قسمت هفدهم شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری
اِلهى اُنْظُر اِلَىَّ نَظَرَ مَنْ نادَیتَهُ فَاَجابَکَ وَ اسْتَعْمَلتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَاَطاعَکَ یا قَریباً لایَبعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یا جَواداً لایَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَه، اِلهى هَبْ لى قَلْبًا یُدْنیهِ مِنکَ شَوقُهُ وَ لِسانًا یُرفَعُ اِلَیکَ صِدقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنکَ حَقُّهُ.
معبود من! نظرى به من فرما، مانند نظر کردنت به کسى که چون ندایشان میکنى، اجابتت میکنند، و به کمک و یارى تو اطاعتت میکنند اى نزدیکى که از آنکه فریفته ات شده است دور نمیباشى و اى بخشنده اى که در حق آنکه به اجر و پاداشت امید بست، بخل نمیورزى معبود من! قلبى عطایم فرما که شوقش او را به تو نزدیک سازد و زبانى که صدق او به سویت بالا آید ونظرى که حقش موجب قرب درگاهت شود.
نکاتى از این فراز
1. تقاضاى توفیق در اجابت دعوت خداوند؛
2. استعانت از حق تعالى در اطاعت او ؛
3. نزدیکى خداوند به بندگان شیفتهاش ؛
4. ضایع نکردن اجر و پاداش سعى کنندگان ؛
5. درخواست شوق از خداوند؛
6 . از خداوند زبانى راستگو مسئلت نمودن؛
7. درخواست تقرب به سبب نظرى شایسته و نیکو.
«اِلهى اُنْظُر اِلَىَّ نَظَرَ مَن؛ تقاضاى توفیق در اجابت نداهاى خداوند»
خداوند بندگانى دارد که همواره چشم بر اشارهاى و ندایى از ناحیه حضرت دوستدارند، تا در پى آن به سر بدوند و اجابتش نمایند. زمزمه همیشگى شان این است که:
«از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن»
بدیهى است اجابت ندا و دعوت حضرت دوست، چیزى جز، حیات ابدىبراى اجابت کننده به همراه نخواهد داشت. چنانچه قرآن کریم میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ. (انفال: 24)
اى اهل ایمان، چون خدا و رسول، شما را میخوانند و دعوت میکنند،اجابت کنید تا به حیات ابد برسید.
عشق گسترده است خوانى بهر خاصان خدا میزند هر دم صلایى(116): سارِعُوا نَحْوَ اللِّقا(117)
آید از غیب این ندا هر دم به روح خاکیان سوى بزم عشق آید هر که میجوید خدا
هر که نوشد جرعهاى زان، زنده گردد جاودان هر که گردد مست از آن یابد بقا اندر فنا
فیض کاشانى
«وَاسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ؛ استعانت از خدا»
بدون دستگیرى و استعانت خداوند، هیچ کارى ممکن نمیباشد. ما در شبانهروز، حداقل ده بار در نمازهاى یومیه از پروردگارمان، کمک و یارى طلبیده وعرض میکنیم: «… وَ إِیّاکَ نَسْتَعینُ؛ تنها از تو مدد و یارى میجوییم». اطاعت از خداوندنیز بى استعانت حق ناممکن است؛ و همین دغدغه خاطر سبب شده است تامناجات کننده در این فراز از دعا، در عبادت و اطاعت پروردگارش، از ذاتمقدسش طلب دستگیرى و امداد نماید.
تو دستگیر شو اى خضر پى خجسته که من پیاده میروم و همرهان سوارانند
حافظ
«یا قَریباً لا یَبْعُدُ؛نزدیکى خداوند به دوستداران خود»
آنکه شیفته و شیداى پروردگارش میشود، او را به خود نزدیک میبیند ومیتواند او را احساس نماید، در نتیجه، شیفتگى خود را حاصل تخیل وخیالورزى نمیداند، بلکه حقیقت و جمال بىزوالى را درک و حس نموده و دربرابرش ابراز شیدایى مینماید.
خیال روى تو در هر طریق، همره ماست نسیم موى تو پیوند جان آگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
خداوند در میان جان عاشق حضور دارد و نیازى به گرد جهان گشتن براىدیدارش نمیباشد:
دل من نشان کویت ز جهان بجست عمرى که خبر نبود دل را که تو در میان جانى
عطار
«یا جَوادا لا یَبْخُل عَمَّن؛ امید ثواب و پاداش از خدا»
پروردگار، دریاى بىپایان جود و سخاوت است و آنانى را که به امید دریافتثواب و پاداشش کارى انجام میدهند، بى نصیب نمیگذارد، حتى آنان که براىدنیا سعى مینمایند از دریافت موهبت دنیوى خداوند بى بهره نمیگردند.
