معارف اسلامی

محمود طاهری – شرح مناجات شعبانیه (22)

قسمت بیست و دوم شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری

اِلهى اَنَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمُنیبُ فَلا تَجْعَلْنى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَن عَفْوِکَ.
معبود من! من بنده‏ اى ضعیف و گنه‏کارم، و غلامی در حال انابه و توبه هستم، پس مرا از کسانى قرار مده که از آنها روى گرداندى و نیز مرا از آنها قرار مده که سهو آنها، سبب محرومیت از عفوت شده است.

اظهار پریشان حالى در پیشگاه معبود و درخواست عدم مانع شدن سهو وخطاى بنده در جلب عفو الهى که در این فراز آمده است، از مواردى است که نکاتى پیرامون آن ذکر خواهیم نمود.

«اِلهى اَنَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ…»
آدمی، در عین حال که موجودى قدرتمند است، ضعیف و ناتوان نیز می‏باشد.ازیک طرف سر در سوداى تسخیر کرات آسمانى دارد، اما از طرفى دیگر، حتىپشه‏اى ضعیف که با نسیم ملایمی جابه جا می‏شود، می‏تواند آرامش و آسایش ازاو سلب کند؛ در عین حال که موجودى توانمند از نظر قواى عقلانى و فکرىاست، اما ممکن است در اثر حادثه‏اى ناچیز، تمامی یافته‏هاى فکرى و حافظهخویش را از دست دهد. اگر قلب او اراده کند که لحظاتى دست از کار بکشد و بهاستراحت بپردازد، از پاى در خواهد آمد، و کارش تمام خواهد شد؛ اگرگلبول‏هاى سفید بدنش، دست از دفاع بردارند، بدن او عرصه تاخت و تاز انواعمیکروب‏ها و ویروس‏ها گشته و مرگ او حتمی خواهد بود.
و بالاخره آنکه، بشر مانند سایر موجودات، «ممکن الوجود» می‏باشد، و فلاسفهممکن الوجود را این گونه معنى نموده‏اند که: «بود و نبودش مساوى است، نه لازم استباشد، و نه لازم است نباشد» از آن سو، «واجب الوجود» منحصر در ذات پاک خداونداست، یعنى واجب است باشد و وجود داشته باشد. اما انسان «ممکن» به تعبیر شیخمحمود شبسترى، از شدت تهى‏دستى، در هر دو عالم، «سیه روى» است:

سیه رویى ز ممکن(177) در دو عالم جدا هرگز نشد واللّه‏ اعلم

بیچاره انسان ممکن الوجود نه در وجود خویش اختیارى داشته است و نه دربقاى خود و نه در موت و نه در حشر خویش.
اما تمام اینها، رموزى است که در دست آدمی براى گشایش درهاى بیکران رحمتو فضل الهى به سوى خویش، زیرا همانگونه که نور خورشید در آب زلال منعکسمی‏شود نه آب گل آلود، جمال پروردگار و رحمت او نیز در زلال حقیقت، منعکسمی‏شود. همه آنچه ذکر شد بخشى از حقایقى است که وجود آدمی را فرا گرفته است وآنکه این حقایق گمشده را درک کرد در واقع غبار غفلت و بى خبرى را از چهره خودزدوده و در نتیجه، انعکاس جمال و کمال و رحمت پروردگارش را در این آینه بى‏غبارحقیقت، مشاهده خواهد نمود. بنابراین او موجود قدرتمند و توانایى خواهد گشت.
بارى اگر آدمی، به این درک برسد که در واقع، مشتى خاک، بیش نمی‏باشد، همینادراک او، برایش توانمندى در پى خواهد داشت و همین عرفان این گونه او است کهحاصل خیزى و سرسبزى وجودش را به همراه خواهد داشت؛ به تعبیر زیباى مولانا:

در بهاران کى شود سرسبز سنگ خاک شو تا گل بروید رنگ رنگ

حاصل سخن آنکه، اظهار ضعف و درماندگى و عبودیت در پیشگاهمحبوب که در فراز مزبور از مناجات آمده است، روى نمودن خداوند و عفواو را در پى خواهد داشت، و اگر هم پس از ادراک این بیچارگى و ذکر آن دربرابر معبود، عنوان می‏کند «که مرا از آنانى قرار مده که از آنها روىبرگردانیدى، و سهوشان مانع عفو تو شد»، در واقع، این عبارت، تأکید خواستهقلبى او می‏باشد، زیرا همان گونه که ذکر شد، آدمی به صرف ادراک فقر وبیچارگى خویش، مسیر استجابت را هموار می‏نماید. و حتى بدون ذکرخواسته هایش، به آنها دست می‏یابد.

تا نیست نگردى ره هستت ندهند این مرحله با همت پستت ندهند
چون شمع، قرار سوختن ار ننهى سرچشمه روشنى به دستت ندهند

ابوسعید ابوالخیر

«… وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَن عَفْوِکَ»
آدمی به حکم آنکه دشمنى چون ابلیس و هواى نفس دارد، همواره در معرضسهو و خطا می‏باشد. دشمن او نیز بسیار قدرتمند است و رهایى از دام او مشکل؛به تعبیر مولانا:

صد هزاران دام و دانه است اى خدا ما چو مرغانى حریص و بینوا

حکایتى عجیب
ابراهیم خواص گوید: چهل سال با نفس در نزاع بودم که از من نان و ماستمی‏خواست و من ممانعت می‏کردم، روزى مرا بر وى رحمت آمد، درمی حلال بهچنگ آوردم. در بغداد می‏رفتم تا نان و ماست خرم. در خرابه‏اى شدم، پیرى رادیدم، در آن گما گرم افتاده، و زنبوران از هوا در می‏پریدند، و از وى گوشتبرمی‏گرفتند، ابراهیم گفت: مرا بر وى رحمت آمد، گفتم: مسکین این مرد!سربرداشت و گفت: اى خواص! در من چه مسکینى می‏بینى؟ مسکین تویى که بهچهل سال شهوت نان و ماست ازنفس خود منع نمی‏توانى کرد.(178)

دام سخت است مگر یار شود لطف اله ور نه انسان نبرد صرفه ز شیطان رجیم

حافظ

اما على رغم این همه دشمنى‏هاى شیطان و نفس اماره با آدمی، عفو و رحمتالهى از بهترین اسباب دلخوشى انسان بوده و به منزله پناهگاهى براى او می‏باشد،به قول مولانا:

گر هزاران دام باشد در قدم چون تو بامایى نباشد هیچ غم

و به تعبیر سعدى:

آن کو به غیر سابقه چندین نواخت کرد ممکن بود که عفو کند گر خطا کنیم

پروردگارا! به مهربانى و رأفتى که تو را است، مرا سایه نشین رحمتت بفرما، ودر این التهاب حاصل از معاصى، جان مرا از خنکاى عفوت نصیبى ده و با آبحیات مغفرتت، آلودگى‏هاى روحم را، شست‏وشو داده و مرا از آنانى قرار ده کهشیطان از فریب و اغواى آنان ناامید و مایوس شده است.

اى سرت نازم، مرا تو یار باش جمله عالم گو مرا اغیار باش
چون مرا لطف تو کشتى بان بود نیست غم، عالم اگر طوفان بود
چون تو باشى لنگر کشتى نوح آید از هر موجى او را صد فتوح
چون تو احمد را فرستى سوى غار عنکبوتى گردد او را پرده دار

ملا احمد نراقى

——————————
پی نوشت ها:

177. مراد، ممکن الوجود است.
178. میبدى، کشف الاسرار، ج 5، ص 94.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا