اصل اولشرایع آسمانی، همگی در لزوم ایمان به جهان آخرت اتفاق نظر دارند. عموم پیامبران، همراه دعوت به توحید، از معاد و حیات پس از مرگ نیز سخن گفته و ایمان به جهان آخرت را در سرلوحه برنامه خود قرار دادهاند. بر این اساس، اعتقاد به قیامت از ارکان ایمان در اسلام است. مسئله معاد هرچند در عهدین – در عهد جدید به صورتی روشنتر – مطرح شده است، ولی قرآن بیش از کتب آسمانی دیگر به این موضوع پرداخته و بخش عظیمی از آیات این کتاب به آن اختصاص یافته است. در قرآن از معاد به نامهای مختلفی یاد شده است، مانند: یوم القیامه، یوم الحساب،الیوم الآخر، یوم البعث، وغیره، و این همه اهتمام، به علت این است که ایمان و دینداری بدون اعتقاد به قیامت ثمربخش نیست.
اصل دوم حکیمان و متکلمان اسلامی بر لزوم معاد و زندگی پس از مرگ دلایل مختلفی اقامه کردهاند، و الهامبخش آنان نیز در اقامه این دلایل، قرآن کریم بوده است. ازینروی مناسب است که برخی از دلایل قرآنی را یادآور شویم: الف – خداوند حق مطلق بوده، و فعل او نیز حق و از هرگونه باطل و لغو پیراسته است. آفرینش بشر بدون وجود حیاتی هدفمند و جاودانه، لغو وعبثخواهد بود، چنانکه میفرماید: ‹‹افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون›› (مؤمنون/115): آیا پنداشتهاید که شما را بیهوده آفریدهایم، وشمابه سوی ما باز نمیگردید؟! ب – عدل الهی ایجاب میکند که با اشخاص نیکوکار و بدکار، در مقام پاداش و کیفر، یکسان برخورد نشود. در عین حال میبینیم که حیات دنیوی به گونهای است که تحقق عدل کامل در مقام پاداش و کیفر امکان پذیر نیست، زیرا سرنوشت هر دو گروه به هم گره خورده و از یکدیگر تفکیک پذیرنیست. از طرف دیگر، برخی از کارهای نیک و بد اجری بالاتر از آن دارند که این جهان گنجایش پاداش و کیفر آنها را داشته باشد، مثلا یکی در راه حق پس از عمری جهاد و مبارزه جان میبازد، و دیگری حقجویان بیشماری را نابود میسازد. بنابر این، جهان دیگری لازم است که عدل کامل الهی در قلمرو امکانات بی نهایت آن تحقق یابد، چنانکه میفرماید: ‹‹ام نجعل الذین آمنوا وعملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ا م نجعل المتقین کالفجار›› (ص/28): آیا مؤمنان صالح را در ردیف مفسدان زمین قرار میدهیم ویا با پرهیزگاران مانند گنهکاران برخورد میکنیم؟! نیز میفرماید: ‹‹الیه مرجعکم وعد الله حقا انه یبدء الخلق ثم یعیده لیجزی الذین آمنوا وعملوا الصالحات بالقسط و الذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب الیم بما کانوا یکفرون›› (یونس/4) : بازگشتشما به سوی او است، وعده الهی حق است. خداوند بشر را میآفریند، سپس (میمیراند و) بار دیگر حیات میبخشد، تا مؤمنان صالح را چنانکه باید و شاید پاداش دهد، و برای کافران – به کیفر اعمالشان – شرابی ازآب جوشان، و عذابی دردناک آماده خواهد بود. ج – آفرینش بشر در این جهان از ذرهای بیمقدار شروع شده و بتدریج مدارج کمال جسمی را طی میکند. سپس به نقطهای میرسد که روح در کالبد وی دمیده میشود و قرآن با ملاحظه تکمیل خلقت این موجود ممتاز، آفریدگار جهان را «احسن الخالقین» میخواند; آنگاه همو با رسیدن مرگ از منزلگاه دنیا به جهانی دیگر منتقل میگردد، که کمال مرحله پیشین است. به این معنی در قرآن چنین اشاره شده است:‹‹ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک اللهاحسن الخالقین ×ثم انکم بعد ذلک لمیتون ×ثم انکم یوم القیامه تبعثون››. (مؤمنون/14-16) آنگاه او را آفرینشی دیگر بخشیدیم، در خور تعظیم استخداوند که بهترین آفریننده است. چندی بعد شما میمیرید و باز در روز قیامت زنده میشوید. سیاق آیه حاکی است که میان ذکر آفرینش بشر از ذرهای بیمقدار ،و حیات مجدد او ملازمه برقرار است.
