«شیعه» در لغت به معنی پیرو است و در اصطلاح به گروهی از مسلمانان گفته میشود که رهبری جامعه اسلامی را پس از درگذشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از آن حضرت علی علیه السلام و فرزندان معصوم او میدانند. به گواهی تاریخ، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در طول حیات خود در موارد مختلف کرارا از فضایل و مناقب و نیز قیادت و رهبری علی علیه السلام پس از خویش سخن به میان میآورد. و این توصیهها و سفارشها سبب شده بود که طبق روایت مستند، در همان زمان پیامبر، گروهی دور علی علیه السلام را بگیرند و به نام شیعه علی علیه السلام شناخته شوند. این گروه پس از رحلت پیامبر بر همان عقیده پیشین خود باقی ماندند و مصلحت اندیشیهای فردی و گروهی را بر تنصیص رسول خدا در باب رهبری مقدم نداشتند، و چنین بود که گروهی در عصر رسول خدا و پس از درگذشت او به نام شیعه معروف شدند. به این مطلب در گفتار نویسندگان ملل و نحل نیز اشاره و تصریح شده است. نوبختی(متوفای 310 ه)می نویسد: شیعه به کسانی گفته میشود که در زمان رسول خدا و پس از او علی، علیه السلام را به امامت و خلافت پذیرفته و از دیگران گسسته و به او پیوستهاند» . (1) ابو الحسن اشعری میگوید: علت آنکه این گروه را شیعه میگویند آن است که اینان علی را پیروی کرده و او را بر دیگر صحابه مقدم میدارند. (2) شهرستانی مینویسد: شیعه کسانی هستند که از علی علیه السلام بالخصوص پیروی کرده و به امامت و خلافت او از طریق نص و وصیت قائل شدهاند. (3) بنا بر این شیعه، تاریخی جز اسلام، و سر آغازی جز مبدأ پیدایش اسلام ندارد، و در حقیقت، اسلام و تشیع دو رویه یک سکه یا دو نیمرخ از یک چهرهاند که در یک زمان متولد شدهاند . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نخستین روزهای دعوت آشکار خود، بنی هاشم را جمع کرد و خلافت و وصایت علی را به آنان اعلان نمود، و پس از آن نیز در مراحل مختلف، بخصوص در روز غدیر خلافت او را رسما اعلام داشت. آری، تشیع نه زاییده تبانی اهل سقیفه و نه فراورده حوادث دوران قتل عثمان و دیگر افسانهها است، بلکه این خود پیامبر گرامی بود که با رهنمودهای آسمانی مکرر خویش، بذر تشیع را برای اولین بار در دل صحابه غرس نمود و به مرور زمان آن را رشد داد و جمعی از اصحاب کبار چون سلمان و اباذر را شیعه نامید. مفسران اسلامی در تفسیر آیه (إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات أولئک هم خیر البریه) (بینه/7) نقل کردهاند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مقصود از این آیه علی و شیعیان اوست. (4) در تواریخ نام شیعیان علی علیه السلام از صحابه و تابعین که به خلافت بلا فصل او پس از پیامبر اکرم معتقد بودند آمده است که ذکر اسامی آنان در این مختصر نمی گنجد. تشیع به مفهوم یاد شده، وجه مشترک میان کلیه شیعیان جهان است که بخشی عظیم از مسلمانان گیتی را تشکیل میدهند. شیعیان در طول تاریخ اسلام دوشادوش سایر مذاهب اسلامی در گسترش اسلام سهم عظیمی را ایفا کردهاند: علوم مختلف را پی ریزی، دولتهای مهمی را پایه گذاری، و شخصیتهای بسیار برجسته علمی و ادبی و سیاسی را تقدیم جامعه بشریت کردهاند، و اینک نیز در اکثر نقاط جهان حضور دارند. چنانکه اثبات خواهیم کرد، مسئله امامت یک مسئله الهی و سماوی بوده و جانشین پیامبر باید از طریق وحی الهی به پیامبر تعیین گردد. اما پیش از پرداختن به دلایل نقلی و شرعی این موضوع، فرض میکنیم که هیچ نصی شرعی در این باره در دست نیست. در این صورت، باید ببینیم مقتضای حکم عقل با توجه به شرایط آن زمان چیست؟ عقل بدیهی حکمم میکند که اگر فرد مصلحی با زحمات توانفرسای خویش در طول سالیان دراز، طرحی را پیاده کرده و روش جدیدی را برای جامعه بشری ابداع نماید، طبعا بایستی برای بقا و استمرار طرح و روش مزبور، بلکه رشد و بالندگی آن نیز چاره اندیشی کند، و بهیچوجه درست نیست که شخصی با زحمات بسیار، بنایی را تأسیس کند ولی برای حفظ آن از خطرات آینده، هیچ نوع پیشگیری به عمل نیاورد و متولی و مسئولی را برای حفظ آن بنا، معرفی نکند. پیامبر گرامی از بزرگترین شخصیتهای جهان بشریت است که با آوردن شریعت خود زمینه تحولی عمیق در جهان بشریت و پی ریزی تمدنی کاملا نو را فراهم ساخت. مسلما آن حضرت، که شریعت جاوادنهای را به بشر عرضه کرده و در عرصه خود جامعه بشری را رهبری نمود، برای حفظ این شریعت از آفات و خطرات احتمالی آینده و نیز هدایت و اداره امت جاوید، چارهای اندیشیده و کیفیت رهبری را پس از خود بیان نموده است، زیرا هرگز معقول نیست او شریعیت ابدی را پایه گذاری کند، ولی برای رهبری آن پس از خود، که ضامن بقای شریعت است، طرحی ارائه ندهد . پیامبری که از بیان کوچکترین مسائل مربوط به سعادت بشر دریغ نکرده، چگونه معقول است در مورد مسئله رهبری جامعه اسلامی و چگونگی آن، که از مسائل کلیدی و سرنوشت ساز بشر است، سخنی نگوید و رهنمودی ندهد، و در حقیقت جامعه اسلامی را بدون تکلیف رها کند؟!بنا بر این، ادعای اینکه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم چشم از جهان فرو بسته و درباره رهبری پس از خود هیچ سخنی نگفته است، پذیرفتنی نیست. مراجعه به تاریخ صدر اسلام و در نظر گرفتن شرایط موجود منطقه و جهان در زمان رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، بروشنی لزوم تنصیصی بودن منصب امامت را اثبات میکند . زیرا به هنگام درگذشت آن حضرت، خطری سه گانه و مثلث وار آیین اسلام را تهدید میکرد : یک ضلع این مثلث خطر را امپراتوری روم، ضلع دیگر آن را امپراتوری ایران، و ضلع سوم را گروه منافقان داخلی تشکیل میداد. در اهمیت خطر ضلع نخستین همین بس که پیامبر تا آخرین لحظه از فکر آن فارغ نبود، و به همین علت در همان روزها بلکه ساعتهای آخر عمر خویش سپاه عظیمی را به رهبری اسامه بن زید برای نبرد با رومیان بسیج و اعزام کرد و متخلفان از آن را نیز نفرین نمود.ضلع دوم نیز دشمن بد سگالی بود که نامه پیامبر را پاره کرد و به فرماندار یمن نوشت که پیامبر را دستگیر کند و یا سر او را از تن جدا کرده برای او بفرستد، و بالأخره در باب خطر سوم هم باید دانست که این گروه پیوسته در مدینه یا بیرون از آن مزاحم پیامبر بودند و با توطئههای رنگارنگ خویش دل وی را خون میکردند و در سورههای مختلف قرآن درباره سنگ اندازیهای آنان سخن فراوان رفته است، تا آنجا که یک سوره در قرآن، به نام آنها و در شرح افکار و اعمال سوء آنهاست. اکنون سؤال میشود، آیا با وجود چنین مثلث خطری صحیح است که پیامبر اکرم امت اسلامی و آیین اسلام را، که دشمن از هر سو در کمین آن نشسته بود، بدون رهبر به حال خود رها سازد؟! بی شک پیامبر میدانست که زندگی عرب، زندگییی قبیلهای است، و در میان افراد قبایل تعصب نسبت به سران قبیله با جان آنان در هم آمیخته است. بنا بر این، واگذاری تعیین رهبر به چنین مردمی، مایه چند دستگی و نزاع قبایل خواهد بود، و دشمن از این اختلاف بهره گیری خواهد کرد. بر پایه همین حقیقت است که شیخ الرئیس ابو علی سینا میگوید: «تعیین جانشین از طریق نص پیامبر بر آن، به واقع نزدیکتر است، چون با تعیین جانشین هر نوع نزاع و اختلاف ریشه کن میگردد». (5) اکنون که ثابت شد حکمت و آگاهی پیامبر ایجاب میکرد درباره رهبری امت اسلامی پس از خود اقدام مقتضی را به عمل آورد، باید دید کیفیت چاره اندیشی آن حضرت چگونه بوده است؟ در این جا دو نظریه وجود دارد که به نقد و بررسی آنها میپردازیم: .1 رسول گرامی، به فرمان خداوند متعال، فرد ممتازی را که شایستگی رهبری امت اسلامی را داشته است برگزیده و او را به عنوان جانشین خود به مردم معرفی نموده است. .2 پیامبر، انتخاب رهبر را بر عهده مردم نهاده که پس از وی، خود فردی را انتخاب کنند، و این مطلب را بیان کرده است. اکنون باید دید کدام یک از این دو نظریه از کتاب و سنت و سیره پیامبر و تاریخ اسلام استفاده میشود؟ دقت در زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمـ از روزی که مأمور شد شریعت خود را به بستگان نزدیک و سپس به کل مردم اعلان کند، تا لحظه مرگ آن حضرت ـ این مطلب را قطعی میسازد که آن حضرت بر مشخصات خلیفه بعد از خود، کرارا تصریح کرده و به اصطلاح در مسئله رهبری روش «تنصیص» را برگزیده است، نه روش «انتخاب مردم» را. این مطلب با امور یاد شده در زیر ثابت میشود: .1 حدیث یوم الدار پس از گذشت 3 سال از آغاز بعثت، خدای متعال پیامبر را مأمور ساخت که دعوت خود را آشکار سازد، و آیه (و أنذر عشیرتک الأقربین) (شعراء/214) در این مورد نازل شد. پیامبر سران بنی هاشم را جمع کرد و فرمود: من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام. خداوند به من امر کرده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در نشر این آیین یاری میکند تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟ حضرت سه مرتبه این سخن را تکرار نمود و در هر بار تنها علی علیه السلام آمادگی خود را اعلان کرد. در این موقع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ان هذا أخی و وصیی و خلیفتی فیکم». (6) .2 حدیث منزلت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در موارد مختلف، منزلت و مقام امیر مؤمنان را نسبت به خود، همان منزلت و مقام هارون به موسی دانسته و فقط یک مقام از مقامات هارون را (که نبوت باشد) از علی علیه السلام سلب کرده و در حدیث قریب تواتر فرموده: «یا علی أنت منی بمنزله هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی». (7) به نص قرآن کریم، هارون مقام نوبت (8) ، خلافت (9) ، و وزارت (10) را در زمان موسی دارا بود، و حدیث منزلت نیز همه مقامات هارون