معارف اسلامی

محمود طاهری – شرح مناجات شعبانیه (16)

قسمت شانزدهم شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری

اِلهى لَم یَکُن لى حَولٌ فَاَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصیَتِکَ اِلّا فى وَقتٍ اَیْقَظْتَنى لِمَحَبَّتِکَ وَکَما اَرَدْتَ اَنْ اَکُونَ کُنتُ فَشَکَرْتُکَ بِاِدْخالى فى کَرَمِکَ وَ لِتَطْهیرِ قَلْبى مِنْ اِوْساخِ الْغَفْلَهِ عَنْکَ.
معبود من قدرتى در ترک معصیت ندارم، مگر آنکه با استقرار محبتت دردلم، از معصیت تو اجتناب نمایم، که در این صورت، آن گونه که اراده کردى خواهم بود. پس شکرگزاریت کردم از آن رو که مرا در حریم کرمت پذیرا شدى و قلبم را از پلیدى ‏هاى غفلت از خویش تطهیر فرمودى.

نکاتى از این فراز
1. عنایت حق در اجتناب از گناهان؛
2. محبت به حق تعالى مهم‏ترین عامل دورى از معاصى؛
3. شکرگزارى از توجه خداوند؛
4. خطر غفلت.

«اِلهى لَمْ یَکُنْ لى حَوْلٌ …؛ اهمیت توفیقات الهى»
موضوع «توفیق الهى» از موضوعات مهم و قابل توجه مباحث اسلامی و عرفانىمی‏باشد و در ادبیات اسلامی نیز، به آن توجه بسیارى شده است. سعدى گوید:

جهان آفرین گر نه یارى کند کجا بنده پرهیزکارى کند

حافظ نیز می‏گوید:

به سعى خود نتوان برد پى به گوهر مقصود خیال باشد کاین راه بى‏حواله برآید

همچنین از آیات و اخبار برمی آید تا توفیق و عنایت الهى دست بنده‏اى رانگیرد، او در سیر و سلوک خویش ره به جایى نخواهد برد.

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد

حافظ

همان طور که قبلاً اشاره شده قرآن کریم، موهبت تزکیه نفس و آراستگى بهفضیلت تقوى را مشروط به عنایت و توفیق الهى دانسته و چنین می‏فرماید: وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لکِنَّ اللّهَ یُزَکّی مَنْیَشاءُ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ. (نور: 21)
و اگر فضل و عنایت الهى نصیبتان نمی‏شد، احدى از شما به موهبت تزکیهنفس دست نمی‏یافت، و لکن این خداست که هر که را خواهد توفیق تهذیبنفس داده و مهذبش می‏سازد، و خداوند، شنوا و داناست.

یک عنایت به ز صد گون اجتهاد جهد را خوف است از صد گون فِساد
ذره‏اى سایه عنایت بهتر است از هزاران کوشش طاعت پرست
جهدِ بى توفیق جان کندن بُوَد ز ارزنى کم، گر چه صد خرمن بُوَد

مولانا

امام على علیه‏السلام پیرامون اهمیت توفیق در دعاى شریف صباح می‏فرماید: اِلهى اِنْ لَمْ تَبْتَدِئْنِى الرَّحْمَهُ عَنْکَ بِحُسْنِ التَّوفیقِ فَمَنِ السّالِکُ بى اِلَیْکَ فىواضِحِ الطَّریقِ.

پروردگارا! اگر لطف و رحمتت در اول مرا به حسن توفیق رهنمون نمی‏گشت،چه کسى مرا در راه روشن به سوى تو هدایت می‏کرد.

نه خود می‏رود هر که جویان اوست به نفعش کشان می‏برد لطف دوست

سعدى

«اَلاّ فى وَقْتٍ اَیْقَظْتَنى لِمَحَبَّتِک؛ توفیق الهى در قالب محبت»
دلى دارم خریدار محبت کزو گرم است بازار محبت
لباسى بافتم بر قامت دل ز پود محنت و تار محبت