اصل سوم در عصر نزول قرآن، منکران معاد شبهاتی را مطرح میکردند که قرآن در موارد مختلف، در عین دفع شبهات مزبور، دلایل وجود معاد را روشن ساخته است. ذیلا به برخی از این موارد اشاره میکنیم: الف – گاه بر قدرت مطلقه خدا تکیه کرده و میفرماید: ‹‹الی الله مرجعکم وهو علی کل شیء قدیر›› (هود/4): بازگشتشما به سوی خداست، و او بر همه چیز توانا است. ب – گاه یادآور میشود آن کس که بر آفرینش نخستین انسانها توانا است، از آفرینش مجدد آنان نیز عاجز نیست. مثلا از منکران معاد نقد میکند که ‹‹فسیقولون من یعیدنا››: میگویند چه کسی ما را بار دیگر به حیات مجدد باز میگرداند؟و سپس چنین پاسخ میدهد:‹‹قل الذی فطرکم اول مره››: بگو همان کس که شما را اولین بار آفرید (اسراء/50). ج – در برخی موارد، زنده کردن انسان را به زنده شدن زمین در فصل بهار پس از خواب زمستانی آن تشبیه کرده و میفرماید: زمانی که بر زمین افسرده، آب فرو میفرستیم، به جنبش در میآید و نمو میکند و گیاه زیبا میرویاند. پس از اشاره به این واقعیت مکرر طبیعی معاد را مطرح کرده و میفرماید: ‹‹و انه یحیی الموتی›› (حج/5-6). (1) د – در پاسخ این سؤال و شبهه که میگفتند:« آنگاه که انسان میمیرد و بدن وی پوسیده و اجزای آن در دل خاک پراکنده میگردد; چگونه بار دیگر این اجزای پراکنده شناخته میشود و بدنی مانند بدن پیشین را تشکیل میدهد»، قرآن بر علم گسترده الهی تکیه کرده و میفرماید: ‹لی و هو الخلاق العلیم›› (یس/81): آری او بر این کار توانا است، زیرا آفریدگار آگاه است. در جای دیگر نیز از این علم گسترده چنین تعبیر میآورد:‹‹قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا کتاب حفیظ›› (ق/4):ما بر آنچه که زمین از آن میکاهد آگاهیم،و نزد ما کتابی است که همه چیز در آن ثبت ومحفوظ است.ه – گاه تصور میشود که انسان صرفا مجموعهای از اجزا و اعضای جسمی و مادی است، که پس از مرگ پوسیده و تبدیل به خاک میشود. با این حساب، چگونه میتوان گفت که فرد زنده شده در روز رستاخیز ، همان انسان پیشین است؟ و به عبارت دیگر، حافظ وحدت این دو بدن چیست؟ قرآن از کافران چنین نقل میکند که میگویند: ‹‹ءاذا ضللنا فی الارض ءانا لفی خلق جدید›› (سجده/10): آنگاه که ما در دل زمین گم شدیم و هویت ما نابود شد، چگونه آفرینش جدید پیدا میکنیم؟سپس در پاسخ میگوید: ‹‹قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون›› (سجده/11): بگو فرشته مرگ که بر شما گمارده شده، شما را اخذ میکند، آنگاه به سوی خدا بازگردانده میشوید. کلمه «توفی» در این آیه به معنی اخذ و گرفتن است. از این تعبیر برمیآید که هنگام مرگ، علاوه بر آن چیزی که در زمین باقی میماند و به خاک سپرده میشود (بدن )، چیز دیگری نیز وجود دارد که فرشته مرگ آن را میستاند (روح). در این صورت، مفاد پاسخ قرآن این است که، حافظ شخصیت ووحدت این دو بدن (علاوه بر وحدت اجزا) همان روح گرفنه شده توسط ملک الموت است که سبب میشود که «معاد» عین «مبتدا» باشد. از این آیه و نظایر آن استفاده میشود که انسان محشور در روز رستاخیز همان انسان موجود در دنیا است، و پاداش و کیفر به آن کس که استحقاق آن را دارد میرسد. در آیه دیگر نیز قرآن به این وحدت تصریح کرده میفرماید:‹‹قل یحییها الذی انشاها اول مره و هو بکل خلق علیم›› (یس/79)
اصل چهارمآیا ت قرآن و احادیث اسلامی گواه آن است که معاد انسانها، هم جسمانی است و هم روحانی. مقصود از معاد جسمانی این است که بدن در سرای دیگر محشور گردیده و نفس بار دیگر به آن تعلق میپذیرد، وپاداشها و کیفرها، و لذات و آلامی که جنبه جزئی وحسی دارند و تحقق آنها بدون بدن و قوای حسی امکان پذیر نیستند، تحقق مییابد. مقصود از معاد روحانی نیز این است که علاوه بر پاداش و کیفرهای حسی و لذات وآلام جزئی وجسمانی، یک رشته پاداشها و کیفرهای روحی وغیر حسی نیز برای صالحان و تبهکاران در نظر گرفته میشود که روح در درک و دریافت آنها نیاز به بدن و قوای حسی ندارد. مانند درک رضوان خدا، که قرآن پس از شمردن پاداشهای حسی میفرماید:‹‹رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم›› (توبه/72); یا اندوه و حسرت جانکاه ، چنانکه میفرماید:‹‹انذرهم یوم الحسره اذ قضی الامر و هم فی غفله و هم لا یؤمنون›› (مریم/40): ستمگران را از روز حسرت بیم ده، آنگاه که عذاب آنان قطعی میشود، در حالیکه آنان در این دنیا در غفلت فرو رفته و ایمان نمیآورند، و نظایر آن.
اصل پنجممرگ پایان زندگی نیست، بلکه انتقال از سرایی به سرای دیگر است; سرایی جاودانه که همان قیامت و جهانی باقی میباشد.ضمنا بین دنیا و قیامت، سرای دیگری وجود دارد که «برزخ» نامیده میشود وانسان پس از مرگ مدتی را در آن بهسر میبرد.حقیقت زندگی برزخی، برای ما روشن نیست و اطلاع ما از آن، در همان حدی است که قرآن و روایات به گونهای ما را به آن ارشاد میکند. به برخی از رهنمودهای قرآن در این زمینه توجه کنید: الف – آنگاه که مرگ یک مشرک فرا میرسد، میگوید خدایا مرا بازگردان،باشد که وظایفی را که ترک کردهام، به جای آورم. خطاب میآید: هرگز! این سخن، لقلقه زبانی بیش نیست. سپس میفرماید: ‹‹و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون›› (مؤمنون/100). یعنی: میان آنها و زندگی دنیا، برزخی است تا روز رستاخیز. آیه فوق حاکی است که انسانها پس از مرگ نیز وجود و واقعیتی دارند، ولی حائلی مانع از بازگشت آنها به دنیاست. ب – درباره شهیدان میفرماید: ‹‹و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون››(بقره/154):به کسانی که در راه خدا کشته میشوند، مرده نگویید; بلکه آنان زندهاند ولی شما درک نمیکنید. در آیه دیگر، آثار حیات را برای شهیدان راه خدا بر شمرده و میفرماید:‹‹فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون›› (آل عمران/170): آنان به آنچه که خدا از فضل و کرم خویش به ایشان بخشیده استشادمانند، و به کسانی که در پی ایشان بوده ولی هنوز به آنان نپیوستهاند مژده میدهند که بیمی بر آنها نیست، و محزون نیز نمیباشند (مقصود، نداشتن بیم ازعذاب اخروی و اندوه بر اعمال دنیوی است). ج – در باره گنهکاران ، خصوصا آل فرعون ، گزارش میدهد که پیش از فرا رسیدن روز قیامت هر صبح و شام آنها بر آتش عرضه میشوند، و در روز رستاخیز نیز گرفتار شدیدترین عذاب میگردند، چنانکه میفرماید: ‹‹النار یعرضون علیها غدوا و عشیا ویوم تقوم الساعه ادخلوا آلفرعون اشد العذاب›› (غافر/46).
اصل ششم نخستین مرحله ازحیات برزخی انسان با قبض روح از بدن آغاز میشود. زمانی که انسان به خاک سپرده میشود، طبق احادیثبسیار، فرشتگان الهی درباره توحید، نبوت، ویک رشته عقاید و احکام دینی از وی سؤالاتی میکنند. پیداست که پاسخ شخص مؤمن به سؤالات مزبور با پاسخ یک فرد کافر متفاوت خواهد بود، و در نتیجه قبر و برزخ برای مؤمنین مظهر رحمت، و برای کفار و منافقین نیز عرصه عذاب الهی خواهد شد. سؤال فرشتگان در قبر، و رحمت و عذاب برای مؤمنان و کفار در آن جایگاه، از مسلمات دینی ماست، و قبر در حقیقت مرحله آغازین حیات برزخی است که تا قیامت ادامه دارد. علمای امامیه در کتب عقاید خود بدانچه گفتیم تصریح کردهاند. شیخ صدوق در کتاب اعتقادات میگوید: «اعتقاد ما در مورد سؤال در قبر این است که آن حق است; و هرکس پاسخ درستبه سؤالات مزبور دهد مشمول رحمت الهی خواهد بود، وهرکس پاسخ نادرست دهد گرفتار عذاب خداوند خواهد شد». (2) شیخ مفید در کتاب تصحیح الاعتقاد مینویسد:«روایات صحیحی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده است که میرساند از اهل قبور درباره دینشان سؤال میشود، و در برخی از روایات آمده است دو فرشتهای که مامور پرسش از انسانها میباشند ناکر و نکیر نام دارند». سپس میافزاید: «سؤال در قبر دلیل آن است که مردگان در قبر زنده میشوند، آنگاه حیات آنها تا روز قیامت ادامه مییابد». (3) خواجه نصیر الدین طوسی نیز در کتاب تجرید الا عتقاد آورده است:«عذاب قبر واقع خواهد شد، زیرا عقلا امری است ممکن، و روایات متواتر نیز در مورد آن وارد شده است». (4) با مراجعه به کتب عقاید سایر مذاهب اسلامی روشن میشود که این عقیده مورد اتفاق همگان است، و تنها شخصی که انکار عذاب قبر به او نسبت داده شده، ضرار بن عمرو میباشد. (5)
اصل هفتماز بیانات گذشته روشن شد حقیقت معاد این است که، روح پس از مفارقت از بدن – به مشیت الهی – بار دیگر به همان بدنی که با آن زندگی میکرد، باز میگردد تا پاداش و کیفر اعمال دنیوی خود را در سرای دیگر ببیند. برخی، مانند پیروان آین هندو معاد مطرح شده در شرایع آسمانی را منکرند ولی مسئله پاداش و کیفر اعمال را پذیرفته و آن را از طریق «تناسخ» توجیه میکنند. اینان مدعیند که، روح از طریق تعلق گرفتن به «جنین» و طی مراحل رشد آن، بار دیگر به این دنیا باز میگردد و دورانهای کودکی و نوجوانی و پیری را طی میکند ، منتها کسانی که در زندگی گذشته نیکوکار بوده، زندگی شیرین، وتبهکاران پیشین نیز زندگی ناگواری خواهند داشت. عقیده به تناسخ، که در طول تاریخ همواره پیروانی داشته است، یکی از اصول آئین هندو به شمار میرود. باید توجه داشت چنانچه نفوس بشری به صورت همگانی و همیشگی راه تناسخ را بپیمایند، دیگر مجالی برای معاد نخواهد بود. در حالیکه با توجه به دلایل عقلی و نقلی معاد، اعتقاد به آن ضروری است، و در حقیقتباید گفت که قائلان به تناسخ چون نتوانستهاند معاد را به صورت صحیح آن تصویر کنند، تناسخ را جایگزین آن کردهاند.از نظر اسلام قول به تناسخ مستلزم کفر است، و در کتب عقاید ما، درباره بطلان و ناسازگاری آن با عقاید اسلامی به طور مفصل بحثشده است، که ما در اینجا فشرده آن را یادآور میشویم: 1. نفس انسان به هنگام مرگ به پایهای از کمال نایل شده است. بر این اساس، تعلق دوباره آن به جنین، به حکم لزوم هماهنگی میان نفس و بدن، مستلزم تنزل نفس از مرحله کمال به نقص و بازگشت از فعلیتبه قوه است که با سنتحاکم بر جهان آفرینش (مبنی بر سیر استکمالی موجودات از قوه به فعل) منافات دارد. (6) 2. چنانچه بپذیریم نفس پس از جدایی از بدن، به بدن زنده دیگری تعلق پیدا میکند، این امر مستلزم تعدد نفس در یک بدن و دوگانگی در شخصیت است، و چنین چیزی با درک وجدانی انسان از خویش که دارای یک شخصیت است منافات دارد. (7) 3. عقیده به تناسخ، علاوه بر اینکه با سنتحاکم بر نظام آفرینش منافات دارد، میتواند دستاویزی برای ستمکاران و سودپرستان گردد که عزت و رفاه فعلی خویش را معلول پاکی و وارستگی حیات پیشین، وبدبختی مظلومان و محرومان را نیز نتیجه زشتکاری آنان در مراحل پیشین حیات بدانند! و بدین وسیله اعمال زشتخویش و وجود ظلمها و نامردمیها را در جامعه تحتسلطه خویش توجیه کنند.