براى اثبات این سخن و مدعا، از آیات قرآنى ذیل مدد میجوییم: وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُوءْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ اْلآخِرَهِ نُوءْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِیالشّاکِرینَ. (آل عمران: 145)
آنکه به دنبال ثواب و نعمت دنیوى باشد، او را عطا خواهیم کرد و آنکه ثوابآخرت را میطلبد، او را نیز برخوردار خواهیم نمود و به زودى پاداششاکرین را خواهیم داد.
در سوره نساء آیه 134 نیز میفرماید: «مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیاوَ اْلآخِرَهِ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا بَصیرًا؛ هر که ثواب و نعمت دنیا را طالب است ـ بداند که ـ پس نزدخداوند، ثواب دنیا و آخرت موجود است و خداوند، شنوا و بیناست».
پس خداوند اجر و پاداش کسى را ضایع نمیفرماید، ولى این نکته را نیز تذکرداده که ثواب و اجر اخروى بهتر از پاداش دنیوى است:
وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی اْلأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُوَ لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ وَ َلأَجْرُ اْلآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ.(یوسف: 56 و 57)
و این چنین بود که یوسف را در زمین، متمکن ساختیم که هر جا خواهد،فرمانروایى کند. هر که را بخواهیم، رحمت خود را نصیب او سازیم و ما اجردنیوى نیکوکاران را ضایع نمیسازیم. و اما اجر اخروى و ثواب آخرت، براىمؤمنین و متقین، بهتر و نیکوتر است.
حاصل سخن آنکه، کسى که به امید دریافت ثواب چه در امر دنیا و چه در امرآخرت به خدا امید میبندد و دستهاى خویش را به طرفش دراز میکند، نهناامید برخواهد گشت و نه تهى دست.
برآمد تهى دستهاى نیاز ز رحمت نگردد تهیدست باز
مپندار از آن در که هرگز نبست که نومید گردد، برآورده دست
سعدى
«اِلهى هَبْ لى قَلْباً یُدْنیهَ مِنْکَ شَوْقَه؛ مرکب راهوار شوق»
در تاج خسروان به حقارت نظر کنم تا شوق روى توست مها طوق گردنم
مولانا
مرکبهایى که آدمی را به مقام قرب و دیدار خداوند میرسانند، فراوانند،همانند: مرکب علم، مرکب عبادت، مرکب اشک و مرکب شوق و مانند آنها. ولىاینان در ایفاى نقش، یکسان نمیباشند در این میان، تنها اندکى از آنها، نقشاعجابآور و تأثیر بسیار سریع در سیر دادن آدمی به طرف معبودش دارند که ازجمله آنها «مرکب راهوار شوق» میباشد.
دست در زن به شوق دوست که اوست بهر معراج اهل عشق بُراق(118)
چون به درگاه یار یابى بارپس تو بینى به دیده عشاق
که جهان مظهرست و ظاهر، دوست همه عالم پر از تجلى اوست
کمال الدین حسین خوارزمی
یحیى بن معاذ گوید: «علامت شوق، آن است که جوارح، از شهواتبازدارى».(119) و جنید گوید: «از سرّى شنیدم که گفت: شوق برترین مقام عارف بُوَد».
ز شوقت آمدم در عالم خاک ز شوقت میروم تا عالم پاک
ز شوقت در کفن خفتم به نازم ز شوقت در قیامت سرفرازم
اگر هر ذره من گوش گردد زشوق نام تو مدهوش گردد
عطار
و نیز در معناى شوق گفته شده است که: «شوق مرکبى است که قاصدان کعبهمراد را به مقصود میرساند و دوام آن با دوام محبت پیوسته است. ذوالنُّون گوید:شوق برترین درجات و عالىترین مقامات است».(120)
موهبت شوق، از جمله مواهبى است که على علیهالسلام در دعاى کمیل ازپروردگارش مسئلت نموده است: «وَ اشْتاقَ اَلى قُرْبِکَ فى الْمُشتاقین؛ پروردگارا! آنگونهام قرار ده که با شوق و به همراه مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم».
و در مناجات دوازدهم از مناجاتهاى خمسه عشر نیز میخوانیم: «اَلهىفَاجْعَلْنا مِنَ الَّذینَ تَرَسَّخَتْ اَشْجارُ الشَّوقِ اِلَیْکَ فِى حَدائِقِ صُدورِهِم؛ پروردگارا! ما را از آنانىقرار ده که نهالهاى شوق لقایت در باغ دل هایشان سبز و خرم گشته است».
