قسمت چهارم شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری
اِلهى اِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلَىَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ؛ اِلهى کَاَنّى بِنَفْسى واقِفَهٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ اَظَلَّها حُسْنُ تَوَکُّلى عَلَیْکَ فَقُلْتَ ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ تَغَّمَدْتَنى بِعَفْوِک.
معبود من! اگر من شایستگى دریافت رحمت تو را ندارم، از تو سزاوار است که با گشایش پهناورت بر من ببخشایى؛ معبود من! می بینم که نزدیک است نفس من در محضرت و رو در روى تو قرار گیرد، در حالى که بر نفس من نیکویى توکلم بر تو، سایه افکنده است. تو هر آنچه که سزاوار است میگویى و مرا در عفو و چشم پوشى خود غرق میکنى.
نکاتى از این فراز
1. شایستگى نداشتن بندگان براى کسب رحمت الهى؛
2. توکل و تکیه بر خدا و غرق شدن در دریاى عفو او.
«اِلهى اِنْ کنتُ غیرَ مُستأهِل؛ شروط نبودن قابلیت براى دریافتِ رحمت الهى»
ز میان آنچه اهلبیت علیهمالسلام در مناجاتهایشان مطرح کردهاند این بوده است که ازپروردگارشان، میخواستند که با آنها آن گونه که سزاوار خداوندى اوست رفتارکند، نه آن چنان که در خورِ آنها است؛ یعنى خداوند به فضل و بزرگوارى وکبریایى خود نظر افکند نه به اعمال ناقص و ناچیز و اندکِ بندگانش.
براى نمونه، در دعاى پر فیض سمات این عبارت دو بار ذکر شده است: «وَافْعَلْبى ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ لا تَفْعَلْ بى ما اَنَا اَهْلُه؛ پروردگارا! با من آنچه سزاوار توست رفتار نما و آن گونهکه لیاقت من است رفتار منما».
و نیز در دعاى کمیل میخوانیم: «وَافْعَلْ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ؛ خدایا! با من، آن گونه که تواهلِ آنى معامله فرما.»
آنچه از مطلب فوق استفاده میشود این است که امام علیهالسلام میخواهد بگوید:اگر من، سزاوار دریافت رحمتت نمیباشم، تو اهل جود و رحمتى ـ و از اینطریق مرا مشمول رحمتت خواهى نمود ـ . از این عبارت، نکته دیگرى نیزمیتوان استفاده نمود و آن اینکه: ناچیز شمردن خویش و اعمال نیک خود و چشمدوختن به جود و رحمت خداوندى، از جمله معارفى است که در جاى جاىادعیه اهل بیت علیهم السلام مشهود و سایه گستر میباشد. همان گونه که سید الساجدین دردعاى ابوحمزه ثمالى این گونه به خداوند خویش عرضه می دارد: وَ ما اَنَا یا رَبِّ وَ ما خَطَرى هَبْنى بِفَضْلِکَ وَ تَصَدَّقْ عَلَىَّ بِعَفْوِکَ.
من که می باشم اى پروردگار من! و چه مقامی نزد تو دارم؟ مرا به فضل وکرَمت ببخش و به عفو رحمتت بر من منت گذار.
و در جاى دیگر می فرماید: مَولانا فَقَدْ عَلِمْنا ما نَسْتَوْجِبُ بِاَعْمالِنا وَ لکِنْ عِلْمُکَ فینا و عِلْمُنا بِاَنَّکَ لا تَصْرِفُناعَنْکَ وَ اِنْ کُنّا غَیْرَ مُسْتَوْجِبینَ لِرَحْمَتِکَ فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلَیْنا وَ علىالْمُذْنِبینَ بِفَضْلِ سَعَتِکَ فَامْنُنْ عَلَیْنا بِما اَنْتَ اَهْلَهُ.
مولاى ما! ما میدانیم که به سبب اعمال ناشایست خود، چیزى جز محرومیاز رحمتت را مستحق نیستیم، لکن اینکه تو به احوال ما و فقر و بیچارگى ماآگاهى و اینکه میدانیم که از درگاه فیضت محروم باز نمیگردیم، ما را بهدرگاه کَرَمت امیدوار میکند و اگر چه مستوجب رحمت تو نمیباشیم، اما توشایسته آنى که بر ما و گنهکاران به فضل و رحمتِ وسیعت، جود و بخششکنى. پس تو به آنچه سزاوار بزرگوارى توست بر ما احسان فرما.
حاصل سخن آنکه، عبارتِ مورد بحث از مناجات، در مقام بیان این نکته استکه: بنده به هر حالى شایستگى دریافت رحمتِ الهى را ندارد، بلکه این خداونداست که فضل و رحمتش بندهاش را در مییابد و او را مورد مهرِ خود قرار می دهد.
«اِلهى کَاَنّى بِنَفْسى واقِفَهٌ بَیْنَ یَدَیْکَ؛ توکل بر خداوند»
توکل بر خداوند بزرگ، یکى از آموزههاى قرآنى و وحیانى و از خصلتهاىبسیار پسندیدهاى است که هیچ پیامبر و امام و بزرگى از این صفت بىبهره نبودهاست.