اصل هشتم در پایان بحث از تناسخ، ضروری است که به دو سؤال پاسخ دهیم: سؤال اول: به تصریح قرآن در امتهای پیشین مسخهایی صورت گرفته و طی آن برخی از انسانها به صورت خوک و میمون در آمدهاند، چنانکه میفرماید: ‹‹و جعل منهم القرده و الخنازیر›› (مائده/60). (8) چنانچه تناسخ باطل است چگونه مسخ تحقق یافته است؟ پاسخ: مسخ با تناسخ اصطلاحی فرق اساسی دارد. زیرا در تناسخ، روح پس از جدایی از بدن خویش، به «جنین» یا بدن دیگر تعلق میگیرد، ولی در مسخ، روح از بدن جدا نمیشود، بلکه تنها شکل و صورت بدن تغییر میکند، تا انسان تبهکار خود را به صورت میمون و خنزیر دیده و از آن رنجببرد. به تعبیر دیگر، نفس انسان تبهکار از مقام انسانی به مقام حیوانی تنزل نمیکند. چه، اگر چنین بود، انسانهای مسخ شده رنج و کیفر خویش را ادراک نمیکردند، در حالیکه قرآن مسخ را به عنوان «نکال» و عقوبت افراد گنهکار تعریف میکند. (9) در این مورد تفتازانی میگوید:«حقیقت تناسخ این است که نفوس انسانها پس از جدایی از بدن در همین دنیا به منظور تدبیر و تصرف در بدنهای دیگر، به آنها تعلق گیرد، نه اینکه شکل بدن عوض شود، چنانکه در مسخ چنین است». (10) علامه طباطبائی نیز میگوید: «انسانهای مسخ شده، انسانهایی هستند که با حفظ روح بشری صورتا مسخ شدهاند، نه اینکه نفس انسانی آنها نیز مسخ شده و به نفس بوزینه تبدیل گردیده است». (11) سؤال دوم: برخی از نویسندگان قول به رجعت را نشات گرفته از قول به تناسخ پنداشتهاند. (12) آیا اعتقاد به رجعت مستلزم تناسخ نیست؟ پاسخ: چنانکه در جای خود خواهیم گفت، رجعت، به عقیده اکثر علمای شیعه امامیه، این است که عدهای از اهل ایمان و کفر در آخر الزمان بار دیگر به این جهان باز خواهند گشت و بازگشت آنان مانند احیای مردگان است که به وسیله حضرت مسیح علیه السلام صورت میگرفت (13) ویا بسان زنده شدن عزیر پس از یکصد سال (14) . بنابر این ، عقیده به رجعت، هیچ ربطی به مسئله تناسخ ندارد و ما در بحث از رجعت در این باره توضیح بیشتری خواهیم داد.