شعیب علیهالسلام چندان گریست که نابینا شد، خداى تعالى چشم وى باز داد. دیگرباره بگریست چندان که نابینا شد، خداى تعالى چشم وى باز داد، دگر بار گریست،تا نابینا شد.
خداى تعالى وحى فرستاد و گفت: اگر این گریستن از امید بهشت است، منبهشت را بر تو مباح کردم و اگر از بیم دوزخ است، تو را ایمن کردم. گفت: یا رب!از شوق توست. فرمود: از بهر این شوق تو بود که پیغامبر و کلیم خویش، موسىرا ده سال خادم تو کردم.(121)
بازار شوق گرم شد آن سرو قد کجاست تا جان خود بر آتش رویش کنم سِپَند
حافظ
خداى من! اگر چه میدانم که گوهر شوق، در خور هر صدفى نمیباشد، و درهر جانى جاى نخواهد گرفت، ولى در اینکه این مروارید به کدام صدف تعلقگیرد، تنها ذرهاى از توجه و عنایت تو شرط است، پروردگارا! زمان مناجات استو خوشدلى ؛ و به گفته حافظ:
زمان خوشدلى دریاب و دُر یاب که دائم در صدف گوهر نباشد
حافظ
ما بندگانى هستیم، محتاج به رحمت و سر تا پا فقر و نیاز، و چه ثروتى بالاتر ازشوق به جمالت؟ این موهبت را از ما دریغ مدار!
چو غنچه با لب خندان به یاد مجلس شاه پیاله گیرم و از شوق جامه پاره کنم
حافظ
پروردگارا! کدام بنده توست که این سخن تو را استماع نماید و پس از آنشرمنده نگردد و آتش شوق تو در دلش شعله ور نگردد؟ «یا داود! اگر بدانند آنگروه که از من برگشتهاند چگونه منتظر ایشانم در اینکه چگونه، رفق و مدارایم،شاملشان است، همه از شوق بمیرندى و اندامهاى ایشان از دوستى من پاره پارهگردیدى. یا داود! این ارادت و شوق من است نسبت به آن کسى که از من برگشتهباشد. اما آنکه مرا جوید و مرا خواهد، شوق و ارادتم به او چون خواهد بود؟!».(122)
سخنى از غزالى درباره شوق
غزالى در کتاب «کیمیاى سعادت» در مقام بیان فضیلت و اهمیت شوق چنین میگوید:
«بدانکه هر که محبت، انکار کرد، شوق نیز انکار کرد، در دعاى رسول صلىاللهعلیهوآله است: «اَسْئَلُکَ الشَّوْقَ اِلى لِقائِکَ وَ لَذَّهَ النَّظَرِ اِلى وَجْهِکَ الْکَریم؛ مسئلت میکنم از تو، شوقدیدارت را و لذت نظر به روى کریمت را.» و گفت: خداى تعالى گوید: «طالَ شَوْقَ الابْرارِاِلى لِقائى وَ اِنّى اِلى لِقائِهِم لاشَدُّ شَوْقاً؛ شوق نیکان به دیدارم طول کشید و به درستى که من بهایشان مشتاق ترم از ایشان نسبت به من».
… همه محبان حق تعالى در این جهان و در آن جهان، میان انس و شوقمیگردند. خداى تعالى گفت: «یا داود!اهل زمین را خبر ده از من که دوست آنم کهمرا دوست دارد و همنشین آنم که با من به خلوت بنشیند، و مونس آنم که به یاد منانس گیرد و رفیق آنم که با من رفیق باشد و فرمان بردار آنم که مرا فرمان برد، و هیچبندهاى مرا دوست ندارد مگر آنکه او را دوست میدارم و بر دیگران مقدمش میدارم.
