوند کفایت زندگى مادى او را خواهد نمود وازجایى که گمانش نبرَد، او را روزى خواهد داد؛ چنانچه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله دراینباره چنین فرموده است:
مَنِ انْقَطَع اِلَى اللّهِ کفاهُ اللّهُ مَؤْنَتَهُ وَ رِزْقَهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ.(183)
آنکه برایش انقطاع به سوى خداوند حاصل گردد، خداوند زندگى و رزقِ اورا از جایى که گمان نمیبرد، کفایت خواهد نمود.
حکایت است که: «… مریم علیهاالسلام مناجات کرد که یا رب در آن زمان که تندرستبودم، روزى مرا در محراب عبادت، بىسعى و کوشش میرسانیدى. اکنون کهچون عیسى را در رَحِم دارم، رنجور و ناتوانم، میفرمایى که درخت را بجنبان تاخرما فرو ریزد، و من نمیدانم که در این چه حکمت است. ندا آمد که اى مریم درآن وقت، همگى خاطر تو متوجه به جانب ما بود (و کمالِ انقطاع برایت حال بود)اما اکنون که فى الجمله، محبت عیسى را در دل خود جا دادهاى، دستى میبایدجنبانید تا روزى حاصل شود».(184)
—————————-
پی نوشت ها:
179. مفاتیح الجنان، مناجات نهم از مناجاتهاى خمسه عشر.
180. سید محمد حسین حسینى تهرانى، مهر تابان، ص 19.
181. تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 706.
182. امام خمینى، آداب الصّلوه، صص 167 و 168.
183. تفسیر نورالثّقلین، ج 5، ص 357.
184. دکتر قمر آریان، چهره مسیح در ادبیات فارسى، ص 208.