دعوت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ویژگیهایی دارد، که مهمترین آنها چهار چیز است و ما در طی سه اصل به بیان آنها میپردازیم. اصل اول دعوت و آیین پیامبر اسلام جهانی است و به قوم و منطقه خاصی اختصاص ندارد، چنانکه میفرماید:‹‹و ما ارسلناک الاکافه للناس بشیرا و نذیرا›› (سباء/28): ما تو را، بشارت دهنده و ترساننده، برای عموم مردم فرستادیم. نیز میفرماید: ‹‹و ما ارسلناک الارحمه للعالمین›› (انبیاء/107). از این روی میبینیم وی در دعوتهای خود از لفظ «الناس» بهره گرفته و میگوید: ‹‹یا ایها الناس قد جاءکم الرسول بالحق من ربکم فآمنوا خیرا لکم›› (نساء/170): ای مردم رسولی از جانب پروردگار شما به حق نزد شما آمده است، پس به او ایمان آورید که برای شما بهتر است. البته آن حضرت زمانی که دعوت خویش را آغاز کرد، به طور طبیعی انذار خود را در مرحله نخست متوجه قوم خود فرمودتا جمعیتی را که پیش از او برای آنان بیم دهندهای نیامده بود، انذار کند ‹‹لتنذر قوما ما اتاهم من نذیر من قبلک››(سجده/3). ولی این به معنای آن نبود که قلمرو رسالت وی محدود به ارشاد گروهی خاص است. بدین جهت، گاه میبینیم که قرآن در عین اینکه جمعیتخاصی را مورد دعوت قرار میدهد، بلافاصله آن را برای همه کسانی نیز که دعوت او میتواند به آنان برسد حجت میشمرد و میفرماید:‹‹و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ›› (انعام/19): این قرآن بر من وحی شده تا به وسیله آن، شما و همه کسانی را که این پیام به آ نان میرسد، انذار کنم. بدیهی است که پیامبران در درجه نخستبایستی قوم خود را به آیین خود دعوت کنند، خواه دعوت آنان جهانی باشد و خواه منطقهای. قرآن در این مورد یادآور میشود که «هیچ پیامبری را جز به زبان قوم خویش نفرستادیم: ‹‹و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه لیبین لهم›› (ابراهیم/4) ولی چنانکه گفتیم ارسال رسول به زبان قوم خویش، هرگز به معنی انحصار دعوت به آن گروه نیست. اصل دومنبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نبوت خاتم میباشد، همچنانکه شریعت او ریعتخاتم، و کتاب او نیز خاتم کتابهای آسمانی استیعنی پس از وی دیگر پیامبری نخواهد آمد، و شریعت او به صورت جاودانه تا روز رستاخیز باقی خواهد ماند. از خاتمیت نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دومطلب استفاده میشود: 1. اسلام، ناسخ شرایع پیشین است و با آمدن آن شریعتهای گذشته دیگر رسمیت ندارند. 2. در آینده شریعتسماوی دیگری نخواهد آمد و ادعای هر نوع شریعت جدید آسمانی مردود است. موضوع خاتمیت، در قرآن و احادیث اسلامی به صورت روشن مطرح شده است، به گونهای که برای احدی جای تردید باقی نمیگذارد. در این مورد به برخی از آنها اشاره میکنیم: ‹‹ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول اللهو خاتم النبیین و کان الله بکل شیء علیما›› (احزاب/40): «محمد پدر هیچیک از شماها نبوده، بلکه وی رسول خدا و خاتم پیامبران است، و خدا به هرچیزی دانا است».