روانشناسی موفقیت در نویسندگی- بخش اول
چشمانداز
آنچه از این پس با عنوان «روانشناسی موفقیت در نویسندگی» ارائه میشود، روشهای کاربردی برای نویسنده شدن است. معیارهای روانشناختیِ موفقیت در به کارگیری این روشها را به همراه این مباحث مطرح میکنیم. در این سلسله مقالات میکوشیم مطالب تجربه شده و قابل اجرا در قلمرو نویسندگی را ـ به ویژه برای مبلّغان گرامی ـ به زبان ساده عرضه کنیم.شما خوانندگان هوشمند، به موازات مطالعه این نوشتار، گام به گام با آن همراه میشوید و با اجرای توصیهها و تمرینهای مربوط به هر بخش، در وادی نویسندگی پیشرفت میکنید.فروتنانه از شما خوانندگان فرهیخته خواهشمندیم که ما را از موهبت انتقادات سازنده و پیشنهادات ارزنده خود بهرهمند سازید تا در بهبود کیفی این نوشته از آنها استفاده کنیم.پرسشِ آغازین؛ پاسخ نوین
آنان که به نویسندگی علاقهمندند و در خود ذوق نویسندگی مییابند یا ضرورتِ هنر نویسندگی را دریافتهاند، نخستین پرسشی که در ذهنشان جوانه میزند، این است که «برای نویسنده شدن از کجا باید آغاز کنیم؟»؛ «چه کنیم که بتوانیم آنچه را در ذهن و دلِ خود داریم، به رساترین و شیواترین وجه بنویسیم؟»شاید به شیوه رایج، در پاسخ این پرسش، گفته شود که «برای نویسنده شدن باید از آیین نگارش و روش نوشتن آغاز کنیم». امّا ما بر این باوریم که برای نویسنده شدن و موفقیت در این زمینه باید از «نویسنده» آغاز کنیم؛ یعنی از کسی که میخواهد بنویسد. «نوشته» که اثر و معلول نویسنده و بازتابِ اندیشه اوست، در رتبه بعدی قرار دارد. از این رو در آغاز باید از شاخصهای روانیِ لازم برای موفقیت در نویسندگی بحث کنیم.شبکه معرفتیِ موفقیتآمیز
از آنجا که شخصیت آدمی همان اندیشه اوست (ای برادر تو همین اندیشهای)، جدول شخصیت او را شبکهای از اندیشههای در هم تنیده، شکل میدهد؛ از این رو شبکه معرفتیِ ویژهای لازم است تا آدمی بتواند با بهرهمندیِ هوشمندانه از آن جدولِ معرفتی، به حلِّ «معّمای موفقیت در نویسندگی» نایل آید.تاروپودِ «ذهن و دلِ یک نویسنده موفق» از اندیشهها و احساسهای موفقیّتآمیزِ او بافته شده است و بافت قلبی و ذهنی او از آفَتِ اُفتآورِ ناامیدی مصون است.«خودارزیابی» در عرصه نویسندگی آنچنان آسان است که از هماکنون میتوانی پیشبینی کنی که آیا در نویسندگی موفّق خواهی شد یا نه؟ به این صورت که ببینی آیا واقعا «فکر میکنی در نویسندگی میتوانی موفق شوی یا نه؟». اگر شناخت، فکر و باورت این باشد که میتوانی موفق شوی، قطعا این هویّتِ معرفتیِ خود باورانه، تو را به اقدامهای عالی در وادی نویسندگی وادار میکند و اقدامهای قاطعانه تو، خود باوریات را به ثمر مینشاند؛ یعنی در عرصه نویسندگی میدرخشی و لذّتِ نوشتن و عزّتِ «زکاتِ علم بخشیدن» را میچشی و عشق را بذل و ایثار میکنی.امّا اگر کسی شناخت، فکر و باورش از خودش این باشد که نمیتواند در نویسندگی موفّق شود، این هویّت معرفتیِ خود شکنانه، او را به قهقرا میبرد و اراده هر گونه اقدام سازنده در عرصه نوشتن را از او میگیرد و بر اثر این بیتحرّکیِ خودانکارانه، شکوفه استعدادهایش به خزان مینشیند. چنین فردی با این شبکه معرفتیِ نومیدانه و توان سوزانه هرگز موفق نمیشود، مگر آنکه از این خوابِ گران برخیزد و به این ایستایی خودخواسته و خودساخته پایان دهد و تواناییهای خود و دانش موفقیت را بیاموزد و روح امید را بر کالبد فکر و احساس خود بیفشاند.اگر گویی که بتوانم قدم در نه که بتوانی وگر گویی که نتوانم برو بنشین که نتوانی پس شرط موفقیت در نویسندگی این است که از ژرفای جان باور کنی که میتوانی.خواستن واقعی
«اگر واقعا بخواهی میتوانی»؛ این معیاری بزرگ و رازی سترگ برای موفقیت در نویسندگی است. اگر واقعا «بخواهی» نویسنده موفقی بشوی قطعا «میتوانی». راهِ سنجشِ این معنا آسان است.اگر میخواهی خود را بیازمایی و پی ببری به اینکه چه قدر در «خواستن واقعی» جدی هستی و چه قدر «توانستنِ خود» را باور کردهای، ببین در عمل چه میکنی؟ آیا «شروع به نوشتن» میکنی؟ آیا به «نوشتن» تا موفقیتِ مطلوب ادامه میدهی؟ آیا سینه ذهن و دلِ خود را در مقابل هر نوع فکر و احساسِ دلسرد کننده سپر میکنی و اندیشه شکست را شکست میدهی؟ اگر دیدی چنین است، بدان که «واقعا میخواهی» که نویسنده موفقی بشوی و «واقعا باور کردهای که میتوانی». در این صورت میتوان گفت که در واقع نویسنده موفقی شدهای! چرا که «سالی که نکوست از بهارش پیداست». موفقیت تو همین امروز هم هویداست و تو با هر سطر و با هر روز نوشتن، قلّهای از قلل رفیع و کران ناپیدای پیروزی را فتح میکنی.غلبه بر وسوسه نتوانستن
یکی از ترسهای شایع در میان آدمیان، ترس از ناشناختههاست. آغازِ راهِ قلم زدن در اقلیم نویسندگی، به نوعی قدم زدن در وادی ناشناختهای است که در ذهن و دل بسیاری از انسانها ترسِ وهمانگیزی تولید میکند. مطالعه تجارب آغاز کار نویسندگان بزرگ نشان میدهد که ترسِ مبهمی از قلم و کاغذ و نوشتن داشتهاند و ندای نتوانستن در وجودشان طنینانداز میشده، امّا به این «وسوسه نتوانستن» اعتنایی نکردهاند و با رفتن به سراغ قلم و کاغذ، «نوشتن» را آغاز کردهاند و با کمال تعجّب، فرشته امید در گستره هستیشان «ندای توانستن» را در داده، و آنان «شجاعت نوشتن» را در خود جلوهگر دیده و متجلّی ساختهاند. در نتیجه با ارادهای مصمّم و انگیزهای سرشار از ایمان به موفقیت توانستهاند از نخستین سدِّ ذهنیِ نفسگیر عبور کنند وبه فراخنای هموار و سبز گسترِ نویسندگی برسند.شکستن طلسم شروع
همین الان شروع کن. متن سادهای بنویس. موضوع این متنِ متین میتواند زیباترین و خیالانگیزترین و شادی بخشترین خاطره گذشته تو باشد. آنچنان به ژرفای آن خاطره سفر کن که گویی هماکنون دوباره تکرار میشود. تو در نوشتهات به بازآفرینی آن رویداد زیبا بپرداز و آن را با خلاّقیت اعجازآمیز ذهنیات دوباره تصویر کن.فعلاً دغدغه درست نویسی، شیوا و رسانویسی هم نداشته باش. «هر چه میخواهد دلِ شادت، بنویس.» فقط بنویس برای آنکه نوشته باشی. از خودت توقّعِ نوشتنِ یک متن بیعیب و نقص را نداشته باش؛ انتظار نداشته باش که متنی لبریز از آرایههای ادبی و پیراسته از نقایص و نواقص دستوری بنویسی. هر طور که فعلاً میتوانی، بنویس. هر روز این ملاک است. یک سطر، دو سطر، ده سطر، یک صفحه یا بیشتر بنویس؛ مقداری بنویس و در یک فرصت مناسب به یکی از استادان و دوستانِ آشنا به نویسندگی ارائه کن و از او بخواه تا به نقد و بررسی و اصلاح نوشتهات بپردازد.معجزه تشویق
تا آنجا که میتوانی نوشته خود را به استاد یا دوستی ارائه کن که ضمن نقد عالمانه و منصفانه آن، روحیه شوقانگیزی و تشویق در بیان و رفتار و برخورد او موج میزند؛ به گونهای که صرف نظر از جایگاه ادبی و علمیِ نوشته تو، همواره به نقاط قوّت و نکات مثبتِ نوشتهات تکیه، توجّه و تمرکز کند و برای آن، تو را تحسین و تشویق نماید؛ زیرا به تجربه دریافتهایم که تشویق و تحسین برای موفقیت در نویسندگی معجزه میکند و رواست اگر آن را شاه کلید موفقیت در نویسندگی بدانیم و بنامیم.تشویق، بالِ استعدادهای تو را باز میکند و تواناییهای نهفته ناآزموده تو را فرا میخواند و به محک تجربه میکشاند و تو با دیدنِ شکوفههای نو شکفته تواناییهای بروز یافتهات به وجد میآیی و نیروی بیکران درونت را کشف میکنی و تواناییهای نو آموختهات را برای صعود بر بامِ سعادت بسیج میکنی و از زندگی خود یک شاهکارِ عاشقانه و مقتدرانه میسازی.نقد پذیری، آری؛ ایستایی هرگز!
انسانها به حسب زمینههای فرهنگی و تربیتی و حوزههای معرفتی و باورهای خود متفاوتند و ویژگیهای شخصیتی منحصر به فردی دارند. از این رو اگر به هر دلیل یا علّتی، کسی که قرار است نوشته تو را نقد و بررسی و اصلاح کند، با تو و نوشتهات برخورد منفی و یأسآمیز و دلسرد کننده داشت، هرگز از داوری امید شکنانه او نگرانی به خود راه نده و خود را به توقف و ایستایی فرا نخوان، بلکه با حفظ روحیه امیدواری و توکّل به خدا بکوش که از تذکّراتِ اصلاحیِ منصفانه او برای پیشرفت در نویسندگی بهرهمند شوی و برداشت و برخورد او را به معنای «نتوانستنِ خود» معنا نکن ؛ چرا که توانِ خدادادیِ تو از درونت میجوشد و وابسته به قضاوتهای دیگران نیست.تو میتوانی مستقل از آرای دیگران به راه روشنِ اندیشمندانهات ادامه دهی و صرفا از نظرهای سازنده و پیش برنده آنان بهرهمند شوی، بی آنکه از نگرشهای بازدارندهشان متأثر و اندوهمند شوی.تجربه بالندگی در پرتو امید
اگر در آغازِ کار نویسندگی، حتی یک سطر هم نتوانی بنویسی، نباید نا امید شوی. این به این معنا نیست که هیچ وقت نمیتوانی؛ کدام نویسنده کارآزموده و ماهر و معروفی را سراغ داری که در آغاز نویسندگیاش، به خوبیِ امروزش میتوانسته بنویسد؟ هیچ نویسندهای «مادرزادی» نویسنده به دنیا نیامده است.البته هر میزان موفقیت در وادی نویسندگی امری نسبی است و هر کس فقط قلّهای از قلل و ساحَتی از وسعت کران ناپیدای نویسندگی را فتح کرده و خواهد کرد.ادامه دارد… .
