اصل اول فطرت بشر ایجاب میکند که هیچ ادعایی را بدون دلیل نپذیرد، و هرکس مدعایی را بدون دلیل بپذیرد بر خلاف فطرت انسانی خویش عمل کرده است. ادعای نبوت عظیمترین ادعایی است که بشر میتواند داشته باشد، و طبعا برای اثبات چنین مدعای بزرگی بایستی دلیل قاطع و استواری ارائه کند. این دلیل میتواند یکی از سه امر زیر باشد: الف – پیامبر پیشین، که نبوت او با دلایل قطعی ثابتشده است، بر نبوت پیامبر بعدی تصریح کند. چنانکه حضرت مسیحعلیه السلام بر نبوت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم تصریح کرد و آمدن او را بشارت داد. (1) ب – قراین و شواهد گوناگون بر صدق ادعای او گواهی دهد. این دلایل را میتوان در سیره زندگی، محتوای دعوت، شخصیتهایی که به او گرویدهاند، و نیز روش دعوت او به دست آورد. امروزه در محاکم جهان برای شناسایی حق از باطل و مجرم از بیگناه همین راه را میپیمایند، و در صدر اسلام نیز با استفاده از همین روش به راستگویی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پی میبردند. (2) ج – آوردن معجزه. یعنی همراه با دعوی نبوت، کاری خارق العاده انجام دهد، و دیگران را به تحدی دعوت نماید، و آن کار خارق العاده با ادعای او هماهنگ باشد. دو راه نخست عمومیت ندارد، در حالیکه راه سوم همگانی بوده و در طول تاریخ نبوت، بشر برای شناخت پیامبران از این راه استفاده کرده، و پیامبران نیز برای اثبات دعوی خود از آن بهره گرفتهاند.
اصل دوم میان معجزه و صدق دعوی نبوت، رابطهای منطقی برقرار است. زیرا اگر آورنده معجزه در ادعای خود راستگو باشد، طبعا مطلب ثابت میشود; و اگر فرض کنیم در ادعای خود دروغگوستباشد بر خداوند حکیم، که به هدایتبندگان خود علاقمند میباشد، شایسته نیست که چنین قدرتی را در اختیار او قرار دهد. چون مردم با مشاهده این قدرت خارق العاده به او ایمان میآورند و به سخنان او عمل میکنند. در نتیجه هرگاه او در ادعای خود دروغگو باشد، آنان را گمراه میکند، و این امر با عدل و حکمت الهی منافات دارد. این مسئله یکی از متفرعات قاعده حسن و قبح عقلی است که قبلا درباره آن بحثشد.
اصل سوم انجام کار خارق العاده که همراه و هماهنگ با دعوی نبوت باشد، «معجزه» نام دارد، ولی اگر کار خارق العاده از بنده صالح خدا سر بزند که مدعی نبوت نباشد، «کرامت» نامیده میشود. گواه این امر که بندگان صالح خدا (از غیر پیامبران) نیز میتوانند مبدء کارهای خارق العاده شوند، یکی نزول مائده آسمانی برای حضرت مریم، و دیگری انتقال تخت ملکه سبا در یک لحظه از یمن به فلسطین توسط فردی برجسته از یاران حضرت سلیمان (آصف بن برخیا) میباشد که قرآن از هر دوی آنها خبر داده است. درباره مریم میفرماید: ‹‹کلما دخل علیها زکریا المحراب وجدعندها رزقا…›› (آل عمران/37): هر وقت که زکریا وارد محراب او میشد پیش او خوردنی مییافت میگفت ای مریم اینها برای تو از کجاست ؟! مریم میگفت از جانب خدا. در باره ماجرای تختبلقیس نیز میفرماید: ‹‹و قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک›› (نمل/40):آن کس که نزد او دانشی از کتاب بود، گفت من آن را پیش از آنکه چشم بر هم زنی نزد تو میآورم.
اصل چهارم تفاوت معجزه با دیگر امور خارق العاده در امور زیر خلاصه میشود: الف – آموزش ناپذیری: آورنده معجزه بدون سابقه هر نوع آموزش دستبه اعجاز میزند، در حالیکه انجام یافتن امور خارق العاده دیگر، نتیجه یک رشته آموزشها و تمرینهاست. موسی بن عمرانعلیه السلام پس از سپری کردن دوران جوانی راهی مصر شد. در نیمه راه به نبوت و رسالت مبعوث گردید و خطاب آمد که ای موسی عصا را بیفکن.چون افکند ناگهان به صورت اژدها درآمد،بهگونهای که خود موسی وحشت کرد. نیز به موسی خطاب شد که دستخود را از بغل بیرون آر، چون برآورد، نوری از آن درخشش نمود که چشم را خیره میساخت. (3) ولی درباره ساحران عصر سلیمان یادآور میشود: ‹‹یعلمون الناس السحر…فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء وزوجه›› (بقره/102): شیاطین سحر را به مردم میآموختند… و مردم نیز از آن دو ملک، مطالبی میآموختند که به واسطه آن میان زن و شوهر جدایی میانداختند. ب – معارضه ناپذیری: معجزه، از آنجا که از قدرت نامتناهی الهی سرچشمه میگیرد، معارضه ناپذیر است، در حالیکه جادو و سحر و نظایر آن از قبیل کار مرتاضان چون از قدرت محدود بشر سرچشمه میگیرد قابل معارضه و اتیان بمثل است. ج – عدم محدودیت: معجزات پیامبران محدود به یک نوع یا دو نوع نبوده،و به قدری مختلف و متنوع است که نمیتوان در میان آنها قدر مشترکی یافت. مثلا انداختن عصا و تبدیل شدن آن به اژدها کجا، و دست از گریبان بیرون آوردن و درخشش آن کجا؟! نیز این دو معجزه کجا و جاری شدن چشمههای آب توسط زدن عصا به سنگ کجا؟! (4) همچنین این سه معجزه کجا و زدن عصا به دریا و شکافتن آب دریا کجا؟! (5) درباره حضرت عیسی نیز میخوانیم از گل،پرندهای میساخت، سپس در آن میدمید و به اذن خدا حیات مییافت. افزون بر این عمل، با کشیدن دستبر روی نابینایان و بیماران مبتلا به پیسی، آنها را شفا میبخشید. همچنین مردگان را زنده میکرد و از اندوختههای داخل خانهها خبر میداد. (6) د – اصولا آورندگان معجزه یا کرامتبا کسان دیگری چون ساحران که دستبه کارهای خارق العاده میزنند،هم از نظر هدف، و هم از حیث روحیات متمایزند. گروه نخست اهداف والایی را تعقیب میکنند، در حالیکه گروه دوم اهداف دنیوی دارند; و طبعا روحیات آنها نیز با هم متفاوت است. پینوشتها: 1. سوره صف/6. 2. پوینده این راه قیصر، پادشاه روم بود، تاریخ طبری3/240، حوادث سال ششم هجرت. 3. قصص/32-31. 4. بقره/60. 5. شعراء /63. 6. آل عمران /42. منشور عقاید امامیه صفحه 103 استاد جعفر سبحانی