حضرت آیت الله مظاهری در ادامه جلسه های درس اخلاق خود در شرح چهل حدیث، حدیث سی و سوّم ، دو عامل را پرواز مستقیم به بهشت برشمرده اند که مبحث حاضر به رضایت به مقدّرات الهی به عنوان عامل دوم اختصاص یافته است که در ادامه می آید.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»
بحث جلسۀ گذشته، به شرح روایتی از پیامبر گرامی«صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم» اختصاص داشت که در آن می فرمایند:
«إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ أَنْبَتَ اللَّهُ تَعَالَى لِطَائِفَهٍ مِنْ أُمَّتِی أَجْنِحَهً فَیَطِیرُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ إِلَى الْجِنَانِ یَسْرَحُونَ فِیهَا وَ یَتَنَعَّمُونَ کَیْفَ شَاءُوا فَتَقُولُ لَهُمُ الْمَلَائِکَهُ هَلْ رَأَیْتُمُ الْحِسَابَ فَیَقُولُونَ مَا رَأَیْنَا حِسَاباً فَیَقُولُونَ هَلْ جُزْتُمُ الصِّرَاطَ فَیَقُولُونَ مَا رَأَیْنَا صِرَاطاً فَیَقُولُونَ هَلْ رَأَیْتُمْ جَهَنَّمَ فَیَقُولُونَ مَا رَأَیْنَا شَیْئاً فَتَقُولُ الْمَلَائِکَهُ مِنْ أُمَّهِ مَنْ أَنْتُمْ فَیَقُولُونَ مِنْ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ ص فَیَقُولُونَ نَشَدْنَاکُمُ اللَّهَ حَدِّثُونَا مَا کَانَتْ أَعْمَالُکُمْ فِی الدُّنْیَا فَیَقُولُونَ خَصْلَتَانِ کَانَتَا فِینَا فَبَلَّغَنَا اللَّهُ هَذِهِ الدَّرَجَهَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ فَیَقُولُونَ وَ مَا هُمَا فَیَقُولُونَ کُنَّا إِذَا خَلَوْنَا نَسْتَحِی أَنْ نَعْصِیَهُ وَ نَرْضَى بِالْیَسِیرِ مِمَّا قُسِمَ لَنَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَهُ حَقٌّ لَکُمْ هَذَا»[1]؛ وقتی قیامت میشود، خداوند متعال به طائفهای از امّت من، دو بال عطا میفرماید و بهوسیلۀ آن دو بال، به سرعت، از قبرهای خود به سوی بهشت پرواز میکنند. در بهشت جای میگیرند و هر نعمتی که بخواهند، برخوردار میگردند.
ملائکه از آنها سؤال میکنند که شما محاسبۀ اعمال و صراط و جهنّم را دیدید؟ یعنی مواقف قیامت را چگونه گذراندید که به بهشت رسیدید؟ آنان پاسخ میدهند: ما چیزی ندیدیم. منظور اینکه، از ما حسابی نخواستند و بدون بازجویی آمدیم.
ملائکه میگویند: شما چه طایفهای هستید؟ از امت کدام پیغمبرید؟ آنها پاسخ میدهند: ما از امت محمد«صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم» هستیم. ملائکه میپرسند: در دنیا چه کردید که به این مقام رسیدید؟
آنها میگویند: ما دو خصلت داشتیم و خداوند به فضل و رحمت خود، ما را به این مرتبه رسانید. خصلت اوّل اینکه: ما در خلوت، مرتکب گناه نمیشدیم، یعنی خلوت و جلوت برای ما تفاوت نداشت و همانطور که در بین مردم مراقب بودیم معصیت نکنیم، در خلوت و در نهان نیز گناه نمیکردیم.
دوم: توانسته بودیم مقام تسلیم و رضا به دست آوریم؛ یعنی به آنچه قسمت ما شده بود، راضی بودیم. ملائکه به آنها میگویند: حق شماست که به چنین مقامی دست یافتهاید.
در آن جلسه، قدری راجع به عامل اوّل ورود مستقیم به بهشت که «اجتناب از گناه، در خلوت» بود، صحبت کردیم. در این جلسه به شرح فراز بعدی روایت، یعنی عامل دوّم ورود مستقیم و بدون محاسبۀ آدمیان به بهشت، خواهیم پرداخت.