در این فراز از مناجات، یقظه و بیدارى حاصل از محبت الهى در حق بندهخاستگاه توفیق ربوبى در انصراف و اجتناب بنده از نافرمانى حق تعالى، معرفىشده است. توضیح آنکه در این عبارت، به بهترین نوعِ «توفیق»، که محبت بنده بهخدایش باشد، اشاره شده است. به عبارت دیگر،عالى‏ترین مصداق توفیق الهىدر حق بنده آن است که پرتوى از محبت خویش را در قلب انسان می‏افکند وجانش را از مهر و دوستى نسبت به خویش، شعله‏ور سازد، در نتیجه این«محبت»، بنده از هر آنچه مورد کراهت محبوبش می‏باشد اجتناب نموده و سببمی‏شود که خود را آن گونه می‏سازد که معشوقش می‏پسندد.
در بیان «محبت الهى» و اینکه اگر محبت بر قلب انسانى سایه افکند، چه برکاتىنصیب او خواهد گردید، مناسب است از روایاتى دراین زمینه کمک گیریم:
امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: حُبُّ اللّه‏ِ اِذا اَضاءَ عَلى سَرِّ عَبْدٍ اَخْلاهُ عَنْ کُلِّ شاغِلٍ وَ کُلُّ ذِکْرٍ سِوَى اللّه‏ِ ظُلْمَهٌ وَالْمُحِبُّ اَخْلَصُ النّاسِ سِرّاً للّه‏ِ تَعالى وَ اَصْدَقُهُم قَولاً وَ اَوْفاهُم عَهْداً.(106)
هرگاه نور محبت خدا بر درون بنده‏اى بتابد، او را از هر مشغله دیگرى، فارغمی‏گرداند؛ هر یادى جز خدا، تاریکى است؛ آنکه خدا را دوست می‏دارد، بهبرکت این حب و دوستى، خالص‏ترین مردم و راستگوترین آنهاست و درعهد و پیمان از همه وفادارتر است.
و نیز فرمود:
فَما اَوحَى اللّه‏ُ تَعالى اِلى داودَ علیه‏السلام : یا داودَ: مَنْ اَحَبَّ حَبیباً صَدَقَ قَولَهُ وَ مَن رَضِىَبِحَبیبٍ رَضِىَ بِفِعلِهِ، وَ مَن وَثِقَ بِحَبیبٍ اِعْتَمَدَ عَلَیهِ وَ مَنِ اشْتاقَ اِلى حَبیبٍ جَدَّفِى السَّیرِ اِلَیْهِ.(107)
خداى تعالى به داود علیه‏السلام وحى فرمود: اى داود! هر کس محبوبى را دوستبدارد، نتیجه‏اش آن است که سخنش را می‏پذیرد و تصدیق می‏کند، و هر کهاز محبوبى خوشش آید، حاصلش آن است که از کارهاى او راضى خواهدبود، و هر که به محبوبى اعتماد کند، ثمره‏اش آن است که به او تکیه خواهدکرد، و هر که شیفته محبوبى باشد، براى ملاقات و دیدار با او سعى و تلاشمی‏نماید.

حکایت
عیسى علیه‏السلام به قومی بگذشت زار و ضعیف، گفت: شما را چه رسید؟ گفتند: از بیمحق تعالى، بگداختیم. گفت: حق است بر خداى تعالى که شما را ایمن کند ازعذاب. به قومی دیگر بگذشت، از ایشان زارتر و نزارتر و ضعیف‏تر. گفت: شما راچه رسیده است؟ گفتند: آرزوى بهشت، ما را بگداخت، گفت: حق است بر خداىتعالى که شما را به آرزوى خویش در رساند.
به قومی دیگر بگذشت از این هر دو ضعیف‏تر و نزارتر و روى ایشان،چون نور می‏تافت. گفت: شما را چه رسیده است؟ گفتند: دوستى خدا ما رابگداخت. باایشان بنشست و گفت: شما مقربانید و مرا به مجالست شما امرفرموده‏اند.(108)

چنان پر شد فضاى سینه از دوست که فکر خویش گم شد از ضمیرم

حافظ

نبى اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در فرازى دل‏نشین فرمودند: اَلّهُمَّ ارْزُقْنى حُبَّکَ وَ حُبَّ مَنْ اَحَبَّک وَ حُبَّ مَنْ یُقَرِّبُنى اِلى حُبِّکَ وَ اجْعَلْحُبَّکَ اَحَبَّ اِلَىَّ مِنَ الْماءِ الْبارِدِ.(109)

بار خدایا! مرا دوستى خویش روزى کن و دوستى دوستان خویش و دوستىآن را که مرا به دوستى تو نزدیک گرداند، و دوستى خود را بر من دوست‏ترگردان از آب سرد بر تشنه.