راـبه استثنای مقام نبوت ـبرای علی علیه السلام ثابت میکند. طبعا اگر مقصود، اثبات همه مقامات جز نبوت برای وی علیه السلام نبود نیازی به استثنای نبوت وجود نداشت. .3 حدیث سفینه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم ،اهل بیت خویش را به کشتی نوح تشبیه میکند که هر کس بر آن نشست نجات یافت و هر کس که از آن تخلف جست غرقه طوفان شد، چنانکه میفرماید :« ألا إن مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح فی قومه من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق» (11) . میدانیم که کشتی نوح، یگانه ملجأ و پناهگاه انسانها برای نجات از طوفان بود. بنابراین طبق حدیث سفینه، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یگانه پناهگاه امت برای نجات از حوادث ناگواری هستند که چه بسا مایه انحارف و گمراهی انسانها میگردد. .4 حدیث امان امت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اهل بیت خود را سبب وحدت کلمه و دوری امت از اختلاف معرفی میکند و میفرماید: «النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق و أهل بیتی أمان لأمتی من الاختلاف، فإذا خالفتها قبیله من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبلیس» (12) : همان گونه که ستارگان وسیله نجات اهل زمین از غرق شدن در دریا هستند (زیرا، دریا نوردان به حکم (و بالنجم هم یهتدون) (نحل/16)، به وسیله ستارگان راه را از میان امواج پیدا میکنند و به ساحل میرسند)، اهل بیت من نیز مایه نجات امت از دو دستگی هستند. اگر گروهی از عرب با آنان به مخالفت برخیزند، دچار اختلاف شده و در نتیجه جزو حزب شیطان میگردند . .5 حدیث ثقلین حدیث ثقلین، از احادیث متواتر اسلامی است که علمای فریقین آن را در کتابهای حدیث خود نقل کردهاند. پیامبر در این حدیث خطاب به امت اسلام میفرماید: «در میان شما دو چیز گرانبها را به عنوان امانت میگذارم و میروم»، و سپس تمسک یکپارچه به هر دو را مایه هدایت امت و اعراض از یکی از آن دو را مایه ضلالت می داند، چنانکه میفرماید: «إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی أهل بیتی ما إن تمسکتهم بهما لن تضلوا أبدا و إنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض». (13) این حدیث، مرجعیت علمی اهل بیت را، دوش به دوش قرآن کریم، به روشنی ثابت میکند، و بر مسلمانان لازم میدارد که در امور دینی، همزمان به کتاب خدا و رهنمود اهل بیت تمسک بجویند . ولی جای بسی تأسف است که برخی از کسان همه درها را میزنند، جز در خانه اهل بیت را !حدیث ثقلین، که شیعه و سنی در نقل آن اتفاق دارند، میتواند همه مسلمانان جهان را به صورت امتی واحد گرد آورد، زیرا اگر در موضوع تعیین خلیفه و زمامدار سیاستی امت پس از پیامبر، فریقین با هم اختلاف داشته و در برداشت تاریخی از مسئله منقسم به دو گروه باشند، مرجعیت علمی هیچ دلیلی برای تفرقه وجود نداشته و بایستی ـبر طبق حدیث متفق علیه ثقلین ـ با هم یکدست و یک صدا باشند. اصولا در عصر خلافت خلفا نیز مرجعیت علمی، عملا از آن علی علیه السلام بود و اختلافات در امور دینی به وسیله علی علیه السلام برطرف میشد. در حقیقت، از روزی که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ساحت مرجعیت کنار گذاشته شدند، فرقه گرایی نیز آغاز شد و فرقههای متعدد کلامی یکی پس از دیگری پدید آمدند. واقعه غدیر خم در احادیث گذشته پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم گاه به صورت کلی و گاه نیز به گونه مشخص، جانشین خویش را به نحو روشن معرفی کرده است، به گونهای که هر یک از آنها حجت را بر افراد آگاه و حقیقت جو تمام میکند. در عین حال آن حضرت برای آنکه پیام خود را به گوش همه مسلمانان از دور و نزدیک برساند و راه را بر هر گونه تردید و تشکیک در این زمینه کاملا ببندد، به هنگام مراجعت از حجه الوداع در سرزمینی به نام غدیر خم توقف نمود و به همراهان فرمود از جانب خداوند مأموریت دارد که پیامی را به آنان برساند، پیامی الهی که حاکی از انجام وظیفه بزرگی بوده و چنانچه انجام نگیرد، پیامبر رسالت خود را انجام نداده است. چنانکه میفرماید: (یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس) (مائده/67): «ای رسول خدا آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر این مأموریت را انجام ندهی رسالت خود را انجام ندادهای، و خداوند ترا از (شر) مردم حفظ میکند». (14) آنگاه منبری برای پیامبر ترتیب دادند و او بر فراز آن قرار گرفت و به مردم گفت: در آینده نزدیک دعوت حق را لبیک خواهم گفت، شما درباره من چه میگویید؟ در پاسخ گفتند: گواهی میدهیم تو آئین خدا را به ما ابلاغ کردی و خیر خواهی نمودی و تلاش بسیار کردی، خدا به تو جزای خیر دهد. آنگاه فرمود: آیا بر وحدانیت خدا، رسالت من، و واقعیت روز رستاخیز گواهی میدهید؟ همگی پاسخ مثبت دادند. سپس فرمود: من قبل از شما بر حوض (کوثر) وارد میشوم، بنگرید با دو جانشین گرانبهای من چگونه رفتار میکنید؟شخصی پرسید: مقصود از دو جانشین گرانبها چیست؟ پیامبر پاسخ داد: یکی کتاب خدا و دیگری عترت من است، و خدای لطیف و خبیر به من خبر داده است که این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا آنکه در روز قیامت در کنار حوض به من برسند . بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک میشوید، و از آنان فاصله نگیرید که هلاک میشوید. آنگاه دست علی علیه السلام را گرفت و بالا برد تا آنجا که همه حاضران آن دو را میدیدند، سپس چنین فرمود: «أیها الناس من أولی الناس بالمؤمنین من أنفسهم؟»: چه کسی بر مؤمنان از خود آنان اولی (صاحب اختیارتر) است؟ در پاسخ گفتند: خدا و پیامبر او بهتر میدانند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إن الله مولای و أنا مولی المؤمنین و أنا أولی بهم من أنفسهم»: خداوند مولای من، و من نیز مولای مؤمنان می باشم، و من بر مؤمنان از خود آنان صاحب اختیارترم. سپس سه بار فرمود: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه»: آن کس که من مولای او هستم، علی مولای او است. آنگاه افزود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من أبغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله، و أدر الحق معه حیث دار، ألا فلیبلغ الشاهد الغائب» : پروردگارا، دوست بدار آن کس را که علی را که علی را دوست میدارد و دشمن بدار آن کس را که با علی دشمن است، و مهربان باش با هر کس که نسبت به علی مهربان است و خشم آور بر کسی که علی خشم آورد و یاری کن آن کس را که علی را یاری کند و خوار ساز آن کس را که علی را خوار سازد، و حق را با او و در مدار او قرار ده.حاضران این مطلب را به غایبان ابلاغ کنند. حدیث غدیر حدیث غدیر از احادیث متواتر است و راویان حدیث، از صحابه و تابعین و محدثان اسلامی، آن را در هر قرنی به صورت متواتر نقل کردهاند. 110 نفر از صحابه، 89 تن از تابعین، و 3500 نفر از علما و محدثان اسلامی حدیث غدیر را نقل کردهاند، و با این تواتر، در اصالت و اعتبار این حدیث جای هیچ تردیدی وجود ندارد. همچنین گروهی از علما به طور مستقل درباره حدیث غدیر کتاب نوشتهاند، که در آن میان، جامع ترین کتابی که اسانید حدیث را یکجا گرد آورده است، کتاب شریف الغدیر نگارش علامه عبد الحسین امینی (1320 ـ 1390 ه .ق) میباشد. اکنون باید دید مقصود از مولی بودن پیامبر، و مولی بودن علی چیست؟ قراین بسیاری گواهی میدهند که مقصود از این تعبیر، زعامت و رهبری است، که به برخی از آنها اشاره میکنیم: الف ـ در ماجرای غدیر، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم کاروان زائران خانه خدا در سرزمینی بی آب و علف، آن هم در نیم روزی بسیار گرم، متوقف ساخت. گرمی هوا به حدی بود که حاضران نیمی از عبای خویش را بر سر افکنده و نیم دیگر را نیز زیر انداز خود قرار داده بودند. با این تمهیدات، طبعا پیامبر باید سخنی بگوید که در هدایت امت، نقشی کلیدی و سرنوشت ساز داشته باشد، و براستی چه کاری میتواند در سرنوشت مسلمانان از تعیین جانشین، که مایه وحدت کلمه مسلمین و حافظ دین است، سرنوشت سازتر باشد؟ ب ـ پیامبر گرامی قبل از طرح ولایت علی علیه السلام از اصول سه گانه توحید و نبوت و معاد سخن گفت و از مردم نسبت به آنها اقرار گرفت، آنگاه پیام الهی را ابلاغ کرد. از تقارن پیام با اخذ اعتراف نسبت به اصول، میتوان به اهمیت پیام پی برد و دریافت که هدف پیامبر از آن همایش عظیم و فوق العاده، نمیتوانسته امری عادی همچون سفارش به «دوستی» با فردی خاص باشد! ج ـ حضرت در آغاز خطبه از رحلت قریب الوقوع خود خبر داد، و این نشان میدهد که او نگران وضع امت پس از خویش بوده است. پس چه بهتر که برای آینده چاره جویی شود تا آیین وی در طوفان حوادث آتیه دچار مخاطره نگردد. د ـ قبل از بیان پیام الهی درباره علی علیه السلام، از مولویت و اولویت خود سخن به میان آورد و فرمود: خدای مولای من، و من مولای مؤمنین میباشم، و نسبت به آنان از خود آنان اولی هستم. ذکر این مطلب، گواه آن است که «مولی بودن» علی علیه السلام از سنخ همان مولویت و الویت مربوط به پیامبر اکرم علیه السلام بوده و ایشان به فرمان الهی اولویت مزبور را برای علی علیه السلام نیز ثابت کرده است. ه ـ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از بیان پیام الهی، از حاضران خواست آن را به گوش غایبان برسانند. تاریخ اسلام نشان میدهد که دشمنان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برای خاموش ساختن دعوت الهی وی، از راههای گوناگونی وارد شدند، از متهم کردن پیامبر به سحر و جادو گرفته تا تصمیم به قتل آن حضرت در بستر خویش. ولی در