قسمت بیست و یکم شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری
اِلهى بِکَ عَلَیکَ اِلا اَلْحَقْتَنى بِمَحَلِّ اَهلِ طاعَتِکَ وَ الْمَثْوَى الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِکَ فَاِنّى لا اَقْدِرُ لِنَفْسى دَفعاً وَ لا اَمْلِکُ لَها نَفعاً.
معبود من! به ذات پاکت سوگندت میدهم که مرا به منزل اهل طاعتت و به اقامتگاه جاودانه شایسته از رضاى خویش، ملحق سازى، چه من قادر نیستم که شرى از خود دفع و یا نفعى را به خود جلب نمایم.
قرار گرفتن در جمع اهل طاعت و به رضاى الهى دست یافتن و نیز اینکه بنده به تنهایى قادر بر دفع ضرر و یا جلب منفعت نمی باشد، از نکاتى است که در اینفراز از مناجات، مورد عنایت قرار گرفته است.
«اِلهى بِکَ عَلَیْکَ اِلاّ اَلْحَقتَنى؛ عادت ورود به جمع نیکان»
اینکه در این فراز، از خداوند مسئلت شده است: مرا به منزل اهل طاعت ملحقفرما! میتوان دو معنى براى آن تصور نمود:
یکى آنکه مقصود این است که خدایا، مرا نیز از اهل طاعتت قرار ده! یعنى اگرتا به حال توفیق انجام اوامر و اجتناب از نواهى تو را نداشتم و خلاصه، اهلاطاعت و فرمانبردارى از تو نبودم از این پس مرا آن توفیق ده که من نیز به اطاعتتو مشغول باشم و از آنچه مورد عنایت تو نیست اجتناب ورزم.
معناى دوم عبارت مزبور میتواند این باشد که بنده، توفیق همنشینى با اهل طاعتو نیکان و ابرار را از پروردگارش درخواست میکند،یعنى به خدا عرض میکند که: مرابه آن محل و جایگاهى که اهل طاعت تو هستند برسان و با آنها همنشینم گردان.
به تعبیر مولانا
گوش ما گیر و بدان مجلس کشان کز رحیقت(163) میخورند آن سرخوشان
در توضیح معناى دوم عبارت باید گفت که: نقش تأثیر گذار رفیق و همنشین،چنانچه هم در آیات و هم در اخبار بدان اشاره شده است، نقشى غیر قابل انکارمیباشد، تا آنجا که قرآن کریم از زبان دوزخیان نقل میکند که آنها با تأسف واندوه میگویند: اى کاش با خوبانى چون رسول صلىاللهعلیهوآله همنشین بوده و بدها رامصاحب خویش قرار نمیدادیم که بدان، بعد از آنکه سعادت و خوشبختى، تاآستانه منزل ما آمده بود، آن را از ما ربوده و ما را محروم ساختند:
یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً یا وَیْلَتىلَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلیلاً لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی وَ کانَ الشَّیْطانُلِْلإِنْسانِ خَذُولاً. (فرقان: 27 ـ 29)
در روز قیامت ظالم، دستش را از شدت حسرت با دندانش میگزد ومیگوید: اى کاش ارتباط و انسى با رسول داشتم. واى بر من، کاش فلان رادوست و همنشین خود نمیگرفتم که رفاقت با او سبب شد که بعد از آنکهذکر حق ـ سعادت و خوشبختى ـ به سراغم آمده بود، گمراهم نموده وسعادت را از کفم ربود و شیطان براى آدمی مایه گمراهى است.
بارى، به تعبیر حافظ شیرازى،اساسا نخستین موعظه پیر هدایت گر و راهنمابه انسانهاى سالک آن است که باید از همنشین و مصاحب بد اجتناب کنید:
نخست موعظه پیر می فروش آن است که از معاشر ناجنس احتراز کنید
با این حال، لازم به ذکر است مقدم بر حافظ و قبل از او، مکتب وحى، اینحقیقت مهم را به درستى تبیین فرمود که:
فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاهَ الدُّنْیاذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ.(نجم: 29 و 30)
پس اعراض نما و اجتناب کن از آنکه از ما روى برگردانیده و جز زندگى دنیارا اراده نکرده است علم آنها در همین حد میباشد.