روانشناسی موفقیت در نویسندگی- بخش دوم
چکیده کاربردیِ بخش پیشین
1. هر روز یک یا چند نمونه از تجارب روحبخش گذشته خود را به گونهای ساده و روان بنویس و به این شیوه نوشتن آن قدر ادامه بده که بتوانی آنچه را در ذهن و دلِ خود داری به طرزی رسا به قلم بیاوری.2. بهرهمندیِ هوشمندانه از وجوه مثبتِ نقدهایِ عالمانه، کلید پیشرفتِ سریعِ هر نو آغازندهای در نویسندگی است. فرض و تصوّر ما این است که شما خواننده هوشمند و کوشا با مطالعه نخستین بخش این مقاله و هم براساسِ انگیزه درونیِ سرشار خود، نویسندگی را آغاز کرده و در پرتو آفتابِ دانش و گرمای بینشِ خویش توانستهای موانِع شروعِ نویسندگی را یکی بعد از دیگری ذوب کنی. از این رو بخش دوم را آغاز میکنیم.دو رویکرد راهبردی
افرادی که تازه به نویسندگی روی میآورند و آن را میآغازند، دو رویکرد ناهمگون به ادامه نویسندگی دارند: رویکرد نافرجامِ «مشکل گرا»؛ رویکردِ موفقیت آمیزِ «راه حل گرا».1. رویکرد مشکل گرا
فرد مشکل گرا ویژگیهایی دارد که بارزترین آنها هدف نداشتن و بیبرنامگی در زندگی است. هدفمندی، کانون جاذبه نیرومندی است که به انسان هدفدار، «انگیزه» حرکت در «مسیری روشن» «به سوی هدف» میدهد که این، خود، اراده عبور از موانع را در جانِ آدمی پایدار و مستحکم میسازد؛ به گونهای که تا انتهای راه به هدف خود متعهّد میماند و هر روز گامی شوقمندانه به سمت آن بر میدارد.فرد مشکل گرا ذهنی پریشان دارد که در درازنای گذشتههای منفی و آیندههای نایابنده خیالی، از رمق افتاده و زیر آوار افکارِ بی سرانجام قادر به اداره زمان حال نیست؛ این در حالی است که «زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است.»(1)او در آغاز نویسندگی وقتی به ادامه این مسیر میاندیشد، ذهن و دلِ بی هدف خود را بر مشکلات و موانِع موجود در راهِ نویسندگی متمرکز میکند؛ از این رو خود را در محاصره مشکلات و مسائلی ـ به زعم خود ـ حل ناشدنی میبیند که انگیزهای برای عبور از آنها در خود نمییابد. او خود را کوچک و ضعیف و ناتوان تصوّر میکند؛ برای همین است که موانع و سختیها در نظر او بزرگ و بزرگتر از آنچه هست، جلوه میکند و لذا با تعجّب و شگفتی از خود میپرسد که «نویسندگان بزرگ چگونه به آن قلههای موفقیت رسیدهاند؟!!» در پاسخ میگوید: «لابد تقدیر این چنین بوده است که آنان به آنجا برسند وگرنه مگر میتوان با وجود این همه موانع و ریزه کاریهای روح فرسا در راه نویسندگی به آن نقطه از موفقیت رسید؟!»نتیجه چنین تفکری این میشود که او موفقیت خود در نویسندگی را حواله به تقدیر میکند و بیانگیزگی و بیهدفی و کم کوشیِ خود را با نقابِ توجیهِ خود فریبانهای میپوشاند و به خود القا میکند که جدیت و کوشایی نافرجام است.قومی به جدّ و جهد گرفتند زلف یار قومی دگر حواله به تقدیر میکنند او اصل وجود مسائل و مشکلات راه نویسندگی را غیرطبیعی و عادتا نازدودنی میداند و این فرمولِ زیبای زندگی را به بیقولههای فراموشی میسپارد که «از گذشته عبرت بگیرد، برای آینده برنامه ریزی کند و در زمان حال زندگی کند.» او قانون تغییرناپذیرِ اصلِ وجود مشکلات و مسائلِ اینچنینی در راهِ نویسندگی را نمیپذیرد و معترضانه میپرسد: «چرا نویسنده شدن مشکل است؟ چرا موقعیت بهتری برای نویسنده شدن ندارم؟ چرا کم استعدادم؟ چرا کتابها و دیگر منابع مطالعاتیِ لازم در اختیارم نیست؟ چرا حوصله نوشتن ندارم؟ چرا ادامه و استمرار نویسندگی برایم سخت است؟ و …؟این گونه پرسیدنهایِ مأیوسانه از نهاد کسانی بر میآید که دنبالِ پاسخ نیستند وگرنه با واژه «چگونه» این سؤالها را میپرسیدند که «چگونه میتوانم نویسنده خوبی بشوم؟»؛ «چگونه میتوانم مشکلاتِ طبیعیِ راه نویسندگی را یکی پس از دیگری شادمانه حل کنم؟ چگونه…؟…» و به دنبال تحقّق پاسخها در میدان عمل میرفتند.افرادِ ناپویای بیاستقامت با تمرکز ذهن و دل بر مشکلات، خود را از دیدنِ روشنیها و راه حلها محروم میکنند و هیچ روزنه امیدی برای برون رفتن از موانع تصوّر نمیکنند؛ از این رو روحیهای افسرده و باوری پژمرده پیدا میکنند و احساس میکنند که نمیتوانند پای فکرِ یأسآمیز خود را از اعماقِ باتلاق موانع بیرون بکشند و به راهِ حلها بیندیشند؛ در نتیجه جغدِ اندیشه پَرشکستهشان بر خرابههای ناکامی مینشیند و ابر تیره کم همّتی، سایه محرومیت از موفقیتها را بر سرشان میگسترد؛ به این سان قدرت ابتکار عمل در خود نمیبینند و تمام انگیزه نویسنده شدن را از دست میدهند و به ناچار اندیشههای خویش را در قلعه بسته وجود خود زندانی میکنند و وظیفه پرداختِ زکات علم را ـ که نشر [ماندِگار] آن است ـ فرو مینهند.این گونه افرادِ ناآشنا با سیستم مدیریت تحوّلِ خویش، قادر به خودیاری و انگیزه آفرینی در خود نیستند؛ چرا که هدفِ انگیزه ساز ندارند و حتی اگر انگیزهای مقطعی و موسمی پیدا کنند، قادر به پایدار سازیِ آن نیستند و منتظرند دیگرانی پیدا شوند و در آنها انگیزه ایجاد کنند. غافل از آن که خودْ مدیریتیِ روان پژوهانه برتر از آن است.با بال و پرِ خویش پریدن آموز که پریدن نتوان با پر و بال دگران