«خاتم» به معنی انگشتر است. در عصر نزول اسلام، مهر افراد، نگین انگشتر آنان بود که با آن نامهها را مهر میکردند، به نشانه اینکه پیام به پایان رسیده است. با توجه به این نکته، مفاد آیه فوق این است که با آمدن پیامبر اسلام، طومار نبوت و پیامبری مهر پایان خورده و پرونده نبوت بسته شده است. ضمنا از آنجا که «رسالت» عبارت از ابلاغ و رساندن پیامهایی است که از طریق وحی دریافت میگردد، طبعا رسالت الهی بدون نبوت نخواهد بود، و در نتیجه ختم نبوت ملازم با ختم رسالت نیز هست. (1) در این زمینه از میان احادیث گوناگون، کافی استبه حدیث «منزلت» اشاره کنیم: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم زمانی که در جریان جنگ تبوک، علی را جانشین خود در مدینه قرار داد، به وی فرمود: «الا ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الاانه لا نبی بعدی» (2) : آیا خشنود نیستی که منزلت تو نسبتبه من همانند منزلتت هارون نسبتبه موسی باشد،جز اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود. گذشته از حدیث «متواتر» منزلت، مجموعه احادیث مربوط به خاتمیت نیز به صورت تواتر اجمالی نقل شده است. (3) اصل سوم راز جاودانگی شریعت اسلام در دو چیز نهفته است: الف – شریعت اسلام، برای تامین نیاز طبیعی و فطری بشر به هدایتهای الهی، کاملترین برنامه را ارائه کرده است، به گونهای که بهتر و کاملتر از آن قابل تصور نیست. ب – در قلمرو احکام عملی نیز یک رشته اصول و کلیات جامع و ثابت را بیان نموده که میتواند پاسخگوی نیازهای نو بنو و متنوع بشر باشد. گواه روشن این امر آن است که فقهای اسلام (بویژه شیعه) در طی چهارده قرن توانستهاند به تمام نیازهای جوامع اسلامی در زمینه احکام عملی پاسخ گویند، و تاکنون موردی پیش نیامده است که فقه اسلامی از پاسخ گفتن به آن ناتوان باشد. امور زیر در تحقق این هدف مفید و مؤثر بودهاند: 1. حجیت عقل: اعتبار و حجیت عقل در مواردی که صلاحیت قضاوت و داوری دارد، یکی از طرق استنباط وظایف بشر در طول زندگی است. 2. رعایت اهم در موارد تزاحم با مهم: میدانیم که احکام اسلام، ناشی از یک رشته ملاکات واقعی و مصالح و مفاسد ذاتی (یا عارضی) در اشیاست که برخی از آنها را عقل به دست میآورد و برخی دیگر را شرع بیان میکند. با شناخت این ملاکات، طبعا فقیه میتواند در موارد تزاحم آنها، اهم را بر مهم ترجیح داده و مشکل را حل کند. 3. فتح باب اجتهاد: گشوده بودن باب اجتهاد به روی امت اسلامی – که از افتخارات و امتیازات تشیع استخود از عوامل تضمین کننده خاتمیت آیین اسلام است، زیرا در پرتو اجتهاد زنده و مستمر، حکم مسائل و حوادث جدید همواره از قواعد کلی اسلامی استنباط میشود. 4. احکام ثانویه: در شریعت اسلام علاوه بر احکام اولیه، یک رشته احکام ثانویه وجود دارد که میتواند بسیاری از مشکلات را حل کند. فیالمثل، در جایی که تطبیق حکمی بر موردی، مایه عسر و حرج یا زیان و ضرر افرادی گردد (با توجه به شرایطی که در فقه بیان شده است) اصولی چون قاعده نفی حرج یا لا ضرار میتواند به توانایی شریعت در شکستن بنبستها و رفع تنگناها کمک نماید. قرآن کریم میفرماید: ‹‹و ما جعل علیکم فی الدین من حرج›› (حج/78). رسول گرامی نیز اعلام میدارد: «لا ضرر و لا ضرار ». باید گفت مکتبی که این دو قاعده و نظائر آن را دارد، هیچگاه پیروان آن در زندگی به بنبست کشیده نخواهند شد. بحث مشروح درباره خاتمیتبر عهده کتب کلامی است. اصل چهارم یکی از ویژگیهای شریعت اسلامی، اعتدال و سهولت درک مفاهیم و احکام آن است، که این امر را میتوان یکی از مهمترین عوامل نفوذ و گسترش این دین در میان اقوام و ملل مختلف جهان دانست. اسلام در موضوع خداپرستی، توحیدی ناب و روشن را مطرح میکند که دور از هرگونه ابهام و پیچیدگی است. تنها سوره توحید در قرآن میتواند گواه این مدعا باشد چنانکه این کتاب مقدس در باب مقام و منزلت انسان نیز بر اصل تقوی تکیه میکند که خود به نوعی دربرگیرنده همه خصال والای اخلاقی است. در حوزه احکام عملی نیز مشاهده میکنیم که اسلام هرگونه عسر و حرجی را نفی میکند و پیامبر، خود را آورنده شریعتی سهل و آسان معرفی میکند: «جئتبشریعه سهله سمحه». محققان منصف و بی غرض حتی از میان دانشوران غیر مسلمان صریحا اذعان نمودهاند که مهمترین عامل گسترش سریع آیین اسلام، وضوح و جامعیت احکام و تعالیم این دین بوده است، برای نمونه دکتر گوستاولوبون، دانشمند مشهور فرانسوی، میگوید: رمز پیشرفت اسلام در همان سهولت و آسانی آن نهفته است. اسلام از مطالبی که عقل سالم از پذیرش آن امتناع میورزد و در ادیان دیگر نمونههای آن بسیار است، مبراست. هرچه فکر کنید سادهتر از اصول اسلام نمییابید که میگوید: خدا یگانه است; مردم همگی در برابر خدا یکسانند; انسان با انجام چند فریضه دینی به بهشت و سعادت میرسد، و با روی گرداندن از آن به دوزخ میافتد. همین روشنی و سادگی اسلام و دستورات آن، کمک زیادی به پیشرفت این دین در جهان کرد. مهمتر از این آن ایمان محکمی است که اسلام در دلها ریخته است; ایمانی که هیچ شبههای قادر به کندن آن نیست. اسلام، همان گونه که برای اکتشافات علمی از هر دینی مناسبتر و ملایمتر است، درباره واداشتن مردم به گذشت نیز بزرگترین دینی است که میتواند تهذیب نفوس و اخلاق را به عهده گیرد. (4) اصل پنجم کتابهای آسمانی که پیامبران پیشین آن را عرضه کردهاند، مع الاسف پس از آنان بتدریج در اثر غرضورزی خودکامگان دستخوش تحریف گردیده است. این مطلب را، علاوه بر قرآن، شواهد تاریخی هم تایید میکند. چنانکه مطالعه خود این کتب و دقت در محتوای آنها نیز بر آن دلالت دارد، زیرا در آنها یک رشته مطالبی وارد شده است که هرگز نمیتواند مورد تایید وحی الهی باشد. بگذریم که انجیل کنونی بیشتر صورت زندگینامه حضرت مسیح را دارد که در آن ماجرای به دار آویخته شدن وی نیز توضیح داده شده است. اما به رغم تحریفات آشکار در کتب آسمانی پیشین، قرآن کریم از هر نوع افزایش و کاهش مصون مانده است. پیامبر گرامی اسلام یکصد و چهارده سوره کامل قرآنی از خود به یادگار نهاده و تحویل جهان داده است و نویسندگان وحی – خصوصا حضرت علی علیه السلام که از روز نخست وحی الهی را مینوشت، آن را نگاشتهاند. خوشبختانه، با وجود گذشت 15 قرن از نزول قرآن، نه چیزی از آیات و سورههای قرآن کم شده و نه چیزی بر آنها افزوده شده است. اینک به برخی از دلایل و موجبات عدم تحریف قرآن اشاره میکنیم: 1.چگونه امکان دارد که تحریف به قرآن راه یابد، در حالیکه خداوند حفظ و صیانت آن را تضمین کرده است، چنانکه میفرماید: ‹‹انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون›› (حجر/9): ما خود قرآن را فرو فرستاده و خود نیز نگهبان آن هستیم. 