پیر پیمانه کش ما که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان
حافظ
حکایت
عزیزالدین نسفى گوید: در ولایت خود بودم در شهر نسف، شبى پیغمبر صلىاللهعلیهوآله را به خواب دیدم. فرمودکه یا عزیز! دیو اعوذ خوان و شیطان لا حول خوان را میشناسى؟ گفتم: «نى یارسول اللّه!» فرمود: «فلانى دیو اعوذ خوان و فلانى شیطان لاحول خوان است،ازایشان برحذر باش». هر دو را میشناختم و با ایشان مصاحبت داشتم، ترکصحبت ایشان کردم.(164)
اى بسا ابلیس آدم روى هست پس به هر دستى نشاید داد دست
مولانا
چند روایت درباره آثار مصاحبت
على علیهالسلام فرمود: «اِصْحَبْ اَخَا التُّقى وَ الدّینِ تَسْلَم وَاسْتَرشِدْهُ تَغْتَنِم؛ با آدم اهل تقوى و دینمصاحب باش تا سالم بمانى و از او راهنمایى بجوى، تا سود برى».(165)
و نیز فرمود: «اَکْثَرُ الصَّلاحِ وَ الصَّوابِ فى صُحْبهِ اُولى النُّهى وَ الْاَلْبابِ؛ بیشترین صلاح وخوبى، در همنشینى با خردمندان و صاحبان اندیشه نهفته است».(166)
و باز فرمود: «مُجالَسَهُ الْاَبْرارِ تُوجِبُ الشَّرَفِ؛ دم خور شدن با نیکان مایه شرافت و برترىخواهد شد».(167)
مقام امن و می بى غش و رفیق شفیق گرت مدام میسر شود، زهى توفیق
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیاى سعادت،رفیق بود رفیق
کجاست اهل دلى؟ تا کند دلالت خیر که ما به دست نبردیم ره به هیچ طریق
حافظ
همچنین على علیهالسلام خطرات رفاقت و همنشینى با انسانهاى ناصالح را چنینگوشزد کرده است: «صُحْبَهُ الاَشْرارِ تُکْسِبُ الشَّرَّ کَالرّیحِ اِذا مَرَّتْ بَاالنَّتِنِ حَمَلَت نَتِناً؛ همدمیبا بدان، سبب کسب بدى از آنها میشود، همانند بادى که بر بوى بد بوزد، آن را به همراهخواهد داشت».(168) و نیز فرمود: «صُحبَهُ الْاَشْرارِ تُوجِبُ سُوءَ الظَّنِّ بِالاخیارِ؛ مصاحبت با بدان،سبب بدگمانى و سوء ظن نسبت به خوبان خواهد شد».(169)
واى آن زنده که با مرده نشست مرده گشت و زندگى از وى بجست
دوستى جاهل شیرین سخن کم شنو، کآن هست چون سم کهن
مولانا
این نکته را نیز اضافه کنیم که در قرآن کریم از جمله دعاهایى که از زبانپیامبرانى چون ابراهیم علیهالسلام و یوسف علیهالسلام نقل گردیده است، درخواست حشر ومصاحبت با صالحین در روز قیامت است که قرآن از زبان این دو پیامبر دعاىواحدى، این گونه نقل میفرماید که: «وَ اَلْحِقنى بالصّالِحینَ؛ مرا به شایستگان ملحق فرما وبا آنها محشور ساز» (یوسف: 101 و شعرا: 83)
همچنین از زبان آنان که داراى عقل و خرد بوده و اهل ذکر و اندیشه میباشند،این دعا را نقل میفرماید که: «وَ تَوَفَّنا مَعَ الابْرار؛ و هنگام جان سپردن حشر و مصاحبت مارا با نیکان قرار ده». (آل عمران: 193)
نکته دیگر اینکه اگر آدمی را توفیق وصول به درجات صالحان و یا همنشینىو هم جوارى با آنها حاصل نشد، باید سعى کند دوستى آنان را در دل خویش جاىدهد که این خود، فضیلتى قابل توجه و امرى نیکو میباشد.