تمام موارد، دست عنایت حق با پیامبر بود و وی را از نقشههای شوم مشرکان حفظ کرد. آخرین نقطه امید آنان (بویژه با توجه به باقی نماندن فرزند پسر برای پیامبر) این بود که با مرگ پیامبر، این دعوت نیز خاموش خواهد شد: (أم یقولون شاعر نتربص به ریب المنون) (طور/30): یا میگویند شاعری است و ما در مورد وی به انتظار حوادث روزگار (مرگ)نشستهایم . این اندیشه در ذهن بسیاری از مشرکان و منافقان، وجود داشت. ولی پیامبر با تعیین جانشینی با کفایت که در طول زندگی ایمان خالص و استوار خود به اسلام را نشان داده بود، امید مخالفین را به یأس مبدل ساخت، و بدین طریق بقای دین را تضمین نموده و پایههای آن را محکم ساخت و نعمت اسلام با وجود تعیین چنین رهبری به کمال رسید.لذاست ه پس از نصب علی علیه السلام، به عنوان جانشین پیامبر، در روز غدیر آیه «اکمال دین» فرود آمد: (الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا) (مائده/3) (15) : امروز کافران از نابودی دین شما مأیوس شدند، پس از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل ساخته و نعمتم را بر شما تمام کردم، و راضی شدم که این اسلام (تکمیل یافته با معرفی جانشین پیامبر) دین شما باشد. (16) گذشته از روایات متواتر فوق، که ثابت میکند مسئله جانشینی پیامبر یک مسئله الهی است و مردم در آن اختیاری ندارند، گزارشهای تاریخی نیز حاکی از آن است که پیامبر در همان روزهایی هم که در مکه به سر برده و هنوز حکومتی در مدینه تشکیل نداده بود، مسئله جانشینی را یک مسئله الهی تلقی میکرد. فی المثل، زمانی که رئیس قبیله بنی عامر در موسم حج به حضور پیامبر رسید و گفت: چنانچه ما با تو بیعت کردیم و تو بر مخالفان خود پیروز شدی، آیا برای ما در امر رهبری نصیب و بهرهای هست؟ پیامبر در پاسخ، فرمود: این کار مربوط به خداست، هر کس را میخواهد بدین کار میگمارد: «الأمر إلی الله یضعه حیث یشاء» (17) . بدیهی است چنانچه مسئله رهبری موکول به انتخاب مردم بود، میبایست بفرماید: «الأمر إلی الأمه» یا «إلی أهل الحل و العقد»! کلام پیامبر در این مورد، همانند کلام خداوند در مورد رسالت است، آنجا که میفرماید: (الله أعلم حیث یجعل رسالته) (انعام/124): خدا دانا است که رسالت خویش را در چه شخصیتی قرار دهد. مسئله تنصیصی بودن مقام خلافت، و اینکه امت در تعیین جانشین برای پیامبر نقشی ندارد، در ذهن صحابه نیز وجود داشت. چیزی که هست آنان در غیر خلیفه اول، به جای تنصیص خدا و پیامبر، تنصیص خلیفه قبلی را مطرح میکردند، چنانکه به اتفاق تواریخ خلیفه دوم به وسیله خلیفه نخست تعیین گردید. تصور اینکه تعیین خلیفه دوم توسط ابوبکر قاطعانه نبوده بلکه جنبه پیشنهاد داشته است،مخالف نص تاریخ است. زیرا هنوز خلیفه نخستین در قید حیات بود که از جانب یاران پیامبر به تعیین مزبور اعتراض شد، و یکی از آنان زبیر بود. بدیهی است اگر جریان صرفا جنبه پیشنهادی داشت، اعتراض صحابه موردی نداشت. گذشته از نصب عمر توسط ابو بکر، خلیفه سوم نیز از طریق شورای شش نفری که اعضای آن را خلیفه دوم معین کرد صورت گرفت، و این کار نیز نوعی تعیین خلیفه بود که دست دیگران را از مراجعه به افکار عمومی کوتاه کرد. اصولا فکر مراجعه به افکار عمومی و انتخاب خلیفه از طرف امت، در ذهن یاران رسول خدا وجود نداشت و آنچه در این زمینه بعدها ادعا شده توجیهاتی است که دیگران یاد آور شدهاند، بلکه معتقد بودند که خلیفه باید از طریق خلیفه پیشین تعیین شود. فی المثل وقتی خلیفه دوم مجروح شد، عایشه همسر پیامبر به وسیله فرزند خلیفه، عبد الله بن عمر، به وی پیام فرستاد و گفت: سلام مرا به پدرت برسان و بگو امت پیامبر را بدون چوپان ترک مکن» (18) عبد الله بن عمر نیز هنگامی که پدرش در بستر افتاده بود، او را به تعیین خلیفه دعوت کرد و گفت: مردم درباره تو سخن میگویند، آنان فکر میکنند کسی را به جانشینی انتخاب نخواهی کرد. آیا اگر چوپان شتران و گوسفندان تو، آنها را در بیابان رها کند در غیاب خود کسی را بر آنها نگمارد، تو او را نکوهش نمیکنی؟! رعایت حال مردم بالاتر از رعایت حال شتران و گوسفندان است». (19) وظایف امام در آغاز بحث امامت اشاره کردیم که امام و خلیفه پیامبر از نظر مسلمانان کسی است که وظایف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم (به استثنای مسئله آوردن شریعت) را بر عهده دارد . اینک مهمترین این وظایف را یاد آور میشویم تا جایگاه امامت و اهمیت آن روشنتر شود : الف ـ تبیین مفاهیم قرآن کریم و حل معضلات آن، از جمله وظایف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. قرآن می فرماید: (و أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل إلیهم) (نحل/44):قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که بر آنان نازل شده است برایشان توضیح دهی و تبیین کنی. ب ـبیان