اصل اول در اصل پیش، طرق شناخت پیامبر واقعی از مدعیان دروغین آن بیان گردید. اینک باید راه ارتباط پیامبر با عالم غیب را که «وحی» استبررسی کنیم. «وحی»، که مهمترین راه ارتباط پیامبران با عالم غیب است، مولود غریزه یا عقل بشری نیست، بلکه آگاهی ویژهای است که خدا آن را در اختیار پیامبران قرار داده است، تا پیامهای الهی را به بشر برسانند. قرآن وحی را چنین وصف میکند:‹‹نزل به الروح الامین ×علی قلبک›› (شعراء/93-94): این قرآن را روح الامین(فرشته وحی) بر قلب تو فرود آورده است. این آیه ناظر به این است که آگاهی پیامبر از پیامهای الهی، نتیجه بهکارگیری اموری همچون حواس ظاهری و نظایر آن نیست، بلکه فرشته وحی آن را بر قلب پیامبر فرود میآورد. (1) بنابراین نمیتوان حقیقت پیچیده وحی را با مقیاسهای عادی تبیین کرد. در حقیقت، نزول وحی یکی از مظاهر غیب است که باید به آن ایمان آورد، هرچند حقیقت آن برای ما روشن نباشد. چنانکه میفرماید:‹‹الذین یؤمنون بالغیب›› (بقره/2). اصل دوم کسانی که میخواهند هر چیز را با مقیاسهای مادی و ابزار حسی بسنجند و حقایق غیبی را در قوالب حسی محصور کنند، وحی الهی را به صورتهای گوناگون توجیه کردهاند، که همه آنها از نظر ما باطل است. ذیلا به نقل و نقد این گونه توجیهات میپردازیم. الف – گروهی از نویسندگان، پیامبران را از نوابغ بشر دانسته و وحی را محصول تفکر و اعمال حواس باطنی آنان پنداشتهاند. به پندار این گروه،حقیقت روح الامین، روح و نفس پاک این دسته از نوابغ، و کتاب آسمانی نیز همان افکار بلند و والای آنهاست. این گونه تفسیر از وحی، نشانه خودباختگی در مقابل دانش تجربی جدید است که تنها به روشهای حسی اعتماد دارد. مشکل مهم این نظریه آن است که با سخنان پیامبران الهی منافات دارد، زیرا آنان پیوسته اعلان میکردند که آنچه برای بشر آوردهاند جز وحی الهی چیزی یستبنابر این اساس، لازمه تفسیر فوق این است که پیامبران افرادی دروغگو باشند، و این با مقام والا و راستی و درستی آنان که تاریخ از آن خبر داده است، سازگار نیست. به دیگر سخن: مصلحان دوگونهاند: مصلحانی که برنامه خود را به خدا نسبت دادهاند، و مصلحانی که برنامه خود را زاییده افکار خویش معرفی میکنند، و چه بسا هر دو گروه نیز دلسوز و خیرخواه باشند. بنابر این نمیتوان این دو صنف مصلح را یکی دانست. ب – گروهی دیگر، به همان انگیزه که در نظریه پیشین بیان شد، وحی را نتیجه تجلی حالات روحی پیامبر میدانند. به ادعای اینان، پیامبر به علت ایمان استواری که به خدا دارد، در سایه عبادت بسیار خویش، به مرتبهای میرسد که یک رشته حقایق عالی را در درون خود مییابد، و تصور میکند که از جهان غیب بر او القا شده است، در حالیکه دریافتهای مزبور مبدء و سرچشمهای جز نفس او ندارد. صاحبان این نظریه اظهار میدارند که ما در راستگویی پیامبران شک نداریم و معتقدیم که آنان حقیقتا یک رشته حقایق برین را مشاهده میکنند، ولی سخن در منشا این حقایق عالی است،پیامبران تصور میکنند این حقایق از عالم بیرون و جهان غیب به آنان القا شده است، در حالیکه سرچشمه آن همان نفس آنان است. (2) این نظریه، سخن جدیدی نیست، بلکه ارائه یکی از نظریات دوران جاهلیت درباره وحی، منتها با پوششی جدید است. حاصل این نظریه آن است که وحی نتیجه تخیل پیامبران و فرو رفتن آنان در خویشتن است،و آنان از کثرت تفکر درباره خدا و عبادت و اندیشه اصلاح بشر، ناگهان حقایقی را در برابر خود مجسم میبینند و گمان میکنند که از عالم غیب بر آنان القا میشود، و این به نحوی همان تصور عرب جاهلی درباره وحی است که میگفتند: ‹‹اضغاث احلام›› (انبیاء/5): یعنی وحی افکار آشفتهای است که پیامبر میبیند. قرآن در آیات دیگر این نظریه را بشدت رد کرده و میگوید: اینکه پیامبر مدعی دیدن فرشته وحی است راستگوست، نه قلب او خطا کرده و نه چشمش، چنانکه میفرماید: ‹‹ما کذب الفؤاد ما رای››. نیز میفرماید: ‹‹ما زاغ البصر و ما طغی›› (نجم 11و17): دل آنچه را که چشم دید، تکذیب نکرد و هرگز دیدگان او لغزش نیافت و خطا نرفت. یعنی واقعا فرشته وحی را دید، هم با دید ظاهر و هم با دید باطن. پینوشتها: 1. البته راه وحی الهی به پیامبران منحصر در نزول فرشته وحی نیست، بلکه راههای دیگری نیز دارد که در آیه 51 سوره شوری بیان شده است، وتوضیح آن در اصل سی وهشتم گذشت. 2. سید محمد رشید رضا، وحی محمدی، ص66. منشور عقاید امامیه صفحه 107 استاد جعفر سبحانی