دومین عاملی که سبب میشود اهل بهشت، صاحب بال شوند و به سوی جایگاه ابدی خود در بهشت پرواز کنند، «تسلیم و رضا» در برابر اوامر و مقدّرات الهی است.
تسلیم و رضا، گاهی در برابر اوامر و نواهی الهی، نظیر انجام واجبات و عبادات و اجتناب از گناهان و نیز اطاعت از دستورات خداوند سبحان است. مثل حضرت ابراهیم«سلاماللهعلیه» که نسبت به دستور خداوند، برای ذبح فرزندش، تسلیم و رضا بود. خداوند به ابراهیم دستور داد که همسر و فرزند خردسالش را به بیابانی ببرد و در آنجا تنها بگذارد. ابراهیم«سلاماللهعلیه» بدون چون و چرا، به فرمان الهی عمل کرد. پس از سالها دوری، ابراهیم به دستور خداوند، به مکّه رفت و با کمک اسماعیل، خانۀ کعبه را بازسازی کرد. سپس خداوند فرمان داد تا حج بهجا بیاورند. پس از اعمال حج، خداوند به ابراهیم فرمود که اسماعیل را در قربانگاه، قربانی کند. حضرت ابراهیم«سلاماللهعلیه» که تسلیم أوامر الهی بود، به این فرمان خداوند نیز سر سپرد. حتی فرزند عزیزش، اسماعیل نیز تسلیم امر خدا شد و گفت: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ»[2].
قرآن کریم دربارۀ مقام تسلیم حضرت ابراهیم«سلاماللهعلیه» میفرماید: «إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِ الْعالَمینَ»[3].
گاهی نیز تسلیم و رضا، در برابر مقدّرات خداوند تعالی است. قرآن کریم میفرماید: هرچه در عالَم هستی وجود دارد، با نظم و مقدار ویژهای، همگی از خزانۀ علم الهی سرچشمه گرفته و به دست قدرت او موجود شده است: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»[4]
بلاها و مصیبتهایی نظیر مرگ ناگهانی فرزند، که انسان در رخداد آن تقصیر ندارد، از جمله مقدّرات الهی است.
باید توجه شود که مصائب و مشکلات، در سه دسته بررسی میشوند. دستۀ اوّل مشکلاتی هستند که وقوع آنها تقصیر خود انسان است. قرآن کریم میفرماید: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ»[5]؛ این مصیبتها دستاورد اعمال خود شماست و خداوند سبحان، بسیاری از اعمالتان را ندیده میگیرد و میبخشد، وگرنه بیش از این دچار بلا میشدید. در اینگونه مصیبتها، «رضایت به بلا» بدون توبه، بازگشت، جبران و تلاش برای اصلاح وضعیّت، فایدهای ندارد.
دستۀ دوّم، بلاهایی است که جبر جامعه برای انسان پدید میآورد و خودش در وقوع مصیبت، نقش و تقصیری نداشته است. نظیر وقتی که اکثر افراد مرتکب گناه میشوند و اشخاص بیگناه نیز مجبورند به آتش گناه دیگران بسوزند.
دستۀ سوّم، مصائبی هستند که از سوی خداوند تعالی برای آزمایش بنده یا ارتقای درجه و نظایر آن، به بندگان میرسد. در واقع خود بندگان و اجتماع آنها، هیچ تقصیری در وقوع این نوع بلاها ندارند. این بلاها، از «الطاف خفیّۀ» خداوند است.
الطاف خفیّه، به الطافی گفته میشود که ظاهر آن بلا و مصیبت است و معمولاً با سختی همراه میگردد، امّا باطن آن، نعمتی از جانب خداوند سبحان است که از دید بندگان مخفی میماند. در مقابل این الطاف، «الطاف جلیّۀ» خداوند متعال است که بهصورت آشکار به بندگان میرسد و برای همه قابل درک است.
