تاریخ اسلام نشان میدهد که دشمنان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برای خاموش ساختن دعوت الهی وی، از راههای گوناگونی وارد شدند; از متهم کردن پیامبر به سحر و جادو گرفته تا تصمیم به قتل آن حضرت در بستر خویش. ولی در تمام موارد، دست عنایتحق با پیامبر بود و وی را از نقشههای شوم مشرکان حفظ کرد. آخرین نقطه امید آنان (بویژه با توجه به باقی نماندن فرزند پسر برای پیامبر) این بود که با مرگ پیامبر، این دعوت نیز خاموش خواهد شد: ‹‹ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون›› (طور/30): یا میگویند شاعری است و ما در مورد وی به انتظار حوادث روزگار(مرگ) نشستهایم . این اندیشه در ذهن بسیاری از مشرکان و منافقان، وجود داشت. ولی پیامبر با تعیین جانشینی با کفایت که در طول زندگی ایمان خالص و استوار خود به اسلام را نشان داده بود، امید مخالفین را به یاس مبدل ساخت، وبدین طریق بقای دین را تضمین نموده و پایههای آن را محکم ساخت و نعمت اسلام با وجود تعیین چنین رهبری به کمال رسید. لذاست که پس از نصب علی علیه السلام ، به عنوان جانشین پیامبر، در روز غدیر آیه «اکمال دین» فرود آمد: ‹‹الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا›› (مائده/3) (1) : امروز کافران از نابودی دین شما مایوس شدند، پس از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل ساخته و نعمتم را بر شما تمام کردم، و راضی شدم که این اسلام (تکمیل یافته با معرفی جانشین پیامبر) دین شما باشد. (2) گذشته از روایات متواتر فوق، که ثابت میکند مسئله جانشینی پیامبر یک مسئله الهی است و مردم در آن اختیاری ندارند، گزارشهای تاریخی نیز حاکی از آن است که پیامبر در همان روزهایی هم که در مکه به سر برده و هنوز حکومتی در مدینه تشکیل نداده بود، مسئله جانشینی را یک مسئله الهی تلقی میکرد. فیالمثل، زمانی که رئیس قبیله بنی عامر در موسم حجبه حضور پیامبر رسید و گفت: چنانچه ما با تو بیعت کردیم و تو بر مخالفان خود پیروزی شدی، آیا برای ما در امر رهبری نصیب و بهرهای هست؟ پیامبر در پاسخ، فرمود: این کار مربوط به خداست، هرکس را میخواهد بدین کار میگمارد:«الامر الی الله یضعه حیثیشاء» (3) . بدیهی است چنانچه مسئله رهبری موکول به انتخاب مردم بود، میبایستبفرماید:«الامر الی الامه» یا «الی اهل الحل والعقد»! کلام پیامبر در این مورد، همانند کلام خداوند در مورد رسالت است، آنجا که میفرماید: ‹‹الله اعلم حیثیجعل رسالته›› (انعام/124): خدا دانا است که رسالتخویش را در چه شخصیتی قرار دهد. مسئله تنصیصی بودن مقام خلافت، و اینکه امت در تعیین جانشین برای پیامبر نقشی ندارد، در ذهن صحابه نیز وجود داشت. چیزی که هست آنان در غیر خلیفه اول، به جای تنصیص خدا و پیامبر، تنصیص خلیفه قبلی را مطرح میکردند، چنانکه به اتفاق تواریخ خلیفه دوم به وسیله خلیفه نخست تعیین گردید. تصور اینکه تعیین خلیفه دوم توسط ابوبکر قاطعانه نبوده بلکه جنبه پیشنهاد داشته است، مخالف نص تاریخ است. زیرا هنوز خلیفه نخستین در قید حیات بود که از جانب یاران پیامبر به تعیین مزبور اعتراض شد، و یکی از آنان زبیر بود. بدیهی است اگر جریان صرفا جنبه پیشنهادی داشت، اعتراض صحابه موردی نداشت. گذشته از نصب عمر توسط ابوبکر، خلیفه سوم نیز از طریق شورای شش نفری که اعضای آن را خلیفه دوم معین کرد صورت گرفت، واین کار نیز نوعی تعیین خلیفه بود که دست دیگران را از مراجعه به افکار عمومی کوتاه کرد. اصولا فکر مراجعه به افکار عمومی و انتخاب خلیفه از طرف امت، در ذهن یاران رسول خدا وجود نداشت و آنچه در این زمینه بعدها ادعا شده توجیهاتی است که دیگران یادآور شدهاند، بلکه معتقد بودند که خلیفه باید از طریق خلیفه پیشین تعیین شود. فیالمثل وقتی خلیفه دوم مجروح شد، عایشه همسر پیامبر به وسیله فرزند خلیفه، عبد الله بن عمر، به وی پیام فرستاد و گفت: سلام مرا به پدرت برسان و بگو امت پیامبر را بدون چوپان ترک مکن» (4) . عبد اللهبن عمر نیز هنگامی که پدرش در بستر افتاده بود، اورا به تعیین خلیفه دعوت کرد و گفت: مردم درباره تو سخن میگویند، آنان فکر میکنند کسی را به جانشینی انتخاب نخواهی کرد. آیا اگر چوپان شتران و گوسفندان تو، آنها را در بیابان رها کند در غیاب خود کسی را بر آنها نگمارد، تو او را نکوهش نمیکنی؟! رعایتحال مردم بالاتر از رعایتحال شتران و گوسفندان است». (5) پینوشتها: 1. گروهی از صحابه و تابعین، آیه فوق را مربوط به واقعه غدیر خم دانستهاند، مانند ابو سعید خدری، زید بن ارقم، جابر بن عبد الله انصاری،ابو هریره و مجاهد مکی. برای آشنایی با روایات اشخاص فوق درباره واقعه مزبور، بنگرید به:ابو جعفر طبری در کتاب الولایه، حافظ ابن مردویه اصفهانی به نقل ابن کثیر در ج2، تفسیر خود حافظ ابونعیم اصفهانی درکتاب «ما نزل من القرآن فی علی»، خطیب بغدادی در ج8 تاریخ خود، حافظ ابو سعید سجستانی در کتاب «الولایه» حافظ ابو القاسم حسکانی، ابن عساکر شافعی به نقل سیوطی در الدر المنثور، 2/295، خطیب خوارزمی درکتاب مناقب که عبارت آنان را کتاب الغدیر (1/23 -236) آورده است. 2. فخر رازی در تفسیر خود میگوید: پس از نزول این آیه، پیامبر گرامی جز 81-82 روز بیشتر زنده نبود و پس از آن نیزا و هیچگونه نسخ و دگرگونی رخ نداد. بنابر این باید گفت که این آیه در روز غدیرنازل شده که برای هیجدهم ذیالحجه سال حجه الوداع میشود. با توجه به اینکه پامبر طبق رای اهل سنت در 12 ربیع الاول در گذشته است، اگر هر سه ماه فاقد سلخ باشند درستبر همان 82 منطبق میشود (تفسیر فخر رازی3/369. 3. سیره ابن هشام:2/422. 4. الامامه و السیاسه:1/32. 5. حلیه الاولیاء:1/44. منشور عقاید امامیه صفحه 162 استاد جعفر سبحانی