در دعایى، نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله درباره دوستى خوبان و اعمال خوب، فرمود:
«اَللّهُمَّ ارْزُقنى حُبَّکَ وَ حُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ وَ حُبَّ عَمَلٍ یُقَرِّبُنى اِلى حُبِّکَ ؛ پروردگارا! محبتخودت را و محبت هر آنکه دوستت دارد و محبت هر عملى که مرا به تو نزدیک میسازدروزیم فرما».(170)
همچنین امام باقر علیهالسلام در این مورد میفرماید:
اِذا اَرَدْتَ اَنْ تَعْلَمَ اَنَّ فیکَ خَیراً فَانْظُرْ اِلى قَلْبِکَ، فَاِنْ کانَ یُحِبُّ اَهْلَ طاعَهِ اللّهِ وَیُبْغِضُ اَهْلَ مَعصِیَتِهِ فَفیکَ خَیْرٌ وَ اللّهُ یُحِبُّکَ وَ اِنْ کانَ یُبْغِضُ اَهْلَ طاعَهِ اللّه وَیُحِبُّ اَهلَ مَعصِیَتِهِ فَلَیسَ فیکَ خَیْرُ وَ اللّهُ یُبْغِضُکَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ.(171)
هر گاه خواستى بدانى که در تو خیرى هست یا نه، به دلت نگاه کن. اگر اهلطاعت خدا را دوست و اهل معصیت خدا را دشمن داشت، در تو خیر هستو خدا هم تو را دوست دارد. ولى اگر اهل طاعت خدا را دشمن و اهلمعصیت خدا را دوست داشت، خیرى در تو نیست و خدا هم دشمنتمیدارد. انسان با کسى است که دوستش دارد.
باید توجه داشت دوست داشتن صالحان و نیکان، افزون بر آنکه ذاتاً امرىمطلوب و پسندیده است، چه بسا ممکن است انگیزه و محرکى قوى در سیر آدمیبه سمت و سوى صالحان و مصاحبت با آنان در نتیجه تخلق به اخلاق شایستهآنان باشد؛ چنانچه در عبارتى معروف، چنین آمده است:
اُحِبُّ الصّالِحینَ وَ لَسْتُ مِنهُم لَعَلَّ اللّهَ یَرْزُقُنى الصَّلاحا
«گرچه از صالحان نیستم ولى آنها را دوست میدارم. باشد که خداوند بهبرکت این دوستى، صلاح و دوستى، روزیم فرماید».(172)
«وَ الْمَثوَى الصّالِحِ مِنْ مَرضاتِکَ؛ موهبت بزرگ دستیابى به رضاى خداوند»
فراق و وصل چه باشد رضاى دوست طلب که حیف باشد ازو غیر او تمنایى
حافظ
قرآن کریم هرگاه از موهبتها و نعمتهایىکه نصیب بهشتیان شده است یادمیکند، موهبت بىنظیر «رضوان» و رضایت خویش را نیز در کنار آنها ذکر کرده و سپسمیفرماید: «رضوان خداوند از بهشت و تمام نعمتهاى آن بزرگتر و برتر است».
وَعَدَ اللّهُ الْمُوءْمِنینَ وَ الْمُوءْمِناتِ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیهاوَ مَساکِنَ طَیِّبَهً فی جَنّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُالْعَظیمُ. (توبه: 72)
خداوند متعال وعده فرموده، مردان مؤمن و زنان مؤمنه را، بوستانهایىکه پاىدرختهایش، جویبارها روان است و آنان در آن بوستانها و باغها براىهمیشه خواهند ماند و به آنان مسکنهاى پاکیزه در بهشت جاودان ارزانىخواهد گردید. و ـ البته ـ رضوان خداى تعالى از همه کرامتهاى اخروىبزرگتر است و این است همان رستگارى بزرگ.