تا کی به انتظار قیامت توان نشست برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم 2. رویکرد راه حلگرا
از نظر روانشناسی وقتی ما چیزی را مانع تصوّر میکنیم، در واقع انتخاب میکنیم که مانع بودنِ آن چیز را بپذیریم و به رسمیت بشناسیم. نتیجه طبیعی این انتخاب، آن میشود که آن چیز واقعا مانع میشود و ما در هنگام رویارویی با آن، خلع سلاح میشویم و میایستیم؛ این یعنی افتادن در دامِ واقعی ای که با نحوه تفکّرمان برای خود پهن کردهایم.تو چون اختر خویش را میکنی بد مدار از فلک چشم نیک اختری را(2)
امّا اگر آنچه را که در گفتمانِ غالب مردم «مانع» و «مشکل» میگویند، مانع و مشکل تلقّی نکنیم؛ بلکه «مسئله و مسائلی» بدانیم که باید به دنبال راهِ حلشان بگردیم، آن گاه این انتخابِ نامتعارف امّا هوشمندانه، ما را از ابتلا به بسیاری از نگرانیها و دلواپسیهای بیهوده عمومی مصون میدارد و آنچه آنان را بر میآشوبد، نسیمی از آرامش و شادی برای ما به ارمغان میآوَرد که پشتوانه احساسی و فکریِ هیجان انگیزی برای حلِّ پیروزمندانه آن مسائل میگردد.فردِ راهِ حل گرا این گونه میاندیشد؛ وجود مسائل در مسیر نویسندگی را طبیعی و بلکه مطلوب میداند و بر این باور است که با موهبتِ حلّ مسائل است که میتواند در نویسندگی پیشرفت نماید. او با این نگرشِ پویا با روحیهای شاد و ذهنی آزاد و جدیّتی قابل اعتماد به نویسندگی ادامه میدهد.از دیگر سو چنین فردِ آشنا با مدیریتِ روحیه، در زندگی هدف دارد و برای رسیدن به هدفِ متعالی و نیرومند خود برنامه دارد. هدف به او انگیزه حرکت در مسیری روشن به سمت هدف میدهد و اراده عبور از موانع را در جان او پویا و پایا میسازد به گونهای که تا به آن هدف نرسیده، از پای نمیایستد و با اشتیاقی سوزان هر روز گام بلندی به سوی هدف بر میدارد. او هر مشکلی را در مسیر نویسندگی حاوی رهنمودی پیشبرنده میبیند که او را به نتیجه بهتر و راهِ حلّ صحیحتر رهنمون میسازد. او از مسائل و مشکلها، سکّوی تجربهای ارتقا بخشنده میسازد؛ چرا که او با تمرکز بر راه حلها به کشفِ راههای نرفته نایل میشود و پاسخهای نو صید میکند و راهِ نویافته و شوقانگیز خود را تا رسیدن به قلّه موفقیت در نویسندگی ادامه میدهد.مبلغان گرامی هدفی کاملاً مقدس و انگیزهساز دارند؛ فهم ژرف اسلام عزیز [دین شناسی]؛ عمل به دین اسلام [= دینداری] و رساندن پیام دین به حقیقت طلبانِ عصر حاضر [= ابلاغ دین]. این سلسله اهدافِ همراستا و همسو، برای رضایت خداوند مهربان ـ که هدف غایی است ـ انجام میگیرد. «وَ رضوانٌ مِنَ اللّهِ اَکْبَرُ».(3) این هدفِ غایی متصل به منبع همه عزّتها و سرچشمه همه موفقیّتها و نعمتها یعنی خداوند است و روشن است که برترین انگیزهها را در روح انسان عاشقِ حق و حقیقت تولید میکند و اراده عبور از موانع را پدید میآورد.متنبّی شاعر معروف عرب میگوید:وَ إِذا کانَتِ النُّفُوسُ کِبارا تَعِبَت فی مُرادِهَا الأْجْسامُ وقتی روحها بزرگ شوند، جسمها در دنباله روی از آنها خود را به زحمت میاندازند.»و در روایت آمده است که: «و ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِیَتْ عَلَیْهِ النیَّهُ؛(4) هیچ بدنی از آنچه نیت قوی بر آن تعلّق گرفته است ضعف و سستی به خود نمیگیرد.»چنین است که مبلغان آگاه و هدفمند، با استقامتی کوهواره به استقبالِ هموارسازی راهِ نویسندگی میروند؛ چه، میدانند که منطق راهبردی اسلامی، ابلاغ پیام رسایِ دین مخصوصا با قلم و کلام است؛ بنابراین میکوشند خود را به این دو سلاح فرهنگیِ کارساز مجهّز نمایند تا به حسب وظیفه از مرزهای آموزههای دین پاسداری کنند و همه تشنگانِ حقیقت در گستره گیتی را با قلم شیوا و بیان رسای خود سیراب نمایند. روشن است که رویکرد آنان رویکرد موفقیتآمیزی است؛ یعنی، رویکرد راه حل گرا.اگر تعداد زیادی از انسانهای علاقهمند نتوانسته یا نمیتوانند به حد مطلوبی از نویسندگی برسند، به این علت نیست که رسیدن به آن حد، ممکن نیست؛ بلکه به این دلیل است که همّت لازم برای رسیدن به آن نقطه از کامیابی، کمیاب است.تاکتیکها و تکنیکهای راه حل گرایانه
1. مدل سازی نویسندگان موفق