احکام شرعی یکی دیگر از وظایف آن حضرت بود که برخی را از طریق تلاوت آیات، و برخی دیگر را به وسیله سنت بیان میکرد. بیان احکام از سوی آن حضرت، به صورت تدریجی و با توجه به رخدادهای روز انجام شده، و طبیعت امر ایجاب می کرد که این وظیفه استمرار یابد، در حالیکه شمار احادیث وارده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره احکام، که به دست ما رسیده است، از پانصد حدیث تجاوز نمیکند (20) و این مقدار از احادیث فقهی نمیتواند امت را در قلمرو تقنین «خودکفا» سازد. جـ از آنجا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم محور حق بود و با روشنگریهای خویش از هر نوع انحراف در عقاید امت جلوگیری میکرد، لذا فرقه گرایی در زمان حیات او به علت وجود و حضور ایشان رخ ننمود یا مجال بروز و ظهور نیافت. دـ پاسخگویی به پرسشهای دینی و اعتقادی یکی از دیگر وظایف پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم بود. هـ تربیت افراد جامعه از طریق گفتار و رفتار. وـ برقراری قسط و عدل و امنیت عمومی در جامعه اسلامی از دیگر وظایف رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بود. زـ پاسداری از مرزها و ثغور و دارائی اسلام در برابر دشمنان نیز از مسئولیتهای آن حضرت به شمار میرفت. چنانچه انجام دو وظیفه اخیر از سوی رهبر برگزیده از جانب مردم نیز ممکن و قابل حصول باشد، مسلما انجام وظایف پیشین ( تبیین مفاهیم مشکل قرآن و بیان احکام شرع و…) به وجود رهبری آگاه و مقتدر نیازمند است که مورد عنایت خاص الهی قرار داشته و در علم و عمل تالی تلو پیامبر اکرم (ع) صلی الله علیه و آله و سلم باشد. یعنی حامل علوم نبوی و مصون از هر گونه خبط و خطا باشد تا بتواند به وظایف خطیر یاد شده جامه عمل بپوشاند و خلأ وجود پیامبر را در طول تاریخ پر نشیب و فراز اسلام پر کند: هر چند چنین فردی که حامل علوم نبوی است نه پیامبر خواهد بود و نه پایه گذار شریعت، و هیچ گاه مقام امامت با مقام نبوت یکی نیست. بدیهی است که تعیین چنین فردی از سطح علم و دانش امت فراتر بوده و صرفا باید از طریق پیامبر و به فرمان الهی تعیین شود. نیز روشن است که تحقق اهداف فوق در گرو این است که مردم به حمایت و اطاعت از رهبری معین شده توسط پیامبر برخیزند، و تعیین الهی و اعلام پیامبر، شرط کافی برای تحقق آن اهداف نیست (لا رأی لمن لا یطاع)، چنانکه در مورد قرآن و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز ماجرا از همین قرار بوده و هست. رخدادهای منفی و گروه گراییهای جمعی از مسلمین پس از رحلت رسول خدا، نه به این علت بود که پیامبر (العیاذ بالله)به وظیفه حکیمانه خود عمل نکرد و طرحی اصولی برای اداره امت پس از خود نریخت، یا طرح وی ناقص بود، بلکه صرفا این علت بود که برخی از افراد امت نظر خود را بر طرح پیامبر مقدم داشتند و مصلحت اندیشی شخصی خویش را بر تنصیص خدا و رسول ترجیح دادند، و این تنها موردی نیست که چنین حادثهای در تاریخ رخ داده، بلکه در تاریخ اسلام نظایر آن فراوان است. (21) عصمت امام گفتیم که امام یک رهبر عادی نیست که فقط به اداره کشور و حفظ ثغور آن بپردازد، بلکه وی علاوه بر این وظیفه، وظایف دیگری دارد که به آنها اشاره شد. انجام آن وظایف خطیر مانند تفسیر قرآن، بیان احکام، پاسخگویی به سؤالات اعتقادی مردم، و جلوگیری از هر نوع انحراف در عقیده و تحریف در شریعت، در گروه داشتن علمی گسترده و خطا ناپذیر است، و افراد عادی چنانچه متصدی این گونه امور گردند، از خطا و اشتباه مصون نخواهند بود. البته عصمت مساوی با نبوت نیست، ممکن است انسانی از اشتباه و خطا معصوم باشد، ولی دارای مقام نبوت نباشد. نمونه واضح آن، مریم عذرا است که قبلا در بحث عصمت پیامبران، دلایل عصمت او را یاد آور شدیم. (22) علاوه بر تحلیل عقلی مزبور، یک رشته امور بر لزوم عصمت امام دلات میکنند که برخی را یاد آور میشویم: .1 اراده قطعی و حتمی خداوند بر پاکی و طهارت اهل بیت از رجس تعلق گرفته است، چنانکه میفرماید: (إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا) (احزاب/33) :جز این نیست که خدا میخواهد از شما اهل بیت هر نوع پلیدی را بزداید و شما را به طور کامل پاکیزه گرداند. دلالت آیه بر عصمت اهل بیت بدینگونه است که: تعلق گرفتن مشیت ویژه الهی به تطهیر اهل بیت از هر نوع پلیدی، مساوی و ملازم با عصمت آنان از گناه است. زیرا مقصود از «رجس» در آیه، هر نوع پلیدی فکری و روحی و رفتاری است که گناه از مصادیق بارز آن است، و از آنجا که این اراده به افراد خاصی تعلق گرفته است نه به همه افراد امت، طبعا با اراده تطهیر که به همگان تعلق گرفته است فرق خواهد داشت. اراده تطهیر که عموم مسلمانان را در بر میگیرد، اراده تشریعی است (23) و چه بسا ممکن است در اثر نافرمانی افراد تحقق نپذیرد، در حالیکه این