علامه طباطبایى رحمهالله پیرامون جمله «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ» که در آیه مذکور ذکرشده چنین میگوید: «معناى این جمله به طورى که سیاق،آن را افاده میکند، ایناست که رضایت و خشنودى خدا از همه این حرفها، بزرگتر و ارزندهتر است.و اگر رضوان را نکره آورد براى اشاره به این معنا بود که معرفت انسان نمیتواندآن را و حدود آن را درک کند و شاید هم براى فهماندن این نکته بوده است کهکمترین رضوان خدا، هر چه هم کم باشد، از این بهشتها بزرگتر است. وبزرگترین سعادت و رستگارى براى یک نفر عاشق و دوستدار این است کهرضایت معشوق خود را جلب کند».(173)
نیست به جز رضاى تو قفل گشاى عقل و دل نیست به جز هواى تو قبله و افتخار جان
مولانا
و نیز:
پى رضاى تو آدم گریست سیصد سال که تا ز خنده وصلش گشاده گشت دهن
مولانا
بنابراین آنچه که امام علیهالسلام در عبارت مورد بحث از مناجات، از خداوند خویشمیطلبد، میتواند بزرگترین خواسته یک عاشق باشد و آن تمناى رضایتمعشوق از او است، چرا که هرگاه رضایت پروردگار حاصل شود، بهشت نیز بهدنبال آن پدید خواهد آمد.
ابن فارض در قصیده تائیه خویش درباره مقام رضاى معشوق و لذت قرب اوچنین سروده:
«واگر معشوق از من راضى و خشنود باشد، در این صورت، همه عمر منهنگام کودکى باشد از جهت خوشى و امن و راحتى و بى غمی، و نیز مانند روزگارجوانى باشد ازجهت طرب و ناز.
و اگر مرا به خودش نزدیک کند، آن گاه همه سال من بهار اعتدال خواهد بوددر باغهاى خرم و تازه. و من چرا به چنین عشق و معشوقى مباهات نکنم بر هرکسى که ادعاى عشق حقیقى نموده است و چرا مبالغه نکنم در فخر کردن به اینحظ و بهرهاى که دارم از مقام رضاى معشوق و قرب او.
و من در مقام رضا و قرب معشوق نائل شدم به چیزهایى که بالاتر از افق امیدمبوده است و در عرصه امید و آرزویم نمیگنجید».(174)
مدتى شد که مبتلاى توایم تو شهنشاه و ما گداى توایم
تا تو خورشید وش همی تابى ما چو ذرات در هواى توایم
می نبندیم جز تو هیچ نگار ما که عشاق بىنواى توایم
می کش اى دوست تیغ و میکُش باز زانکه ما طالب رضاى تو ایم
هر کس از براى دلدارىست ما شکسته دلان براى توایم
کمال الدین حسین خوارزمی
در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که اگر سخن از رضاى پروردگار نسبت بهبنده است، باید عنایت داشت که این مهم، بدون تحقق رضاى عبد از خداوند،حاصل نخواهد شد، و تا بنده از خداوند راضى نباشد، یعنى تا بر آنچه خدایشبراى او مقدر مینماید و برایش پیش میآورد، راضى نباشد، نباید انتظار داشتهباشد که به عالىترین موهبت الهى یعنى رضایت او دست یابد. توضیح بیشترآنکه، از عالىترین مقاماتى که عارف بدان راه مییابد، مقام رضاست. اینکه مقامرضا از چه شأن والایى برخوردار است از خواجه نصیر الدین طوسى سخناننغزى نقل شده است که بخشى از آن را در اینجا میآوریم:
«رضا، خشنودى است، و آن ثمره محبت است و اهل حقیقت را مطلوب وآرزو آن است که از خداى تعالى راضى باشند و آن چنان که ایشان را هیچ حالى ازاحوال مختلف مانند مرگ و زندگانى و بقا و فنا، و رنج و راحت و سعادت وشقاوت، و غنى و فقر، ناخوشایند و مخالف طبع نباشد و یکى را بر دیگرىترجیح ندهد، چه آنها دانستهاند که صدور همه از بارى تعالى است و محبت او درقلب آنها راسخ شده است و لذا هر چه پیش ایشان آید بدان راضى باشند.
