قسمت بیستم شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری
اِلهى وَ اَلْهِمْنى وَلَهاً بِذِکْرِکَ اِلى ذِکْرِکَ وَ هِمَّتى فى رَوْحِ نَجاحِ اَسْمائِکَ وَ مَحَلِّقُدْسِکَ.
معبود من! شیدایى و شیفتگى به ذکرت را الهام فرما! و همتم را در قرار گرفتندر مسیر اسمهایت و قرار گرفتن در جایگاه قدست قرار ده.
نکاتى از این فراز
1. ذکر خداوند تا مرز شیدایى؛
2. در خواست همتى عالى از خداوند.
«اِلهى وَ اَلْهِمنى وَ لَهاً؛ شیدایى حاصل از ذکر خداوند»
شیدایى حاصل از ذکر خداوند
ذکر چیست؟ از درد درمان بردن است بر در دل نقب بر جان برون است
راهرو را سالک ره فکر اوست فکرتى کان مستفاد از ذکر اوست
ذکر باید گفت تا ذکر آورد صد هزاران معنى بکر آورد
عطار
آنان که از دلهرهها و اضطرابها در رنجند و در سر سوداى قلبى مطمئن وآرام و دلى فارغ از هر گونه دغدغه میپرورند، بدانند که با دستیابى به هیچکدام از نعمتها و ثروتهاى مادى و دنیوى، مقصودشان حاصل نخواهدشد. بلکه راهى که قرآن کریم براى راه یابى به این آرزوى دیرینه آدمیان فراراهشان قرار داده است، چیزى جز یاد و ذکر پروردگار جهان نمیباشد،چنانچه میفرماید:
الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. (رعد: 28)
آنان که ایمان آوردهاند دلهایشان به یاد خدا آرامش مییابد،آگاه باشید کهدلها تنها به ذکر یاد خدا آرامش مییابد.
دم بخور در آب ذکر و صبر کن تا رهى از فکر و وسواس کُهُن
هیچ گنجى بى دد و بى دام نیست جز به خلوتگاه حق آرام نیست
ذکر حق کن بانگ غولان را بسوز چشم نرگس را از این کرکس بدوز
مولانا
از «ذکر خدا» و ثمرات بى شمار آن در آیات و اخبار و کلمات بزرگان، فراوانسخن گفته شده است که در اینجا تنها به نقل روایتى و سخنى از مولانا و در پایاننیز به حکایتى اکتفا میکنیم:
امام صادق علیهالسلام میفرماید: هیچ چیز نیست جز آنکه براى آن، حدى و اندازهاى است، مگر ذکر کهحدى ندارد تا پایان پذیرد، خداى عزوجل فرایض را واجب کرده است و هرکه آنها را به جاى آورد، همان حد و انتهاى آنهاست. و ماه رمضان را قرارداده است، پس هر کس که آن را روزه دارد، همان حد آن است. و حج راواجب نموده است و هر که حج نمود، به انتهاى آن رسید و آن را به پایانرساند. ولى براى ذکر، خداوند حد و نهایتى قرار نداده است و به اندک آنراضى نشده است. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «اى آنان که ایمان آوردیدخداى را بسیار یاد کنید و تسبیحش بگویید، در بامدادان و شامگاهان.(احزاب: 41 و 42)
و ادامه داد:
در هر خانه اى که قرآن خوانده شود و ذکر خداى عزوجل شود، برکت آنخانه زیاد گردد و فرشتگان در آن خانه آیند و شیاطین از آن دورى کنند وبراى اهل آسمان بدرخشد، چنانچه ستاره فروزان براى اهل زمین میدرخشد،ولى خانهاى که در آن قرآن خوانده نشود و خدا در آن خانه ذکر نشودبرکتش کم شود و فرشتگان از آن دورى کنند و شیاطین در آنجا درآیند، و بهتحقیق رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: آیا شما را آگاه نکنم به بهترین کارهایتان کهدرجات از همه کارها بالاتر و نزد خداوند از همه اَعمال پاکتر و پاکیزهتراست و براى شما از طلا و نقره بهتر است و از جهاد در راه خدا خوبتراست؟ عرض کردند: بله یا رسول اللّه! فرمودند: آن عمل بسیار ذکر خدا کردناست.(155)
بیا با یاد او میباش دمساز بیا خود را براى او بپرداز
گرت حفظ ادب باشد مع اللّه شوى از سرّ سرّ خویش آگاه
بر آن میباش تا با او زنى دم چه میگویى سخن از بیش و از کم
برون آ یکسر از وسواس و پندار که تا بینى حقیقت را پدیدار
حسن حسن زاده آملى
سخنى از مولانا
بىیاد او مباش که یاد او مرغ روح را قوت و پر و بال است. بارى، به یادکردن حق، اندک اندک باطن منور شودو تو رااز عالم، انقطاعى حاصلگردد. مثلاً همچنان که مرغى خواهد که به آسمان پرد، اگرچه بر آسماننرسد، الاّ دم به دم از زمین دور میشود واز مرغان دیگر بالا میگیرد، یامثلا در ظرفى مشکى باشد و سرش تنگ است، دست در وى میکنى،مشک بیرون نمیتوانى آوردن، اما با این عمل، دست معطر میشود ومشام، خوش میگردد. پس یاد حق، همچنین است، اگر چه به ذاتشنرسى، اما یادش به ـ جل جلاله ـ اثرها کند در تو و فایدههاى عظیم از ذکراو حاصل شود.(156)