پرسید یکی که عاشقی چیست؟ گفتم که چو ما شوی بدانی مدل سازی انسانهای موفق، نوعی شبیه سازی فکری ـ احساسیِ خود با آنان است. یکی از اصولِ اساسی دانش «برنامه ریزی عصبی ـ کلامی» که -L(Lingustic)-P(Programming) N(Neuro) نامیده میشود، این است که میگوید: «همه ما انسانها دارای سلسله اعصابِ مشابهی هستیم. بنابراین هر کس در هر جای جهان، قادر باشد هر کاری را انجام دهد، شما نیز میتوانید آن را انجام دهید به این شرط که مغز و اعصاب و اندیشه و روحیه و باور خود را دقیقا مانند او اداره نمایید. این عملیات (یعنی جریان کشفِ دقیق و مشخّصِ راههایی که دیگران میروند تا به نتیجه معیّنی برسند و میرسند) در اصطلاح «مدل سازی» نامیده میشود. مسئله این نیست که شما دقیقا به هر نتیجهای که دیگران رسیدهاند، برسید؛ بلکه مسئله، «شیوه کار» است.»(5)نویسندگی نوعی آفرینشگری است و برای موفقیت در این عرصه باید به سراغ نویسندگان موفق برویم. ره چنان رو که رهروان رفتند. رفتن راهِ رفته، آدمی را برای یافتنِ راههایِ نرفته آبدیده و آماده میکند. مدل سازیِ نویسندگان موفق، راه را هموار و نزدیک میکند و انسان را از فرو لغزیدن در بیراهههای حیرت زا مصون میدارد.آنان نویسندگی را چگونه آغاز کردهاند؟ چگونه در خود انگیزه سازی کردهاند که هرگز در میانه راهِ موفقیت، ناامید و دلسرد نشده و از ادامه راه باز نایستادهاند؟ چگونه ذهن [= کارگاه تولید افکار] و دل [= کارگاه تولید عشق و احساسِ] خود را مدیریت کردهاند که توانستهاند به نتیجه مطلوبِ خود برسند و قدرت خلاقیّت خود را فعّال سازند و این چنین طرحی نو دراندازند و به این زیبایی، شیوایی، رسایی و پرمحتوایی بنویسند؟آری، آنان چه بسا سالیانِ متمادی، راههای آزمون و خطا را پیمودهاند تا توانستهاند از میانِ انبوهِ راه و بیراههها به هموارترین راههای موفقیت در نویسندگی گام نهند و پیشتازِ همعصرانِ خود باشند و ما با شناسایی این راههای هموار شده به وسیله آنان، در مدتی بس کمتر و بی دردسرتر و کم هزینهتر و پر بارتر میتوانیم به آن مرحله که آنان رسیدهاند برسیم و بلکه به سطح بالاتر صعود کنیم.بنابراین بسیار ضرورت دارد که بتوانیم به روانشناسی و رفتارشناسیِ نویسندگان موفق نایل شویم و با الگوگیری از نحوه خودْ مدیریتیِ آنان در نویسندگی، به بازآفرینی وضعیت روحی، فکری و رفتاریِ آنان در وجود خودمان بپردازیم و به آن نتیجهای که آنان رسیدند (موفقیت در نویسندگی) برسیم. چه کنیم؟ادامه دارد… ——————————————————————————–1. سهراب سپهری.2. ناصر خسرو. 3. توبه/ 72.4. «الفقیه» 4، 400، 5859 (به نقل از منتخب میزان الحکمه، ج2، ص1028.)5. آنتونی رابینز، به سوی کامیابی، فصل هفتم، ص111، ترجمه مهدی مجرّدزاده کرمانی، با اندکی تغییر و تصرّف.
روانشناسی موفقیت در نویسندگی- بخش سوم
(3) اشاره:
در دو بخش پیشین، با تبیین برخی از معیارهای روانیِ موفقیت در نویسندگی، به دو رویکرد راهبردی مشکل گرا و راه حل گرا اشاره کردیم و در تشریح رویکرد موفقیتآمیز راه حل گرایانه، مدل سازی نویسندگان موفق را یکی از کارآمدترین راهکارهای موفقیت در نویسندگی برشمردیم. اکنون این بحث را دنبال میکنیم.نویسنده موفق
بخش مهمی از دستاوردهای علمی و فکری و فنی و فرهنگی بشر به خاطر آشنایی او با واژه و زبان و قلم بوده است. اینجاست که جایگاه و تعریف نویسنده و اهل قلم شکل میگیرد. نویسنده موفق، کسی است که به شناختِ این دستاوردها نایل میشود؛ به آن میافزاید و آن را متعهّدانه به شیواترین و رساترین وجهی به دیگران منتقل میکند.روششناسیِ مدل سازیِ نویسندگان موفق
مدل سازی در گرو شناخت مراحل مدل سازی، مدلشناسی، و همانند سازی با مدلهاست.مراحل مدل سازی(1)
1. الگوسازی مهارتما با قرار گرفتن در قالب ذهنی، روحی و فکری نویسنده موفق میتوانیم مهارتهای او را به عنوان الگو محقّق و عملی کنیم. برای این کار، رفتارهایی را که میخواهیم برای موفقیت در نویسندگی الگو کنیم، انتخاب مینماییم و آن قدر به اجرای آن رفتارها و شیوههای «الگو» ادامه میدهیم که بتوانیم مانند او تفکّر و رفتار نماییم. در واقع میتوان گفت همه عناصرِ رفتار و شیوه الگو را بر میگیریم و اجرا میکنیم.2. پالایش الگو
در مرحله دوم به صورتی منظم، عناصر رفتار و شیوه الگو را رها میکنیم و از آنها به تدریج دست میکشیم و به تفاوتی که بروز میکند، توجّه میکنیم. اگر کنار گذاشتن آن بخش از شیوه و رفتار الگو روی نتایجی که میگیریم، تأثیر بگذارد، آن بخش از رفتار، بخش اصلی و مهمِ الگوی ماست. امّا اگر روی نتایجی که میگیریم تأثیر نگذارد و تفاوت چندانی ایجاد نکند، معلوم میشود که آن بخش ضرورت ندارد.در این مرحله ما در واقع الگو را پالایش میکنیم و درکی آگاهانه از آن به دست میآوریم و به سادگی میفهمیم که کدام یک از عناصر رفتار و افکار الگو برای موفقیت ما در نویسندگی ضروری است؛ آن گاه این عناصر موفقیت را درونی میسازیم.3. انتقال مهارت
مرحله سوم، طرّاحیِ روشی برای انتقال این مهارت به دیگران است.یک نویسنده خوب و موفق در مدل سازی کسی است که بتواند از عناصرِ ضروری موفقیت چنان استفاده کند که مخاطبان او شخصا بتوانند با عملی کردنِ شیوههای پیشنهادی او نتایج موفقیتآمیز مورد نظر را به دست آورند.اگر در کار مدل سازی موفق باشیم، باید بتوانیم مانند الگوی خود رفتار کنیم.مدل شناسی
مدل شناسیِ نویسندگان موفق در گرو شناسایی هوشمندانه فرایند تفکر و رفتار آنان است. این فرایند به ما کمک میکند تا به روند پرورش ادبی ذهن، شیوههای خلاّق سازیِ تخیّل و مدیریت دنیای درونِ نویسندگان موفّق آگاه شویم. از این رو به انواع مدلشناسی میپردازیم.الف. مدلشناسی سخن کاوانه (حضوری)
