لزوم تعظیم روز بیست و هفتم رجب از دیدگاه عقل

لزوم تعظیم روز بیست و هفتم رجب از دیدگاه عقل (اقبال الاعمال)

الجزء الثانی؛ الباب الثامن فیما نذکره مما یختص بشهر رجب و برکاته و ما نختاره من عباداته و خیراته‏ و فیه فصول‏، فصل فیما نذکره من تعظیم الیوم السابع و العشرین من رجب بالمعقول‏
جلد دوم؛ باب هشتم: اعمال مخصوص ماه رجب و برکات و خیرات آن، فصل نود و سوم، لزوم تعظیم روز بیست و هفتم رجب از دیدگاه عقل:

اعلم أن الرحمه التی نشرت على العباد و بشرت بسعاده الدنیا و المعاد بالإذن لسید المرسلین ص و على ذریته‏ الطاهرین فی أن یظهر رسالته عن رب العالمین إلى الخلائق أجمعین کانت السعاده بإشراق شموسها و تعظیمها و تقدیمها [و تقدیسها] على قدر ما أحیا الله جل جلاله بنبوته من موات الألباب و أظهر بقدس رسالته من الآداب و فتح بهدایته من الأبواب إلى الصواب و ذلک مقام یعجز عن بیانه منطق اللسان و القلم و الکتاب و لا تحصیه الخواطر و لا تطلع على معانیه البصائر و لا تعرف له عددا (قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً)[1] و أنت إذا أنصفت علمت أن الأمم کانت تائهه فی الضلال و قد أحاط بها استحقاق الاستیصال و قد کانت الیهود فی قیود ضلالها لمخالفه موسى ع و النصارى هالکه بسوء مقالها فی عیسى ع و العرب و من تابعها سالکه سبیل الدواب و الأنعام و فاقده لفوائد الأحلام بعباده الأصنام و بحر الغضب من الله جل جلاله قد أشرف على أرواح أهل العدوان و أمواج العطب قد أحاطت بنفوس ذوی الطغیان و نیران العذاب قد تعلقت بالرقاب و سعت إلى الفتک بالأجساد و رسل الانتقام قد أشمتت بأهل الإلحاد و العناد و قلوب الأعداء و الحساد و أهل الضلال ذوو عیون غیر ناظره و عقول غیر حاضره و قلوب غیر باصره و جوارح غیر ناضره و قد خذل بعض بعضا بلسان الحال من شده تلک الأهوال فبعث محمد ص من مجلس الغضب و المقت و العذاب و إنکاله إلى الأمم المتعرضه لتعجیل العقاب و استیصاله و هو واحد فی العیان منفرد عن الإخوان و الأعوان یرید مقاتله جمیع من فی الوجود من أهل الجحود برأی قد احتوى على مسالک الأداء [الآراء] و استوى على ممالک الأقویاء و جنان قد خضع له إمکان الإبطال و بیان قد خشع له لسان أهل المقال و الفعال و نور قد رجعت جیوش الظلمات به مکسوره و رءوس الجهالات بلهبه مقهوره و قدم قد مشى على الرءوس و النفوس و همم [هم‏] قد حکمت بإزاله الضرر و النحوس فسرى نسیم أرج ذلک التمکین و التلقین [التعلین‏] و روج حیاه ذلک السبق للأولین و الآخرین فی الیوم السابع و العشرین من شهر رجب بالعجب و شرف المنقلب و استشقته [فاستنشقه‏] عقول کانت هامده أو بائده و استیقظت به قلوب کانت راقده و جرى شراب العافیه بکأس آرائه العالیه فی أماکن أسقام الأنام فطردها و أحاط بجیوش النحوس فشردها و تهدد نفوس العقول المتهجمه على الغفول فأبعدها حتى ألفها بعد الافتراق فی الآفاق و عطفها على الوفاق و الاتفاق و أجلسها على بساط الوداد و الاتحاد و حماها عن مهاوی الهلکه و الفساد فما ظنک بمن هذا بعض أوصافه و من ذا یقدر على شرح ما شرفه الله جل جلاله به من ألطافه و بأی بیان أو لسان أو جنان یقدر على وصف مواهبه و إسعافه و لقد دعونا العقل إلى الکشف فذهل فدعونا القلب إلى الوصف فوجل فدعونا اللسان إلى البیان فاستقال فدعونا القلم إلى الإمکان فذل و تزلزل و زال فدعونا الجوارح جارحه بعد جارحه فشردت عنا هاربه و نازحه فاستسلمنا لما یدل علیه لسان الحال من کمال ذلک الإقبال و استعنا بصاحب القوه المعظمه لذاته أن یعرفنا قدر ذلک الیوم السعید و جسیم هباته و صلاته و أن یعلمنا کیفیه الشکر على ما عجزنا عن وصفه و یلهمنا کشف ما أقررنا بالقصور عن کشفه و یقبل بنا على ما یرید من القبول و تعظیم المرسل و الرسول‏