2. خداوند راه یافتن هر نوع باطل به ساحت قرآن را نفی کرده و میفرماید:‹‹لا یاتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید›› (فصلت/44): باطل از هیچ سو به ساحت قرآن راه ندارد، آن از جانب خداوند حکیم و ستوده نازل شده است. باطل که خداوند راه یافتن آن را به قرآن نفی کرده،هر باطلی است که مایه وهن قرآن گردد، و از آنجا که کم یا زیاد کردن الفاظ و آیات قرآن مسلمامایه سستی و وهن آن میگردد لذا قطعا هیچگونه کاهش یا افزایشی به ساحت این کتاب شریف راه نیافته است. 3. تاریخ گواهی میدهد که مسلمانان به آموزش و حفظ قرآن عنایت ویژهای داشتند در میان عربهای زمان پیامبر، حافظههای قوی و نیرومندی وجود داشت که با یک بار شنیدن، خطبهای طولانی را حفظ میکردند، بنابر این چگونه میتوان گفت چنین کتابی که این همه قاری و حافظ و علاقمند داشته، تحریف شده است؟! 4. شکی نیست که امیر مؤمنان علیه السلام در بعضی از مسائل با خلفا اختلاف نظر داشت و مخالفتخود را نیز به صورت منطقی در موارد گوناگون آشکار میکرد، که یکی از آنها خطبه شقشقیه و نیز مناشدات معروف آن حضرت است. در عین حال میبینیم که آن حضرت در سراسر زندگی خود، حتی یک کلمه هم درباره تحریف قرآن سخن نگفته است، حال اگر (العیاذ بالله) چنین کاری صورت گرفته بود،مسلما به هیچوجه ایشان در باره آن سکوت نمیورزید. بلکه بالعکس آن حضرت پیوسته به تدبر در قرآن دعوت میکرد و میفرمود:«لیس لاحد من بعد القرآن من فاقه ولا بعد القرآن من غنی فکونوا من حرثته و اتباعه» (5) : ای مردم برای کسی در صورت پیروی از قرآن فقر و نیازی نیست، و بدون پیروی از قرآن، غنا و بی نیازیی وجود نخواهد داشت، بنابر این در سرزمین زندگی خود بذر قرآن را بیفشانید و از پیروان آن باشید. با توجه به دلایل یاد شده و نظایر آن، علمای بزرگ شیعه امامیه به پیروی از اهل بیت علیهم السلام از دیر زمان تاکنون بر مصونیت قرآن از تحریف تاکید نمودهاند، که از آن میان میتوان به افراد زیر اشاره نمود: 1. فضل بن شاذان (متوفای 260ه.ق، که در عصر ائمه علیهم السلام میزیسته است) در کتاب الایضاح/217. 2. شیخ صدوق(م381ه. ق) در کتاب الاعتقادات/93. 3. شیخ مفید (م413ه.ق) در کتاب اجوبه المسائل السرویه، مطبوع در مجموعه الرسائل/ص266. 4. سید مرتضی (م436ه.ق) در کتاب جواب المسائل الطرابلسیات، که کلام وی را شیخ طبرسی در مقدمه مجمع البیان آورده است. 5. شیخ طوسی معروف به شیخ الطائفه(م460ه.ق) در کتاب التبیان، 1/3. 6. شیخ طبرسی(م548ه.ق) در مقدمه کتاب خود، مجمع البیان، بر عدم تحریف قرآن تصریح و تاکید کرده است. 7. سید بن طاووس(م664ه.ق) درکتاب «سعد السعود» (ص 144) میگوید: عدم تحریف، رای امامیه است. 8. علامه حلی (م726ه.ق) در کتاب اجوبه المسائل المهناویه (ص 121) میگوید: «حق این است که هیچگونه زیاده و نقیصهای در قرآن راه نیافته است و من از قول به تحریف به خدا پناه میبرم، زیرا این امر موجب شک در معجزه متواتر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میگردد». ما در اینجا به ذکر نام علمای شیعه که منکر تحریف بودهاند پایان میدهیم، و تاکید میکنیم که این عقیده، پیوسته مورد نظر بزرگان علمای امامیه در اعصار گوناگون بوده