این روش به ما میآموزد که چگونه به صورت حضوری و مشاهدهای با نویسندگانِ موفّق، همسخن شویم.«زمانی که یک نویسنده موفّق از طریق توصیفات کلامی به قدر کافی تجربه گام به گام موفقیت خود را در نویسندگی آشکار میکند، میتوانیم با گوش دادن به سخن او فرایند موفقیت او را شناسایی کنیم.»(2) شناخت روندِ پلکانیِ موفقیتِ او اهمیتِ بسزایی در امکانِ تکرار موفقیتهای تدریجیاش در وجودمان دارد؛ یعنی مدل سازی را ممکنتر میسازد.این گونه مدل شناسیِ سخن سنجانه با دو رویکردِ پرسشگرانه میسّر میشود:1. رویکرد فرایند شناسنامه
با این رویکرد، از نویسنده موفق میپرسیم: «اگر بخواهم نویسندهای مثل تو شوم، چه باید بکنم که در نویسندگی مثل تو بیندیشم و رفتار کنم؟ چگونه شیوههای موفقیت خود را میآفرینی؟ دقیقا چه مراحلی را ـ و این مراحل را ـ چگونه طی کردهای که به این مرحله از موفقیت رسیدهای؟ اگر شیوه پرسیدنهایتان مؤثر واقع نشد، آن را تغییر دهید و پرسشهای فرایند کاوانه دیگری را در پیش بگیرید تا بشناسید که آنها چه کردهاند؛ آن گاه خواهید دانست که چه باید بکنید تا در نویسندگی موفّق شوید. به گفته گابریل سه آی «هنرمند با شناختنِ آنچه کردهاند، میفهمد که چه باید کرد.»(3)وقتی فرایند موفقیت هر نویسندهای را کشف کردید و شناختید، میتوانید آن را به مراحلِ آن چیزی که میخواهید در وجود شما اتّفاق بیفتد، تغییر دهید.بنابراین مهم این است که بتوانید بر باورها و فرایندهای ذهنی و جسمیِ نهفته در پسِ آن باورها مسلط شوید و در خود شبیه سازی نمایید.2. رویکرد موقعیت سنجانه
همانطور که میدانید حروف جدولِ کلمات، از طرف افقی و عمودی با هم همخوانیِ کامل دارند و شبکهای سازگار تشکیل میدهند.پرتوهایِ پراکنده خورشید، زمانی خاصیتِ آتشزایی پیدا میکنند که بر اثر عبور از ذرّه بین در یک نقطه متمرکز میشوند. ما نیز با گردآوری و پالایشِ افکار و رفتارهای موفقیتآمیز نویسندگان موفق میتوانیم جدولِ معرفتیِ موفقیتآمیزی در ذهن خود پدید آوریم، به گونهای که قادر به استفاده مؤثر از این منظومه فکری و رفتاریِ سازمان یافته باشیم. لازمه چنین کاری آن است که موقعیتِ ویژه خود را به عنوان فردِ شناسا به خوبی شناسایی کنیم؛ از این رو از خود میپرسیم که «در میدان وسیعِ نویسندگی جایگاه من کجاست؟ استعدادهای خاصّ من کدام است؟ چگونه باید راهِ خلاقیتِ خود را از میانِ انبوهِ ایدهها، افکار و رفتارهای گوناگون بیابم و پیشروی کنم؟ به چه هدفی، چرا و چگونه میخواهم برسم و اگر به هدفم برسم، چه تأثیراتی روی من و زندگیام و اشخاص دیگر خواهد گذاشت؟»این ارزیابی از آن جهت مهم است که یک نویسنده، نقش بسیار مهمی در سرنوشت خود و دیگران دارد و به گفته دیزرائیلی «ممکن است یک نویسنده به اندازه یک سیاستمدار یا یک جهانگشا در تغییر سرنوشت دنیا دخالت داشته باشد.»(4) آنچه ما را در رساندن به سکوهای بلند موفقیت یاری میکند این است که به سفر موفقیتآمیز در مسیر نویسنده شدن علاقهمند باشیم، هدف را ارزشمند و دست یافتنی بدانیم و باور داشته باشیم که میتوانیم از عهده نویسندگی برآییم وگرنه خود را با تمام وجود برای انجام کارهایی که موفقیّت ما را در نویسندگی تضمین میکند، متعهد و مقیّد نخواهیم کرد و البته میدانیم که به قول جو دیوید بلامی «موفقیت، امری نسبی است و به محض اینکه شما به قسمتی از آن دست یافتید، دیدتان درباره موفقیت بازتر میشود.»(5) و متوجه میشوید که سکوهای دیگری نیز هست که فتح شدنی است و برای موفقیت جامع در نویسندگی، ضرورت دارد که با ادبیات و شاهکارهای ادبیِ ملل مختلف آشنا شویم. و عناصر ضروریِ آنها را برگیریم و بهرهمندی خلاّقانهای از آنها داشته باشیم، لکن به گفته ایزابل زاگلر «هر نویسندهای باید محل و جایگاهِ خود را در عرصه خلاّقیت به خوبی تشخیص دهد.»(6)ب. مدلشناسی مطالعهای (غایبانه)1. مطالعه زندگینامه خود نوشت نویسندگان موفق
میتوان گفت یکی از راههای مناسب برای شبیه سازی فکری، احساسی و رفتاری این است که به مطالعه «زندگی نامه نویسندگی» و «خاطرات زندگی نویسندگیِ» نویسندگان موفق بپردازیم و از زبان قلمشان به رمز و راز موفقیتشان پی ببریم و آن گاه بکوشیم خود را با آنان همانند سازی کنیم. به قول همای شیرازی:بیستون کندن فرهاد نه کاریست شگفت شور شیرین به سر هر که فتد کوهکن است البته مطالعه زندگی نامههای نویسندگان موفق که به قلم دیگران نوشته شده نیز مفید است.2. مطالعه آثار نویسندگان موفّق