بهطور خلاصه باید گفت: اگر آدمی در برابر الطاف خفیّه و مصیبتهایی که خودش در رخداد آنها نقشی نداشته، «تسلیم و رضا» باشد، یعنی گلایه و شکایت از خدا نکند و شاکر الطاف خفیّه باشد، ثواب فراوانی میبرد و سبب ارتقای رتبۀ معنوی او خواهد شد. حتی در روایات داریم، به مقام «صدّیقین» که مقام والایی است، خواهد رسید. در حدیثی از امام صادق«سلاماللهعلیه» آمده است: خداوند تعالی میفرماید: بندۀ مؤمن خود را از حالتی به حالت دیگر درنمیآورم، مگر آنکه حالت جدید را برایش برتر قرار میدهم. پس باید به تقدیر من راضی و بر بلا صبور باشد و شکر نعمت من را بهجا آورد. در اینصورت، ای محمّد، نام او را در شمار «صدّیقین» نزد خودم خواهم نوشت.[6]
تسلیم و رضا، دو رکن از ارکان ایمان هستند. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: «الْإِیمَانُ أَرْبَعَهُ أَرْکَانٍ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّوَکُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ تَفْوِیضُ الْأَمْرِ إِلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِیمُ لِأَمْرِ اللَّهِ»[7]؛ ایمان چهار رکن دارد که عبارتند از: رضایت به قضای الهی، توکّل به خدا، واگذاری امور به حقتعالی و تسلیم در برابر اوامر خداوند.
رسیدن به مقام تسلیم و رضا، هرچند از نظر «عملی» و در مقام «باور»، بسیار سخت است، امّا از حیث «علمی» و از نظر «دانستن» خیلی آسان است؛ به خاطر اینکه اگر کسی خداوند را قبول داشته باشد، یعنی خدا را، خدا بداند، حتی اگر توحید او با تقلید عوامانه به دست آمده باشد و بداند که خدا هست، او را مستجمع جمیع صفات کمالات میداند، او را عادل میداند و به قدرت او اقرار دارد، همچنین خداوند را عالم میداند، در نتیجه میفهمد که هرچه از خداوند سر بزند صحیح است، قدرت دارد و هرچه بندگان بخواهند میتواند به آنها عنایت فرماید، علم به احوال خلایق دارد و مصائب و مشکلات آنان را میداند، رئوف است و رأفت او از همه بیشتر است و مهربانتر از او نسبت به بندگانش وجود ندارد. امام صادق میفرمایند: «إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللَّهِ أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[8]؛ داناترین مردم نسبت به خدا، راضىترین آنها از خداى عزّوجل است.
همه، چه خواص و چه عوام، علم به تسلیم و رضا را دارند. بنابراین خوب میتوانند بدانند که اگر بلاها و مصیبتها، از طرف خود بندگان نباشد، مصلحت و حکمتی در آن است، هر چند خودشان به آن مصلحت یا حکمت پی نبرند. مثلاً در فقدان فرزند، انسان باید به این فکر کند که اگر فرزندش از دنیا نمیرفت، ولی در جوانی گناهکار و لاابالی میشد و علاوه بر خودش، پدر و مادر را نیز دچار نابودی و بیآبرویی میکرد، خوب بود؟ پس حتماً در فقدان او حکمت و مصلحتی نهفته است.
وقتی مصلحت باشد، باید انسان تسلیم و راضی شود. گاهی انسان میداند آنچه واقع شده به مصلحت اوست، بنابراین تسلیم میشود، اما نمیتواند راضی گردد و مرتبۀ والاتر آن است که علاوه بر تسلیم، راضی هم باشد و مصیبت خود را از الطاف خفیّۀ خداوند تعالی بداند.
هر آدمی میتواند با استفاده از برهانهای خداشناسی، از نظر علمی، تسلیم و رضا پیدا کند، مخصوصاً با برهان فطرت، عمق جان انسان تسلیم و رضا را میداند، علم او نیز شهودی است.
اگر چنین علمی راجع به تسلیم و رضا برای انسان پیدا نشود، به عبارت دیگر اگر کسی نداند که باید در برابر مصلحت و حکمت خداوند، تسلیم و به آن راضی باشد، خداشناسی او ضعیف است، توحیدش اشکال دارد و عدالت خدا را نفهمیده است.
بنابراین، دانستن تسلیم و رضا از لحاظ علمی خیلی آسان است؛ امّا باید توجه شود که این مرتبه از تسلیم و رضا، گرچه لازم است، ولی کاربرد عملی ندارد. به قول مولوی:
پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود
در مباحث معنوی، علم خوب است، لازم است، امّا کاربرد ندارد. از جمله در مبحث قضا و قدر، دانستنیها به کار نمیآید. شاهد عرض اینکه اگر به یک نفر انسان معمولی گفته شود: خداوند عادل نیست، عصبانی میشود و گوینده را کافر میداند و اگر بتواند او را به سختی تنبیه میکند. امّا خودش با اینکه میداند خدا عادل است، در مشکلات از خدا گله میکند. یعنی علم او به عدالت خداوند کاربردی نیست و در عمل، خودش خداوند را عادل نمیداند.