اى اهل زمین، روى به صحبت و مجالست من آورید و به من انس گیرید تا منبه شما انس گیرم، که من طینت دوستان خویش را از طینت ابراهیم، دوست خودآفریدم و موسى همراز من و محمد برگزیده من. و اما دل مشتاقان خویش از نورخود آفریدم و به جلال خود پروردم. و به بعضى انبیا وحى آمد که:
«مرا بندگانند که مرا دوست دارند و من ایشان را دوست دارم و آرزومند منندو من آرزومند ایشان، مرا یاد کنند و من ایشان را یاد کنم، نظر ایشان به من است ونظر من به ایشان، اگر شما نیز راه ایشان گیرید، شما را دوست گیرم».(123)
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چو باد ز شوق در آن تنگنا کفن بدرم
« … وَ لِساناً یُرْفَعُ اِلَیْکَ صَدْقُهُ؛ زبانى راستگو عطایم کن»
طاعت آن نیست که بر خاک نهى پیشانى صدق پیش آر که اخلاص به پیشانى نیست
یک نصیحت ز سر صدق، جهانى ارزد مشنو ار در سخنم فایده دوجْهانى نیست
سعدى
مناسب است سخن آغازین درباره اهمیت صدق و راستگویى، دعایى درهمین زمینه باشد که قرآن کریم به ما تعلیم داده است: قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَسُلْطانًا نَصیرًا. (اسرا: 80)
بگو اى رسول! پروردگارا مرا در هر کارى با صداقت وارد کن و با صداقتخارج فرما، و براى من از جانب خودت، بصیرت و یاورى برایم قرار ده.
راستگویى و صداقت در بیان، از نیکوترین صفات ـ و چنانچه اشاره خواهد شد ـیکى از صفات لازم پیامبرى است که در هر کس محقق شود، در واقع، دریچهاى ازنبوت به رویش گشوده شده است. راستگو بودن از خصال پسندیدهاى است که عقل ووجدان نیز در کنار شرع، به نیکویى آن حکم میکند، همان گونه که اگر شرعى هم در کارنبود، عقل و وجدان به تنهایى به زشتى دورویى و دروغ، اذعان مینمودند.
نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله آن گاه که در مقام نقل کرامت و ذکر ستایش از صحابى پاکباختهخویش، ابوذر غفارى قرار میگیرد، این گونه او را میستاید:
«آسمان، سایه نینداخته است و زمین در برنگرفته است کسى را که راستگوتراز اباذر باشد».(124)
نخستین وصف خوبان راستگویى است نکو بشنو که این وصف نکویى است
کسى را کاین نکویى در زبان است ز هر نیکویى اندر وى نشان است
دلى کز عشق، روشن آفتاب است فروغش بر زبان، صدق و صواب است
هر آن نقشى درون دل نهان است بر آن آیینه روشن زبان است
همان پاکیزگان، کز صفحه دل به غیر از نقش حق، کردند باطل
سخن از حسن آن رخسار گویند از آن صدق است، هر گفتار گویند
حکیم الهى قمشهاى
کاشانى گوید: «مراد از صدق، فضیلتى است راسخ در نَفْس آدمی که در اثر آن، ظاهر و باطنآدمی با هم مطابق شده و اقوالش موافق نیات او و افعالش مطابق احوال او خواهدگشت. و آن چنان که مینماید، در واقع نیز همان گونه خواهد بود».(125)
درباره صداقت و راستگویى در قرآن و حدیث،بسیار تأکید شده است که دراینجا به برخى از این آیات و روایات اشاره خواهیم کرد:
«یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ؛ اى کسانى که ایمان آوردید، تقوى پیشهکنید و با راستگویان باشید». (توبه: 119)
قالَ اللّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُخالِدینَ فیها أَبَدًا رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ. (مائده: 119)
خداوند فرمود: امروز ـ روز قیامت ـ روزى است که صداقت راستگویان بهکارشان آمد، و به حالشان نافع خواهد بود. آنها از بهشتى برخوردار خواهندشد که از زیر درختانش، نهرها جارى است و براى ابد در آن خواهند ماند.هم خدا از آنها راضى میباشد و هم آنها از خدایشان راضیند. این است همانرستگارى بزرگ.
وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ. (یونس: 2)
و بشارت ده مؤمنان را به اینکه براى آنان نزد پروردگارشان قدم صادقانه ثبتشده است.