اصل نهم در سخنان علما، به پیروی از قرآن، مسئلهای به نام «اشراط الساعه» مطرح شده است که مقصود از آن علائم و نشانههای رستاخیز است. علائم رستاخیز به دو نوع تقسیم میشوند: الف – حوادثی که پیش از وقوع قیامت و به هم خوردن نظام آفرینش صورت میپذیرد و در زمان وقوع آنها هنوز انسانها در روی زمین زندگی میکنند. کلمه «اشراط الساعه» غالبا به این قسم از رخدادها اطلاق میشود; ب – حوادثی که مایه به هم خوردن نظام آفرینش میگردد، که بیشترین آنها در سورههای تکویر، انفطار، انشقاق، و زلزله ذکر شده است. علائم قسم نخستبه طور اجمال عبارتند از: 1. بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم(محمد/18); 2. شکستن سد یاجوج و ماجوج(کهف/98-99); 3. پوشیده شدن آسمان توسط دودی غلیظ (دخان/10-16); 4. نزول حضرت مسیح علیه السلام (زخرف/57-61); 5. خروج جنبدهای از دل زمین(نمل/82). تفصیل این علائم را بایستی در کتابهای تفسیر و حدیث جستجو کرد. درباره نشانههای قسم دوم نیز قرآن بتفصیل از تغییر اوضاع و فروپاشی خورشید، ماه، دریاها، کوهها، و زمین و آسمان سخن گفته، و اجمال آن این است که طومار نظام موجود درهم پیچیده میشود و نظام دیگری پدید میآید که جلوهای از قدرت تامه الهی است ، چنانکه میفرماید: ‹‹یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات وبرزوا لله الواحد القهار›› (ابراهیم/48): روزی که زمین و آسمانها دگرگون میشوند، و مردم در پیشگاه خدای یکتای قدرتمند حاضر میشوند.
اصل دهم قرآن کریم از حادثهای به نام «نفخ صور» گزارش میدهد، که در دو نوبت رخ خواهد داد: الف – نفخ صوری که مایه مرگ همه جانداران در آسمان و زمین میگردد(مگر آن کس که خدا بخواهد); ب – نفخ صوری که سبب احیای مردگان وحضور آنان در پیشگاه الهی (15) میشود. چنانکه میفرماید: ‹‹و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الا من شاء الله ثم نفخ فیها اخری فاذا هم قیام ینظرون›› (زمر/68): در صور دمیده میشود، وبر اثر آن، جز آنکه خدای بقای او را خواسته است، هرکه در آسمانها و زمین استیکسر مدهوش مرگ میشوند، سپس بار دیگر در صور دمیده میشود و ناگهان مردمان (از خواب مرگ) برخاسته و در صحنه محشر نظارهگر (سرنوشتخود) میگردند. قرآن کریم در خصوص حشر و نشر انسانها در روز رستاخیز میگوید: ‹‹یخرجون من الاجداث کانهم جراد منتشر›› (قمر/7): مردگان بسان ملخهای پراکنده از قبرها بیرون میآیند.
اصل یازدهمپس از زنده شدن مردگان و ورود آنها به عرصه قیامت، قبل ازورود به بهشت و دوزخ اموری چند تحقق خواهد یافت که قرآن و احادیث از آنها خبر داده است: 1. به حساب اعمال افراد، با شیوهای خاص رسیدگی میشود، که یکی از راههای آن همان دادن نامه اعمال هرکس به دست او است. (اسراء/13-14). 2. گذشته از اینکه در نامه اعمال هرکس، ریز و درشت کارهای وی مذکور و منعکس است، گواهانی نیز از خارج و داخل وجود آدمی، در روز رستاخیز بر اعمال دنیوی او شهادت میدهند. گواهان خارجی عبارتند از: خدا (آل عمران/98)، پیامبر هر امت (نحل/89)، پیامبر اسلام (نساء/41)، نخبگانی از امت اسلامی (بقره/143)، فرشتگان الهی (ق/18)، و زمین (زلزله/4-5). گواهان داخلی نیز عبارتند از: اعضا و جوارح انسان (نور /24، فصلت/20-21)، وتجسم خود اعمال (توبه/34-35). 