از یکى از بزرگان این مرتبه، باز گفتهاند که: هفتاد سال عمر یافت و در تماماین مدت، هرگز چیزى را که اتفاق افتاد، نگفت که کاش اتفاق نمیافتاد و نیز هرگزچیزى را که اتفاق نیفتاده بود نگفت که کاش اتفاق میافتاد.
و از بزرگى پرسیدند که از رضا در خود چه اثرى یافتهاى؟ گفت:
از مرتبه رضا بویى به من رسیده است که اگر همه خلایق را به بهشت برند ومرا تنها وارد دوزخ نمایند، هرگز در دل من خطور نخواهد کرد که چرا حظ مناین شد و بهره دیگران، آن».(175)
اى دل بیا که تا به خدا التجا کنیم وین درد خویش را ز در او دوا کنیم
سر در نهیم در ره او هر چه باد باد تن در دهیم و هر چه رسد مرحبا کنیم
او هر چه میکند چو صواب است و محض خیر پس ما چرا حدیث ز چون و چراکنیم
راضى شویم حکم قضاى قدیم را چون عاجزیم از آنکه خلاف قضا کنیم
تغییر حکم چون سَخَط ما نمیکند کوشیم تا به سعى، سخط را رضا کنیم
فیض کاشانى
خلاصه سخن آنکه، رضایت خداوند از بنده، بدون رضایتِ بنده از خواستو مشیتِ پروردگارش، حاصل نخواهد شد.
ناگفته نماند آنچه از عبارت قرآنى «رَضِىَ اللّهُ عَنْهُم وَ رَضُوا عَنْه» واز مقدم شدنرضایت خدا از بنده بر رضایت بنده از خدا میتوان استفاده نمود این است که تارضا و توفیق حق تعالى حاصل نشود و تا حضرتش، جلوه و پرتوى از رضاىخویش را در نهاد بندهاش نتاباند، رضاى بنده از پروردگارش حاصل نخواهدشد.
این سخن همچنین موید این حقیقت است که بنده از خود چیزى ندارد و هرچه از زیبایىها و جمال و کمال که در وى بروز میکند، در واقع انعکاسى است ازآنچه پروردگارش از پرتو جمال خویش بر او تابانیده است و رضاى بنده نیز درواقع انعکاسى است از پرتو اندکى از رضاى پروردگارش در آیینه جان او:
خلق را چون آب دان صاف و زلال اندر او تابان صفات ذوالجلال
ما کهایم اندر جهان پیچ پیچ چون الف او خود چه دارد؟هیچ هیچ
گر بخواب آییم، مستان وییم ور به بیدارى، به دستان وییم
ور بگرییم، ابر پر زرق وییم ور بخندیم، آنا زمان برق وییم
ور به خشم و جنگ، عکس قهر اوست ور به صلح و عذر، عکس مهر اوست
پادشاهان مظهر شاهى حق عارفان مرآت آگاهى حق
خوبرویان آینه خوبى او عشق ایشان، عکس مطلوبى او
مولانا
بیان یک نکته:
نکته دیگر اینکه بین این سخن که «رضایت بنده از خداوند، بدون رضایتخداوند از بنده حاصل نمیشود» و بین آنچه پیشتر ذکر شد که «چگونه میتوانبدون آنکه آدمی از خداوندش راضى باشد، خدایش از او راضى باشد» منافاتىوجود ندارد، زیرا در کلام قبلى گفته شد که «تا بنده از پروردگارش راضى نباشد،خداوند از او راضى نخواهد شد». ولى همین راضى شدن بنده از خداوند، بنابرآنچه در سخن بعد،نقل نمودیم، بدون آنکه رضایتى از خداوند شامل حال بندهگردد، محقق نخواهد شد،یعنى خداوند، رضایت و توفیق خویش را در ابتدانصیب بندهاش میفرماید، و بعد از آن، بنده به مقام رضا از پروردگارش میرسد وآنگاه که به مقام رضا رسید از موهبت رضوان الهى که بالاتر از تمام نعمتهاىبهشتى است ،بهرهمند میگردد.