تو لحد خویش را پر کن از زر صدق پر مکنش از مس شهوت و حرص و حسد
مولانا
امام صادق علیهالسلام میفرماید: «اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلّ لَمْ یَبْعَثُ نَبِیّاً اِلا بِصِدْقِ الْحَدیثِ وَ اَداءِ الاَمانَهِاِلَى الْبِرِّ وَ الْفاجِرِ؛ به درستى که خداى عزوجل هیچ پیامبرى را مبعوث نفرمود، مگر آنکه بایدداراى صداقت درگفتار بوده و اهل اداى امانت به صاحبش باشند، چه اینکه صاحبش نیکوکارباشد، و چه بدکار باشد».(126)
و باز فرمود: «لا تَنْظُرُوا اِلى طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ، فَاِنَّ ذلِکَ شَىْءٌ قَدْ اِعتادَه، فَلَوْتَرَکَهُ اِسْتَوْحَشَ لِذلِکَ وَ لکِن اُنْظُرُوا اِلى صِدْقِ حَدیثِهِ وَ اَداءِ اَمانَتِهِ؛ نگاه به رکوع و سجود طولانىشخص نکنید؛ زیرا چه بسا این کار برایش عادت شده باشد که اگر ترک کند به وحشت میافتد،بلکه نگاه کنید به راستگویى و امانتدارى او».(127)
حکایتى کوتاه
امام صادق علیهالسلام فرمود: همانا، اسماعیل ـ که در قرآن به عنوان یکى ازنیکان معرفىشده ـ «صادق الوعد» ـ یعنى راستگو در انجام وعده ـ نامیده شد، با مردى در جایىوعده گذاشت، و به خاطر انجام وعدهاش به مدت یک سال در آن مکان، رفت وبرگشت، تا پس از یک سال، بالاخره با آن مرد ملاقات نمود و به او گفت: هموارهدر این یک سال در انتظار تو بودم که به وعدهام عمل نمایم. و به همین سبب،خداى عزوجل او را صادق الوعد نامید.(128)
مرد باید که راستگو باشد ور ببارد بلا بر او چو تگرگ
نام مردى بر او دروغ بود کش نباشد به راست گفتن برگ
راستى را تو اعتدالى دان که ازو شاخ خشک گیرد برگ
سخن راست گو، مترس که راست نبرد روزى و نیارد برگ
جمال الدین اصفهانى
از فراز مذکور در مناجات که مسئلت میکند: «زبانى عطایم فرما که صدق آنبه طرف تو بالا آید» این گونه استفاده میشود که صدق با پروردگار عالم سنخیتو مشابهتى تام دارد، زیرادر این فراز اشاره شده است که صدق به طرف حق تعالىصعود میکند و این نیست مگر به سبب جایگاه رفیع صداقت و هم نشینى او باخداوند، که به حکم: «نوریان مر نوریان را جاذبند».(129) آنکه نور است، جذبمیکند هر آنچه را که از جنس نور است. این فراز از مناجات خود از مصادیق آیهکریمه ذیل است که میفرماید:
إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ. (فاطر: 10)
به سوى او کلام پاکیزه و نیکو بالا میرود، و عمل صالح و نیکو، آن را مرتفعمیگرداند.
از خصالى که در کرام(130) بود هیچ بهتر ز راستگویى نیست
وز فعالى که با لئام(131) بود بَتَر از کذب و از دورویى نیست
حسین بن اسعد دهستانى
«وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ؛ نگاهى شایسته به خداوند و تقرب جستن به او»
بسیارى از نگاههاى ما به پروردگارمان، هرگز شایسته مقامش نیست و دورىمانرا از حضرتش سبب خواهد شد. قضاوتهاى عجولانهمان، نگاه مشکوکمان درانجام وعدههایش، نگاه بد بینى نسبت به مهر و رحمت فراگیرش، نگاه مأیوسانهمان به حصول امداد و فرج بهنگام حضرتش در سختىها و شداید و مانند آنها،همه و همه نظرهاى ناشایست ما به مقام پروردگاریش میباشد. اما آنچه که نظرشایسته و به تعبیر این بخش از مناجات «حق نظر» به مقام کبریایىاش استقضاوتى صحیح و نیکو نسبت به همه افعال او و اعتمادى کامل به انجام وعدههاىاو، و یقینى نیکو به امدادهاى غیبى به موقع حضرتش و دهها نمونه از این دستمیباشد، که چنین نگاهى قرب آدمی را، به مقام خداوندش سبب خواهد شد.
پروردگارا! آن نگاه، عطایمان فرما که شایسته مقام ربوبى بى زوال توست، وبهره ما را از چنین نگاهى، تقرب به آستانت قرار ده!
———————————————-
پی نوشت ها:
116. ندا.
117. سرعت بگیرد به سوى دیدار.
118. مرکب.
119. رساله قشیریه، صص 567 و 576 و 580.
120. سید جعفر سجادى، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، ص 291.
121. رساله قشیریه، ص 582.
122. همان، ص 581.
123. امام محمد غزالى، کیمیاى سعادت، ج 2، صص 982 ـ 984.
124. شیخ عباس قمی، منتهى الآمال، ص 167.
125. سید جعفر سجادى، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، ص 302.
126. سفینه البحار، ج 3، ص 49 (ماده صدق).
127. همان، صص 49 و 50.
128. اصول کافى، ج 3، ص 164.
129. نوریان مر نوریان را جاذبند ناریان مر ناریان را طالبند (مولانا)
130. انسانهاى کریم.
131. انسانهاى پست.