نیکبختى حاصل از درخشش آفتاب رحمتى که در اثر اذن خداوند-جلّ جلاله-به سرور رسولان-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-و فرزندان پاک او مبنى بر آشکارا نمودن رسالت خویش از سوى پروردگار جهانیان به همه‌ى آفریده‌ها، بر بندگان گسترده شد و مژده‌ى نیکبختى دنیا و آخرت را داد و لزوم تعظیم و مقدم داشتن آن به اندازه‌ى احیاى خردهاى مرده‌اى که در اثر نبوت آن حضرت توسط خداوند-جلّ جلاله-صورت گرفته و آدابى که به واسطه‌ى رسالت مقدس او آشکارا گردید و درهاى هدایت به راه‌هاى درست که به واسطه‌ى راهنمایى او گشوده شد، ارزش دارد و زبان سخن، قلم و نگارش از بیان آن عاجز است و خواطر انسان‌ها نمی‌تواند آن را به شماره درآورد و بصیرت انسان نیز توان آگاهى از معانى آن را نداشته و نمی‌تواند آن را به شماره درآورد؛ که: « بگو: اگر دریا مرکب شود و سخنان پروردگارم را بنویسند، قطعا پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، دریا پایان می‌یابد، هرچند نظیر آن دریا را به مدد آن بیاوریم.» تو نیز اگر انصاف به خرج دهى، پى خواهى برد که پیش از ظهور رسالت پیامبر اکرم-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-امت‌ها سرگشته بودند و در گمراهى به سر می‌بردند و استحقاق نابودى و ریشه‌کن شدن، آن‌ها را فراگرفته بود؛ یهود به خاطر مخالفت با حضرت موسى-علیه السّلام-در بندهاى گمراهى گرفتار و نصارى به واسطه‌ى سخن زشت درباره‌ى حضرت عیسى-علیه السّلام-در هلاکت به سر می‌بردند و عرب و پیروان آن‌ها در راه جانوران و چهارپایان رهسپار گردیده و به واسطه‌ى بت‌پرستى نعمت عقل را از دست داده بودند و دریاى خشم خداوند-جلّ جلاله-بر دشمنان احاطه کرده و امواج هلاکت جان طغیان‌گران را فراگرفته و آتش عذاب بر آن‌ها مسلط شده و تن آنان را به سوى مرگ پیش می‌برد و پیک‌هاى انتقام، منحرفان و معاندان و دل دشمنان و حاسدان و گمراهان را فراگرفته بود، هم آنان که چشم داشتند ولى نمی‌دیدند و عقل داشتند ولى درک نمی‌کردند و دل داشتند ولى فاقد بصیرت بودند و اعضا و جوارح داشتند، ولى هیچ‌یک از آن‌ها طراوت لازم را نداشت و همگى از شدت امور هولناک یادشده، یکدیگر را تنها گذاشته و دست از یارى همدیگر کشیده بودند. در این حال، خداوند-جلّ جلاله-از جایگاه غضب و خشم و عذاب و کیفر بر امت‌هایى که متعرض شتاب عذاب و نابودى الهى بودند، حضرت محمد-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-را به پیامبرى برانگیخت، در حالى که او تک‌وتنها و بى‌یاور بود و با تمام منکران