مرا تو غایت مقصودى از جهان اى دوست هزار جان عزیزت فداى جان اى دوست
چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم که یاد می نکند عهد آشیان اى دوست
دلى شکسته و جانى نهاده بر کف دوست بگو بیار که گویم بگیر هان اى دوست
تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود هنوز مهر تو باشد در استخوان اى دوست
مرا رضاى تو باید نه زندگانى خویش اگر مراد تو قتلست وارهان اى دوست

سعدى

نکته دیگر درباره این موضوع، آنکه،اگر شجره محبت الهى در سرزمین دلى،بروید، نه تنها از میوه‏هاى آویزان بر شاخه‏هاى آن، گام برداشتن به سوى رضایتمحبوب و دورى از ناپسند است، بلکه ثمرات بسیار ارزشمند دیگر از این شجرهمحبت حاصل می‏شود که عبارتند از:

اینکه تنها به انگیزه محبت الهى ـ ونه به انگیزه شوق به بهشت و یا خوف ازدوزخ ـ محبوبش را می‏پرستد و عبادت می‏کند؛ چنین عبادتى، ارزشمندترین وگرانقدرترین،نوع عبادت می‏باشد که آن را عبادت آزادگان نامیده‏اند. چنانچه ازامام صادق علیه‏السلام در این رابطه چنین نقل شده است که:

اِنَّ الْعُبّادَ ثَلاثَهٌ قَوْمٌ عَبَدُو اللّه‏َ عَزَّوَجَلّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبادَهُ الْعَبیدِ وَ قَومٌ عَبَدُو اللّهَتَبارَکَ وَ تَعالى طَلَبَ الثَّوابِ، فَتِلْکَ عِبادَهُ الاُجْرآءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُو اللّه‏ عَزَّوَجَلّ حُبّاًلَهُ فَتِلْکَ عِبادَهُ الاَحْرارِ وَ هِىَ اَفْضَلُ الْعِبادَه.(110)
عبادت کنندگان بر سه دسته‏اند: گروهى خداى عزوجل را از ترس عبادتمی‏کنند و این عبادت بردگانست؛ مردمی که خداى تعالى را به طمع ثوابعبادت می‏کنند که این عبادت مزدوران است؛ دسته‏اى نیز خداى عزوجل رابه خاطر حب به او و دوستى به حضرتش عبادت می‏نمایند و این، عبادتآزادگان، و برترین و بهترین عبادت می‏باشد.

خواجه عبداللّه‏ انصارى می‏گوید: «من چه دانستم که مزدور اوست که بهشتباقى او را حظ است. و عارف اوست که در آرزوى یک لحظه ست. من چه دانستمکه مزدور در آرزوى حور و قصور است و عارف در بحر عیان، غرقه نور است».(111)
نکته آخر اینکه، بنده‏اى که از کوثر زلال محبت نوشیده است، به یمن اینمحبت به محبوب که در واقع، بعد از عنایت و محبت محبوب وى نسبت به اوحاصل شده است، نزد دیگران نیز عزیز شده و مهر و دوستى او در دل دیگران نیزمستقر خواهد گشت. نبى اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در این باره فرموده است:
اِذا اَحَبَّ اللّه‏ُ عَبْداً مِنْ اُمَّتى قَذَفَ فى قُلوبِ اَصْفِیائِهِ وَ اَرواحِ مَلائِکَتِهِ وَ سُکّانِعَرْشِهِ مَحَبَّتَهُ لِیُحِبُّوهُ، فَذلِکَ الْمُحِبُّ حَقّاً طُوبى لَهُ ثُمَّ طُوبى لَهُ وَ لَهُ عِنْدَ اللّه‏ِشَفاعَهٌ یَوْمَ الْقِیامَه.(112)
وقتى که خداوند بنده‏اى ازامت مرا دوست بدارد، محبت او را در قلبمردمان برگزیده نزد خداوند و ارواح ملایکه و ساکنان عرش می‏اندازد، تاهمه آنها او را دوست بدارند این است عظمت آنکه محبت خداوند در قلبشقرار گرفته است. گوارا و مبارک باد بر او و او در روز قیامت نزد پروردگارش،صاحب مقام شفاعت خواهد بود.

