اشاره: در این گفتار، ضمن اشاره به شیوههای برجسته تفسیرمتون مقدس در میان مسیحیان و یهودیان، روندشکلگیری دیدگاههای نوین دین شناسی و رهیافتهایمدرن در دین پژوهی معاصر مورد بحث قرار گرفته است.البته محور بحث، مسیحیت است; زیرا در رابطه بادیدگاههای آیین یهود، منابع و گزارشهای کمتری در دستاست. بعد از عصر نوزایی و به ویژه پس از پیدایش فلسفههاینوین، فلسفه تحلیلی و فلسفه زبان وامدار پژوهشهاییاست که در زمینه متون مقدس صورت گرفته است.ایدهآلیسم آهسته آهسته در اندیشههای فلسفی چند سدهاخیر ریشه دوانده و حتی به گستره فلسفه علم نیز راهیافته است و در مواجهه با متون مقدس، خودنماییمیکند. سرانجام در قرن معاصر میبینیم که آیات وگفتارهای کتاب مقدس “واقع نمایی” خود را از دستداده و صرفا پندهای سودمند تلقی میشوند. درستهمانند دیدگاههایی که معتقد است دانش تجربی،مجموعه قواعد مفیدی است که میتواند، آسایش وامنیت را برای انسان به ارمغان آورد. حال سؤال اصلیاین است که شیوههای اصلی تفسیر کتاب مقدسکدامند؟ و چرا این روند در غرب شکل گرفت؟ شیوههای تفسیری پیشینیان روشهای تفسیری کتاب مقدس در آیین مسیحیت ویهود چهار گونه است. 1. تفسیر شرح اللفظی (ظهور گروانه): در این روش،معنای واژگانی و ساختار دستوری متن، مورد نظر قرارمیگیرد و برای هر یک از واژگان کتاب مقدس، پیامیآسمانی قائل است که در آن نهفته است. قدیس جرم کهکتاب مقدس را به لاتین برگرداند و ترجمه او، موردپذیرش کلیسای کاتولیک قرار گرفت، یکی از چهرههایبرجسته این شیوه تفسیری است که در سدههای چهارمو پنجم میلادی میزیست. او از همین روش در برابرافراطهای تفسیر تمثیلی دفاع میکرد. پس از او نیزچهرههای برجستهای چون قدیس توماسآکوئیناس، نیکولاس لیرا، جانکولت، مارتین لوتر و جان ماکوین،از روش تفسیر شرحاللفظی حمایت کردند. 2. تفسیر اخلاقی: تفسیر اخلاقی کتاب مقدس، در پیآن بود که از درسهای اخلاقی ترسیم شده در بخشهایگوناگون کتاب مقدس، اصول تفسیری را بنیان نهد. براینمونه در نامههای برناباس، غذاهای حرام به پلیدیهایوهمی موجود در برخی جانوران تفسیر شده است، نهگوشت آنها. 3. تفسیر تمثیلی: در روش تفسیر تمثیلی، کتاب مقدسرا دارای سطح دیگری از معنا میدانند که در ورایاشخاص، رخدادها و اشیاء نهفته است. برای نمونه دراین شیوه کشتی نوح را نماد «کلیسای مسیحیت»مینامند که در آغاز مورد نظر خداوند بوده است. از چهرههای برجسته این شیوه تفسیری، میتوان فیلودانشمند یهودی معاصر حضرت مسیح را نام برد. شیوهفیلوراکلمنت اسکندرانی دنبال کرد و برای کتاب مقدس،معانی تمثیلی فراوانی را جست و جو نمود. او حقایقفلسفی ژرفی را از مندرجات کتاب مقدس کشف کرد.پس از او، یکی از پیروانش به نام اوریگن، این اصولتفسیری را سامان بخشید. او سطوح گوناگون معانیظاهری، اخلاقی و روحانی را جداگانه، باز شناخت ومعانی تمثیلی روحانی را برترین آنها شمرد. در سدههایمیانی، تقسیمبندی سه گانه اریگن با تفسیر فرعیدیگری در معنای روحانی به دو گونه تمثیلی و باطنی(عرفانی)، به چهار شیوه تفسیری رسید. 4. تفسیر عرفانی (باطنی، اشراقی): این گونه از تفسیرکتاب مقدس، میکوشد تا رخدادهای موجود در کتابمقدس را به زندگی اخروی ربط دهد. این روش تفسیریرا میتوان در شیوه قبالای یهود – که روش تفسیر سریو عرفانی است – یافت. زهر، یکی از مفسران برجسته یهود در سدههای میانه،نمونه بارزی از پویندگان این روش است. بسیاری ازمفسران مسیحی نیز که به موضوع “مریم شناسی”پرداختهاند، به تفسیر سری و عرفانی روی آوردهاند. شیوههای تفسیری چهارگانه، که در میان دین شناسان ومفسران مسیحی و یهودی یافت میشود، در گسترهدانشهای نوین بشری به ویژه در باختر، دگرگونی وتحول شگرفی را در پی داشت. در این جا تنها به یکی ازنکات برجسته در این زمینه اشاره میکنیم و آن اینکه”واقع گریزی”، ویژگی بارز و شاخص تفسیر متونمقدس، در دوره معاصر شد که همپای ایدهآلیسمفلسفیبه دین پژوهی راه یافت . گزارههای دینی و آیههای کتابمقدس، سخنی از واقعیت نمیگویند، بلکه حداکثر یاتوصیههای اخلاقی مفید بوده یا یک سلسله بازیهایزبانیاند. اصولا ضد واقعگروی در دو سده اخیر ارمغان تفکرغربی است، و به طور کلی میتوان گفت: در معرفتشناسی معاصر چهار نوع ضدواقعگروی، تصویر شدهاست که عبارتند از: نه جز من گروی یا تنهاگرویافراطی، ایدهآلیسم، پدیدارگروی و ضد واقعگرویحداکثری. (1) تنهاگرا، مدعی است که تمام گزارهها ناظر به تجاربشخصی است; یعنی انسان است و تجربههای درونی اوهیچ راهی برای نفوذ به دیگران و جهان خارج ندارد. مابرابر استبا «من»های تنها و هر فرد تنها است. فقط مناصالت دارد و بس. تنها گروی خود انواعی دارد که عمده آنها عبارتند از: 1. انسان واجد تجارب فعلی خود است. 2. انسان تنها واجد تجارب فعلی و گذشته خوداست. 3. انسان تنها واجد تجارب فعلی و آینده خوداست. 