اراده، اراده تکوینی است که از مراد و متعلق اراده (پاکی از گناه) جدا نخواهد بود. در خور ذکر است که اراده تکوینی حق بر عصمت اهل بیت، مایه سلب اختیار از آنان نیست، همان گونه که وجود عصمت در پیامبران نیز مایه سلب اختیار از آنان نمیباشد (تفصیل این مطلب در کتب عقاید آمده است). .2 به حکم حدیث ثقلین که میفرماید: «إنی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی»، أئمه اهل بیت علیهم السلام در ردیف قرآن واقع شدهاند، یعنی همان گونه که قرآن از هر نوع خطا و اشتباهی مصون است، ائمه اهل بیت نیز از هر نوع خطای فکری و عملی مصون میباشند . این مطلب با توجه به ذیل حدث که میفرماید: الف ـما إن تمسکتم بهما لن تضلوا أبدا: مادام که به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد،بـإنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض: این دو یادگار مناز یکدیگر جدا نمیشوند تا در قیامت کنار حوض نزد من آیند،کاملا روشن است، زیرا چیزی که تمسک به آن مایه هدایت بوده، از ضلالت باز میدارد و هرگز نیز از قرآن (معصوم) جدا نمیشود قطعا از هر گونه خطا و گناه مصون خواهد بود. 3ـ پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم اهل بیت خود را به کشتی نوح تشبیه کرده است که هر که بر آن سوار شد از امواج طوفان رست و هر که از آن تخلف جست غرقه امواج گشت. چنانکه فرمود «انما مثل أهل بیتی فی أمتی کسفینه نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق» . (24) با توجه به این دلایل که به صورت موجز بیان شد، عصمت اهل بیت امری روشن و مبرهن است، و البته دلایل نقلی عصمت منحصر به آنچه گفته شد نیست. امامان دوازده گانه شناخت امام از دو راه امکان پذیر است: الفـ پیامبر گرامی به فرمان خدا بر امامت فردی معین تصریح کند، بـ امام پیشین بر امامت امام بعدی تصریح کند. امامت پیشوایان دوازدهگانه شیعه از هر دو راه ثابت شده است. هم پیامبر طبق روایات بر امامت آنان تصریح کرده است، و هم هر یک از ائمه، امام بعد از خویش را معرفی نموده است . در این باره برای رعایت اختصار، تنها یک حدیث را یاد آور میشویم: (25) پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم تنها به نصب علی علیه السلام اکتفا نکرد، بلکه یاد آور شد که پس از وی امامان دوازدهگانهای خواهند آمد که عزت دین و اسلام به واسطه آنها تحقق خواهد پذیرفت، چنانکه فرمود: لا یزال الدین منیعا إلی إثنی عشر خلیفه».و به نقل دیگر فرمود«لا یزالالاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفه» .گفتنی است که روایت دال بر وجود خلفای دوازده گانه، در معتبر ترین صحاح اهل سنت نیز آمده است. (26) مسلما این دوازده خلیفه که عزت اسلام منوط به وجود آنان شمرده شده است، جز بر امامان دوازدهگانه شیعه قابل انطباق نیست. زیرا نه خلفای اموی مایه عزت دین بودند و نه خلفای عباسی، و نه این عدد بر آنان قابل تطبیق است. امامان دوازده گانه شیعه عبارتند از: .1 امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام (تولد: ده سال قبل از بعثت، شهادت: سال 04 هجری)مدفون در نجف اشرف. .2 امام حسن بن علی ملقب به مجتبی علیه السلام (3ـ50 ه.ق)مدفون در مدینه، قبرستان بقیع . .3 امام حسین بن علی سید الشهداء علیه السلام (4ـ61 ه.ق)مدفون در کربلا. .4 امام علی بن الحسین ملقب به زین العابدین علیه السلام (38ـ94 ه.ق)مدفون در بقیع. .5 امام محمد بن علی معروف به باقر العلوم علیه السلام (57ـ114 ه.ق)مدفون در بقیع. .6 امام جعفر بن محمد معروف به صادق علیه السلام (83ـ148 ه.ق)مدفون در بقیع. .7 امام موسی بن جعفر ملقب به کاظم علیه السلام ه.ق)مدفون در کاظمین. .8 امام علی بن موسی الرضا علیه السلام (148ـ203 ه.ق)مدفون در خراسان .9 امام محمد بن علی معروف به جواد علیه السلام (195ـ220 ه.ق)مدفون در کاظمین. .10 امام علی بن محمد معروف به هادی علیه السلام (212ـ254 ه.ق)مدفون در سامرا. .11 امام حسن بن علی معروف به عسکری علیه السلام (232ـ260 ه.ق)مدفون در سامرا. .12 امام محمد بن حسن معروف به حجت و مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف. ـ. او امام دوازدهم شیعه بوده و هم اکنون نیز زنده و غایب است، تا روزی به فرمان خداوند ظهور کرده و طبق وعده صریح قرآن (در سوره نور/54 و توبه/33 و فتح/28 وصف/9) و احادیث متواتر اسلامی حاکمیت اسلام را در سراسر گیتی برقرار گرداند. (27) داستان زندگانی امامان شیعه علیهم السلام در کتابهای تاریخ به تفصیل بیان شده است، و از آنجا که امام دوازدهم هم اکنون زنده بوده و به خواست الهی منصب امامت را بر عهده دارد، در اصول بعد نکاتی را درباره آن حضرت یاد آور خواهیم شد. محبت به اهل بیت محبت به خاندان رسالت از اموری است که قرآن و سنت بر آن تأکید کرده است، چنانکه میفرماید : (قل لا أسألکم