«وَ کَما اَرَدْتَ اَنْ اَکونَ کُنْتَ فَشَکَرْتُک…؛ مقام شکرگزارى»
در این فراز از مناجات، شکر دو نعمت خداوند، ادا شده است: یکى آنکه، خداونداو را در دایره گسترده کرمش داخل نموده و دیگر آنکه پروردگار، قلب او را ازپلیدى غفلت پاکیزه کرده است:

تو را خداى چو از ورطه‏اى رهایى داد همان به که پیوسته شکر آن گویى
به کام خود چو رسیدى، به شکر لب جنبان که او سزاست که شکرش به صد زبان گویى

از جمله موضوعاتى که در قرآن مجید به آن اهتمام بسیارى شده و انسان‏ها رابدان توصیه نموده، موضوع شکر نعمت‏هاى الهى است.
نکته‏اى که باید به آن اشاره کرد اینکه «شکرگزارى» تأثیرى مستقیم در افزایشنعمت‏ها دارد و در مقابل، ناسپاسى از مهم‏ترین عوامل مؤثر در سلب و نابودىنعمت‏ها است. و در توضیح این سخن اشاره به نکته‏اى دقیق، خالى از لطفنمی‏باشد و آن اینکه: جهان هستى از ادراک و شعورى مرموز و پنهانى برخورداراست، همان گونه که مولانا گفته است:

نطق آب و نطق خاک و نطق گل هست محسوس زبان اهل دل
گر تو را از غیب چشمی باز شد جمله ذرات جهان هم راز شد
جمله ذرات زمین و آسمان با تو می‏گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم با شما نامحرمان ما خامشیم

بنابراین، جهان، هدفمند است. کور و کر نیست و از حیات و ادراک بهره‏مندمی‏باشد. حال که جهان اطراف ما و نعمت‏هاى الهى از نوعى شعور و فهم برخورداراست، بنابراین به اعمال و اندیشه‏هاى ما کاملاً حساس بوده و به نوعى با ما و حرکات مادر تعامل می‏باشد. از جمله آنکه این نعمت‏هاى الهى آن گاه که از ما احساس شکرگزارىو قدردانى دریابند و به این وسیله قابلیت دریافت این نعمت‏ها را حس کنند، با رویىگشاده، خود را بیش از پیش و فراوان و گسترده در اختیار ما خواهند گذاشت.
اما در مقابل، اگر جهان اطرافمان با نعمت‏هاى انبوهش،از کسى و یا ملتىناسپاسى و قدرناشناسى و اسراف و تبذیر و مانند آنها را احساس نماید عدمقابلیت آنها را در دریافت نعمت‏هاى الهى اثبات کرده و در نتیجه از عرضه کردنخود بر آنها دریغ خواهند کرد و خود را از دسترس آنها دور نگه خواهند داشت،اگر هم در اختیارشان قرار گیرند، به خاطر روح ناسپاسى آنها، بر آنان لذت بخشو گوارا و نشاط آور نخواهند بود.
جان راجر می‏گوید:
ما از خوبى‏ها و نعمت‏هایى که در اطرافمان و یا در وجودمان است آگاهنمی‏شویم، و وقتى آگاه نشدیم، قدر آنها را نمی‏شناسیم و چون قدر نعمت راندانیم، شکرگزارى نمی‏کنیم و در نتیجه، احساس شادمانى و لذت نمی‏نماییم.اولاً ناشکرى باعث می‏شود که از نعمت‏هایى که داریم لذت نبریم، ثانیاًناشکرى باعث می‏شود که بر نعمت‏هاى ما افزوده نگردد. اگر شما بخواهیدهدیه‏اى بدهید، به چه کسى آن را هدیه می‏دهید؟ به کسى که واقعاً ممنونمی‏شود و تشکر می‏کند، نه به کسى که هیچ اهمیتى به آن نمی‏دهد؛ جهان نیزچنین است. نعمت را به کسى می‏دهد که قدر آن را بداند.(113)
کاترین پاندر نیز می‏گوید:
حمد و ثناء قدرتمندترین شیوه دعاست. حمد و ثنا و شکرگزارى، یکایکیاخته‏هاى تن را زنده می‏کند. هیچ گاه اقتدار ستایش را دست کم نگیرید. نهتنها شاه کلید زندگى، بلکه پادزهر ناخوشى‏هاى دنیاست. آرام و خاموش، ازصبح تا شام، شاکر و حق شناس باشید. قدما معتقد بودند اگر یک نفر به آوازکلام، حمد و ستایش بر لب آورد، قدرت ده انسان را خواهد داشت. در طولسرگردانى قوم یهود در صحرا، به آنها نشان داده شد که رنج‏ها و محنت‏هایشان،نه به علت اراده خدا، بلکه به علت ناشکرى و نافرمانى خودشان بوده است.(114)