«… فَاِنّى لا اَقْدِرُ لِنَفسى؛ ناتوانى بنده در جلب منفعت و دفع ضرر»
نکتهاى که میتوان از عبارت مذکور از مناجات استفاده نمود این است که درواقع، این فراز از دعا، به منزله هموار ساختن مسیر استجابت دو خواسته قبلىمیباشد.
توضیح آنکه، در این عبارت مناجات کننده، با گفتن این جمله که «من بهتنهایى توانایى دریافت منفعت و رهایى از ضرر را ندارم»، اظهار فقر و مسکنت وبیچارگى در پیشگاه معبودش مینماید. با توجه به اینکه با اقرار به درماندگى وبیچارگى است که بنده، قابلیت دریافت عطایا و مواهب الهى را پیدا میکند، درواقع آدمی هر چه بیشتر، فقر و افتادگى خویش را درک نماید، در مقابلخداوندش بیشتر سر تعظیم فرود میآورد و در نتیجه، بیشتر از الطاف و عنایاتاو برخوردار میگردد.
و این اظهار فقر در پیشگاه خداوند بى نیاز تا آنجا میتواند براى آدمیسودمند باشد که حضرت سیدالشهدا در دعاى عرفه از آن به عنوان وسیلهاىبراى توسل جستن به پروردگار استفاده میکند و عرض میکند: «اِلهى اَتَوَسَّلُ اِلَیْکَبِفَقْرى اِلَیکَ؛ خدایا! من به سبب فقر و مسکنتى که دارم به تو متوسل میشوم».
بارى، چنانچه ذکر شد، مناجات کننده با اظهار تهىدستى و پستى در برابرپروردگار، زمینه را براى ورود خود به جایگاه اهل طاعت الهى و وصول به رضاىالهى آماده میسازد و به تعبیر مولانا، هر جا زمین پست و افتادهاى است، آب بههمان سمت سرازیر میشود:
آب رحمت بایدت، رو پست شو وانگهان خور خمر رحمت، مست شو
هر کجا دردى دوا آنجا رود هر کجا پستى است آب آنجا رود
آنکه سرها بشکند او از علوّ(176) رحم حق و خلق ناید سوى او
خشکى لب هست پیغامی ز آب که به مات آرد یقین اضطراب
کان لب خشکت گواهى میدهدکو به آخر بر سر منبع رسد
——————————–
پی نوشت ها:
163. رحیق در اینجا اشاره به آیه 25 سوره مطففین میباشد که خداوند در وصفنعمتهایىکه در بهشتبه ابرار خواهد داد چنین فرمود: «یُسْقَونَ رَحیقٍ مَخْتُومٍ؛ابرار از شراب طهور سر به مهر در بهشتخواهند نوشید».
164. الانسان الکامل، صص 249 و 250.
165. غررالحکم و درر الکلم، ج 2، ص 189.
166. همان، ص 424.
167. همان، ج 6، ص 126.
168. همان، ج 4، ص 205.
169. همان، ص 213.
170. الانسان الکامل، ص 335.
171. محاسن برقى، ج 1، ص 410.
172. امام خمینى، سرالصلوه، ص 2.
173. تفسیر المیزان، ج 9، صص 530 و 531.
174. سعید الدین فرقانى، مشارق الدرارى، صص 450 ـ 452.
175. خواجه نصیر الدین طوسى، اوصاف الاشراف، صص 87 و 88 .
176. برترى جویى.