4. انسان واجد تجارب فعلی، گذشته و آینده خوداست. مدعای ایدهآلیسم این است که تمام گزارههای قابل فهم،در درون تجارب شخصی من یا دیگران است. انواعچهارگانه تنها گروی در این قسم هم جاری است. پدیدارگرا معتقد است که تمام گزارههای قابل فهم، ناظربه تجارب بالفعل شخصی من یا دیگران یا تجاربیاست که من یا دیگران، میتوانیم یا ممکن است درشرایط مختلف داشته باشیم. بنابراین پدیدارگرا از تجربه بالفعل یا ممکن، سخنمیگوید; ولی ایده خود را به تجربه بالفعل محدودمیکند. پدیدارگروی معرفتی همانند دو قسم پیشین، درچهار نوع بروز و ظهور کرده است. اما ضد واقعگروی حداکثری، بر این اعتقاد است کهبرخی گزارههای قابل فهم، وجود دارند که ناظر بهحقایقی غیر از تجارب بالفعل یا ممکن شخصی من یادیگرانند. این گزارهها میتوانند درست و صحیح باشند،ولی ما از صحت آنها درک و فهمی نداریم. ضد واقعگروی حداکثری، همانند سه قسم دیگر، امکانصدق حقایق فوق شاهد، یعنی حقایقی را که شاهددارند، ولی شاهد آنها فوق دسترسی بوده یا فوق طبیعیباشند، نمیپذیرد. از این رو برای او پذیرفتنی نیست کهحقایق بیشاهد، یا دارای شاهدی که در دسترس نیست،یا دارای شاهد فوق طبیعیاند، صادق باشند; ولی برخلاف سه قسم دیگر، میپذیرد که حقایقی در باب امورمثلا مادی وجود دارند که از سنخ تجربه نیستند ونمیتوانند به حقایق تجربی، تاویل و تحویل شوند. به هر تقدیر، روح حاکم بر تفکر معاصر غربی و از جملهعلم تاویل کتاب مقدس، ایجاد فاصله میان محتوایکتاب مقدس و واقعیت است. ایدهآلیسم، مورد قبولاغلب مکاتب و دیدگاهها است. لذا متفکران برآنند کهعهدین [انجیل و تورات]، سخن و حکایتی از متن واقعندارند، و حداکثر نقش آنها، بهبود شرایط اخلاقی جامعهاز طریق توصیههای اخلاقی و تاکیدهای پندآموز آنهااست. شیوههای تفسیری نوین افزون بر روشهای تفسیری کهن و کلاسیک، دیدگاههاینوینی هم در تفسیر کتاب مقدس، مطرح شده است کهدر یک تقسیمبندی کلی میتوان آنها را در چهار دیدگاهطبقهبندی کرد. (2) 1. دیدگاه ابراز احساسات: در این طرز تلقی پیامهایدینی، احساساتی است که از سوی متدینان اظهار شده وارتباطی با واقعیت ندارند. مثلا کسی که میگوید خداآسمان و زمین را آفریده است گونهای از احساس ترس، حیرت و هیبتی را که از شکوه طبیعتبه او دستمیدهد، بیان میکند. 2. تفسیر نمادین: در این نگرش، واژهها پلی هستند کهما را از معنای واژگانی فراتر میبرند. برای نمونه “تجسدو مرگ فدیهوار عیسی و رستاخیز مسیح” راهی استبرای بیان این مطلب که: “فداکاری برای دیگران، ارزشاخلاقی والایی دارد.” 3. تفسیر آیینی: در این شیوه، ما نباید گزارههای دینی رابا جهان خارج بسنجیم و در پی کشف صدق و کذب آنهاباشیم; چرا که این گزارهها نیامدهاند تا از جهان خارجگزارش دهند. این پیامها از بستر پرستش برخاستهاند ودر همان فضا قابل فهم میباشند. در این زمینه واژههابرای توضیح چیزی به کار نرفتهاند، بلکه برای انجامکاری کاملا متفاوت به کار میآیند. 4. تفسیر اسطوری: باورمندان به این شیوه تفسیری،بیانهای گوناگونی برای تبیین شیوه خویش دارند: برخیسخن دینی را گونهای منحصر به فرد از زبان نمادینمیدانند که ” اسطوری” است; مانند ارنست کاسیرر. کسانی همچون استیس میگویند: گزارههای دینی،تجربههای عرفانی است. برای نمونه این سخن که “خداحق است”، احساس کشف و الهام را بیان میکند. یا اینجمله که “خدا عشق است”، خصلت جذبه وشور را برمیانگیزد. اندیشمند دیگری به نام پلتیلیش نیز در همین عرصه،اینگونه گزارهها را بیانگر این میداند که: ” واقعیتفرجامین” را که، درباره آن نمیتوان سخنی گفت، جزاینکه از نظر متافیزیک نهایی است، به صورت نماد درمیآورد. عوامل پیدایش نگرش نوین دلائل و عوامل متعددی، زمینهراجهتطرحمبحث زباندین و شیوههای نوین تاویل کتاب مقدس وتجربهگرایی دینی، فراهم کرد. شاید در یکدستهبندیکلی بتوان آنها را به ترتیب ذیل طبقهبندی کرد. 1. ظهور مکتب رمانتیک: در قرن هیجدهم و نوزدهممیلادی، تفکر فلسفی به بنبست رسیده بود واستدلالهای خشک و بیروح عقلی به شدت تضعیفشده و اساس خود را از دست داده بود. در چنینشرایطی نهضت رمانتیک ظهور کرد. (3) این نهضتبا تاکید بر احساسات، عواطف و امورذوقی، مطلق انگاری عقل را مورد انتقاد قرار داد.رمانتیکها علیرغم تاکید کانتبر ناشناختی بودن”بودها”، اظهار داشتند که به مدد عواطف و احساساتمیتوان به ناگفتنیها و ناشناختنیها دستیافت. در این عصر به امور احساسی مانند شعر، نقاشی وموسیقی توجه فراوان شد. ظهور و پیدایشاحساسگروی رمانتیک، یکی از زمینههای مناسب برایپیدایش شیوه تفسیر احساساتی در کتاب مقدس بود. 2. نقادی کتاب مقدس: در قرن اخیر کتاب مقدسمسیحیان مورد انتقاد شدیدی قرار گرفت. (4) اینانتقادها که متنوع و روزافزون بود، برخی از فلاسفه نظیرشلایرماخر را بر آن داشت، که مرکز ثقل ایمان را از کتابمقدس به درون قلب مومن انتقال دهند، تا بتوانند بهگمان خویش اصل دین را از آسیب برهانند. آنان معتقدبودند پیام اصلی کتاب مقدس، احیای تجربه دینی درانسان است نه القاء یک سلسله گزارههای خطاناپذیر بهانسان توسط پیامبران. 3. فلسفه کانت: کانت در فلسفه نقادی خویش، ضمنمخالفتبا الهیات طبیعی و اینکه مسائل دینی را بتواناز طریق استدلال عقلی و فلسفی ثابت کرد، دین را ازمحدوده عقل نظری خارج ساخت و آن را در حوزه عقلعملی قرار داد. (5) وی آموزههای دینی را تابعی از قوانین اخلاقی قرار داد.بر این اساس دین برآمده از اخلاق، دینی اخلاقی خواهدشد و دین اخلاقی، عاطفی، تجربی و شهودی خواهدبود. همچنین دین در این تلقی به اخلاق تحویلمیشود; به عبارت دیگر، نظریه تحویلگروی دین ازدیدگاه کانت، اصالتی برای دین قائل نیست; لذا زباندین، زبان احساسات و توصیهای و زبان علم، زبانهستها و واقعیتها خواهدشد. 4. تعارض علم و دین: با ظهور علم جدید و پیشرفتهایفزاینده صنعت، ناشناختهها و مجهولات بشر یک بهیک آشکار شد. تا پیش از این هم عرصه دانش و همفضای دینی، آرام بودند; چرا که اساسا نشانی ازپیشتازی اهل باختر در دانش در میان نبود. همین کهاندکی از رموز جهان طبیعت آشکار گردید، ناسازگاریهارخ نمود. از اخترشناسی گرفته تا زمینشناسی، عرصهدرگیری پژوهشهای دانشمندان با باورهای دینی بشربود. جالب اینجاست که این پژوهشگران خود،مسیحیانی باورمند بودند و میکوشیدند به گونهای ازسنگینی بار این تعارض جان به در برند. این گفته گالیلهبسیار جای سخن دارد که: «طبیعت تنها منبع معرفت علمی است که میتواندطریقهای برای معرفتبه خداوند باشد.لازم بود”متشابهات” کتاب مقدس در پرتو “محکمات” علمجدید تفسیر شوند.» (6) برداشته شدن نخستین گامها به سوی تفکیک شناخت ازواقعیت را، در همان روزگاران میتوان دید; آن جا کهناسازگاری دیدگاه خورشید مرکزی با عقاید رسمیکلیسا رخ نمود و محاکمههای تاریخی دانشمندان،دورانی تاریک را در خاطرات علم و دین در غرب بهثبت رساند. کاردینال بلارمین چنین پیشنهادی داد: «مدل خورشید مرکزی را میتوان وسیله مناسبیبرای محاسبه رصدهای همبسته و بعضی پیشبینیهابه کار برد به شرط آنکه از آن به عنوان بازنمود درستواقعیت، دفاع نکنند.» (7) بدینسان میبینیم که علم با توان و سرعتبه پیشمیتازد و دینداران کاری از پیش نمیبرند. اینجا بود کهآنان به فکر چارهای برای از میان برداشتن این تعارضافتادند و از آنجا که علم، تفسیر غیر علمی را برنمیتافت، به تفسیر دین و متون مقدس دینی دستزدند و از اینجا شیوههای متفاوت و متعدد تاویل متوندینی، سربرآورد. پیامدها پیدایش شیوههای نوین در تفسیر و تاویل کتابمقدس، تنها به تاویل عهدین خلاصه نمیشود، بلکه ازتحویل و دگرگونی در نگاه به دین و وحی حکایتمیکند. این نگرش جدید پیامدها و لوازمی رابرانگیخت (8) که از جمله آنها میتوان به موارد ذیلاشاره نمود: 1. ایمان، اعتقاد و تعبد است; ایمان سرسپردگی بهحقیقت، و نوعی درگیری شخصی است. در این اعتقادایمان، معرفت نیست; شناخت گزارههایی که در کتابمقدس آمده است، نیست; باور به اینکه خدا وجود داردنیست، بلکه باور به خدایی است که خود را نپوشاند.این رویکرد که در آن معرفت جایی ندارد، با شکاکیتقابل جمع است، و به آن فیدئیزم اطلاق میشود. اینبینش، برداشتی متفاوت از الهیات را ارائه میدهد. دراین تفکر هم الهیات طبیعی – که مجموعهای از مساعیانسانی برای متعلق ایمان است – و هم الهیات نقلی – کهمجموعهای از احکام و گزارههای کلامی است – نفیمیشود. این دو الهیات با انکشاف و حضور خداوند در تاریخبشر، منافات دارند; زیرا ایمان در این نگرش، دگرگونشدن انسان و نوعی درگیری تجربی شخصی است. اگرکسی توانستحضور خدا را در حوادث تاریخی جهانمشاهده کند و عوامل دیگر، او را از این شهود بازنداشت، به راستی ایمان دارد. 2. نتیجه دیگر دیدگاه غیر زبانی بودن وحی و دین ایناست که چون وحی نوعی تجربه درونی است و تجربهاز دیدگاه برخی از دانشمندان غربی، همیشه با تعبیرهمراه است، هیچ وحی تعبیر ناشدهای وجود ندارد. ازخصایص مهم این طرز تلقی آن است که: وحی، تجربهعریان نیست; حتی وقایع خطیر تاریخی گذشتهنمیتواند از تعبیر انسانی گذشته و حال، تفکیک شود.در اینجا نیز، سهم داننده و فاعل شناسایی را نمیتواننادیده گرفت. بنابراین علقهها و انتظارات او در تفسیر وتعبیر وحی بسیار مؤثر است. وحی به مثابه انکشافنفس خدا و به عنوان یک واقعه تاریخی، به صورتتمام عیار مورد تفسیر قرار میگیرد. 3. پیامد دیگر تلقی تجربی از وحی، در تفسیر کتابمقدس ظاهر شد. کتاب مقدس دیگر یک کتاب معصوم،املا شده و خطاگریز نیست، بلکه سرا پا یک مکتوببشری است که حکایتگر آن وقایع وحیانی خواهد بود.در این صورت عقاید نویسندگان، یک جانبه و محدوداست; یک مواجهه که به مدد مشیت الهی بوده، توسطبشر جایزالخطا، تعبیر و توصیف شده است. اگر متنمقدس جزئی از تاریخ بشری است، میتوان آن را از راهانواع روشهای تحقیقات تاریخی و ادبی بررسی کرد. 4. دیگر پیامد این برداشت از وحی آن است که اگر وحیبه مثابه انکشاف تاریخی خداوند است، مطلقا بیهمتانیست. ما از وحی به عنوان یک واقعه منحصر به فردنمیتوانیم سخن بگوییم. اگر وحی نوعی ظهور وانکشاف خداوند است و با تجربه بشری سروکار دارد،نمیتواند یک رهبرد “یکه نگارانه” باشد. علاوه، بر آنکهمتکلم در تفسیر وقایع وحیانی، ناگزیر از پیشاندیشههای خود استفاده میکند. و بدین ترتیب همیشهبه کلیت و شمول میرسد و از محدوده فرد خارجمیگردد. و نهایتا این نکته را میتوان افزود که چونوحی به تجربه درونی تعبیر میشود، زبان آن زباناحساسی و عاطفی است. اما زبان علم، ناظر به عینیت وراجع به امر واقع است. بنابراین زبان علم و زبان دین بهدو منطقه متمایز نظر دارند، و از این رو میان آنهاارتباطی نیست، تا متعارض یکدیگر شوند. تفسیر متون مقدس در میان مسلمانان قبل از ورود به بحث نخست این نکته را یادآورمیشویم که مسلمانان، افزون بر قرآن، متون مقدسدیگری نیز دارند که حجم بسیار بیشتری دارد. روایات یااحادیث که بیشتر آنان سخنان نقل شده از پیامبر یا دیگرمعصومان است، متونی مقدس به شمار میآیند و غالبانیازمند توضیح میباشند، گرچه واژه “تفسیر” را تنهادرباره قرآن به کار میبرند و در مورد روایات، ازواژههایی چون شرح و بیان بهره میجویند. حجم روایات نیز در فرقههای گوناگون مسلمان،متفاوت است. شیعه امامیه به دلیل اعتقاد به چهاردهمعصوم، حجم بسیار بیشتری از احادیث را در میراثمکتوب فرهنگ خویش دارد. البته تکیه اصلی سخن،اکنون بر تفسیر آیات کتاب خداوند است و به مناسبتاز روایات نیز یاد میکنیم. اندیشمندان مسلمان در گذر تاریخ پر فراز و نشیبفرهنگ اسلامی، درباره قرآن، دو پیش فرض مهم راهرگز از یاد نبرده و در آن تردید نکردهاند. یکی آن کهاغلب آنان معتقدند که این کتاب از آغاز تا انجام، بی هیچکم و کاستی، سخن مستقیم خداست و در آن تحریف راهنیافته است; به طوری که نه واژه و نه حرفی از آن کاستهشده و نه بر آن افزوده شده است. این واژهها همان وحیخداوند است که پیک امین بر پیامبر آورده و او نیز برمردم خوانده است. این ویژگی در دیدگاه مسیحیاندرباره انجیل بدین گونه نیست. چنین باوری، اهمیتاین متن را صد چندان کرده و پرداختن موشکافانه به آنرا بسی دلپذیرتر و پایبندی به آن را استوارتر کردهاست. دوم آنکه قرآن همواره از واقعیت جهان سخن میگوید.این کتاب خود را با واژههایی میشناساند که همگیحکایت از همین ویژگی دارند. اوصافی چون حق، بیان،نور، تذکره، مبین و…، بیانگر همین است. با اینکه قرآندر اوج زیبایی و هنر ادبی است، باز هم گوشزد میکندکه شعر نیست; چرا که ویژگی شعر آن است که هر چهخیالپردازانهتر و غیر واقعیتر باشد، گواراتر و دلنشینتراست، ولی این کتاب نه تنها شعر نیست، بلکه شایستهاو نیز نمیباشد و به قول خود قرآن: «و ما علمناه الشعر و ماینبغی له…» یس / 69این همه از آن روست که کتاب خداوند برای تبیینواقعیات زبان گشوده و با آیاتش، “جهان بینی ” عرضهکرده است. نه اینکه تنها داستانهایی سودمند برایبرانگیختن احساسها و عواطف یا تعهدی بر شیوهایخاص در زندگی باشد بیآنکه نگاهی به واقعیت داشتهباشد. این راهها گریزگاههایی بود که غربیان اندیشیدهاند،بیآنکه سرانجام کار دین، را خردمندانه بسنجند. وجود این دو نکته مهم در میان مسلمانان سبب شدهاست، که تلاش مقدسی را در تفسیر و پردهبرداری ازاسرار جهان در سخن خداوند وجهه همتخویشسازند. البته نمیخواهیم بگوئیم که در این راه هرگزافراط و تفریطی انجام نگرفته است. نه، کسانی هم بودندکه آیات کتاب خداوند را بر دیدگاههای نجومی رایجزمان خویش حمل میکردند. اما هرگز دگرگونی ایندیدگاهها در علم، نگرانی به بار نمیآورد; چرا که سخنخداوند در عین روشنی و روانی، انعطاف لازم را برایتفاسیر گوناگون دارد و مفسران نیز دریافتهاند که نباید باشتابزدگی، آیات را به معنی دیدگاههای رایج گرفت. از این رو، در تاریخ اسلام هرگز دادگاههای تفتیش عقایدبرپا نگردید، با اینکه نزدیکی دانشمندان دینی بهحکومتها، دست کم در برخی فرقههای مسلمان، کمتر ازنفوذ پدران کلیسا در دربارها نبود. اساسا دیدگاههایعلمی، به معنای علوم تجربی و آزمون پذیر، هرگز رنگتقدس دینی به خود نگرفتند تا نوآوری، کفر و ارتداد بهشمار آید. جالب اینجاست که مسلمانان در گذر سدهها،پیشتاز عرصه دانش، حتی دانشهای تجربی هم بودهاند.در همان روزگاران نیز هرگز، حتی یک عالم مسلمان،واقعگویی قرآن را انکار نکرده است. پند بسیار سودمندو حکیمانه اندیشمندان پخته مسلمان که از شتابزدگی درتطبیق دیدگاههای علمی بر آیات کتاب خداوند، نهیمیکنند از همین روست; زیرا این دو نکته را هموارهباید در برخورد با سخن خداوند به یاد داشت که: هدفو مقصود خداوند در آیات خویش تبیین جهان به شیوهعلوم تجربی نیست. اما این هرگز به این معنی هم نیستکه سخن خداوند ناظر به واقع نبوده و مصداقی ندارد.میان این دو مطلب فاصله بسیار است. اکنون ببینیم که مسلمانان با این پیش فرضها سخنخداوند را چگونه معنا میکنند؟ آیا تنها به معنایتحتاللفظی و شیوه نصگرایانه بسنده میکنند، یا اینواژهها را راهنمای معانی دورتری هم میگیرند؟ حقیقت آن است که در این عرصه، اندیشمندان مسلمانروشی یکنواخت ندارند. برخی در پرهیز از دخالت درمعانی بلند سخن خداوند، تا بدان جا پیش رفتهاند کهظاهر قرآن را حجت میدانند و دریافت مقصود خداوندرا تنها از آن کسانی میدانند، که به خزانه پنهانیخداوندی راه دارند و مخاطبان راستین قرآن نیز همانافراد میباشند. گروهی نیز چنان به معنای واژگانیظاهری دل خوش کردهاند که فکر میکنند خداوند برتختی نشسته و او را دستکم در قیامت، با چشمان سر،قابل دیدن میدانند. البته این کژاندیشیها در فهم قرآن،همواره در اقلیتبوده و طرفداران زیادی نیافته است،ولی هرگز دو پیش فرض یاد شده را از یاد نبردهاند. از این گرایشهای کم طرفدار که بگذریم، بیشتر پژوهشگران عرصه کلام خداوند، برآنند که آیات قرآن،افزون بر معانی واژگانی، که ظهور عرفی آن حجتاست، دارای لایههایی ژرفتری نیز میباشد. تلاش دیرپای مفسران در کشف و تحلیل این لایههایپنهان است که دانش پر دامنهای را در مجموعه علومدینی به نام “تفسیر” پدید آورده است. البته بررسی شیوههای موجود در تفسیر و نحوه کارمفسران، از هدف این نوشته دور و بحث از آن، مجالخاص خود را میطلبد. مقصود ما در اینجا تنها آن است که بدانیم اندیشمندانما، چه ارتباطی میان دیدگاههای تفسیری، تاویل آیاتکتاب خداوند و سخنان رمزآلود وحی با واقعیت عینیمیدیدند. آیا فیلسوفان و عارفان ما، با این همهدیدگاههای به ظاهر شگفت، هنگامی که به سخنخداوند میرسیدند، آن را بیارتباط با واقع میانگاشتندو از این رهگذر خاطر خویش را آسوده میکردند؟ بهراستی که غربیان چه گریزگاه آسانی را برگزیدهاند. همقداست و ایمان به سخن خداوند در دل باشد و همواقعیات جهان در چشم! در چنین زمینهای است کهایمان تنها متعلق به چیزی خواهد بود که نامفهومترباشد! من آنجا ایمان میآورم که نمیفهمم! و…، به یقینمیتوان گفت که چنین سخنانی را در پژوهشهای هیچیک از اندیشمندان ما نمیتوان یافت. مفهوم تاویل آیات برای روشن شدن موضوع تاویل و ارتباط آن با واقعیاتموجود در جهان، سخن یکی از بزرگترین مفسراناندیشمند را میکاویم که هم در تفسیر جایگاهی والادارد و هم در فلسفه دستی توانا. مرحوم علامهطباطبائی(ره) نویسنده تفسیر پر ارج المیزان، بحثگستردهای را در جلد سوم این کتاب در مورد تاویل وتشابه آیات آورده است که در اینجا از آن بخش، بهرهگرفتهایم. ایشان پس از توضیح تقسیم معروف آیاتقرآن، به محکم و متشابه و اینکه آیات متشابه رامیتوان با رجوع به محکمات معنا کرد و اجمال آنها رااز میان برداشت، به دیدگاهی اشاره میکند و میگوید:تاویل تنها در آیات متشابه وجود دارد، نه در آیاتمحکم. آن گاه در بررسی یکی از دیدگاهها در مسالهتاویل، این سخن را رد کرده و تصریح میکند که تاویلتنها در آیات متشابه وجود ندارد. سپس به بیان دیدگاهخویش پرداختهاند: «الحق فی تفسیرالتاویل انه الحقیقه الواقعیه التی تستند الیهاالبیانات القرآنیه من حکم او موعظه او حکمه، و انه موجود لجمیعالآیات القرآنیه، محکمها و متشابهها، و انه لیس منقبیلالمفاهیمالمدلول علیها بالالفاظ، بل هیمنالامورالعینیهالمتعالیه من ان یحیط بها شبکاتالالفاظ، و انماقیدهاالله سبحانه بقید الالفاظ لتقریبها من اذهاننا بعضالتقریب;فهی کالامثال تضرب لیقرب بهاالمقاصد و توضح بحسب ما یناسبفهمالسامع، کما قال تعالی: ” و الکتابالمبین انا جعلناه قرآنا عربیالعلکم تعقلون و انه فی امالکتاب لدینا لعلی حکیم ” الزخرف/ 4. و فیالقرآن تصریحات و تلویحات بهذاالمعنی.» (9) بنابراین همه آیات کتاب خداوند دارای تاویل است وتاویل نه چیزی در چنبره واژگان، که حقیقتی است عینیو واقعی. اینجاست که راه اندیشمندان مسلمان در نگاهبه مفاهیم و مقولات دین از غربیان جدا میشود و کتابآسمانی نزد مسلمانان، گویای واقعیاتی از جهان خارجبه شمار میآید، نه اینکه تنها مشتی اندرز سودمند یاداستانهایی هیجانانگیز باشد. گاهی برای جملهای، افزون بر معنای مطابقی و واژگانی،واقعیت دیگری نیز وجود دارد که کاربرد آن جمله اشارهو حکایتی از آن واقعیت دارد. آن حقیقتخارجی، خودمدلول واژگانی جمله نیست، ولی اثر و پیامد کاربرد آنعبارت، اشاره داشتن به همان واقعیت است. برای مثالهنگامی که کسی به دیگری میگوید: “مرا سیراب کن”، این سخن از نهاد انسان سرچشمه میگیرد، نهادی کهخواستار ماندن است و میداند که برای این هدفنیازمند خوردن و آشامیدن میباشد و برای همینمنظور آب را میخواهد. در حالی که نه نهاد انسان و نهتقاضای ماندن، هیچ یک مدلول واژه” سیراب کن”نیست; اما این جمله گویای همه این واقعیتهاست. شیوهدلالت ضربالمثل با مفهوم تاویل نزدیکی بسیاریدارد. هنگامی که ضربالمثلی را به کار میبریم، هرگزمعنای واژگانی آن را در موردی معین تطبیق نمیکنیم،بلکه اشاره به واقعیتی دیگر داریم که این مثل از آن بهگونهای غیر از شیوه واژگانی حکایت دارد. برای نمونه درزبان عربی مثلی استبدین گونه:«فیالصیف ضیعت اللبن»(در تابستان شیر را فاسد کردهای) این مثل درباره کسی گفتهمیشود که خواهان انجام کاری است، ولی از پیش،اسباب و مقدمات آن را از میان برده است. حال اگر اینرا به کسی بگویند که برای مثال در آزمونی قبول نشدهباشد; چرا که به هنگام کسب آمادگی لازم، سستی بهخرج داده، هرگز بدین معنا نیست که شیری را فاسد کردهاست و دیگر نمیتوان آن را نوشید، بلکه مقصود آناست که تو از پیش تن پروری کردهای و این پیامد راگریزی نیست. این مثل خود به واقعیتی اشاره دارد کهعین حقیقتخارجی است، بیآنکه مدلول واژگانیعبارت مثل این باشد و یا حتی خواسته باشند آن را برموردش تطبیق کنند. در خود قرآن نیز از مثل بهره گرفتهشده است، آنجا که از زنی سخن میگوید که رشتههایخویش را پس از استواری ، باز میکرد و به هممیریخت، آنجا که سخن از آب باران یا کف روی آن بهمیان میآورد، بدینسان قرآن که برما نازل گردیده است،در نزد پروردگار، امری والا و استوار و علی و حکیماست که خردها را توان رسیدن بیواسطه به عمق وباطن آن نیست. خداوند بزرگ از سر مهر و بزرگواری، آنرا کتابی مفصل ساخته و با ساختار زبان عربی فروفرستاده است تا انسانها در آن بیندیشند. و این همانامالکتاب است که از دسترس ناپاکان فراتر است. آنگاهمرحوم علامه اصل و اساس دیدگاه خویش را چنینبیان میکنند: «فالمحصل منالآیاتالشریفه ان وراء ما نقراه و نعقله منالقرانامرا هو منالقرآن بمنزلهالروح منالجسد والمتمثل منالمثال، وهوالذی یسمیه تعالی بالکتابالحکیم، و هوالذی تستند و تتکیعلیه معارفالقرآنالمنزل و مضامینه، و هو لیس من سنخ الالفاظالمفرقهالمقطعه و لاالمعانیالمدلول علیها بها. و هذا بعینههوالتاویلالمذکور فیالایاتالمشتمله علیه لانطباق اوصافه ونعوته علیه. و بذلک یظهر حقیقه معنیالتاویل، و یظهرامتناعالتاویل من ان تمسه الافهامالعادیه والنفوسغیرالمطهره.» (10) مرحوم صدرالمتالهین نیز در باب تاویل دیدگاهیمشابه دارد و در تفسیر آیهالکرسی از آن سخن گفته استکه در بردارنده نکات سودمندی میباشد. (11) اینک برای تاکید و پافشاری بر این مطلب که قرآنهمواره به عنوان کتابی که از جهان واقعی سخنمیگوید، شواهدی هم از نقل آورده میشود. اما پیش ازذکر آنها در اینجا به دو دسته از روایات اشاره میکنیم، کهقرآن را واقعگرا و متکی بر جهان عینی میداند، نه تنهاپندها و داستانهایی سودمند. دسته نخست: روایاتی است که قرآن را نور و راهنماییو رهایی بخش مینامند. از میان این دسته از روایات ،دو روایت معتبر را برگزیدهایم: «من ابی عبدالله(ع): … فاذاالتبست علیکمالفتن کقطع اللیلالمظلم،فعلیکم بالقرآن: فانه شافع مشفع، و صادق مصدق، و من جعلامامه، قاده الیالجنه و من جعله خلفه ساقه الیالنار، و هوالدلیلیدل علی خیر سبیل و هو کتاب فیه تفصیل و بیان و تحصیل … ینجمن عطب و یتخلص من نشر، فان تفکر حیاه قلب البصیر، کمایمشیالمستنیر فیالظلمات بالنور…» (12) روایت دیگری نیز دارای سند معتبر و در همین بابآمده است که میگوید: «البار ان العزیزالجبار انزل علیکم کتاب و هوالصادق فیه خبرکم وخبر من قبلکم و خبر من بعدکم و خبرالسماء وخبرالارض…» (13) در این دو روایت ، که اسناد معتبری دارند، قرآن، بیانگرواقع و نور تاریکیها و در بردارنده خبرهای آسمان وزمین و رهاییبخش جانها و دلها معرفی گردیده است.آیا این ویژگیها با آنچه در نگاه هرمنوتیک جدیدمییابیم سازگار است؟ نکته دیگر در نقل این روایات آناست که بگوییم این تنها مفسران مسلمان نبودهاند که ازسر دلبستگی و مهر به قرآن، آن را خبرهای راستین جهانمیدانند و واقعیت را از زبان قرآن بر میگیرند و در جهاننمایی این کتاب تردید روا نمیدارند. آورندگان اینکتاب و رهبران اصلی این دین نیز که سخنانی همپایوحی خداوندی دارند، بر این حقیقت پافشاری میکنند.نخست، خود پیامبر(ص) قرآن را واقعیتگرا و مبین ومبین میخواند و این همه ساخته شیفتگی و مهرمفسران در گذر تاریخ اسلام نیست. دسته دوم: روایاتی است که از تفسیر به رای نکوهشکرده است. این روایات در میان امامیه و اهل تسنن بهاندازهای معروف است که نیازمند بررسی سندی نیست،گرچه عبارات گوناگون در این باره آمده، ولی میتواناین پیام را از مجموع آنها دریافت که: قرآن را نمیتوان ازروزنه تنگ دیدگاهی خودمحور، تفسیر و تبیین کرد. بهراستی چرا چنین است؟ اگر قرآن – که سخن خداوندآفریدگار جهان میباشد – نگاه بلند و ژرفی به واقعیاتعینی ندارد و تنها برای تامین مقصود دیگری آمدهاست، پس چرا این همه هشدار در این باره داریم؟ به اینخاطر است که تطبیق آیات این کتاب بر مصداقها وموارد خارجی، جز با آگاهی از واقعیات روا نیست. ازاین رو، آنان که به خواست پروردگارشان از رازهایهستی آگاهند، دانایان تاویل نیز میباشند. مرحومعلامه در این باره نیز سخنی زیبا دارد که نکته دقیق نهیاز تفسیر به رای را بیان میکند. «النهی فیالروایات انما هو متوجه الیالطریق و هو ان یسلک فیتفسیر کلامه تعالیالطریقالمسلوک فی تفسیر کلام غیرهفیالمخلوقین. ولیس اختلاف کلامه تعالی مع کلام غیره فی نحواستعمالالالفاظ و سردالجمل و اعمال الصناعاتاللفظیه: فانما هوکلام عربی روعی فیه جمیع ما یراعی فی کلام عربی…وانماالاختلاف من جههالمراد والمصداق الذی ینطبق علیهمفهومالکلام.» (14) «نهی موجود در روایات، به شیوه و روش بازمیگردد، بدین گونه که در تفسیر سخن خداوند بزرگهمان راهی را برویم که در تفسیر سخن دیگرانمیپوییم. البته اختلاف سخن پروردگار با سخندیگران در کاربرد واژهها و ساختار جمله و به کاربستن آرایههای لفظی نیست; چرا که سخنان خداوندنیز به زبان عربی است و تمام چیزهایی که در یکعبارت عربی مراعات میشود، در آن نیز رعایتشدهاست…؟ اختلاف آیات خداوند بزرگ با دیگرسخنان در مقصود و مصداقی است که مفهوم سخنبر آن منطبق میشود.» به هر تقدیر هدف از سخن در مساله تاویل این است کهاصلیترین سرچشمه جدایی نگاه مسیحیان در باختر رابا دینشناسی مسلمانان نیک بنمایانیم. به نظر میرسدبنیاد این دو گونه دینشناسی، همین نکته است که درباختر، حساب دین را از جهان عینی جدا کرده، جهان رابه علم سپردهاند و مشتی پند و داستان سودمند واخلاقساز را به دین دادهاند. اما در شرق اسلامی چنین چیزی به گمان بیشترباورمندان و پژوهشگران هم نرسیده است، جز اندکی کهاز کاوشها و دیدگاههای غربیان آگاهند، کسی هرگز چنیننگاهی را نسبتبه دین روا نمیشمارد. بعید نیست کهپس از چند سده هنوز هم باور همگانی مسیحیان سنتینیز بدان گونه نباشد که برخی از اندیشمندان در این سدهگفتهاند. این دیدگاه به دنبال خویش هر روزواقعیتگریزی بیشتری را به دنبال داشته و دارد. پیدایش مباحثی چون نسبیت معرفتهای بشری – به ویژهدر عرصه مسائل دین – و نیز کثرتگرایی در پذیرشباورهای دینی، از همین سرچشمه میآیند. با این که درگستره دانشهای تجربی در عمل، بسیار جزمی و قطعیمیبینند و عمل میکنند، در عرصه ارزشهای اخلاقی وآموزشهای دینی چنین نظریهپردازی میکنند. البته درعلوم تجربی نیز در بحثهای بسیار، سخن از عدم قطعیتو عدم تعین به میان آمده، ولی در میان شمار اندکی ازپژوهشگران فلسفه یا فیزیک نظری محصور مانده استو حتی دیگر پژوهشگران و عالمان همین علوم هم بدانپایبند نیستند. روا و ناروا در تاویل: اکنون میتوان سخن را به عرصه درون دینی برد و یکیاز مهمترین مسائل قرآن پژوهی را مطرح کرد. بعد ازآنکه مفهوم تاویل روشن شد، اینک باید مرزهای روا وناروا در تاویل را تمییز داد. و دید که آیا نقدهای تاویل رامیتوان به عیاری گرفت؟ معیار سنجش سره از ناسره درتاویل چیست؟ این مساله از آن رو مهم است کهمیتوان براساس آن، انبوه تاویلهای تفسیری، عرفانی وحدیثی را ارزیابی کرد. اینجاست که مذاهب گوناگون اسلامی از یکدیگر جدامیشوند: گروهی خرد و عقل را یکباره از این گسترهمیرانند و دستهای دیگر آن را بر تارک مینشانند. برخیهم چنان به نقل چنگ میزنند که حتی حجیت ظواهرآیات را نیز نمیپذیرند. به طور کلی دو معیار و ملاک کلی در کلمات اندیشهورانمسلمان دیده میشود و میتوان آنها را مطرح کرد. 1. نقل و تاویل: در این نکته شک و تردیدی نیست کهاگر سخنی از مقام عصمت در زمینه تاویل به دست آید، همگان بدان سر میسپارند، و اگر در میان فرق اسلامیسخنی هست، در این است که آیا اولا امامان شیعه(ع) چنین جایگاهی دارند؟ (که این بحثی کلامی است ودیدگاه متکلمان شیعه در این زمینه کاملا مستدل وروشن است) ثانیا آیا حدیثی که به دست ما رسیده استاز جهتسند و متن معتبر بوده و حجیت کافی دارد؟بنابراین یک متکلم شیعی از آنجا که احادیث ائمهمعصومین(ع) را با احادیث نبیاکرم(ص) برابر میداند،لازم میبیند که تنها در حجیت روایات کاوش کند و اگردر رابطه با تاویل آیه یا آیاتی از قرآن، حدیث معتبرییافت، میتواند به آنها استناد جوید. در رابطه با احادیث و روایات در باب تاویل، آثار فراوانو ارزشمندی از مفسران شیعه برجای مانده است کهاهمیت این دسته از روایات را کاملا هویدا میسازد.حقیقت آن است که در این گونه روایات، گاهی بهمطالب شگفتانگیزی بر میخوریم که در نگاه نخستعجیب جلوه میکند، به گونهای که حتی مضامین برخیاز این روایات، با ظاهر آیات هیچ سازگاری ندارد. اما ازآنجا که این معانی بلند به دلیل قاطع از مقام شامخعصمت وارد شده است، پذیرفتنی است و باید در اینمیراث گرانبها بیش از پیش تفقه نمود که به حق، این فقهاکبر است. باری، اینکه سخن معصوم(ع) معیار تاویل آیات قرآنکریم است، نه تنها مورد پذیرش مفسران است، بلکه ازسوی خود امامان(ع) نیز بیان شده است. علاوه بر اینهم در آموزشهای یارانشان، معانی ژرف قرآن کریم رامیبینیم و هم گفتارهای مستقیمشان بر درستی اینمطلب صحه گذاشتهاند، که سخن خداوند به آسانی بهچنگ نمیآید و این مهم نیازمند ارتباط با مخزن علمپنهان الهی است. در این زمینه به چند حدیث گویا ومعتبر اشاره میکنیم. یکی از روایاتی که مربوط به مسائل حجبوده و از ظاهرآیه دور مینماید، این حدیث معتبر است که: «روی عن عبدالله بن سنان قال : اتیت اباعبدالله(ع) فقلت له:جعلت فداک، ما معنی قولالله عزوجل: ” ثم لیقضوا تفثهم قال:اخذالشارب و قص الاظافیر و ما اشبه ذلک قال قلت: جعلت فداکفان دریحا المحاربی حدثنی عنک انک قلت: لیقضوا تقثم،لقاءالامام و لیوفوا نذورهم، تلک المناسک، قال صدق ذریح وصدقت. ان للقرآن ظاهرا و باطنا. و من یحتمل ما یحتملذریح؟» (15) میبینیم که زدودن آلودگیها در این روایات به معنایدیدار با امام معصوم آمده است، که به معنای ظاهری نهچندان نزدیک، که دور مینماید. گرچه در سخن مرحومفیض، جنبه اشتراکی میان تفسیر و تاویل آیه آمدهاست، (16) ولی باید انصاف داد و اگر چنین روایتینداشتیم، هرگز مفهوم دیدار با امام، با این آیه هماهنگنبود و به ذهن نمیآمد. روایت معتبر دیگری را در همین موضوع میآوریم کهباز هم تاویل موجود در آن با ظاهر آیه سازگار نیست. «الشیخالمفید فیالاختصاص… من زیدالشحام عن ابی جعفر(ع) فیقوله تعالی” فلینظرالانسان الی طعامه ” قال: علمهالذی یاخذه عمنیاخذه.» (17) اکنون بانگاهی کلی به این چند حدیث و انبوه روایاتدیگر میتوان دریافت که مساله تاویل، امر پیچیدهایاست. درست است که در این موارد، سخن معصوم(ع)برای پذیرش این معانی حجت است، ولی با این همهجای درنگ دارد، به ویژه اینکه شیوه پیام رسانی و بارمعنایی قرآن را بتوان از لابلای چنین مواردی دریافت.تدبری شایسته میخواهد تا هم تاویل را به بیراههنکشانیم و هم تاویلهای مفسران را شتابزده رها نکنیم واین راهی استباریکتر از موی. 2. خرد و تاویل: آیا خرد را به تاویل آیاتالهی راهیهست؟ گامهای عقل برای دریافت راز و رمز سخن حقتا کجا میتواند پیش برود؟ واقعیت آن است که در اینزمینه متفکران مسلمان اتفاق نظر ندارند. با وجود همهاختلافات، از دیر باز اندیشمندان شیعه در پذیرش و ارجنهادن به عقل معروفتر و پیشتازتر بودهاند. دیدگاههایشیعه همواره خردمندانه بوده است. آنان با تایید ایننکته که پیمودن راه عقل و خرد دشوار است، همواره ازتکیه و اعتماد بر آن بهرهمند بودهاند. به نظر میرسد در اصل پذیرش نگاه تحولگروانه بهآیات قرآن کریم، نمیتوان تردیدی روا داشت. اگراساسیترین بنیادهای باور دینی با عقل پذیرفته شود،اگر اصل، حجیت ظواهر آیات قرآن کریم و عدم تحریفآن با عقل قابل استدلال است و اگر در لابهلای این کتابآسمانی دهها آیه با مضامین کاملا استدلالی یافتمیشود، این همه، تاییدی مسلم و تصدیقی آشکار برحجیت عقل، حتی در محدوده تاویل آیات قرآن کریممیباشد. جناب شیخ انصاری، در عین حال که فیلسوف یا عارفیا مفسر نیست، در زمینه جایگاه عقل در محدودهاستنباطهای دینی چنین میگوید: «والذی یقتضیهالنظر وفاقا لاکثر اهلالنظر انه کلما حصلالقطع مندلیل عقلی فلا یجوز ان یعارضه دلیل نقلی و ان وجد ماظاهرالمعارضه فلابد من تاویله ان لم یکن طرحه…» (18) حقیقت آن است که در گذر سدهها در مرزبندی روا وناروا در تاویل، افراط و تفریطهایی صورت گرفته است.چنانکه برخی تاویلهای نابسامان و تحمیل دیدگاههایناصواب بر آیات قرآن بر این افراط افزوده است. درنگشایسته در عوامل پیدایش اینگونه گرایشها، راه درستیرا مینمایاند. پندآموزی از تجربه کهن کاوشهای علمیدر گستره قرآن پژوهی، اندیشمندان را به این امر فرامیخواند که با احتیاط و دقتبیشتر در این راه گامبردارند. به نظر میرسد اگر دو امر در نگاه خردورزانه بهآیات قرآن مدنظر و وجهه همت قرار گیرد امر تاویل باخرد سامان مییابند و سازگار میافتد. اول: برای تاویل از طریق خرد، باید در علم و اندیشهاستوار و راسخ بود تا به استناد این آیه که «و ما تاویله الااللهوالراسخون فیالعلم…» (19) نه سخن گزافه گفته شود و نهبیراهه در پیش گرفته شود. اگر فیلسوفی مانندصدرالمتالهین با تلاش طاقتفرسای خود، رازی ازهستی گشوده و با دیده تیزبین خود حقیقتی از قرآنکریم را برگرفت میتوان آن را به دیده قبول تلقی کرد. بهعنوان مثال ایشان مثلا در زمینه تجرد نفس اینگونهسخن میگوید: «اما الآیاتالمشیره الی تجردالنفس، فمنها قوله تعالی فی حقآدم(ع) و اولاده: ” و نفخت فیه من روحی” و فی حق عیسی(ع): “کلمه القاها الی مریم و روح منه” و هذه الاضافه تنادی علیشرفالروح و کونها عدیه عن عالم الاجسام و فی حق شیخ الانبیاء،ابراهیمالخلیل: و کذلک نری ابراهیم ملکوتالسموات و الارضلیکون منالموقنین و قوله حکایته عنه: “وجهت وجهی للذیفطرالسموات و الارض حنیفا” و معلوم ان الجسم و قواه لیس شیءو منها بهذهالصفات سنیه من رؤیه عالمالملکوت و الایقان و التوبهبوجهالذات لفاطرالسموات و الحنیفیه ایالطهاره و والقدس . و منهاقوله تعالی: ” ثم انشاناه خلقا آخر فتبارکالله احسنالخالقین” ومنها قوله تعالی ” سبحانالذی خلقالازواج کلها مما تنبت الارض ومن انفسهم و مما لا یعلمون” وقوله: ” الیه یصعد الکلمالطیب.” وقوله: ” و لقد خلقناالانسان فی احسن تقویم” و قوله: ” یاایتهاالنفسالمطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه” و فیالحقیقهجمیع هذهالآیاتالمشیره الیالمعاد و احوالالعباد فیالنشاهالثانیهداله علی تجردالنفس; لاستحاله اعادهالمعدوم و انتقالالعرض و مافی حکمه منالقویالمنطبعه» (20) دوم: کاوشگران باید بکوشند تا خردورزی را در علمتفسیر و به ویژه در محدوده تاویل تنسیق و ضابطهمندکنند. مدل مناسب و نمونه برجسته در این زمینه علمفقه است. مگر نه این که دستیابی به ملاکهای احکام،کاری بس دشوار و در بسیاری موارد ناشدنی است؟ ومگر نه این که خرد به عنوان حجت درونی پروردگار، درفقه پذیرفته شده است؟ و مگر بیم لغزش خرد در فقهکمتر از تفسیر است؟ فقیهان در مباحث روشنگر خود،به ویژه در دانش اصول فقه، چگونگی توجه و گونههایاحکام خرد و ارزش هرگونه احکام را در بخشهایگوناگون عبادات و معاملات بررسی کرده و نکاتسودمندی را در تاریخ این دانش کاویده و به کاربستهاند. با این همه پیدایش گرایشهایی چوناخباریگری، آسیبهایی را به این روند رسانده، ولیفقیهانی چون مرحوم آقا وحید بهبهانی و مرحوم شیخمرتضی انصاری، با تلاشهای ارزشمند خویش، اینگرایش را از حضور فعال در عرصه پژوهشهای دینی درفقه و حدیث راندهاند، و جایگاه خرد را در دینپژوهیپاس داشتهاند. امروزه دیگر گرایش جدی به شیوهاخباری نمییابیم. و موشکافیهای بسیار ژرف دانشاصول فقه و اصولیان فیلسوف، همه و همه گواه والاییجایگاه خرد نزد فقیهان است. البته این امر رهیناستقلال بیشتر کاوشهای فقهی و فقاهت مستقل است. پینوشتها:
1) فعالی، محمدتقی، درآمدی بر معرفتشناسی دینی و معاصر،صص247 – 249. – Dancy,y. An Introduction to contemporaryEpistemology(NewYork,Basck Blackwell (1986)PP 136-138. (2. The Encyclopedia of Philosophy;edortichle:ReligiousLanguage,V.1,P . 1710 3) گاردر، یوستاین; دنیای سوفی، ترجمه کورش صفوی، صص419 -440; هوردن، ویلیام راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه طاطهوسمیکائلیان، ص 34. 4) راهنمایالهیات پروتستان، صص 36 – 41. 5) ر.ک: یوستوس، هارتناک; نظریه معرفت در فلسفه کانت، ترجمهغلامعلی حداد عادل، صص 166 – 181. اسکروتن، راجر; کانت،ترجمه علی پایا، صص 164 – 161، کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه،ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، صص 317 – 319، کورنراشتفان، ترجمه عزتالله فولادوند، صص 245 – 272. 6) علم و دین، ص 36. 7) همان، ص 36. 8) درآمدی بر معرفتشناسی دینی و معاصر، صص 358 – 361. 9) المیزان، ج 3، ص 43. 10) المیزان، ج 3، ص 54. 11) تفسیر آیهالکرسی، صدرالمتالهین، ج 4، ص 154 – 175، به مناسبتتفسیر “کرسی” 12) اصول کافی، ج 2، ص 598. 13) اصول کافی، ج 2، ص 599. 14) المیزان، ج 3، ص 78. 15) من لا یحضرهالفقیه، ج 2 ص 390. از عبداللهبن سنان نقل شده کهگفت: به امام صادق(ع) گفتم: دایتشوم، معنای این سخن بزرگ ووالای خداوند چیست؟ “ناپاکی و پلیدی خویش را برافکنند و نزد خودبه جای آورند.” حضرت فرمود: سبیل را کوتاه کردن و ناخنها را گرفتن ومانند آن. گفتم: فدایتشوم، ذریح محاربی از شما نقل کرده کهفرمودهاید: دور سازید پلیدی را، [به معنی] دیدار امام است و به جایآوردن نذر هم همین مناسک. فرمود: هم ذریح راست گفت و هم تو.قرآن را ظاهری است و باطنی. کیست که چون ذریح تاب و تحملداشته باشد؟ 16) کافی، ج 4 ص 549 و پاورقی همان صفحه. 17) الاختصاص، ص5 و تفسیرالبرهان، ج 4 ص 429. ترجمه: شیخ مفیددر کتاب اختصاص از امام باقر(ع) روایت کرده که حضرت در مورد اینسخن خداوند بزرگ: ” انسان باید به خوراک خویش نیک بنگرد.”فرمود: دانشی که فرا ازکه میگیرد[ببیند] از چه کسی میگیرد. 18) فرائدالاصول، ص10. 19) آل عمران /7 (در صورتی که واو عاطفه باشد) 20) الاسفارالاربعه، ج 8، صص 303 – 305.
محمد تقی فعالی