است، چنانکه در عصر حاضر نیز همه مراجع شیعه، بدون استثنا، دارای چنین عقیدهای میباشند. اصل ششم در کتب حدیث و تفسیر روایاتی وارد شده است که برخی آنها را دلیل بر تحریف قرآن قرار دادهاند، ولی باید توجه نمود که: اولا، اکثر این روایات از طریق افراد و کتابهایی نقل شده که از وثاقت و اعتبار لازم برخوردار نیستند، مانند کتاب قراءات احمد بن محمد سیاری (م286) که علمای رجال، روایات او را ضعیف خوانده، و مذهب او را فاسد دانستهاند (6) یا کتاب علی بن احمد کوفی (م352) است که علمای رجال درباره او گفتهاند: در پایان عمر راه غلو را در پیش گرفت. (7) ثانیا، قسمتی از این روایات، که بر تحریف حمل شده است، جنبه تفسیری دارد. به عبارت دیگر، مفاد کلی آیه در روایت تطبیق بر مصداق شده، و عدهای تصور کردهاند که تفسیر و تطبیق مزبور جزء قرآن بوده و از آن حذف گردیده است. مثلا «صراط مستقیم» در سوره حمد، در روایات به «صراط پیامبر و خاندان او» تفسیر شده، و پیداست که چنین تفسیری، تطبیق کلی بر فرد اعلای آن است. (8) امام خمینیرحمه الله روایاتی را که از آنها تحریف برداشتشده بر سه دسته تقسیم کرده است: الف – روایات ضعیف، که با آن نمیتوان استدلال کرد; ب – روایات ساختگی، که شواهد جعلی بودن در آنها نمایان است; ج – روایات صحیح، که اگر در مفاد آنها کاملا دقت گردد روشن میشود که مقصود از تحریف در آیات قرآن، تحریف معانی آنهاست نه تغییر الفاظشان. (9) ثالثا، کسانی که میخواهند عقیده واقعی پیروان یک مذهب را به دست آورند باید به کتابهای عقیدتی و علمی آنها رجوع کنند، نه به کتابهای حدیثی که نظر مؤلف از تالیف آن، بیشتر گردآوری مطالب بوده و تحقیق آن را به دیگران واگذار کرده است. همچنین مراجعه به آرای شاذ از پیروان یک مذهب برای شناخت عقاید مسلم آن مذهب کافی نبوده و اصولا استناد به قول یک یا دو نفر در مقابل اکثریت قاطع دانشمندان آن فرقه، ملاک صحیحی برای قضاوت نیست. در خاتمه بحث از تحریف، ضروری است چند نکته را یادآور شویم: 1. متهم کردن مذاهب اسلامی یکدیگر را به تحریف قرآن، خاصه در عصر کنونی، جز به نفع دشمنان اسلام نخواهد بود. 2. اگر برخی از علمای شیعه کتابی درباره تحریف قرآن نوشتهاند، بایستی نظریه شخصی خود او تلقی شود، نه نظریه اکثریت قاطع علمای شیعه. لذاست که میبینیم پس از انتشار کتاب مزبور، ردیههای زیادی از سوی علمای شیعه بر ضد آن نوشته شده است; همانگونه که وقتی در سال 1345ه.ق از طرف یکی از علمای مصر کتاب «فرقان» با استناد به پارهای روایات درباره نسخ یا انساء تلاوت آیاتی از قرآن که در کتب حدیث اهل سنت آمده است، به عنوان اثبات تحریف در قرآن نوشته شد، از طرف علمای ازهر مردود شناخته شد و کتاب مزبور مصادره گردید. 3.کتاب آسمانی همه مسلمانان جهان قرآن مجید است که مجموع آن را 114 سوره که نخستین آن را سوره «الحمد» وآخرین آن را سوره «الناس» تشکیل میدهد، و در این کتاب کلام الهی، «قرآن» نامیده شده و با صفاتی چون مجید، کریم و حکیم (10) معرفی گردیده است. و مسلمانان احیانا آن را «مصحف»مینامند، و مصحف در لغت عرب به مجموعهای از برگهای نوشته شده میگویند که در یک جا گرد آید. و نقل شده است که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، آنگاه