چون که هر روزه، نو به نو آید از خدا نعمتى، ز من گنهى
من خود از شکر آن و خجلت این نتوانم شدن به هیچ رهى
شکر نعمت هماره بگذارد هر که نعمت برد ز پادشهى
وانکه تقصیر کرد و عذر نخواست حاصلش چیست؟ نامه سیهى

وقار شیرازى

«وَ لِتَطْهیرِ قَلْبى مِنْ اَوْساخِ الْغَفْلَهِ؛ پلیدى غفلت»
غفلت می‏تواند شامل غفلت از یاد خدا، غفلت از مکر و خطر شیطان، غفلت ازآخرت، غفلت از فرصت‏ها و مانند آنها باشد که در هر صورت موجب به دامانداختن آدمی در وادى خسران و زیان خواهد شد.
از این رو، در این فراز، مناجات کننده به سبب رهایى از خطر غفلت، خداوندرا سپاس می‏گوید.

گر به قدر یک نفس غافل شدى دور، صد فرسنگ از منزل شدى

اقبال لاهورى

قرآن کریم بارها خطر غفلت را به آدمیان گوشزد نموده است و آنها را از رذیلهغفلت که سبب گرفتار آمدن آنان در دام تباهى و هلاکت خواهد شد، منع نمودهاست. اینک به برخى از این آیات اشاره خواهد شد:
وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خیفَهً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِوَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ. (اعراف: 205)
پروردگار خویش را در درون خود، با زارى و ترس و با صداى آهسته درسحرگاهان و شامگاهان یاد کن، و ازغافلان مباش.

هنگام سپیده دم خروس سحرى دانى که چرا همی کند نوحه گرى؟
یعنى که نمودند در آیینه صبح کز عمر شبى گذشت و تو بى‏خبرى

خیام

اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَهٍ مُعْرِضُونَ. (انبیا: 1) زمان حساب مردم نزدیک شده است، در حالى که آنان در غفلت بوده و ازمحاسبه خویش در روز قیامت، روگردانند.

إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْآیاتِنا غافِلُونَ أُولئِکَ مَأْواهُمُ النّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ. (یونس: 7 و 8)

کسانى که امیدى به دیدار ما ندارند و به زندگى دنیا خشنود شده و به آناطمینان و اعتماد نمودند، آنها که از آیات و نشانه‏هاى ما غافلند، جایگاه آنانآتش است، به سبب اعمالى که خود انجام می‏دادند.

امام على علیه‏السلام در خطبه «متقین» در ذکر یکى از اوصاف پرهیزکاران می‏فرماید:

اِنْ کانَ فى الْغافِلینَ کُتِبَ فى الذّاکِرینَ وَ اِنْ کانَ فى الذّاکِرینَ لَمْ یَکْتُبْ مِنَاْلغافِلینَ.(115)

ـ پرهیزکار ـ اگر در میان غافلان باشد، در شمار یادکنندگان خدا قلمدادمی‏شود و اگر در میان یادکنندگان خدا باشد، در زمره غافلان نوشته نمی‏شود.

جور دوران و هر آن رنجى که هست سهل‏تر از بعد حق و غفلت است
زانکه اینها بگذرند، آن نگذرد دولت، آن دارد که جان آگه بَرَد

مولانا

————————-
پی نوشتها:

106. مصباح الشریعه، ص 412.
107. میزان الحکمه، ج 2، ص 958.
108. احمدعلى رجایى بخارایى، فرهنگ اشعار حافظ، ص 602.
109. همان، ص 601.
110. اصول کافى، ج 3، ص 131 و 132.
111. میبدى، کشف الاسرار، ج 1، ص 469.
112. مصباح الشریعه، ص 413.
113. جان راجر و پیتر مک ویلیامز، دارندگى، صص 14، 63 و 95.
114. کاترین پاندر، قانون شفا، صص 83 ، 84 و 87 .
115. نهج البلاغه، خطبه 193.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا