مقالات

تفسیر متون مقدس در دو نگاه

اشاره: در این گفتار، ضمن اشاره به شیوه‏های برجسته تفسیرمتون مقدس در میان مسیحیان و یهودیان، روندشکل‏گیری دیدگاههای نوین دین شناسی و رهیافتهای‏مدرن در دین پژوهی معاصر مورد بحث قرار گرفته است.البته محور بحث، مسیحیت است; زیرا در رابطه بادیدگاههای آیین یهود، منابع و گزارشهای کمتری در دست‏است. بعد از عصر نوزایی و به ویژه پس از پیدایش فلسفه‏های‏نوین، فلسفه تحلیلی و فلسفه زبان وامدار پژوهشهایی‏است که در زمینه متون مقدس صورت گرفته است.ایده‏آلیسم آهسته آهسته در اندیشه‏های فلسفی چند سده‏اخیر ریشه دوانده و حتی به گستره فلسفه علم نیز راه‏یافته است و در مواجهه با متون مقدس، خودنمایی‏می‏کند. سرانجام در قرن معاصر می‏بینیم که آیات وگفتارهای کتاب مقدس “واقع نمایی” خود را از دست‏داده و صرفا پندهای سودمند تلقی می‏شوند. درست‏همانند دیدگاههایی که معتقد است دانش تجربی،مجموعه قواعد مفیدی است که می‏تواند، آسایش وامنیت را برای انسان به ارمغان آورد. حال سؤال اصلی‏این است که شیوه‏های اصلی تفسیر کتاب مقدس‏کدامند؟ و چرا این روند در غرب شکل گرفت؟ شیوه‏های تفسیری پیشینیان روش‏های تفسیری کتاب مقدس در آیین مسیحیت ویهود چهار گونه است. 1. تفسیر شرح اللفظی (ظهور گروانه): در این روش،معنای واژگانی و ساختار دستوری متن، مورد نظر قرارمی‏گیرد و برای هر یک از واژگان کتاب مقدس، پیامی‏آسمانی قائل است که در آن نهفته است. قدیس جرم که‏کتاب مقدس را به لاتین برگرداند و ترجمه او، موردپذیرش کلیسای کاتولیک قرار گرفت، یکی از چهره‏های‏برجسته این شیوه تفسیری است که در سده‏های چهارم‏و پنجم میلادی می‏زیست. او از همین روش در برابرافراطهای تفسیر تمثیلی دفاع می‏کرد. پس از او نیزچهره‏های برجسته‏ای چون قدیس توماس‏آکوئیناس، نیکولاس لیرا، جان‏کولت، مارتین لوتر و جان ماکوین،از روش تفسیر شرح‏اللفظی حمایت کردند. 2. تفسیر اخلاقی: تفسیر اخلاقی کتاب مقدس، در پی‏آن بود که از درسهای اخلاقی ترسیم شده در بخشهای‏گوناگون کتاب مقدس، اصول تفسیری را بنیان نهد. برای‏نمونه در نامه‏های برناباس، غذاهای حرام به پلیدیهای‏وهمی موجود در برخی جانوران تفسیر شده است، نه‏گوشت آنها. 3. تفسیر تمثیلی: در روش تفسیر تمثیلی، کتاب مقدس‏را دارای سطح دیگری از معنا می‏دانند که در ورای‏اشخاص، رخدادها و اشیاء نهفته است. برای نمونه دراین شیوه کشتی نوح را نماد «کلیسای مسیحیت‏»می‏نامند که در آغاز مورد نظر خداوند بوده است. از چهره‏های برجسته این شیوه تفسیری، می‏توان فیلودانشمند یهودی معاصر حضرت مسیح را نام برد. شیوه‏فیلوراکلمنت اسکندرانی دنبال کرد و برای کتاب مقدس،معانی تمثیلی فراوانی را جست و جو نمود. او حقایق‏فلسفی ژرفی را از مندرجات کتاب مقدس کشف کرد.پس از او، یکی از پیروانش به نام اوریگن، این اصول‏تفسیری را سامان بخشید. او سطوح گوناگون معانی‏ظاهری، اخلاقی و روحانی را جداگانه، باز شناخت ومعانی تمثیلی روحانی را برترین آنها شمرد. در سده‏های‏میانی، تقسیم‏بندی سه گانه اریگن با تفسیر فرعی‏دیگری در معنای روحانی به دو گونه تمثیلی و باطنی(عرفانی)، به چهار شیوه تفسیری رسید. 4. تفسیر عرفانی (باطنی، اشراقی): این گونه از تفسیرکتاب مقدس، می‏کوشد تا رخدادهای موجود در کتاب‏مقدس را به زندگی اخروی ربط دهد. این روش تفسیری‏را می‏توان در شیوه قبالای یهود – که روش تفسیر سری‏و عرفانی است – یافت. زهر، یکی از مفسران برجسته یهود در سده‏های میانه،نمونه بارزی از پویندگان این روش است. بسیاری ازمفسران مسیحی نیز که به موضوع “مریم شناسی”پرداخته‏اند، به تفسیر سری و عرفانی روی آورده‏اند. شیوه‏های تفسیری چهارگانه، که در میان دین شناسان ومفسران مسیحی و یهودی یافت می‏شود، در گستره‏دانشهای نوین بشری به ویژه در باختر، دگرگونی وتحول شگرفی را در پی داشت. در این جا تنها به یکی ازنکات برجسته در این زمینه اشاره می‏کنیم و آن اینکه”واقع گریزی”، ویژگی بارز و شاخص تفسیر متون‏مقدس، در دوره معاصر شد که همپای ایده‏آلیسم‏فلسفی‏به دین پژوهی راه یافت . گزاره‏های دینی و آیه‏های کتاب‏مقدس، سخنی از واقعیت نمی‏گویند، بلکه حداکثر یاتوصیه‏های اخلاقی مفید بوده یا یک سلسله بازیهای‏زبانی‏اند. اصولا ضد واقع‏گروی در دو سده اخیر ارمغان تفکرغربی است، و به طور کلی می‏توان گفت: در معرفت‏شناسی معاصر چهار نوع ضدواقع‏گروی، تصویر شده‏است که عبارتند از: نه جز من گروی یا تنهاگروی‏افراطی، ایده‏آلیسم، پدیدارگروی و ضد واقع‏گروی‏حداکثری. (1) تنهاگرا، مدعی است که تمام گزاره‏ها ناظر به تجارب‏شخصی است; یعنی انسان است و تجربه‏های درونی اوهیچ راهی برای نفوذ به دیگران و جهان خارج ندارد. مابرابر است‏با «من‏»های تنها و هر فرد تنها است. فقط من‏اصالت دارد و بس. تنها گروی خود انواعی دارد که عمده آنها عبارتند از: 1. انسان واجد تجارب فعلی خود است. 2. انسان تنها واجد تجارب فعلی و گذشته خوداست. 3. انسان تنها واجد تجارب فعلی و آینده خوداست. 4. انسان واجد تجارب فعلی، گذشته و آینده خوداست. مدعای ایده‏آلیسم این است که تمام گزاره‏های قابل فهم،در درون تجارب شخصی من یا دیگران است. انواع‏چهارگانه تنها گروی در این قسم هم جاری است. پدیدارگرا معتقد است که تمام گزاره‏های قابل فهم، ناظربه تجارب بالفعل شخصی من یا دیگران یا تجاربی‏است که من یا دیگران، می‏توانیم یا ممکن است درشرایط مختلف داشته باشیم. بنابراین پدیدارگرا از تجربه بالفعل یا ممکن، سخن‏می‏گوید; ولی ایده خود را به تجربه بالفعل محدودمی‏کند. پدیدارگروی معرفتی همانند دو قسم پیشین، درچهار نوع بروز و ظهور کرده است. اما ضد واقع‏گروی حداکثری، بر این اعتقاد است که‏برخی گزاره‏های قابل فهم، وجود دارند که ناظر به‏حقایقی غیر از تجارب بالفعل یا ممکن شخصی من یادیگرانند. این گزاره‏ها می‏توانند درست و صحیح باشند،ولی ما از صحت آنها درک و فهمی نداریم. ضد واقع‏گروی حداکثری، همانند سه قسم دیگر، امکان‏صدق حقایق فوق شاهد، یعنی حقایقی را که شاهددارند، ولی شاهد آنها فوق دسترسی بوده یا فوق طبیعی‏باشند، نمی‏پذیرد. از این رو برای او پذیرفتنی نیست که‏حقایق بی‏شاهد، یا دارای شاهدی که در دسترس نیست،یا دارای شاهد فوق طبیعی‏اند، صادق باشند; ولی برخلاف سه قسم دیگر، می‏پذیرد که حقایقی در باب امورمثلا مادی وجود دارند که از سنخ تجربه نیستند ونمی‏توانند به حقایق تجربی، تاویل و تحویل شوند. به هر تقدیر، روح حاکم بر تفکر معاصر غربی و از جمله‏علم تاویل کتاب مقدس، ایجاد فاصله میان محتوای‏کتاب مقدس و واقعیت است. ایده‏آلیسم، مورد قبول‏اغلب مکاتب و دیدگاهها است. لذا متفکران برآنند که‏عهدین [انجیل و تورات]، سخن و حکایتی از متن واقع‏ندارند، و حداکثر نقش آنها، بهبود شرایط اخلاقی جامعه‏از طریق توصیه‏های اخلاقی و تاکیدهای پندآموز آنهااست. شیوه‏های تفسیری نوین افزون بر روشهای تفسیری کهن و کلاسیک، دیدگاههای‏نوینی هم در تفسیر کتاب مقدس، مطرح شده است که‏در یک تقسیم‏بندی کلی می‏توان آنها را در چهار دیدگاه‏طبقه‏بندی کرد. (2) 1. دیدگاه ابراز احساسات: در این طرز تلقی پیامهای‏دینی، احساساتی است که از سوی متدینان اظهار شده وارتباطی با واقعیت ندارند. مثلا کسی که می‏گوید خداآسمان و زمین را آفریده است گونه‏ای از احساس ترس، حیرت و هیبتی را که از شکوه طبیعت‏به او دست‏می‏دهد، بیان می‏کند. 2. تفسیر نمادین: در این نگرش، واژه‏ها پلی هستند که‏ما را از معنای واژگانی فراتر می‏برند. برای نمونه “تجسدو مرگ فدیه‏وار عیسی و رستاخیز مسیح” راهی است‏برای بیان این مطلب که: “فداکاری برای دیگران، ارزش‏اخلاقی والایی دارد.” 3. تفسیر آیینی: در این شیوه، ما نباید گزاره‏های دینی رابا جهان خارج بسنجیم و در پی کشف صدق و کذب آنهاباشیم; چرا که این گزاره‏ها نیامده‏اند تا از جهان خارج‏گزارش دهند. این پیامها از بستر پرستش برخاسته‏اند ودر همان فضا قابل فهم می‏باشند. در این زمینه واژه‏هابرای توضیح چیزی به کار نرفته‏اند، بلکه برای انجام‏کاری کاملا متفاوت به کار می‏آیند. 4. تفسیر اسطوری: باورمندان به این شیوه تفسیری،بیانهای گوناگونی برای تبیین شیوه خویش دارند: برخی‏سخن دینی را گونه‏ای منحصر به فرد از زبان نمادین‏می‏دانند که ” اسطوری” است; مانند ارنست کاسیرر. کسانی هم‏چون استیس می‏گویند: گزاره‏های دینی،تجربه‏های عرفانی است. برای نمونه این سخن که “خداحق است”، احساس کشف و الهام را بیان می‏کند. یا این‏جمله که “خدا عشق است”، خصلت جذبه وشور را برمی‏انگیزد. اندیشمند دیگری به نام پل‏تیلیش نیز در همین عرصه،اینگونه گزاره‏ها را بیانگر این می‏داند که: ” واقعیت‏فرجامین” را که، درباره آن نمی‏توان سخنی گفت، جزاینکه از نظر متافیزیک نهایی است، به صورت نماد درمی‏آورد. عوامل پیدایش نگرش نوین دلائل و عوامل متعددی، زمینه‏راجهت‏طرح‏مبحث زبان‏دین و شیوه‏های نوین تاویل کتاب مقدس وتجربه‏گرایی دینی، فراهم کرد. شاید در یک‏دسته‏بندی‏کلی بتوان آنها را به ترتیب ذیل طبقه‏بندی کرد. 1. ظهور مکتب رمانتیک: در قرن هیجدهم و نوزدهم‏میلادی، تفکر فلسفی به بن‏بست رسیده بود واستدلالهای خشک و بی‏روح عقلی به شدت تضعیف‏شده و اساس خود را از دست داده بود. در چنین‏شرایطی نهضت رمانتیک ظهور کرد. (3) این نهضت‏با تاکید بر احساسات، عواطف و امورذوقی، مطلق انگاری عقل را مورد انتقاد قرار داد.رمانتیک‏ها علیرغم تاکید کانت‏بر ناشناختی بودن”بودها”، اظهار داشتند که به مدد عواطف و احساسات‏می‏توان به ناگفتنی‏ها و ناشناختنی‏ها دست‏یافت. در این عصر به امور احساسی مانند شعر، نقاشی وموسیقی توجه فراوان شد. ظهور و پیدایش‏احساس‏گروی رمانتیک، یکی از زمینه‏های مناسب برای‏پیدایش شیوه تفسیر احساساتی در کتاب مقدس بود. 2. نقادی کتاب مقدس: در قرن اخیر کتاب مقدس‏مسیحیان مورد انتقاد شدیدی قرار گرفت. (4) این‏انتقادها که متنوع و روزافزون بود، برخی از فلاسفه نظیرشلایرماخر را بر آن داشت، که مرکز ثقل ایمان را از کتاب‏مقدس به درون قلب مومن انتقال دهند، تا بتوانند به‏گمان خویش اصل دین را از آسیب برهانند. آنان معتقدبودند پیام اصلی کتاب مقدس، احیای تجربه دینی درانسان است نه القاء یک سلسله گزاره‏های خطاناپذیر به‏انسان توسط پیامبران. 3. فلسفه کانت: کانت در فلسفه نقادی خویش، ضمن‏مخالفت‏با الهیات طبیعی و اینکه مسائل دینی را بتوان‏از طریق استدلال عقلی و فلسفی ثابت کرد، دین را ازمحدوده عقل نظری خارج ساخت و آن را در حوزه عقل‏عملی قرار داد. (5) وی آموزه‏های دینی را تابعی از قوانین اخلاقی قرار داد.بر این اساس دین برآمده از اخلاق، دینی اخلاقی خواهدشد و دین اخلاقی، عاطفی، تجربی و شهودی خواهدبود. همچنین دین در این تلقی به اخلاق تحویل‏می‏شود; به عبارت دیگر، نظریه تحویل‏گروی دین ازدیدگاه کانت، اصالتی برای دین قائل نیست; لذا زبان‏دین، زبان احساسات و توصیه‏ای و زبان علم، زبان‏هستها و واقعیتها خواهدشد. 4. تعارض علم و دین: با ظهور علم جدید و پیشرفتهای‏فزاینده صنعت، ناشناخته‏ها و مجهولات بشر یک به‏یک آشکار شد. تا پیش از این هم عرصه دانش و هم‏فضای دینی، آرام بودند; چرا که اساسا نشانی ازپیشتازی اهل باختر در دانش در میان نبود. همین که‏اندکی از رموز جهان طبیعت آشکار گردید، ناسازگاریهارخ نمود. از اخترشناسی گرفته تا زمین‏شناسی، عرصه‏درگیری پژوهشهای دانشمندان با باورهای دینی بشربود. جالب اینجاست که این پژوهشگران خود،مسیحیانی باورمند بودند و می‏کوشیدند به گونه‏ای ازسنگینی بار این تعارض جان به در برند. این گفته گالیله‏بسیار جای سخن دارد که: «طبیعت تنها منبع معرفت علمی است که می‏تواندطریقه‏ای برای معرفت‏به خداوند باشد.لازم بود”متشابهات” کتاب مقدس در پرتو “محکمات” علم‏جدید تفسیر شوند.» (6) برداشته شدن نخستین گامها به سوی تفکیک شناخت ازواقعیت را، در همان روزگاران می‏توان دید; آن جا که‏ناسازگاری دیدگاه خورشید مرکزی با عقاید رسمی‏کلیسا رخ نمود و محاکمه‏های تاریخی دانشمندان،دورانی تاریک را در خاطرات علم و دین در غرب به‏ثبت رساند. کاردینال بلارمین چنین پیشنهادی داد: «مدل خورشید مرکزی را می‏توان وسیله مناسبی‏برای محاسبه رصدهای همبسته و بعضی پیش‏بینیهابه کار برد به شرط آنکه از آن به عنوان بازنمود درست‏واقعیت، دفاع نکنند.» (7) بدین‏سان می‏بینیم که علم با توان و سرعت‏به پیش‏می‏تازد و دینداران کاری از پیش نمی‏برند. اینجا بود که‏آنان به فکر چاره‏ای برای از میان برداشتن این تعارض‏افتادند و از آنجا که علم، تفسیر غیر علمی را برنمی‏تافت، به تفسیر دین و متون مقدس دینی دست‏زدند و از اینجا شیوه‏های متفاوت و متعدد تاویل متون‏دینی، سربرآورد. پیامدها پیدایش شیوه‏های نوین در تفسیر و تاویل کتاب‏مقدس، تنها به تاویل عهدین خلاصه نمی‏شود، بلکه ازتحویل و دگرگونی در نگاه به دین و وحی حکایت‏می‏کند. این نگرش جدید پیامدها و لوازمی رابرانگیخت (8) که از جمله آنها می‏توان به موارد ذیل‏اشاره نمود: 1. ایمان، اعتقاد و تعبد است; ایمان سرسپردگی به‏حقیقت، و نوعی درگیری شخصی است. در این اعتقادایمان، معرفت نیست; شناخت گزاره‏هایی که در کتاب‏مقدس آمده است، نیست; باور به اینکه خدا وجود داردنیست، بلکه باور به خدایی است که خود را نپوشاند.این رویکرد که در آن معرفت جایی ندارد، با شکاکیت‏قابل جمع است، و به آن فیدئیزم اطلاق می‏شود. این‏بینش، برداشتی متفاوت از الهیات را ارائه می‏دهد. دراین تفکر هم الهیات طبیعی – که مجموعه‏ای از مساعی‏انسانی برای متعلق ایمان است – و هم الهیات نقلی – که‏مجموعه‏ای از احکام و گزاره‏های کلامی است – نفی‏می‏شود. این دو الهیات با انکشاف و حضور خداوند در تاریخ‏بشر، منافات دارند; زیرا ایمان در این نگرش، دگرگون‏شدن انسان و نوعی درگیری تجربی شخصی است. اگرکسی توانست‏حضور خدا را در حوادث تاریخی جهان‏مشاهده کند و عوامل دیگر، او را از این شهود بازنداشت، به راستی ایمان دارد. 2. نتیجه دیگر دیدگاه غیر زبانی بودن وحی و دین این‏است که چون وحی نوعی تجربه درونی است و تجربه‏از دیدگاه برخی از دانشمندان غربی، همیشه با تعبیرهمراه است، هیچ وحی تعبیر ناشده‏ای وجود ندارد. ازخصایص مهم این طرز تلقی آن است که: وحی، تجربه‏عریان نیست; حتی وقایع خطیر تاریخی گذشته‏نمی‏تواند از تعبیر انسانی گذشته و حال، تفکیک شود.در اینجا نیز، سهم داننده و فاعل شناسایی را نمی‏توان‏نادیده گرفت. بنابراین علقه‏ها و انتظارات او در تفسیر وتعبیر وحی بسیار مؤثر است. وحی به مثابه انکشاف‏نفس خدا و به عنوان یک واقعه تاریخی، به صورت‏تمام عیار مورد تفسیر قرار می‏گیرد. 3. پیامد دیگر تلقی تجربی از وحی، در تفسیر کتاب‏مقدس ظاهر شد. کتاب مقدس دیگر یک کتاب معصوم،املا شده و خطاگریز نیست، بلکه سرا پا یک مکتوب‏بشری است که حکایتگر آن وقایع وحیانی خواهد بود.در این صورت عقاید نویسندگان، یک جانبه و محدوداست; یک مواجهه که به مدد مشیت الهی بوده، توسطبشر جایزالخطا، تعبیر و توصیف شده است. اگر متن‏مقدس جزئی از تاریخ بشری است، می‏توان آن را از راه‏انواع روشهای تحقیقات تاریخی و ادبی بررسی کرد. 4. دیگر پیامد این برداشت از وحی آن است که اگر وحی‏به مثابه انکشاف تاریخی خداوند است، مطلقا بی‏همتانیست. ما از وحی به عنوان یک واقعه منحصر به فردنمی‏توانیم سخن بگوییم. اگر وحی نوعی ظهور وانکشاف خداوند است و با تجربه بشری سروکار دارد،نمی‏تواند یک رهبرد “یکه نگارانه” باشد. علاوه، بر آنکه‏متکلم در تفسیر وقایع وحیانی، ناگزیر از پیش‏اندیشه‏های خود استفاده می‏کند. و بدین ترتیب همیشه‏به کلیت و شمول می‏رسد و از محدوده فرد خارج‏می‏گردد. و نهایتا این نکته را می‏توان افزود که چون‏وحی به تجربه درونی تعبیر می‏شود، زبان آن زبان‏احساسی و عاطفی است. اما زبان علم، ناظر به عینیت وراجع به امر واقع است. بنابراین زبان علم و زبان دین به‏دو منطقه متمایز نظر دارند، و از این رو میان آنهاارتباطی نیست، تا متعارض یکدیگر شوند. تفسیر متون مقدس در میان مسلمانان قبل از ورود به بحث نخست این نکته را یادآورمی‏شویم که مسلمانان، افزون بر قرآن، متون مقدس‏دیگری نیز دارند که حجم بسیار بیشتری دارد. روایات یااحادیث که بیشتر آنان سخنان نقل شده از پیامبر یا دیگرمعصومان است، متونی مقدس به شمار می‏آیند و غالبانیازمند توضیح می‏باشند، گرچه واژه “تفسیر” را تنهادرباره قرآن به کار می‏برند و در مورد روایات، ازواژه‏هایی چون شرح و بیان بهره می‏جویند. حجم روایات نیز در فرقه‏های گوناگون مسلمان،متفاوت است. شیعه امامیه به دلیل اعتقاد به چهارده‏معصوم، حجم بسیار بیشتری از احادیث را در میراث‏مکتوب فرهنگ خویش دارد. البته تکیه اصلی سخن،اکنون بر تفسیر آیات کتاب خداوند است و به مناسبت‏از روایات نیز یاد می‏کنیم. اندیشمندان مسلمان در گذر تاریخ پر فراز و نشیب‏فرهنگ اسلامی، درباره قرآن، دو پیش فرض مهم راهرگز از یاد نبرده و در آن تردید نکرده‏اند. یکی آن که‏اغلب آنان معتقدند که این کتاب از آغاز تا انجام، بی هیچ‏کم و کاستی، سخن مستقیم خداست و در آن تحریف راه‏نیافته است; به طوری که نه واژه و نه حرفی از آن کاسته‏شده و نه بر آن افزوده شده است. این واژه‏ها همان وحی‏خداوند است که پیک امین بر پیامبر آورده و او نیز برمردم خوانده است. این ویژگی در دیدگاه مسیحیان‏درباره انجیل بدین گونه نیست. چنین باوری، اهمیت‏این متن را صد چندان کرده و پرداختن موشکافانه به آن‏را بسی دلپذیرتر و پای‏بندی به آن را استوارتر کرده‏است. دوم آنکه قرآن همواره از واقعیت جهان سخن می‏گوید.این کتاب خود را با واژه‏هایی می‏شناساند که همگی‏حکایت از همین ویژگی دارند. اوصافی چون حق، بیان،نور، تذکره، مبین و…، بیانگر همین است. با اینکه قرآن‏در اوج زیبایی و هنر ادبی است، باز هم گوشزد می‏کندکه شعر نیست; چرا که ویژگی شعر آن است که هر چه‏خیالپردازانه‏تر و غیر واقعی‏تر باشد، گواراتر و دلنشین‏تراست، ولی این کتاب نه تنها شعر نیست، بلکه شایسته‏او نیز نمی‏باشد و به قول خود قرآن: «و ما علمناه الشعر و ماینبغی له…» یس / 69این همه از آن روست که کتاب خداوند برای تبیین‏واقعیات زبان گشوده و با آیاتش، “جهان بینی ” عرضه‏کرده است. نه اینکه تنها داستانهایی سودمند برای‏برانگیختن احساسها و عواطف یا تعهدی بر شیوه‏ای‏خاص در زندگی باشد بی‏آنکه نگاهی به واقعیت داشته‏باشد. این راهها گریزگاههایی بود که غربیان اندیشیده‏اند،بی‏آنکه سرانجام کار دین، را خردمندانه بسنجند. وجود این دو نکته مهم در میان مسلمانان سبب شده‏است، که تلاش مقدسی را در تفسیر و پرده‏برداری ازاسرار جهان در سخن خداوند وجهه همت‏خویش‏سازند. البته نمی‏خواهیم بگوئیم که در این راه هرگزافراط و تفریطی انجام نگرفته است. نه، کسانی هم بودندکه آیات کتاب خداوند را بر دیدگاههای نجومی رایج‏زمان خویش حمل می‏کردند. اما هرگز دگرگونی این‏دیدگاهها در علم، نگرانی به بار نمی‏آورد; چرا که سخن‏خداوند در عین روشنی و روانی، انعطاف لازم را برای‏تفاسیر گوناگون دارد و مفسران نیز دریافته‏اند که نباید باشتابزدگی، آیات را به معنی دیدگاههای رایج گرفت. از این رو، در تاریخ اسلام هرگز دادگاههای تفتیش عقایدبرپا نگردید، با اینکه نزدیکی دانشمندان دینی به‏حکومتها، دست کم در برخی فرقه‏های مسلمان، کمتر ازنفوذ پدران کلیسا در دربارها نبود. اساسا دیدگاههای‏علمی، به معنای علوم تجربی و آزمون پذیر، هرگز رنگ‏تقدس دینی به خود نگرفتند تا نوآوری، کفر و ارتداد به‏شمار آید. جالب اینجاست که مسلمانان در گذر سده‏ها،پیشتاز عرصه دانش، حتی دانشهای تجربی هم بوده‏اند.در همان روزگاران نیز هرگز، حتی یک عالم مسلمان،واقع‏گویی قرآن را انکار نکرده است. پند بسیار سودمندو حکیمانه اندیشمندان پخته مسلمان که از شتابزدگی درتطبیق دیدگاههای علمی بر آیات کتاب خداوند، نهی‏می‏کنند از همین روست; زیرا این دو نکته را همواره‏باید در برخورد با سخن خداوند به یاد داشت که: هدف‏و مقصود خداوند در آیات خویش تبیین جهان به شیوه‏علوم تجربی نیست. اما این هرگز به این معنی هم نیست‏که سخن خداوند ناظر به واقع نبوده و مصداقی ندارد.میان این دو مطلب فاصله بسیار است. اکنون ببینیم که مسلمانان با این پیش فرضها سخن‏خداوند را چگونه معنا می‏کنند؟ آیا تنها به معنای‏تحت‏اللفظی و شیوه نص‏گرایانه بسنده می‏کنند، یا این‏واژه‏ها را راهنمای معانی دورتری هم می‏گیرند؟ حقیقت آن است که در این عرصه، اندیشمندان مسلمان‏روشی یکنواخت ندارند. برخی در پرهیز از دخالت درمعانی بلند سخن خداوند، تا بدان جا پیش رفته‏اند که‏ظاهر قرآن را حجت می‏دانند و دریافت مقصود خداوندرا تنها از آن کسانی می‏دانند، که به خزانه پنهانی‏خداوندی راه دارند و مخاطبان راستین قرآن نیز همان‏افراد می‏باشند. گروهی نیز چنان به معنای واژگانی‏ظاهری دل خوش کرده‏اند که فکر می‏کنند خداوند برتختی نشسته و او را دست‏کم در قیامت، با چشمان سر،قابل دیدن می‏دانند. البته این کژاندیشیها در فهم قرآن،همواره در اقلیت‏بوده و طرفداران زیادی نیافته است،ولی هرگز دو پیش فرض یاد شده را از یاد نبرده‏اند. از این گرایشهای کم طرفدار که بگذریم، بیشتر پژوهشگران عرصه کلام خداوند، برآنند که آیات قرآن،افزون بر معانی واژگانی، که ظهور عرفی آن حجت‏است، دارای لایه‏هایی ژرف‏تری نیز می‏باشد. تلاش دیرپای مفسران در کشف و تحلیل این لایه‏های‏پنهان است که دانش پر دامنه‏ای را در مجموعه علوم‏دینی به نام “تفسیر” پدید آورده است. البته بررسی شیوه‏های موجود در تفسیر و نحوه کارمفسران، از هدف این نوشته دور و بحث از آن، مجال‏خاص خود را می‏طلبد. مقصود ما در اینجا تنها آن است که بدانیم اندیشمندان‏ما، چه ارتباطی میان دیدگاههای تفسیری، تاویل آیات‏کتاب خداوند و سخنان رمزآلود وحی با واقعیت عینی‏می‏دیدند. آیا فیلسوفان و عارفان ما، با این همه‏دیدگاههای به ظاهر شگفت، هنگامی که به سخن‏خداوند می‏رسیدند، آن را بی‏ارتباط با واقع می‏انگاشتندو از این رهگذر خاطر خویش را آسوده می‏کردند؟ به‏راستی که غربیان چه گریزگاه آسانی را برگزیده‏اند. هم‏قداست و ایمان به سخن خداوند در دل باشد و هم‏واقعیات جهان در چشم! در چنین زمینه‏ای است که‏ایمان تنها متعلق به چیزی خواهد بود که نامفهوم‏ترباشد! من آنجا ایمان می‏آورم که نمی‏فهمم! و…، به یقین‏می‏توان گفت که چنین سخنانی را در پژوهشهای هیچ‏یک از اندیشمندان ما نمی‏توان یافت. مفهوم تاویل آیات برای روشن شدن موضوع تاویل و ارتباط آن با واقعیات‏موجود در جهان، سخن یکی از بزرگترین مفسران‏اندیشمند را می‏کاویم که هم در تفسیر جایگاهی والادارد و هم در فلسفه دستی توانا. مرحوم علامه‏طباطبائی(ره) نویسنده تفسیر پر ارج المیزان، بحث‏گسترده‏ای را در جلد سوم این کتاب در مورد تاویل وتشابه آیات آورده است که در اینجا از آن بخش، بهره‏گرفته‏ایم. ایشان پس از توضیح تقسیم معروف آیات‏قرآن، به محکم و متشابه و اینکه آیات متشابه رامی‏توان با رجوع به محکمات معنا کرد و اجمال آنها رااز میان برداشت، به دیدگاهی اشاره می‏کند و می‏گوید:تاویل تنها در آیات متشابه وجود دارد، نه در آیات‏محکم. آن گاه در بررسی یکی از دیدگاهها در مساله‏تاویل، این سخن را رد کرده و تصریح می‏کند که تاویل‏تنها در آیات متشابه وجود ندارد. سپس به بیان دیدگاه‏خویش پرداخته‏اند: «الحق فی تفسیرالتاویل انه الحقیقه الواقعیه التی تستند الیهاالبیانات القرآنیه من حکم او موعظه او حکمه، و انه موجود لجمیع‏الآیات القرآنیه، محکمها و متشابهها، و انه لیس من‏قبیل‏المفاهیم‏المدلول علیها بالالفاظ، بل هی‏من‏الامورالعینیه‏المتعالیه من ان یحیط بها شبکات‏الالفاظ، و انماقیدهاالله سبحانه بقید الالفاظ لتقریبها من اذهاننا بعض‏التقریب;فهی کالامثال تضرب لیقرب بهاالمقاصد و توضح بحسب ما یناسب‏فهم‏السامع، کما قال تعالی: ” و الکتاب‏المبین انا جعلناه قرآنا عربیالعلکم تعقلون و انه فی ام‏الکتاب لدینا لعلی حکیم ” الزخرف/ 4. و فی‏القرآن تصریحات و تلویحات بهذاالمعنی.» (9) بنابراین همه آیات کتاب خداوند دارای تاویل است وتاویل نه چیزی در چنبره واژگان، که حقیقتی است عینی‏و واقعی. اینجاست که راه اندیشمندان مسلمان در نگاه‏به مفاهیم و مقولات دین از غربیان جدا می‏شود و کتاب‏آسمانی نزد مسلمانان، گویای واقعیاتی از جهان خارج‏به شمار می‏آید، نه اینکه تنها مشتی اندرز سودمند یاداستانهایی هیجان‏انگیز باشد. گاهی برای جمله‏ای، افزون بر معنای مطابقی و واژگانی،واقعیت دیگری نیز وجود دارد که کاربرد آن جمله اشاره‏و حکایتی از آن واقعیت دارد. آن حقیقت‏خارجی، خودمدلول واژگانی جمله نیست، ولی اثر و پیامد کاربرد آن‏عبارت، اشاره داشتن به همان واقعیت است. برای مثال‏هنگامی که کسی به دیگری می‏گوید: “مرا سیراب کن”، این سخن از نهاد انسان سرچشمه می‏گیرد، نهادی که‏خواستار ماندن است و می‏داند که برای این هدف‏نیازمند خوردن و آشامیدن می‏باشد و برای همین‏منظور آب را می‏خواهد. در حالی که نه نهاد انسان و نه‏تقاضای ماندن، هیچ یک مدلول واژه” سیراب کن”نیست; اما این جمله گویای همه این واقعیتهاست. شیوه‏دلالت ضرب‏المثل با مفهوم تاویل نزدیکی بسیاری‏دارد. هنگامی که ضرب‏المثلی را به کار می‏بریم، هرگزمعنای واژگانی آن را در موردی معین تطبیق نمی‏کنیم،بلکه اشاره به واقعیتی دیگر داریم که این مثل از آن به‏گونه‏ای غیر از شیوه واژگانی حکایت دارد. برای نمونه درزبان عربی مثلی است‏بدین گونه:«فی‏الصیف ضیعت اللبن‏»(در تابستان شیر را فاسد کرده‏ای) این مثل درباره کسی گفته‏می‏شود که خواهان انجام کاری است، ولی از پیش،اسباب و مقدمات آن را از میان برده است. حال اگر این‏را به کسی بگویند که برای مثال در آزمونی قبول نشده‏باشد; چرا که به هنگام کسب آمادگی لازم، سستی به‏خرج داده، هرگز بدین معنا نیست که شیری را فاسد کرده‏است و دیگر نمی‏توان آن را نوشید، بلکه مقصود آن‏است که تو از پیش تن پروری کرده‏ای و این پیامد راگریزی نیست. این مثل خود به واقعیتی اشاره دارد که‏عین حقیقت‏خارجی است، بی‏آنکه مدلول واژگانی‏عبارت مثل این باشد و یا حتی خواسته باشند آن را برموردش تطبیق کنند. در خود قرآن نیز از مثل بهره گرفته‏شده است، آنجا که از زنی سخن می‏گوید که رشته‏های‏خویش را پس از استواری ، باز می‏کرد و به هم‏می‏ریخت، آن‏جا که سخن از آب باران یا کف روی آن به‏میان می‏آورد، بدین‏سان قرآن که برما نازل گردیده است،در نزد پروردگار، امری والا و استوار و علی و حکیم‏است که خردها را توان رسیدن بی‏واسطه به عمق وباطن آن نیست. خداوند بزرگ از سر مهر و بزرگواری، آن‏را کتابی مفصل ساخته و با ساختار زبان عربی فروفرستاده است تا انسانها در آن بیندیشند. و این همان‏ام‏الکتاب است که از دسترس ناپاکان فراتر است. آن‏گاه‏مرحوم علامه اصل و اساس دیدگاه خویش را چنین‏بیان می‏کنند: «فالمحصل من‏الآیات‏الشریفه ان وراء ما نقراه و نعقله من‏القران‏امرا هو من‏القرآن بمنزله‏الروح من‏الجسد والمتمثل من‏المثال، وهوالذی یسمیه تعالی بالکتاب‏الحکیم، و هوالذی تستند و تتکی‏علیه معارف‏القرآن‏المنزل و مضامینه، و هو لیس من سنخ الالفاظ‏المفرقه‏المقطعه و لاالمعانی‏المدلول علیها بها. و هذا بعینه‏هوالتاویل‏المذکور فی‏الایات‏المشتمله علیه لانطباق اوصافه ونعوته علیه. و بذلک یظهر حقیقه معنی‏التاویل، و یظهرامتناع‏التاویل من ان تمسه الافهام‏العادیه والنفوس‏غیرالمطهره.» (10) مرحوم صدرالمتالهین نیز در باب تاویل دیدگاهی‏مشابه دارد و در تفسیر آیه‏الکرسی از آن سخن گفته است‏که در بردارنده نکات سودمندی می‏باشد. (11) اینک برای تاکید و پافشاری بر این مطلب که قرآن‏همواره به عنوان کتابی که از جهان واقعی سخن‏می‏گوید، شواهدی هم از نقل آورده می‏شود. اما پیش ازذکر آنها در اینجا به دو دسته از روایات اشاره می‏کنیم، که‏قرآن را واقع‏گرا و متکی بر جهان عینی می‏داند، نه تنهاپندها و داستانهایی سودمند. دسته نخست: روایاتی است که قرآن را نور و راهنمایی‏و رهایی بخش می‏نامند. از میان این دسته از روایات ،دو روایت معتبر را برگزیده‏ایم: «من ابی عبدالله(ع): … فاذاالتبست علیکم‏الفتن کقطع اللیل‏المظلم،فعلیکم بالقرآن: فانه شافع مشفع، و صادق مصدق، و من جعل‏امامه، قاده الی‏الجنه و من جعله خلفه ساقه الی‏النار، و هوالدلیل‏یدل علی خیر سبیل و هو کتاب فیه تفصیل و بیان و تحصیل … ینج‏من عطب و یتخلص من نشر، فان تفکر حیاه قلب البصیر، کمایمشی‏المستنیر فی‏الظلمات بالنور…» (12) روایت دیگری نیز دارای سند معتبر و در همین باب‏آمده است که می‏گوید: «البار ان العزیزالجبار انزل علیکم کتاب و هوالصادق فیه خبرکم وخبر من قبلکم و خبر من بعدکم و خبرالسماء وخبرالارض…» (13) در این دو روایت ، که اسناد معتبری دارند، قرآن، بیانگرواقع و نور تاریکیها و در بردارنده خبرهای آسمان وزمین و رهایی‏بخش جانها و دلها معرفی گردیده است.آیا این ویژگیها با آنچه در نگاه هرمنوتیک جدیدمی‏یابیم سازگار است؟ نکته دیگر در نقل این روایات آن‏است که بگوییم این تنها مفسران مسلمان نبوده‏اند که ازسر دلبستگی و مهر به قرآن، آن را خبرهای راستین جهان‏می‏دانند و واقعیت را از زبان قرآن بر می‏گیرند و در جهان‏نمایی این کتاب تردید روا نمی‏دارند. آورندگان این‏کتاب و رهبران اصلی این دین نیز که سخنانی همپای‏وحی خداوندی دارند، بر این حقیقت پافشاری می‏کنند.نخست، خود پیامبر(ص) قرآن را واقعیت‏گرا و مبین ومبین می‏خواند و این همه ساخته شیفتگی و مهرمفسران در گذر تاریخ اسلام نیست. دسته دوم: روایاتی است که از تفسیر به رای نکوهش‏کرده است. این روایات در میان امامیه و اهل تسنن به‏اندازه‏ای معروف است که نیازمند بررسی سندی نیست،گرچه عبارات گوناگون در این باره آمده، ولی می‏توان‏این پیام را از مجموع آنها دریافت که: قرآن را نمی‏توان ازروزنه تنگ دیدگاهی خودمحور، تفسیر و تبیین کرد. به‏راستی چرا چنین است؟ اگر قرآن – که سخن خداوندآفریدگار جهان می‏باشد – نگاه بلند و ژرفی به واقعیات‏عینی ندارد و تنها برای تامین مقصود دیگری آمده‏است، پس چرا این همه هشدار در این باره داریم؟ به این‏خاطر است که تطبیق آیات این کتاب بر مصداقها وموارد خارجی، جز با آگاهی از واقعیات روا نیست. ازاین رو، آنان که به خواست پروردگارشان از رازهای‏هستی آگاهند، دانایان تاویل نیز می‏باشند. مرحوم‏علامه در این باره نیز سخنی زیبا دارد که نکته دقیق نهی‏از تفسیر به رای را بیان می‏کند. «النهی فی‏الروایات انما هو متوجه الی‏الطریق و هو ان یسلک فی‏تفسیر کلامه تعالی‏الطریق‏المسلوک فی تفسیر کلام غیره‏فی‏المخلوقین. ولیس اختلاف کلامه تعالی مع کلام غیره فی نحواستعمال‏الالفاظ و سردالجمل و اعمال الصناعات‏اللفظیه: فانما هوکلام عربی روعی فیه جمیع ما یراعی فی کلام عربی…وانماالاختلاف من جهه‏المراد والمصداق الذی ینطبق علیه‏مفهوم‏الکلام.» (14) «نهی موجود در روایات، به شیوه و روش بازمی‏گردد، بدین گونه که در تفسیر سخن خداوند بزرگ‏همان راهی را برویم که در تفسیر سخن دیگران‏می‏پوییم. البته اختلاف سخن پروردگار با سخن‏دیگران در کاربرد واژه‏ها و ساختار جمله و به کاربستن آرایه‏های لفظی نیست; چرا که سخنان خداوندنیز به زبان عربی است و تمام چیزهایی که در یک‏عبارت عربی مراعات می‏شود، در آن نیز رعایت‏شده‏است…؟ اختلاف آیات خداوند بزرگ با دیگرسخنان در مقصود و مصداقی است که مفهوم سخن‏بر آن منطبق می‏شود.» به هر تقدیر هدف از سخن در مساله تاویل این است که‏اصلی‏ترین سرچشمه جدایی نگاه مسیحیان در باختر رابا دین‏شناسی مسلمانان نیک بنمایانیم. به نظر می‏رسدبنیاد این دو گونه دین‏شناسی، همین نکته است که درباختر، حساب دین را از جهان عینی جدا کرده، جهان رابه علم سپرده‏اند و مشتی پند و داستان سودمند واخلاق‏ساز را به دین داده‏اند. اما در شرق اسلامی چنین چیزی به گمان بیشترباورمندان و پژوهشگران هم نرسیده است، جز اندکی که‏از کاوشها و دیدگاههای غربیان آگاهند، کسی هرگز چنین‏نگاهی را نسبت‏به دین روا نمی‏شمارد. بعید نیست که‏پس از چند سده هنوز هم باور همگانی مسیحیان سنتی‏نیز بدان گونه نباشد که برخی از اندیشمندان در این سده‏گفته‏اند. این دیدگاه به دنبال خویش هر روزواقعیت‏گریزی بیشتری را به دنبال داشته و دارد. پیدایش مباحثی چون نسبیت معرفتهای بشری – به ویژه‏در عرصه مسائل دین – و نیز کثرت‏گرایی در پذیرش‏باورهای دینی، از همین سرچشمه می‏آیند. با این که درگستره دانشهای تجربی در عمل، بسیار جزمی و قطعی‏می‏بینند و عمل می‏کنند، در عرصه ارزشهای اخلاقی وآموزشهای دینی چنین نظریه‏پردازی می‏کنند. البته درعلوم تجربی نیز در بحثهای بسیار، سخن از عدم قطعیت‏و عدم تعین به میان آمده، ولی در میان شمار اندکی ازپژوهشگران فلسفه یا فیزیک نظری محصور مانده است‏و حتی دیگر پژوهشگران و عالمان همین علوم هم بدان‏پای‏بند نیستند. روا و ناروا در تاویل: اکنون می‏توان سخن را به عرصه درون دینی برد و یکی‏از مهمترین مسائل قرآن پژوهی را مطرح کرد. بعد ازآنکه مفهوم تاویل روشن شد، اینک باید مرزهای روا وناروا در تاویل را تمییز داد. و دید که آیا نقدهای تاویل رامی‏توان به عیاری گرفت؟ معیار سنجش سره از ناسره درتاویل چیست؟ این مساله از آن رو مهم است که‏می‏توان براساس آن، انبوه تاویلهای تفسیری، عرفانی وحدیثی را ارزیابی کرد. اینجاست که مذاهب گوناگون اسلامی از یکدیگر جدامی‏شوند: گروهی خرد و عقل را یکباره از این گستره‏می‏رانند و دسته‏ای دیگر آن را بر تارک می‏نشانند. برخی‏هم چنان به نقل چنگ می‏زنند که حتی حجیت ظواهرآیات را نیز نمی‏پذیرند. به طور کلی دو معیار و ملاک کلی در کلمات اندیشه‏وران‏مسلمان دیده می‏شود و می‏توان آنها را مطرح کرد. 1. نقل و تاویل: در این نکته شک و تردیدی نیست که‏اگر سخنی از مقام عصمت در زمینه تاویل به دست آید، همگان بدان سر می‏سپارند، و اگر در میان فرق اسلامی‏سخنی هست، در این است که آیا اولا امامان شیعه(ع) چنین جایگاهی دارند؟ (که این بحثی کلامی است ودیدگاه متکلمان شیعه در این زمینه کاملا مستدل وروشن است) ثانیا آیا حدیثی که به دست ما رسیده است‏از جهت‏سند و متن معتبر بوده و حجیت کافی دارد؟بنابراین یک متکلم شیعی از آنجا که احادیث ائمه‏معصومین(ع) را با احادیث نبی‏اکرم(ص) برابر می‏داند،لازم می‏بیند که تنها در حجیت روایات کاوش کند و اگردر رابطه با تاویل آیه یا آیاتی از قرآن، حدیث معتبری‏یافت، می‏تواند به آنها استناد جوید. در رابطه با احادیث و روایات در باب تاویل، آثار فراوان‏و ارزشمندی از مفسران شیعه برجای مانده است که‏اهمیت این دسته از روایات را کاملا هویدا می‏سازد.حقیقت آن است که در این گونه روایات، گاهی به‏مطالب شگفت‏انگیزی بر می‏خوریم که در نگاه نخست‏عجیب جلوه می‏کند، به گونه‏ای که حتی مضامین برخی‏از این روایات، با ظاهر آیات هیچ سازگاری ندارد. اما ازآنجا که این معانی بلند به دلیل قاطع از مقام شامخ‏عصمت وارد شده است، پذیرفتنی است و باید در این‏میراث گرانبها بیش از پیش تفقه نمود که به حق، این فقه‏اکبر است. باری، اینکه سخن معصوم(ع) معیار تاویل آیات قرآن‏کریم است، نه تنها مورد پذیرش مفسران است، بلکه ازسوی خود امامان(ع) نیز بیان شده است. علاوه بر این‏هم در آموزشهای یارانشان، معانی ژرف قرآن کریم رامی‏بینیم و هم گفتارهای مستقیم‏شان بر درستی این‏مطلب صحه گذاشته‏اند، که سخن خداوند به آسانی به‏چنگ نمی‏آید و این مهم نیازمند ارتباط با مخزن علم‏پنهان الهی است. در این زمینه به چند حدیث گویا ومعتبر اشاره می‏کنیم. یکی از روایاتی که مربوط به مسائل حج‏بوده و از ظاهرآیه دور می‏نماید، این حدیث معتبر است که: «روی عن عبدالله بن سنان قال : اتیت اباعبدالله(ع) فقلت له:جعلت فداک، ما معنی قول‏الله عزوجل: ” ثم لیقضوا تفثهم قال:اخذالشارب و قص الاظافیر و ما اشبه ذلک قال قلت: جعلت فداک‏فان دریحا المحاربی حدثنی عنک انک قلت: لیقضوا تقثم،لقاءالامام و لیوفوا نذورهم، تلک المناسک، قال صدق ذریح وصدقت. ان للقرآن ظاهرا و باطنا. و من یحتمل ما یحتمل‏ذریح؟» (15) می‏بینیم که زدودن آلودگیها در این روایات به معنای‏دیدار با امام معصوم آمده است، که به معنای ظاهری نه‏چندان نزدیک، که دور می‏نماید. گرچه در سخن مرحوم‏فیض، جنبه اشتراکی میان تفسیر و تاویل آیه آمده‏است، (16) ولی باید انصاف داد و اگر چنین روایتی‏نداشتیم، هرگز مفهوم دیدار با امام، با این آیه هماهنگ‏نبود و به ذهن نمی‏آمد. روایت معتبر دیگری را در همین موضوع می‏آوریم که‏باز هم تاویل موجود در آن با ظاهر آیه سازگار نیست. «الشیخ‏المفید فی‏الاختصاص… من زیدالشحام عن ابی جعفر(ع) فی‏قوله تعالی” فلینظرالانسان الی طعامه ” قال: علمه‏الذی یاخذه عمن‏یاخذه.» (17) اکنون بانگاهی کلی به این چند حدیث و انبوه روایات‏دیگر می‏توان دریافت که مساله تاویل، امر پیچیده‏ای‏است. درست است که در این موارد، سخن معصوم(ع)برای پذیرش این معانی حجت است، ولی با این همه‏جای درنگ دارد، به ویژه اینکه شیوه پیام رسانی و بارمعنایی قرآن را بتوان از لابلای چنین مواردی دریافت.تدبری شایسته می‏خواهد تا هم تاویل را به بیراهه‏نکشانیم و هم تاویلهای مفسران را شتابزده رها نکنیم واین راهی است‏باریکتر از موی. 2. خرد و تاویل: آیا خرد را به تاویل آیات‏الهی راهی‏هست؟ گامهای عقل برای دریافت راز و رمز سخن حق‏تا کجا می‏تواند پیش برود؟ واقعیت آن است که در این‏زمینه متفکران مسلمان اتفاق نظر ندارند. با وجود همه‏اختلافات، از دیر باز اندیشمندان شیعه در پذیرش و ارج‏نهادن به عقل معروفتر و پیشتازتر بوده‏اند. دیدگاههای‏شیعه همواره خردمندانه بوده است. آنان با تایید این‏نکته که پیمودن راه عقل و خرد دشوار است، همواره ازتکیه و اعتماد بر آن بهره‏مند بوده‏اند. به نظر می‏رسد در اصل پذیرش نگاه تحول‏گروانه به‏آیات قرآن کریم، نمی‏توان تردیدی روا داشت. اگراساسی‏ترین بنیادهای باور دینی با عقل پذیرفته شود،اگر اصل، حجیت ظواهر آیات قرآن کریم و عدم تحریف‏آن با عقل قابل استدلال است و اگر در لابه‏لای این کتاب‏آسمانی دهها آیه با مضامین کاملا استدلالی یافت‏می‏شود، این همه، تاییدی مسلم و تصدیقی آشکار برحجیت عقل، حتی در محدوده تاویل آیات قرآن کریم‏می‏باشد. جناب شیخ انصاری، در عین حال که فیلسوف یا عارف‏یا مفسر نیست، در زمینه جایگاه عقل در محدوده‏استنباطهای دینی چنین می‏گوید: «والذی یقتضیه‏النظر وفاقا لاکثر اهل‏النظر انه کلما حصل‏القطع من‏دلیل عقلی فلا یجوز ان یعارضه دلیل نقلی و ان وجد ماظاهرالمعارضه فلابد من تاویله ان لم یکن طرحه…» (18) حقیقت آن است که در گذر سده‏ها در مرزبندی روا وناروا در تاویل، افراط و تفریطهایی صورت گرفته است.چنانکه برخی تاویلهای نابسامان و تحمیل دیدگاههای‏ناصواب بر آیات قرآن بر این افراط افزوده است. درنگ‏شایسته در عوامل پیدایش اینگونه گرایشها، راه درستی‏را می‏نمایاند. پندآموزی از تجربه کهن کاوشهای علمی‏در گستره قرآن پژوهی، اندیشمندان را به این امر فرامی‏خواند که با احتیاط و دقت‏بیشتر در این راه گام‏بردارند. به نظر می‏رسد اگر دو امر در نگاه خردورزانه به‏آیات قرآن مدنظر و وجهه همت قرار گیرد امر تاویل باخرد سامان می‏یابند و سازگار می‏افتد. اول: برای تاویل از طریق خرد، باید در علم و اندیشه‏استوار و راسخ بود تا به استناد این آیه که «و ما تاویله الاالله‏والراسخون فی‏العلم…» (19) نه سخن گزافه گفته شود و نه‏بیراهه در پیش گرفته شود. اگر فیلسوفی مانندصدرالمتالهین با تلاش طاقت‏فرسای خود، رازی ازهستی گشوده و با دیده تیزبین خود حقیقتی از قرآن‏کریم را برگرفت می‏توان آن را به دیده قبول تلقی کرد. به‏عنوان مثال ایشان مثلا در زمینه تجرد نفس اینگونه‏سخن می‏گوید: «اما الآیات‏المشیره الی تجردالنفس، فمنها قوله تعالی فی حق‏آدم(ع) و اولاده: ” و نفخت فیه من روحی” و فی حق عیسی(ع): “کلمه القاها الی مریم و روح منه” و هذه الاضافه تنادی علی‏شرف‏الروح و کونها عدیه عن عالم الاجسام و فی حق شیخ الانبیاء،ابراهیم‏الخلیل: و کذلک نری ابراهیم ملکوت‏السموات و الارض‏لیکون من‏الموقنین و قوله حکایته عنه: “وجهت وجهی للذی‏فطرالسموات و الارض حنیفا” و معلوم ان الجسم و قواه لیس شی‏ءو منها بهذه‏الصفات سنیه من رؤیه عالم‏الملکوت و الایقان و التوبه‏بوجه‏الذات لفاطرالسموات و الحنیفیه ای‏الطهاره و والقدس . و منهاقوله تعالی: ” ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک‏الله احسن‏الخالقین” ومنها قوله تعالی ” سبحان‏الذی خلق‏الازواج کلها مما تنبت الارض ومن انفسهم و مما لا یعلمون” وقوله: ” الیه یصعد الکلم‏الطیب.” وقوله: ” و لقد خلقناالانسان فی احسن تقویم” و قوله: ” یاایتهاالنفس‏المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه” و فی‏الحقیقه‏جمیع هذه‏الآیات‏المشیره الی‏المعاد و احوال‏العباد فی‏النشاه‏الثانیه‏داله علی تجردالنفس; لاستحاله اعاده‏المعدوم و انتقال‏العرض و مافی حکمه من‏القوی‏المنطبعه‏» (20) دوم: کاوشگران باید بکوشند تا خردورزی را در علم‏تفسیر و به ویژه در محدوده تاویل تنسیق و ضابطه‏مندکنند. مدل مناسب و نمونه برجسته در این زمینه علم‏فقه است. مگر نه این که دستیابی به ملاکهای احکام،کاری بس دشوار و در بسیاری موارد ناشدنی است؟ ومگر نه این که خرد به عنوان حجت درونی پروردگار، درفقه پذیرفته شده است؟ و مگر بیم لغزش خرد در فقه‏کمتر از تفسیر است؟ فقیهان در مباحث روشنگر خود،به ویژه در دانش اصول فقه، چگونگی توجه و گونه‏های‏احکام خرد و ارزش هرگونه احکام را در بخشهای‏گوناگون عبادات و معاملات بررسی کرده و نکات‏سودمندی را در تاریخ این دانش کاویده و به کاربسته‏اند. با این همه پیدایش گرایشهایی چون‏اخباریگری، آسیبهایی را به این روند رسانده، ولی‏فقیهانی چون مرحوم آقا وحید بهبهانی و مرحوم شیخ‏مرتضی انصاری، با تلاشهای ارزشمند خویش، این‏گرایش را از حضور فعال در عرصه پژوهشهای دینی درفقه و حدیث رانده‏اند، و جایگاه خرد را در دین‏پژوهی‏پاس داشته‏اند. امروزه دیگر گرایش جدی به شیوه‏اخباری نمی‏یابیم. و موشکافیهای بسیار ژرف دانش‏اصول فقه و اصولیان فیلسوف، همه و همه گواه والایی‏جایگاه خرد نزد فقیهان است. البته این امر رهین‏استقلال بیشتر کاوشهای فقهی و فقاهت مستقل است. پی‏نوشتها:
1) فعالی، محمدتقی، درآمدی بر معرفت‏شناسی دینی و معاصر،صص‏247 – 249. – Dancy,y. An Introduction to contemporaryEpistemology(NewYork,Basck Blackwell (1986)PP 136-138. (2. The Encyclopedia of Philosophy;edortichle:ReligiousLanguage,V.1,P . 1710 3) گاردر، یوستاین; دنیای سوفی، ترجمه کورش صفوی، صص‏419 -440; هوردن، ویلیام راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه طاطه‏وس‏میکائلیان، ص 34. 4) راهنمای‏الهیات پروتستان، صص 36 – 41. 5) ر.ک: یوستوس، هارتناک; نظریه معرفت در فلسفه کانت، ترجمه‏غلامعلی حداد عادل، صص 166 – 181. اسکروتن، راجر; کانت،ترجمه علی پایا، صص 164 – 161، کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه،ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، صص 317 – 319، کورنراشتفان، ترجمه عزت‏الله فولادوند، صص 245 – 272. 6) علم و دین، ص 36. 7) همان، ص 36. 8) درآمدی بر معرفت‏شناسی دینی و معاصر، صص 358 – 361. 9) المیزان، ج 3، ص 43. 10) المیزان، ج 3، ص 54. 11) تفسیر آیه‏الکرسی، صدرالمتالهین، ج 4، ص 154 – 175، به مناسبت‏تفسیر “کرسی” 12) اصول کافی، ج 2، ص 598. 13) اصول کافی، ج 2، ص 599. 14) المیزان، ج 3، ص 78. 15) من لا یحضره‏الفقیه، ج 2 ص 390. از عبدالله‏بن سنان نقل شده که‏گفت: به امام صادق(ع) گفتم: دایت‏شوم، معنای این سخن بزرگ ووالای خداوند چیست؟ “ناپاکی و پلیدی خویش را برافکنند و نزد خودبه جای آورند.” حضرت فرمود: سبیل را کوتاه کردن و ناخنها را گرفتن ومانند آن. گفتم: فدایت‏شوم، ذریح محاربی از شما نقل کرده که‏فرموده‏اید: دور سازید پلیدی را، [به معنی] دیدار امام است و به جای‏آوردن نذر هم همین مناسک. فرمود: هم ذریح راست گفت و هم تو.قرآن را ظاهری است و باطنی. کیست که چون ذریح تاب و تحمل‏داشته باشد؟ 16) کافی، ج 4 ص 549 و پاورقی همان صفحه. 17) الاختصاص، ص‏5 و تفسیرالبرهان، ج 4 ص 429. ترجمه: شیخ مفیددر کتاب اختصاص از امام باقر(ع) روایت کرده که حضرت در مورد این‏سخن خداوند بزرگ: ” انسان باید به خوراک خویش نیک بنگرد.”فرمود: دانشی که فرا ازکه می‏گیرد[ببیند] از چه کسی می‏گیرد. 18) فرائدالاصول، ص‏10. 19) آل عمران /7 (در صورتی که واو عاطفه باشد) 20) الاسفارالاربعه، ج 8، صص 303 – 305.

محمد تقی فعالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button