علیه أجرا إلا الموده فی القربی) (شوری/27): بگو بر رسالت خود پاداشی از شما نمیخواهم مگر دوستی نزدیکان. مقصود از قربی نیز، نزدیکان پیامبر میباشد، به قرینه اینکه درخواست کننده خود پیامبر است. دوستی با خاندان گرامی پیامبر، علاوه بر اینکه خود کمالی است بزرگ، سبب میشود که انسان با آنان همگون شود، و در کسب فضایل و دوری از رذایل به آنها اقتدا کند. در احادیث متواتر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که دوستی اهل بیت آن حضرت، نشانه ایمان، و دشمنی با آنان نیز نشانه کفر و نفاق است. هر کس آنان را دوست بدارد خدا و پیامبر را دوست داشته،و هر کس هم با آنها دشمنی ورزد، با خدا و پیامبر دشمنی ورزیده است. اصولا محبت خاندان رسالت از ضروریات دین اسلام است که شک و تردیدی درآن روا نیست، و همه مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند، جز گروهی که به «نواصب» شهرت یافته و به همین جهت نیز از منکران اسلام به شمار میآیند. پینوشتها: .1 فرق الشیعه، ص .17.2 مقالات الاسلامیین:1/ .65.3 ملل و نحل 1/ .131.4 الدر المنثور: 8/589، به نقل از جابر بن عبد الله، ابن سعید خدری، ابن عباس و علی علیه السلام. 5.شفاء، الهیات، مقاله دهم، فصل پنجم، ص .564.6 مسند احمد، 1/159، تاریخ طبری:2/406، تفسیر طبری (جامع البیان)،19/74ـ75،تفسیر سوره شعراء، آیه .214.7 صحیح بخاری: 6/3،طبع 1314،در باب غزوه تبوک، صحیح مسلم،: 7/120،در باب فضایل علی علیه السلام، سنن ابن ماجه،:1/55، باب فضائل أصحاب النبی، مسند امام احمد، 1/173،175،177، 179،182، 185 و 230، سیره نبویه، ابن هشام، 4/163(غزوه تبوک). .8 (و وهبنا له من رحمتنا أخاه هارون نبیا) (مریم/53). .9 (و إذ قال موسی لأخیه هارون اخلفنی فی قومی…) (اعراف/142). .10 (و اجعل لی وزیرا من أهلی) (طه/29). .11 مستدرک حاکم، 3/351، الصواعق المحرقه، ص 91، میزان الاعتدال، 1/224، تاریخ الخلفاء، ص 573،الخصائص الکبری،2/266، ینابیع الموده، ص 28، فتح القدیر، ص 113 و کتب دیگر. .12 مستدرک حاکم، 3/ .149.13 صحیح مسلم: 7/122، سنن ترمذی، 2/307، سنن دارمی، 2/432، مسند احمد،: 3/14،17،26 و 59، 4/366 و 371، 5/182 و 189،خصائص علویه، نسائی ص 20، مستدرک حاکم: 3/109، 148 و 533، و کتب دیگر.در این باره ضمنا میتوان به رساله حدیث الثقلین از نشریات دار التقریب بین المذاهب الإسلامیه(قاهره، مطبعه مخیمر) رجوع کرد. .14 محدثان و مفسران اسلامی به نزول این آیه در پایان حجه الوداع، روز غدیر، اشاره کردهاند . بنگرید به کتاب «الدار المنثور» سیوطی، 2/298، فتح القدیر شوکانی 2/57، کشف الغمه اربلی، ص 94،ینابیع الموده قندوزی، ص 120، المنار، 6/463 و غیره. .15 گروهی از صحابه و تابعین، آیه فوق را مربوط به واقعه غدیر خم دانستهاند، مانند ابو سعید خدری، زید بن ارقم، جابر بن عبد الله انصاری، ابو هریره و مجاهد مکی. برای آشنایی با روایات اشخاص فوق درباره واقعه مزبور، بنگرید به: ابو جعفر طبری در کتاب الولایه، حافظ ابن مردویه اصفهانی به نقل ابن کثیر در ج 2، تفسیر خود حافظ ابو نعیم اصفهانی در کتاب «ما نزل من القرآن فی علی»، خطیب بغدادی در ج 8 تاریخ خود، حافظ ابو سعید سجستانی در کتاب «الولایه» حافظ ابو القاسم حسکانی، ابن عساکر شافعی به نقل سیوطی در الدر المنثور، 2/295، خطیب خوارزمی در کتاب مناقب که عبارت آنان را کتاب الغدیر (1/23ـ236)آورده است . .16 فخر رازی در تفسیر خود میگوید: پس از نزول این آیه، پیامبر گرامی جز 81ـ82 روز بیشتر زنده نبود و پس از آن نیز او هیچگونه نسخ و دگرگونی رخ ندا. بنابراین باید گفت که این آیه در روز غدیر نازل شده که برای هیجدهم ذی الحجه سال حجه الوداع میشود با توجه به اینکه پیامبر طبق رأی اهل سنت در 12 ربیع الاول در گذشته است، اگر هر سه ماه فاقد سلخ باشند درست بر همان 82 منطبق میشود (تفسیر فخر رازی 3/369). .17 سیره ابن هشام: 2/ .422.18 الإمامه و السیاسیه: 1/ .32.19 حلیه الأولیاء: 1/ .44.20 الوحی المحمدی، ص 212، چاپ ششم. .21 به کتاب النص و الاجتهاد، نوشته علامه سید عبد الحسین شرف الدین عاملی مراجعه شود . .22 ر. ک، الإلهیات، از مؤلف، 2/146ـ .198.23 سوره مائده آیه 6: (و لکن یرید لیطهرکم) که در ذیل آیه وضو آمده است. .24 مستدرک حاکم: 2/151، خصائص کبری، سیوطی: 2/ .266.25 برای آگاهی از سایر روایات، به کتب حدیث مانند اصول کافی، کفایه الأثر، اثبات الهداه، منتخب الأثر و غیره رجوع شود. .26 صحی بخاری، 9/81، باب الإستخلاف، صحیح مسلم، 6/3 کتاب الأماره، مسند احمد، 5/86 و 108، مستدرک حاکم: 3/ ..18.27 در تاریخ ولادت و وفات برخی از ائمه اختلاف است که ما یکی را برگزیدیم. نیز میدانیم که درگذشت غالب آنها به صورت شهادت رخ داده که شرح آن در تواریخ مذکور است. منشور عقاید امامیه ص 149تألیف: استاد جعفر سبحانی