موجود، سر جنگ داشت؛ ولى داراى اندیشه و نظرى بود که همه‌ى نظرها را فراگرفته و بر ممالک همه‌ى نیرومندان چیره گردیده بود و دلى که همه‌ى پهلوانان در برابر او خاضع و فروتن بودند و بیانى که زبان همه‌ى گویندگان و اهل عمل در برابر آن خاشع بود و نورى که لشکرهاى تاریکى را شکست داد و سرکردگان گمراهان را با شعله‌هاى قهر خود خاموش ساخت و گامی که بر روى سرها و جان‌ها قدم گذاشت و همتى که به نابودى همه‌ى آسیب‌ها و نافرخندگى‌ها حکم راند. بدین‌سان، در روز بیست و هفتم رجب، با شگفتى و مقام والا، نسیم بوى خوش قدرت و دانش او در پیچید و پیش تاخت و حیات و زندگانى را براى همه‌ى پیشینیان و نسل‌هاى متأخر به هدیه آورد و عقل‌هایى که خاموش یا نابود بودند، آن را استشمام کرده و دل‌هایى که در خواب بودند، بیدار شدند و جام‌هاى دیدگاه‌هاى عالى در جان افراد بیمار شراب عافیت ریخت و آنان را طرد کرد و بر لشکرهاى نافرخندگى احاطه کرد و آن‌ها را تاراند و عقل او هجوم آورد و عقول آن‌ها را برشکست و آن‌ها را به دور راند، تا این‌که همه‌ى آن‌ها را بعد از آنکه از یکدیگر جدایى گرفته و در نواحى مختلف می‌زیستند، در یکجا گرد آورد و همه را نسبت به یکدیگر متفق و مهربان نمود و بر سر بساط مهر و اتحاد نشاند و از پرتگاه‌هاى هلاکت و تباهى نجات داد. بنابراین، درباره‌ى شخصیتى که چنین اوصافى را دارا است، چگونه می‌اندیشى و چه کسى می‌تواند الطافى را که خداوند-جلّ جلاله-او را بدان مشرف ساخته، شرح دهد؟ ! و با کدامین بیان و زبان و دل می‌توان مواهب و یارى‌هاى خداوند به او را توصیف کرد؟ ! که ما زبان را به بیان فراخواندیم و دچار لغزش شد و قلم را به نگارش در حدّ توان دعوت کردیم و لغزید و دچار اضطراب شد و به زمین افتاد و بدین‌سان همه‌ى اعضا و جوارح خویش را فرا خواندیم و همگى کناره گرفتند و گریختند و به دور رفتند. از این‌رو، بر کمال اقبال و توجهى که زبان حال، ما را بدان رهنمون می‌گردد، سرسپرده و از صاحب آن مقام عظیم که ذاتا آن مقام را دارا است، درخواست یارى می‌کنیم که ارزش این روز فرخنده و بخشش‌ها و پاداش‌هاى موجود در آن را به ما بشناساند و چگونگى سپاسگزارى در برابر آنچه را که ما از توصیف آن عاجزیم، به ما بیاموزد و کشف آنچه را که به کوتاهى در اطلاع از آن اقرار داریم، به ما الهام کند و بر ما توجه نموده و ما را به پذیرش و تعظیم خود که فرستنده‌ى رسول است و نیز بر بزرگداشت رسول خود آن‌گونه که از ما می‌خواهد، مؤفق گرداند.

[1]) سوره‌ى کهف، آیه‌ى  109

خروج از نسخه موبایل