در حالات عالم بزرگ، شیخ عبداللّه شوشترى که از معاصرین مرحوم علامهمجلسى است، نوشتهاند او فرزندى داشت که بسیار مورد علاقهاش بود. اینفرزند، سخت بیمار شد. پدرش مرحوم شوشترى، هنگامی که براى اداى نمازجمعه به مسجد آمد، پریشان بود، هنگامی که در نماز جمعه در رکعت دوم سورهمنافقون راتلاوت کرد و به این آیه رسید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْعَنْ ذِکْرِاللّهِ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، اموال و فرزندان شما نباید شما را از یادخدا غافل کند.» (منافقون: 9)، چندین بار این آیه را تکرار نمود. هنگامی که ازنماز فراغت حاصل نمود، بعضى از دوستان، از علت این تکرار پرسیدند. فرمود:هنگامی که به این آیه رسیدم به یاد فرزندم افتادم و با تکرار آن به مبارزه با نفسخود برخاستم و چنان فرض نمودم که فرزندم مرده و جنازهاش در مقابل مناست، و من نباید از یاد خدا غافل شوم، و بعد از استقرار یاد خدا در قلب، از تکرارآیه دست کشیدم.(157)
همچو چهىست هجر او، چون رسنىست ذکر او در تک چاه یوسفى دست زنان در آن رسن(158)
مولانا
بارى، آنچه در عبارت مزبور از مناجات، معصوم علیهالسلام توفیق آن را ازپروردگارش مسئلت مینماید، تنها یاد و ذکر خداوند نمیباشد،بلکه آن یاد وذکرى را میطلبد که شیدایى و شیفتگى او را سبب شود و این شیدایى به زبانى سادهیعنى آن یادى که آدمی را چنان در لذت غرق نماید که او را از خود بى خود نماید: یعنىخدایا، آن ذکرى را عطایم کن که یاد مرا از من بستاند و سینه را مملو از یاد تو گرداند.
چنان پر شد فضاى سینه از دوست که یاد خویش گم شد از ضمیرم
حافظ
سعدى نیز این حالت شیدایى و آشفتگى یاد دوست را این گونه به رشته نظمکشیده است که:
چنان به یاد تو آشفته ام به بوى تو مست که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روى کَسم، دیده بر نمیباشد خلیل من، همه بتهاى آزرى بشکست
نگاه من، به تو و دیگران به خود مشغول معاشران ز می و عارفان ز ساقى مست
سخن آخر
برخى در چگونگى ذکر، به راه افراط و تفریط قدم گذاشتند. توضیح آنکه گروهىبه ذکر زبانى و اذکار لفظى اکتفا نموده و تمنا نمودند که آنچه از برکات بىشمارىکه درباره ذکر نقل شده است، تنها با اداى ذکر زبانى نصیب خود سازند، گرچهقلبشان از معانى این اذکار و از توجه به آن، کاملا غافل بوده باشد.
گروهى هم در مقاب، بى اعتنا به آن همه اذکار گوناگونى که به همراه نتایج قابلتوجه آنها، در آیات و روایات آمده است، تنها یاد و ذکر قلبى را مد نظر خویشقرار داده و تمام همت خویش را در این امر معطوف ساختند. اما انصاف این استکه هر کدام، رتبه و جایگاه خاص خویش را داشته و هر یک ثمرهاى مخصوص بهخویش را دارا میباشند، گرچه تأثیر ذکر قلبى وخواص آن، بسى فراوانتر وعالىتر از ذکر زبانى است. و اصولاً آن ذکر زبانى، کاملاً به بار مینشیند و نتیجهاىایده آل به بار میآورد که با یاد قلبى و حضور قلب همراه باشد.
شیخ عباس قمی به نقل از محقق کاشانى در این زمینه چنین میگوید:
اگر گفته شود که آیا در ذکر زبانى تنها، به همراه غافل بودن قلب فایدهاىوجود دارد یا خیر؟ پس میگوییم: ذکر زبانى نیز خالى از فایده نمیباشد،ازاین جهت که آن نیز نوعى اشتغال به طاعت الهى است. به ابى عثمانمغربى گفته شد که: گاهى از اوقات، زبانم به ذکر خداوند و تلاوت قرآن،مشغول میشود اما قلب من غافل است، چه کنم؟ پس گفت: همین اندازه نیز،نیاز به شکر دارد و خدا را شاکر باش که یکى از اعضا و جوارح تو به امر خیرکه ذکر خدا باشد اشتغال دارد.(159)
خوشا آنان که اللّه یارشان بى به حمد و قل هو اللّه کارشان بى
خوشا آنان که دائم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بى
باباطاهر
«وَ هِمَّتى فى رَوحِ نَجاحِ؛ همت عالى»
خداوند، تمامی ابزار لازم براى رسیدن به تکامل و وصول به خواستهها وآرزوها را، در نهاد آدمی تعبیه نموده است. در واقع آن امدادهاى غیبى کههمگان آن را در افقهاى دور دست میجویند، در دسترس آدمی و در وجودخود او قرار دارد.
