تفاوت کسانى که معجزه می کردند، با نوابغ چه بوده است؟

تفاوت کسانى که معجزه می کردند، با نوابغ چه بوده است؟

برخى از تفاوت هاى آنان عبارت است از:
1. نوابغ، معمولا در محیط هاى علمی ظهور می کنند و آن چه را می دانند انجام می دهند؛ نه آن چه را مردم می خواهند و نیز کارشان همیشه در محدوده معینى است؛ ولى پیامبران در میان توده مردم ظهور می کردند و معجزات آنان هیچ گونه محدودیتى نداشت و طبق درخواست مردم (البته مردمی که جویاى حق بودند؛ نه بهانه جویان) صورت می گرفت.
2. کار نوابغ از سنخ بشرى است؛ در حدّى بالاتر از حدّ عادى؛ در حالى که معجزه و کار انبیا از نوع کار بشرى نیست؛ زیرا نبوغ نوابغ جهان و استعداد فراوان و کم نظیر آنان تفاوت اساسى و جوهرى با نبوت دارد.
علم و ره آورد پیامبران از نوع شهود و یافتن حضورى است؛ نه از سنخ فکر و دانش حصولى. فکر و دانش حصولى، مربوط به مفاهیم ذهنى و تصورات و تصدیقات است که همگى قابل تعلیم و تعلّم و انتقال می باشد؛ ولى شهود پیامبران چنین نیست؛ به همین جهت اعجاز پیامبران، راه تعلیم و تعلّم ندارد.
اگر کسى از نوابغ باشد، بالاخره در طىّ اعصار و قرون، همتاى او خواهد آمد؛ ولى کسى که درس نخوانده و امّى است، ره آوردى ویژه دارد و به همه دانشمندان و نوابغ جهان پیشنهاد مبارزه می کند؛ براى نمونه، پیامبر اکرم(ص) از همگان دعوت می کند تا سوره کوچکى مانند قرآن بزرگ او بیاورند؛ این هماوردطلبى نشان می دهد که نبوت پیامبران، غیر از نبوغ نوابغ است. اگر پیامبر نابغه باشد، دیگر نوابغ جهان نیز باید بتوانند در مسائل عقلى و علمی و اخلاقى، مانند ره آورد او بیاورند و اگر نمی توانند، براى آن است که راه نبوغ با راه نبوت تفاوت اساسى دارد.
3. اخلاق و رفتار صاحب اعجاز، لزوماً منطبق بر عالى ترین رفتارهاى انسانى است؛ در حالى که در نوابغ لزوماً چنین نیست.
4. نوابغ، معمولا با تعلیم و تربیت، استعدادهاى درونى خود را شکوفا می سازند و بدون تحصیل علم و تمرین، قادر بر انجام دادن کارى نیستند؛ ولى چنان که بیان شد، این موضوع در مورد انبیا صادق نیست.

5 . معجزه کنندگان، اهداف والایى دارند که براى اثبات آن، معجزه انجام می دهند؛ ولى کار نوابغ این گونه نیست؛ بلکه معمولا فعالیت شان براى کسب شهرت و یا جمع مال و ثروت و … می باشد317.
—————
317. ر.ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج7، ص281؛ جعفر سبحانى، الالهیات فى الکتاب و السنه، ج3، ص100 ـ 106؛ عبدالله جوادى آملى، قرآن در قرآن، ج1، ص158 ـ 160.

خروج از نسخه موبایل