آنچه در این زمینه کاربرد دارد، «باور قلبی» است، یعنی انسان قلباً باور کند که خدا عادل است، قادر است، عالم است، رئوف است، حکیم است و آنچه واقع میشود و خود انسان یا جامعه، در آن تقصیر ندارد، صددرصد بر وفق حکمت و بر طبق مصلحت است و به آن راضی باشد.
امام سجاد«سلاماللهعلیه» در دعای ابوحمزۀ ثمالی، چنین باوری را از خداوند متعال درخواست دارند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ إِیمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَ یَقِیناً صَادِقاً حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ یُصِیبَنِی إِلَّا مَا کَتَبْتَ لِی وَ رَضِّنِی مِنَ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین»[9]
این باور و عمل بر طبق آن، سبب میشود انسان در قیامت، دو بال پیدا کند و از قبر، مستقیم به جایگاه خود در بهشت پرواز نماید. در اثر این باور قلبی انسان مصیبت را نه تنها مصیبت نمیداند، بلکه از الطاف خفیّۀ خداوند بر میشمرد و حتی آن را بهتر از نعمت میداند و شکر آن را بهجا میآورد.
از امام صادق«سلاماللهعلیه» روایت شده است که هرگاه نعمتی به رسول خدا«صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم» میرسید، میفرمودند: «الْحَمْدُ لِلهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَهِ» و آنگاه که با امر ناخوشایندی مواجه میشدند، میفرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِ حَالٍ»[10].
راوی میگوید: از امام صادق«سلاماللهعلیه» سؤال کردم: مؤمن چگونه شناخته میشود؟ یعنی ویژگی او چیست؟ امام«سلاماللهعلیه» فرمودند: تسلیم در برابر خداست و در غم و شادی، در سختی و آسانی، راضی به رضای اوست.[11]
امام حسین«سلاماللهعلیه» هنگام حرکت به سمت کربلا فرمودند: «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْتِ»[12]. آن امام عزیز، در روز عاشورا نیز در حالی که صدای مبارکش، در اثر ضعف و جراحت، جوهر نداشت و نمیتوانستند بلند حرف بزنند؛ امّا زیر لب چنین زمزمه میکردند: «یَا إلهی صَبرًا عَلى قَضائِکَ وَ لا مَعبُودَ سِواکَ یَا غیَاثَ المُسْتَغیثینَ»[13].
من نمیدانم باباطاهر تا چه اندازه به این مقامها دست یافته، امّا در شعر عالی میگوید که:
یکــی درد و یکـی درمــان پسنــدد یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران پسنــدم آنچــه را جانـان پسندد
البته خداوند برای کسی بد نمیخواهد و هرچه از جانب او به بندگان برسد نیکوست. پیامبر گرامی«صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم»، در حدیثی به روایت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: «فِی کُلِ قَضَاءِ اللَّهِ خِیَرَهٌ لِلْمُؤْمِن»[14]؛ در هر قضاى خداوند، برای مؤمن، خیر و نیکی وجود دارد.
البته ظاهر برخی وقایع، تلخ و سخت است، امّا باز هم همان تلخی و سختی به نفع بندگان و به مصلحت آنها خواهد بود. به قول قرآن شریف: «وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون»[15].
امام سجّاد«سلاماللهعلیه» میفرمایند: کسی که به مقدّر الهی، چه مورد علاقۀ او و چه مورد نفرت او باشد، راضی گردد، خداوند سبحان از بین آنچه او دوست دارد یا دوست ندارد، تنها چیزی که برایش بهتر است را مقدّر میفرماید.[16]
قرآن کریم در آیهای میفرماید: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[17] مردان خدا، اولیای خدا، آناناند که تسلیم و رضا را باور کردهاند و در اثر این باور، غم گذشته را نمیخورند و نسبت به آینده نگرانی ندارند. امام صادق«سلاماللهعلیه» میفرمایند: رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» هیچگاه نفرمودند: ای کاش فلان امر، این چنین نشده بود.[18]
برخورداری از نفس مطمئنّه، سبب میشود انسان، واقعاً به مقدّرات الهی راضی باشد. آنگاه به او خطاب میشود: ای بندۀ من که نفس مطمئنّه پیدا کردهای! ای کسی که من از تو راضی هستم، تو هم از من راضی هستی، نزد خودم بیا: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ، ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ، راضِیَهً مَرْضِیَّهً، فَادْخُلِی فِی عِبادِی، وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»[19].