از جمله این ابزارهاى وصول به مقصود و از جمله این امدادهاى غیبى، «همتورزیدن» در انجام کارى براى رسیدن به هدف میباشد.
مرغ با پر میپرد تا آشیان پر مردم همت است اى مردمان
مولانا
بارى، اگر حقیقتاً آدمی در رسیدن به خواستهاى، همت ورزد، آن هدف را فتحخواهد نمود:
اهل همت، رخنه در سد سکندر میکنند این سبکدستان، کلید فتح را دندانهاند
صائب تبریزى
و باز به قول «صائب تبریزى»، معناى توفیق در انجام کارى، چیزى جز همتمردانه نمیباشد و در این کار، نیازى هم به انتظار بردن خضر نبى نمیباشد.
معنى توفیق غیر از همت مردانه نیست انتظار خضر بردن اى دل فرزانه چیست
و اساساً بنا به گفته محى الدین عربى در فصوص الحکم، آدمی به کمک «همت»خویش میتواند به نوعى آفرینش دست یابد. چنانچه گفته است: «اَلْعارِفُ یَخلُقُبِهِمَّتِهِ ما یَکُونُ لَهُ وُجودٌ مِنْ خارِجِ مَحَلِّ الْهِمَّهِ؛ عارف به سبب همت خود، میتواند در خارج ازمحل همت خویش،آفرینش نماید».(160)
غرض آنکه، مرکب چابک و رهوار همت میتواند آدمی را به هر جا که ارادهنمود برساند. تنها، سخن در این است که اهل همت، در مسائل مورد اهتمامشانیکسان نمیباشند. گروهى از آنها از همتى ناچیز و بلکه پست برخوردارند و همهاهتمام خویش را به امور فانى و زود گذر دنیوى معطوف ساختهاند و به تعبیرحافظ شیرازى:
چه شکرهاست در این شهر که قانع شدهاند شاهبازان طریقت به مقام مگسى
عدهاى دیگر از آدمیان نیز، همت خویش را اندکى فراتر برده، و شب و روز،در آن همت و اندیشهاند که به بهشت ابدى خداوند بار یابند که البته زهى سعادت.
ولى بلند همتتر از این دو گروه نیز وجود دارند، آنها که تمام همتشان راصرف قرب و دیدار پروردگارشان نمودند و از خدایشان تنها او را طلب نمودند.
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهى دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
سعدى
و نیز به تعبیر حافظ شیرازى:
تو و طوبى و ما و قامت یار فکر هر کس به قدر همت اوست
خلاصه سخن آنکه، در فراز مورد نظر از مناجات، امام علیهالسلام به ما میآموزد که ازخداوند، همتى عالى طلب نماییم که همان، شهود اسماء حسنایش و ره یابى بهمقام قدسش میباشد. و در سایر دعاها نیز اهل بیت علیهمالسلام از پروردگارشان،عالىترین همتها را در خواست مینمودند یا اشاره به عالىترین همت خویشکه لقاى پروردگارشان باشد مینمودند. از جمله:
امام سجاد علیهالسلام میفرماید: «اَسْئَلُکَ مِنَ الْهِمَمِ اَعْلاها؛ پروردگارا! از تو عالىترین همتهارا مسئلت مینمایم».(161)
و در جاى دیگر نیز، آن حضرت، چنین مناجات نموده است: «فَقَد اِنْقَطَعَت اِلَیْکَهِمَّتى وَ انْصَرَفَت نَحْوَکَ رَغبَتى فَاَنتَ لا غَیرُکَ مُرادى وَ لَکَ لا لِسِواکَ سَهرى وَ سُهادى ؛ خدایا!همتم به تمامی، متوجه توست و رغبتم به سمت توست. تو مراد منى نه غیر تو و شب زندهدارىو بىخوابى کشیدنهاى من براى توست نه براى غیر تو».(162)
گفت: مغناطیسِ عشّاقِ اَلَست همت عالیست کشف هر چه هست
هر که را شد همت عالى پدید هر چه جست آن چیز، حالى شد پدید
هر که را یک ذره همت داد دست کرد او خورشید را زان ذره پست
عطار
—————————–
پی نوشت:
155. اصول کافى، ج 4، صص 257 ـ 259.
156. فیه ما فیه، ص 408.
157. سفینه البحار، ج 3، ص 331.
158. طناب.
159. سفینه البحار، ج 2، ص 283.
160. خوارزمی، شرح فصوص الحکم، ص 398.
161. میزان الحکمه، ج 14، ص 6680.
162. همان.