که مجموع سورههای قرآن یک جا گرد آمد از سوی برخی صحابه اسم مصحف برای آن پیشنهاد شد. (11) بنابر این مصحف به مجموعهای از برگهای نوشته شده و گرد آمده به صورت یک کتاب میگویند خواه قرآن باشد یا غیر آن. وقرآن نامه اعمال را «صحف» مینامد و میفرماید:‹‹واذا الصحف نشرت›› (تکویر/10): آنگاه که نامههای اعمال گشوده شود، همچنانکه دیگر کتابهای آسمانی را «صحف» مینامد، و میفرماید: ‹‹صحف ابراهیم وموسی›› ( اعلی/19): کتابهای ابراهیم و موسی. این آیات نشان میدهد که لفظ صحیفه یا مصحف معنی وسیعی داشته است، هرچند پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یکی از نامهای قرآن نیز بشمار آمده است. از این جهت تعجب نخواهیم کرد که نوشتههایی را که از دخت گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به یادگار مانده است «مصحف» مینامند، و واقعیت این مصحف آن است که امام صادق علیه السلام در روایتی توضیح میدهد و میفرماید: «فاطمه پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هفتاد و پنج روز زیست، و اندوه سختی او را فرا گرفت، جبرئیل (به فرمان خدا) فرود میآمد و از رسول خدا و منزلت او نزد خدا سخن میگفت و بدین جهت فاطمه را تسلی میداد، و از حوادثی که بعدها اتفاق خواهد افتاد او را با خبر میساخت.و امیرمؤمنان گزارشهای جبرئیل را(از طریق املاء فاطمه علیها السلام) مینوشت واین همان مصحف فاطمهعلیها السلام است. (12) ابوجعفر از امام صادق علیه السلام نقل میکند که فرمود:مصحف فاطمه ما فیه شیء من کتاب الله وانما هو شیء القی الیها بعد موت ابیها (صلوات الله علیهما ) (13) : در مصحف فاطمه چیزی از کتاب الهی نیست، (یعنی تصور نکنید قرآن است) بلکه محتویات آن پس از درگذشت پدرش به او القا شده است. و ما در بخش مربوط به فقه و حدیثیادآور خواهیم شد که در امت اسلامی شخصیتهای والایی هستند که در حالی که نبی و رسول نیستند، ولی فرشتگان با آنان سخن میگویند. و آنان را محدث مینامند، و دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «محدثه» بوده است. پینوشتها: 1. آیات گواه بر خاتمیت منحصر به آیه فوق نیست. در این مورد، نصوص ششگانهای در قرآن هست که برخاتمیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گواهی میدهد. به کتاب مفاهیم القرآن:3/130-139 رجوع شود. 2. صحیح بخاری:3/58; صحیح مسلم:2/323; امالی صدوق، ص 28 و47 و 81;بحار الانوار، 37/254-289، باب53; بخاری، صحیح،3/54، باب غزوه تبوک، مسلم 4/1871 ط 1375; ترمذی، سنن، 2/301; سیره ابن هشام 4/162; احمد، مسند، 1/174. 3. در این باره به کتاب مفاهیم القرآن:3/141-167 رجوع شود. 4. تمدن اسلام و عرب، تالیف دکتر گوستاولوبون فرانسوی، صص 141-143. 5. نهج البلاغه، خطبه 171. 6. رجال نجاشی:1/211، شماره ترجمه190. 7. رجال نجاشی:1/96، شماره ترجمه689. 8. طبرسی، مجمع البیان:1/28، ط . 9. تهذیب الاصول:2/96. 10. ‹‹ق×والقرآن المجید›› ، ق/1. ‹‹انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون›› واقعه/77. ‹‹یس× والقرآن الحکیم››یس/1. 11. الاتقان:11/85. 12 . کافی: 1/241. 13. بصائر الدرجات، ص 195. منشور عقاید امامیه صفحه 134 استاد جعفر سبحانی
جعفر سبحانی