قرآن کریم، به بهشت رضوان که جایگاه اخصّالخواص است، مقام عنداللهی میگوید.
اگر انسان به برابر مقدّرات الهی، راضی باشد، به مقامهای والایی در دنیا و آخرت دست مییابد و پاداش فراوانی خواهد برد، امّا چنانچه نسبت به تقدیرش ناراضی باشد، اوّلاً نارضایتی او نوعی ناسپاسی از خداوند است و بهتعبیر امام صادق«سلاماللهعلیه» خداوند سبحان را در تقدیر خود مورد اتّهام و بدبینی قرار داده است: «مَنْ لَمْ یَرْضَ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اتَّهَمَ اللَّهَ تَعَالَى فِی قَضَائِهِ»[20]
ثانیاً نارضایتی او قضا را تغییر نمیدهد و فقط او را از اجر و ثواب و کسب درجات معنوی محروم میسازد. چنانکه امام باقر«سلاماللهعلیه» میفرمایند: «مَنْ رَضِیَ بِالْقَضَاءِ أَتَى عَلَیْهِ الْقَضَاءُ وَ عَظَّمَ اللَّهُ أَجْرَهُ وَ مَنْ سَخِطَ الْقَضَاءَ مَضَى عَلَیْهِ الْقَضَاءُ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ أَجْرَهُ»[21]؛ هرکه به قضای الهی راضی باشد، آن قضا بر وی فرود میآید و خداوند تعالی اجر عظیم به او میدهد. و هرکس از قضای الهی ناراضی باشد، آن قضا بر وی میگذرد، در حالی که اجر و پاداشی نخواهد برد.
به قول معروف، چنین کسی هم چوب را میخورد و هم مجبور است پیاز را بخورد.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» برای تسلیت و تعزیت به کسی که فرزند خود را از دست داده بود، فرمودند: «إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَیْکَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَیْکَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُور»[22]؛ اگر صبور و شکیبا باشى، تقدیر الهى بر تو جارى می شود و تو مستحقّ پاداش هستی، و اگر صبور نباشی و بىتابى کنى نیز تقدیر الهى بر تو جارى می شود، ولی سنگینی گناه آن برای تو میماند.
[1]. بحارالأنوار، ج 100، ص 18.
[2]. صافات، 102: «اى پدر من! آنچه را مأمورى، بکن؛ ان شاء اللّه مرا از شکیبایان خواهى یافت.»
[3]. بقره، 131: «هنگامی که پروردگارش به او فرمود: تسلیم شو، گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم.»
[4]. حجر، 21: «و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه هاى آن نزد ماست، و ما آن را جز به اندازهاى معیّن فرو نمی فرستیم.»
[5]. شورى، 30: «و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست، و [خدا] از بسیارى درمی گذرد.»
[6] . الکافی، ج2، ص61.
[7]. الکافی، ج2، ص56.
[8]. الکافی، ج2، ص60.
[9]. اقبال الاعمال، ج 1، ص 76.
[10]. الکافی، ج 2، ص 97.
[11]. الکافی، ج2، ص62.
[12]. بحار الأنوار، ج 44، ص 367.
[13]. ینابیع المودّه، ج 3، ص 82.
[14]. التوحید، ص 371.
[15]. بقره، 216: و بسا چیزى را خوش ندارید و آن براى شما بهتر است، و بسا چیزى را دوست دارید و آن براى شما بدتر است، و خدا میداند و شما نمیدانید.
[16]. الکافی، ج2، ص60.
[17]. یونس، 12: «آگاه باشید، که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین میشوند.»
[18]. الکافی، ج2، ص63.
[19]. فجر، 27تا30: «اى نفس مطمئنّه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد. و در میان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو.»
[20]. بحار الأنوار، ج75، ص190.
[21]. الکافی، ج2، ص62.
[22]. نهجالبلاغه، حکمت 291.