3. برای رسیدگی به حساب اعمال انسانها، افزون بر آنچه گفتیم، میزانهای عدل برپا میشود و هرکس دقیقا به آنچه که استحقاق دارد میرسد، چنانکه میفرماید: ‹‹و نضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین›› (انبیاء/47): روز قیامت ترازوهای عدل را برپا میداریم و بهیچوجه به کسی ستم نمیشود. اگر عمل حتی به وزن خردلی نیز باشد، آن را به حساب میآوریم، و حساب رسی ما کفایت میکند. 4. از روایات اسلامی استفاده میشود که در روز رستاخیز گذرگاهی عمومی وجود دارد که همگان باید از آن عبور کنند.به این گذرگاه، در لسان روایات، صراط گفته شده است، که مفسران آیه 71-72 سوره مریم (16) را نیز ناظر بر آن دانستهاند. 5. میان بهشتیان و دوزخیان حائلی وجود دارد که قرآن از آن به «حجاب» تعبیر میکند.نیز در روز رستاخیز انسانهای والایی بر نقطهای مرتفع قرار دارند، که بهشتیان و دوزخیان را از سیمای هر یک میشناسند، چنانکه میفرماید: ‹‹و بینهما حجاب و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم›› (اعراف/46): میان آن دو حجاب وحائلی است و در نقاط بلند عرصه محشر مردانی قرار دارند که هر شخصی را از سیمایش میشناسند. این انسانهای والا، به حکم روایات ما، پیامبران و اوصیای شریف آنان میباشند. 6. زمانی که حسابرسی به پایان رسیده و سرنوشت افراد روشن میشود، آفریدگار جهان پرچمی را که به آن «لواء الحمد»میگویند به دست پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم میدهد، و آن حضرت پیشاپیش بهشتیان به سوی بهشتحرکت میکند. (17) 7. در روایات متعدد، از وجود حوض بزرگی در صحرای محشر خبر داده شده که به حوض کوثر معروف است; پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قبل از همگان کنار حوض مزبور میآید، و رستگاران امت، به وسیله پیامبر و اهل بیت مکرم – سلام الله علیهم اجمعین – از آن آب مینوشند. پینوشتها 1. به همین مضمون است آیههای9 – 11 سوره ق . 2. الاعتقادات، صدوق، باب17، ص37. 3. تصحیح الاعتقاد، مفید، ص45-46. 4. کشف المراد، مقصد6، مسئله 14. 5. به کتاب السنه از احمد بن حنبل; الابانه از ابو الحسن اشعری، و شرح اصول خمسه قاضی عبدالجبار معتزلی رجوع شود. 6.باید توجه داشت که روح انسان در قیامتبه بدن کامل تعلق خواهد گرفت، بنابراین با فرض مزبور که تعلق نفس به جنین است، تفاوت روشن دارد. 7. کشف المراد، علامه حلی، مقصد دوم، فصل چهارم، مسئله هشتم; اسفار، صدر المتالهین،9/10. 8. نیز به سوره اعراف، آیه166 رجوع شود. 9. ‹‹فجعلناها نکالا لما بین یدیها و ما خلفها و موعظه للمتقین›› (بقره/66):پس این ماجرا را عقوبتی برای معاصرین و اخلاف آنان و پندی برای متقین قرار دادیم. 10. شرح مقاصد، تفتازانی،3/337. 11. المیزان، طباطبائی، 1/209. 12. فجر الاسلام، احمد امین مصری، ص377. 13. آل عمران/49. 14. بقره/259. 15. بنابر این آیه مبارکه‹‹انکانت الا صیحه واحده فاذا هم جمیع لدینا محضرون›› (یس/53) بیانگر واقعیت نفخ صور در آیه 51 است که میفرماید: ‹‹ونفخ فی الصور فاذا هم من الاجداث الی ربهم ینسلون›› و معنی آیه این است که نفخه صور دوم جز یک فریاد نیست، که پس از آن ناگهان همگان نزد ما حاضر خواهند بود. 16. ‹‹و انمنکم الاواردها کان علی ربک حتما مقضیا × ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا›› (مریم / 71 – 72) هیچیک از شماها نیست مگر اینکه وارد آن (دوزخ) میشود و این مطلب حکم قطعی خداوند است. سپس پرهیزکاران را نجات میدهیم، و ستمگران را که به زانو در آن افتادهاند، رها میکنیم. 17. بحار الانوار، ج 8، باب 18، احادیث 1 تا 12; مسند احمد، 1 / 281، 295 و 3 / 144. منشور عقاید امامیه صفحه 185 استاد جعفر سبحانی