نویسندگان موفق معاصر به زبان روز مینویسند. میتوانیم کتابها و مقالات آنان را بخوانیم. مطالعه آثار آنان به ما کمک میکند که هم با زبان و اندیشه این نویسندگان، آشنا و مأنوس شویم و هم به طور غیر مستقیم با زبان مخاطبانشان که مخاطبان ما هم هستند؛ چرا که این نویسندگان عصر آشنا، به زبان فرهنگی خوانندگان عصر خویش آشنا هستند و به گونهای فکر میکنند و مینویسند که خوانندگان آثارشان به خوبی نوشتههای این نویسندگان را میفهمند.ما نیز اگر با آثار و نوشتههای نویسندگان معاصر نویس آشنا و مأنوس شویم، میتوانیم به سیستمهای انداموار فکری و مدیریت ذهنی و روحی آنان آشنا شویم و از نظر ذهنی به تدریج با آنان هم افق و همسطح شویم، یعنی ذهنمان با روش خلاقیت ورزی ذهن آنان آشنا میشود و میتوانیم بفهمیم آنان چگونه فکر میکنند و چگونه مفاهیم ناب و نو را در ذهنشان خلق میکنند و برای ارائه مفهومی که در تخیّل و ذهن خود آفریدهاند، از چه شگردی استفاده میکنند.آن گاه میتوانیم محصول فکری و ذهنی مشابه محصول فکر و ذهن آنان و حتی بهتر از آنها ارائه کنیم؛ چرا که مطالعه آثار این نویسندگان موفق و نیز نویسندگان موفق گذشته، ذهن را پویا و ورزیده و سیستم خلاقیت را در وجود آدمی فعال میسازد.آندره موروا، نویسنده مشهور فرانسه، میگوید: «کسانی که بخواهند نویسنده شوند، باید نویسندگان واقعی عصر خود و گذشته را بشناسند و آثار آنها را مطالعه کنند تا گذشته از کسب سرمایههای فاخر معنوی، برای ایجاد آثار ارزنده، سخن سنج گردند… بهترین روش کار آموزی برای نویسندگان مبتدی و جوان، خواندن آثار بزرگان ادب است. مطالعه دقیق این گونه آثار، راه و روشی را که باید برای به وجود آمدن آثار بزرگ طی شود، به نویسنده مبتدی مینماید و آشنایی با روش و سبک کار بزرگان ادب، نمونهها و سرمشقهای با ارزشی پیش چشم او قرار میدهد و به این وسیله ذوقش تلطیف میشود و تخیّل او پرورش مییابد و ذهنش بارور و فکرش تقویت میگردد.»(7)مدل سازی خلاّقانهنیچه میگوید: «بدترین پاداش یک استاد این است که شاگردانش تا ابد در حال شاگردی او باقی بمانند.»(8) اگر نویسندگان موفق صرفا از نویسندگان دیگر تقلید میکردند و فقط شیوههای آنان را به کار میبردند و از خود ابتکاری به خرج نمیدادند، هرگز به این مرحله از موفقیت نمیرسیدند. تونی بوزان در کتاب «راه نبوغ» مینویسد: «اگر پیکاسو مانند ونگوگ نقاشی کرده بود، صرفا به عنوان یک نسخه بردار مشهور میشد و هرگز در شمار نوابغ روزگار قرار نمیگرفت.»(9)بنابراین برای موفقیت در نویسندگی، در عین مدل سازی نویسندگان موفق، نباید خود را در مقابل آنان ببازیم و در آنان هضم و محو شویم. بلکه باید ضمن حفظ استقلال فکری و روحی و احساسی خود، رموز موفقیت در نویسندگی را از آنان بیاموزیم و با بهرهگیری سنجیده و پویا از شیوههای موفقیتآمیز آنان، قدرت خلاقیت خود را فعال کنیم و پس از مدتی تقلید آگاهانه از نویسندگان موفق، شیوهای بدیع و منحصر به فرد در پیش گیریم و اسیر روشهای تحدید کننده و خلاقیت زدایانه و استعداد سوزانه نشویم.بهترین روش آموختن آن است که پس از مدتی، شما را به نویسندهای مولِّد و خلاّق و مستقل و موفق تبدیل کند.هوش و استعداد، توانایی آموخته است(10)
استعداد در واقع نوعی شناخت از تواناییهای خود در زمینههای مختلف است و میزان استعداد بالفعل شما را نوع توانشناسی شما در لحظه حاضر تعیین میکند. شما آموختهاید که خود را بی استعداد یا کم استعداد یا با هوش و یا با استعداد بدانید و این آموخته، محدوده استعداد فعلی شما را مرزبندی میکند. شما میتوانید بیاموزید که خود را تواناتر ببینید تا آنجا که به این باور برسید که هیچ مسئله قابل تغییری وجود ندارد که نتوانید آن را تغییر دهید. در این صورت، همه امور ممکن را ـ که در نظر بسیاری از انسانها غیر ممکن جلوه میکند ـ میتوانید محقّق سازید.علت اینکه بسیاری از انسانها خیلی از امور را غیر ممکن تصور میکنند این است که تا کنون کسی برای تحقق آن امور «تلاش لازم» را نکرده است، نه اینکه تحقّق آن امور واقعا ناممکن بوده باشد.معیار قضاوت در مورد میزان استعداد یک فراگیرنده، مقدار زمانی است که او برای تسلط یافتن بر یک درس به آن نیاز دارد. اگر فردی در مدت زمان کافی به یک درس تسلّط یابد، او فردی با استعداد و با هوش تلقی میشود. بنابراین هر فردی با منظور کردن وقت کافی، میتواند آن طور که باید بر یک درس تسلط یابد و در نتیجه خود را باهوش و با استعداد بداند.در صورتی که بخواهید میتوانید با منظور کردن وقت و تلاش کافی تقریبا به هر شیوهای از شیوههای موفقیت در نویسندگی تسلط یابید. ولی انسانهای ناموفق با زدن بر چسب «بی استعداد» یا «کم استعداد» به خود، تنبلی، «کم وقت گذاری» و «کم کوشی» خود را توجیه میکنند و مجوّزی جعلی و ـ در واقع ـ خود فریبانه جهت ادامه ندادن به نویسندگی برای خود فراهم مینمایند. ولی شما میتوانید انتخاب کنید که خود را با استعداد بدانید و در نویسندگی موفق شوید؛ چرا که گستره تواناییهای شما تا حدّ گستردهای زاییده انتخابهای شماست.آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
گو میخ مزن که خیمه میباید کند گورخت منه که بار میباید بست استا نیلاوسکی میگوید: «در هنر، به تعویق انداختن، تنبلی، هوسها، اختناق، بدخویی، نفهمیدن، نقص و تکرار اشتباه، تمام اینها زیانبخش است و باید از بین برود. برای نیل به مقام هنر[مندی] باید مانند کودکان ـ که به بازی خود ایمان دارند ـ به هنر خویش مؤمن باشید تا به واقعیت هنر پی برده، هنرمندی بزرگ گردید.»(11)پروفسور هووارد گاردنر (professor Howard Gardner)، پروفسور روبرت ارنشتاین (Robert Ornstein) و تونی بوزان به این نتیجه رسیدهاند که هوش، انواع مختلفی دارد و اگر هر یک از این انواع به خوبی پرورش پیدا کند، در هماهنگی با یکدیگر کار میکنند.یک شخص واقعا باهوش کسی نیست که صرفا با اعداد و کلمات خوب بازی کند. بلکه باهوش کسی است که به طرزی هوشمندانه با همه فرصتها، موقعیتها و مسائل ناشی از محیط برخورد نماید.هوشِ حقیقی به این معناست که مغزتان با تمامی جنبههای زندگی درگیر باشد؛ با مغزتان ورزش کنید؛ با مغزتان با اشخاص تماس بگیرید و رابطه برقرار کنید و سرانجام با آن و قلبتان دوست بدارید و عشق بورزید.هوش انسان را به ده بخش تقسیم کردهاند: هوش خلاّق ـ هوش شخصی ـ هوش اجتماعی، ارتباطی ـ هوش معنوی ـ هوش فیزیکی ـ هوش حسّی ـ هوش جنسی ـ هوش عددی ـ هوش فضایی ـ هوش کلامی.»(12)معاصر نویسان موفقبه منظور آشنایی با نوشتههای معاصر، آثار تنی چند از نویسندگان معاصر را به عنوان نمونه پیشنهاد میکنیم تا با مطالعه تدریجی این نوشتهها و نوشتههای دیگر، به هم سطح شدن تدریجی با افق ذهنی نویسندگان موفق معاصر برسیم.سید مهدی شجاعی
سید مهدی شجاعی، داستان نویس، روزنامه نگار و نویسنده معاصر و کارشناس رشته ادبیات دراماتیک است. برخی از آثار او عبارتند از: سانتا ماریا، غیر قابل چاپ، صمیمانه با جوانان وطنم، داستان سیستان، امروز بشریت، عشق به افق خورشید، رسم بر این است، من او، گزیده ادبیات معاصر، شکوای سبز، کشتی پهلو گرفته، از دیار حبیب، پدر عشق و پسر، بوی سبز پونهها، بر محمل بال ملائک، وقتی او بیاید، والعادیات، اندوه برادر، سلام بر وحی، حکایت آن سر، خانه خودمان، دوست قهوهای، در قصر ملک بانو، رزیتا خاتون، پرنده و شکارچی، خدا کند تو بیایی، آفتاب در حجاب و … .(13)جواد محدّثیبرخی از آثار ایشان عبارت است از: روایت انقلاب 1 و 2، چشم دل، هنر در قلمرو مکتب، از همدلی تا همراهی، از ساحل به دریا، اخلاق معاشرت، با اصحاب قلم، خط سبز سلوک، رواق روشنی، سینای نیاز، گامی در مسیر، مینای قلم و… .(14)سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا)از جمله آثار ایشان میتوان به «بهشت ارغوان، بر ساحل سخن، بر بال قلم، هدیهای از دوست و… اشاره کرد.همچنین میتوانید با مطالعه آثار نویسندگان دیگر از این دست به ویژه متون زیبای داستانی، ادبی، شعر نو و کهن، به پرورش ادبی ذهن خود بپردازید. در آینده، آثار دیگری از نویسندگان دیگر معرفی خواهیم کرد.نویسنده شدن، هنر و فن است و لذا ورزیدنی است و با «مطالعه» و «نوشتن» میتوان نویسنده شد. باید این آثار و آثار دیگر را مطالعه کنیم تا ماهیچههای ادبی ذهنمان ورزیده و قوی شود و بتوانیم ذهنی آفرینشگر و مفهوم ساز و سخن پرداز داشته باشیم. آن گاه با ذهن پرورش یافته خود بر آفرینش متنهای زیبا، بدیع و بی بدیل نایل شویم.جان جیکس میگوید: «اگر نویسنده تمرین نکند و دائم ننویسد و خودش را وقف نویسندگی نکند، هرگز استعداد نویسندگیاش رشد نمیکند و به بلوغ نمیرسد.»(15) و جکی کالینز مینویسد: «باید زیاد نوشت، خیلیها فقط حرف نوشتن را میزنند، اما رمز موفقیت در نوشتن است، نه در حرف زدن.»(16) و «باید این را بپذیریم که روزی نویسندگان جوان موفق خواهند شد بر محدودیتهای خودشان فایق آیند و در نویسندگی به اوج برسند.»(17) ——————————————————————————–1. برداشتی آزاد و ابتکاری از «برنامهریزی عصبی کلامی NLP»، نوشته جوزف اکو نور و جان سیمور، ترجمه مهدی قراچه داغی.2. اقتباسی آزاد و ابتکاری از «NLP و ایجاد تغییرات سریع فردی»، ریچارد بندلر و جان گریندر، ترجمه هومن مجرّدزاده کرمانی، ص128.3. «رهنمون»، ص 828.4. همان، ص 768.5. «فن داستان نویسی»، ترجمه محسن سلیمانی، ص25.6. «هنر نویسندگی خلاّق»، ص11.7. «هنر نویسندگی»، اندره موروا، ترجمه بهروز زکاء، مجله سخن، دوره چهاردهم، شماره 4 و 5، ص 428 ـ 442 (به نقل از «روش نویسندگان بزرگ معاصر»، ص 51 و 57).8. «رهنمون»، ص 816.9. «راه نبوغ»، تونی بوزان، برگردان مهدی قراچه داغی، ص 26.10. برخی از مطالب این قسمت، الهام گرفته از کتاب «نقاط ضعف شما» نوشته دکتر وین دایر، ترجمه اصغر سجادیان است.11. «رهنمون»، ص 818.12. «راه نبوغ»، ص 8 ـ 10 (با اندکی تغییر).13. برخی از عناوین کتابها برگفته از WWW.Persian-Language.Org(سایت شورای گسترش زبان فارسی) است.14. برخی از عناوین کتابها برگرفته از وبلگ استاد جواد محدثی است.15. «فن داستان نویسی»، ترجمه محسن سلیمانی، ص 34.16. همان، ص17.17. «هنر نویسندگی خلاّق»، ایزابل زاگلر، ترجمه خداداد موقر، ص 20 (با اندکی تغییر).
علیرضا وزیری
مترجم: عبدالرسول یعقوبی