در قرآن کریم آمده است: «و مَنْ یَتَوَکَّلُ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ هر که به خداوند توکّل کند،خدا او را کفایت می کند.» (طلاق: 3)
در آیه دیگر، توکل را علامت مؤمن بودنِ شخص دانسته و چنین فرمودهاست: «وَ عَلَى اللّهِ فَتَوَکَّلُوا اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛ اگر مؤمن هستید بر خدا توکّل کنید». (مائده: 23)
و در اخبار نیز از امام صادق علیه السلام وارد شده است که فرمود: «اِنَّ الْغِنا وَ الْعِزَّ یَجُولانِفَاِذا ظَفَرا بِمَوْضِعِ التَّوَکُّلِ اَوْطَنا؛ بى نیازى و عزت در حرکتند هنگامی که محل توکل را بیابند، درآنجا وطن می گزینند».(41)
همچنین پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در شب معراج از پیشگاه خداوند سؤال کرد:پروردگارا! «اَىُّ الْاَعْمالِ اَفْضَلُ»؟ چه عملى از همه اعمال، برتر است؟
خداوند متعال فرمود: «لَیْسَ شَىْءٌ عِنْدى اَفْضَلَ مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَىَّ و الرِّضا بِما قَسَمْتُ؛چیزى در نزد من، با فضیلتتر و برتر از توکل بر من، و خشنودى به آنچه قسمت کرده امنیست».(42)
سالک راه توکل ز بلا محفوظ است پیش سیمرغ، رهِ امن و خطرناک، یکى است
لامع
سنایى نیز گوید:
گر توکل تو را بر اوست همی خود بدانى که رزق از اوست همی
پس به کوى توکل آور رخت بعد از آنت پذیره آید بخت
در توکل یک سخن بشنو تا نمانى به دست دیو، گِرو
معناى توکل
به بیانى ساده، معناى توکل اینکه: آدمی در هر اقدام و کارى که انجام میدهد، قبلاز هر چیز، به مشیت و خواست خداوند نظر داشته باشد و اعتماد اصلى او در واقعدر هر حالى و در هر کارى، به خداوند بزرگ باشد نه چیز دیگر.
و نیز در معناى توکل گفته اند:
«توکل به معناى واگذارى شخص است امور خود را بر مالک خود و اعتماد بروکالت او، و مالک شخص، کسى است که مقتدر باشد بر مصالح شخص. وبالجمله، توکل، دلبستگى و اعتماد کامل به پروردگار است و این مقام، از کمالمعرفت است، زیرا انسان هر اندازه خدا را بهتر بشناسد و از قدرت و رحمت وحکمت او زیادتر آگاه گردد، دلبستگى او به آن ذات بى همتا، زیادتر گردد.
توکل، مقام والایى است که جز خواص از عرفا و موحدان، آن را درک نمیکنند. بهطور کلى، معیار شناختن توکل، اعتماد به حق است و گسستن از غیر».(43)
چون تو رو از غیر حق برتافتى نقدِ اسرار توکل یافتى
این بنا را هر که میخواهد ثبات مرده باید بود او را در حیات
حسینى هروى
همچنین از پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله نقل شده که فرمود: از پیکِ وحىِ خدا، جبرئیل پرسیدم، توکل چیست؟ گفت: اَلْعِلْمُ بِاَنَّ الْمَخْلُوقَ لا یَضُرُّ وَ لا یَنْفَعُ، وَ لا یُعْطى وَ لا یَمْنَعُ وَ اِسْتِعْمالُ الْیَأْسِ مِنَالْخَلْقِ فَاِذا کانَ الْعَبْدُ کَذلِکَ لَمْ یَعْمَلْ لِاَحَدٍ سِوَى اللّهِ وَ لَمْ یَطْمَعْ سِوَى اللّهِ فَهذاهُوَ التَّوَکُّلُ.
توکل، آگاهى و علم به این واقعیت است که مخلوق نه زیان می رساند و نه نفعو نه عطاى واقعى به دستِ آنهاست و نه آنکه منع از عطا در اصل به دستآنهاست. و نیز توکل چشم پوشیدن از خلق است. پس هرگاه، بندهاى به چنین معرفتى دست پیدا نمود، جز براى خدا کار نمی کند و از غیر او امیدى ندارد.پس این است معناى توکل.(44)
نیست کسبى از توکل خوبتر چیست از تفویض، خود محبوبتر؟
آنکه او از آسمان باران دهد هم تواند کو ز رحمت نان دهد
آنکه با اسباب روزى داده بود بى سبب هم میتواند اى عُنود
مولانا
بارى امام علیه السلام در این فراز از مناجات، با سرمایه نفیس توکل به پیشگاه خداوندمی رود، و حداقل ثمره اى که از شجره طوباى «توکل» نصیب خویش می سازد،میوه خوشگوار عفو و غفران الهى می باشد، همانگونه که پس از آن فرمود: «فَقُلْتَما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنى بِعَفْوِکَ؛ پس تو اى خدا، آنچه سزاوار تو بود گفتى و مرا دردریاى عفوت غرق کردى».
توکل بر غیر خدا
تمام موجودات جهان هستى، ذاتا فقیرند و از خود چیزى ندارند و اگر هم واجدچیزى باشند، از خودشان نیست، بلکه اِفاضه خداوند در حق آنان میباشد.
تو چو جانى ما مثالِ دست و پا قبض و بسطِ دست از جان شد روا
تو چو عقلى ما مثال این زبان این زبان از عقل دارد صد بیان
تو مثال شادى و ما خندهایم که نتیجه شادى فرخندهایم
روز و نور و مَکْسَب و تابم تویى شب قرار و خلوت و خوابم تویى
مولانا
چنانچه در قرآن نیز آمده است: «یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ؛ اى مردم! همه شما فقیر و محتاجیدبه خدا، و خدا بى نیاز و ستوده صفات می باشد». (فاطر: 15)
زانکه محتاجند این خلقان، همه از گدایى گیر تا سلطان همه
مولانا
بنابراین، چون مخلوقات، ذاتا فقیر بوده و چیزى از خود ندارند؛ هر که درگرفتارىها خداى خویش را که تمام حاجتها به دست او و تمام نیکىها در خانهاوست فراموش کند، و به آستانه غیر او که در واقع، فقیر و بى نوا می باشند پناه آورد، تهى دست و فقیر و مسکین، بازخواهد گشت.
در این رابطه، روایتى دلنشین وجود دارد، که ذکر آن، زینت این نوشتارخواهد بود:
امام صادق علیه السلام فرمود: که خداى تبارک و تعالى می فرماید: «به عزت و جلالم سوگند آرزوى هرکس را که به غیر من امید بندد، به نومیدى قطع می کنم و نزد مردم بر او جامه خوارى می پوشم، و او را از تقرب خود می رانم و از فضلم دور می کنم. او در گرفتارى ها به غیر من آرزو می بندد، در صورتى که(رفع) گرفتارى ها به دست من است و به غیر من امیدوار می شود و در فکر خوددرِ خانه جز مرا می کوبد، با آنکه کلیدهاى همه درهاى بسته نزد من است و درِخانه من براى کسى که مرا بخواند باز است.
کیست که در گرفتارى هاى خود به من امید بندد و من امیدش را قطع کرده باشم؟کیست که در کارهاى بزرگش به من امیدوار گشته و من امیدش را از خود بریده باشم.
مگر آن بنده نمی داند که چون حادثه اى از حوادثِ من، او را بکوبد، کسى جز به اذنِمن آن را از او برندارد؟ اگر همه اهل آسمانها و زمین به من امید بندند، و به هر یک ازآنها به اندازه امیدوارى همه دهم، به قدر عضو مورچهاى از مُلکِ من کاسته نشود».(45)
در این بازار عطّاران مرو هر سو چو بیکاران به دُکّان کسى بنشین که در دُکّان شکر دارد
نه هر کِلکى شِکَر دارد نه هر زیرى زِبَر دارد نه هر چشمی نظر دارد، نه هر بحرى گُهر دارد
مولانا
نکته آخر
توکل کردن بر خدا به معناى رها نمودن اسباب و ترک تلاش نیست، بلکه مقصوداین است که آدمی هر کارى را از راه اسبابش انجام دهد و در حدّ توان، بکوشد،ولى نتیجه را به مسبّب الاسباب یعنى خداوند واگذارد و از او خواهان باشد.
علامه مجلسى در این باره می گوید: «معناى توکل، ترک تلاش نیست و نیز معناى آن دست یازیدن به امورخطرناک به هواىِ توکل بر خداوند، نمیباشد، بلکه شخصى باید به وسایل واسباب، براى وصول به مقصودش متوسل شود، بدون حرص و هرگونه افراط کارى. چیزى که هست اینکه اعتماد اصلى و واقعى او به سعى و تلاش و اسبابنباشد، بلکه اعتماد او بر مسبّب الاسباب باشد».(46)
چنانچه در حکایتى آمده است: «مردى به همراهِ شترش، نزد پیامبر صلىاللهعلیهوآله آمد وگفت: یا رسول اللّه! میخواهم شترم را رها کنم و بر خدا توکل کنم که از آنمحافظت کند تا من برگردم. پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: این سخن ناصحیح است، بلکه توباید ابتدا شتر را ببندى و آنگاه بر خدا توکل کنى».(47)
گفت آرى گر توکل رهبرست این سبب هم سنت پیغمبرست
گفت پیغمبر به آواز بلند با توکل زانوى اُشتر ببند
رمزِ الکاسب حبیبُ اللّه شنو از توکّل، در سبب کاهل مشو
مولانا
————————————–
پی نوشت:
41.اصول کافى، ج 3، ص 105.
42. سفینه البحار، ج 4، ص 744. (ماده وَکَلَ).
43. سیدجعفر سجادى، فرهنگِ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، ص 145.
44. بحارالانوار، ج 15، ص 14.
45. اصول کافى، ج 3، صص 108 و 109.
46. سفینه البحار، ج 4، ص 744.
47.رساله قشیریّه، ص 247.