الحمدلله الذی (خلق فرزق وألهم فأنطق وابتدع فشرع وعلا فارتفع و قدَّر فأحسن و صوّر فأتقن واحتَجَّ فأبلغ وأنعم فأسبغ وأعطی فأجزل و منح فأفضل)[1] والصلاه والسلام علی رسوله الکریم محمد و آله الطاهرین.
مجموع معارف اسلامی، اعمّ از اصول و اخلاق و فروع فقهی و علوم و آثار دیگر، که از مبدأ اعلی به پیامبر اکرم رسیده است، به وسیله آن حضرت، از دو طریق، به جامعه بشری منتقل شده است: کتاب و سنّت. کتاب، یعنی مجموعه الفاظی که از زبان مبارک پیامبر اسلام شنیده شده، لکن الفاظ و معانی آن، هر دو از طرف حق تعالی به عنوان اعجاز و کلام باقی و خالد و همیشگی، تحویل جامعه انسانی داده شده است. این مجموعه، به نام «کتاب الله» و «کلام الله» و «قرآن» و «فرقان» نامیده می شود: نزل به الروح الأمین علی قلبک لتکون من المنذرین، بلسانٍ عربیٍ مبین.[2] و امّا حدیث قدسی، آن نیز کلام منقول از حق تعالی است؛ لکن الفاظی است که خداوند به پیامبران سابق نیز القاء فرموده است. سنّت که روایت و حدیث و نص نیز بدان اطلاق می شود، کلامی است که الفاظ آن از پیامبر اکرم و محتوا و معانی آن از خداوند است. البته سنّت در علم اصول، سه قسم است: قول، فعل و تقریر معصوم؛ لکن مراد اصولیّین، سنّت صادره از پیامبر ـ ص ـ است و لذا، کتابت را جزء سنّت نیاورده اند. روشن است که اگر سنّت به واسطه امام معصوم رسیده باشد، قسم چهارمی هم خواهد داشت و آن، کتابت است. کتاب و سنّت، هر دو باید از پیامبر اکرم به جامعه برسد تا مورد عمل قرار گیرد. در رسیدن «کتاب» به انسانها، نسلاً بعد نسلٍ تا به امروز، اشکالی نداریم. بحمدالله کتاب خدا با همان الفاظ و کلمات و خصوصیّات وارده، به صورت متواتر و قطعی، به ما رسیده و تغییر و تحریفی در آن واقع نشده است و تشکیک در این مسئله و قول به «تحریف کتاب الله» که از برخی علمای فریقین صادر شده، باطل است و مورد قبول نیست؛ بلکه اشتباه و لغزش است و زَلَّه الکبیر، زلَّهٌ کبیره.[3] و امّا درباره «سنّت» و حدیث ـ که موضوع نوشتار ما نیز هست، ـ بحث است که اوّلاً، کیفیّت رسیدن سنّت و کلمات پیامبر اکرم به جامعه اسلامی از صدر اسلام تا به امروز، چگونه است؟ و ثانیاً، در این روش دستیابی به سنّت، چه اختلافی میان مسلک ما (شیعه امامیّه) و مسلک سایر برادران مسلمانمان (از غیر امامیّه) هست؟ در این زمینه به نکاتی چند اشاره می شود: نخست آنکه سنّت و حدیث در نزد اهل تشیّع، همان سنّت و حدیث در نزد اهل تسنّن است و مراد فریقین از آن، «الفاظ و مطالبی است که از پیامبر گرامی اسلام صادر شده و به عنوان علوم و معارف الهی، در مقام بیان، القاء شده است». و توهّم آنکه سنّت در نزد شیعه امامیه و فرقه جعفریّه معنای دیگری دارد و این توهم که آنها معتقدند ائمه معصومین علیهم السلام، خود بالاستقلال مطالب را از حضرت حق دریافت می کنند و برای مردم بیان می نمایند، باطل است؛ بلکه در عالم تشیّع و در نزد امامیّه، اعتقاد بر این است که احکام الهی و معارف دینی، اعمّ از اصول و فروع و غیر آنها، که از ائمّه معصومین صادر شده، جملگی به عنوان نقل سنّت پیامبر و معارفِ دریافت شده از آن حضرت است. هشام بن سالم و حماد و غیر آنها می گویند: سمعنا ابا عبدالله ـ ع ـ یقول: حدیثی حدیث أبی و حدیث أبی حدیثُ جَدّی و حدیث جَدّی حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول الله و حدیث رسول الله قول الله عزّوجلّ.[4] و از جابر انصاری نیز نقل است که گفت: قلتُ لأبی جعفر ـ ع ـ إذا حدثتنی بحدیثٍ فاسنده لی، فقال: حدّثنی أبی عن جَدّی عن رسول الله عن جبرئیل عن الله تبارک و تعالی و کلّ ما اُحدّثک بهذا الإسناد.[5] [به امام باقر ـ ع ـ عرض کردم که چون برای من حدیثی نقل می کنید، سلسله راویان آن را نیز برای من ذکر کنید. پس حضرت فرمود: حدیث کرد برای من، پدرم از جدّم از رسول خدا از جبرئیل از خداوند تبارک و تعالی؛ و هر چه برای تو حدیث می کنم، با همین سند است.] دیگر اینکه بنابر آنچه گذشت، فرق میان ما و اهل سنّت، در طریق وصول و سلسله سند سنّت و حدیث است. آنچه به عنوان «سنت نبی» از پیامبر گرامی به دست ما رسیده، (با اکثریّتی قاطع) به وسیله امامان معصوم و همان دوازده نفر خلیفه منصوب از طرف پروردگار است که آنان، به عقیده همه اهل اسلام، انسانهایی پاک و مورد تعظیم و تکریم و به عقیده طایفه امامیّه، معصوم از گناه و خطا و اشتباهند. از دیدگاه شیعه، چون طول مدّت زندگی امامان معصوم (تا غیبت آخرین آنان)، تا سنه 260 هجری بود، بنابراین، احادیث پیامبر ـ ص ـ و سنّت آن حضرت، تا سنه مزبور، مصون از خطا و اشتباه بوده است و سلسله راویان غیر معصوم، مربوط به فاصله زمانی میان ما و آخرین معصوم است. ولی از نظر اهل سنّت، سلسله روات غیر معصوم، از حین ارتحال پیامبر اکرم ـ ص ـ آغاز می شود. به تعبیر دیگر، عمر پیامبر اسلام از جنبه بیان شریعت و مصون داشتن احکام الهی و معارف اسلامی و حلال و حرام دینی، در دیدگاه اهل سنّت، 23 سال (یعنی از هنگام بعثت تا زمان رحلت آن حضرت) و از نظر شیعه، 273 سال (یعنی از بعثت پیامبر تا حین رحلت امام یازدهم) است. در نتیجه، احکام و معارف اسلامی و علوم رسیده از معصوم، از نظر شیعه، در کمیّت، زیادتر و در کیفیّت، قریب العهد به زمان معصوم است و از نگاه عامّه، مجموع احادیث نقل شده و فراگرفته شده، محدود به همان مدّت 23 سال است، با فاصله ای بیشتر و عهدی طولانی تر. ضمناً روشن شود که فرقه شیعه معتقد است پیامبر گرامی، تمام آنچه را که برای جوامع بشری لازم است، اعمّ از احکام اصولی و فروعی و غیر این دو، برای خلفای معصوم خود بیان و به آنها منتقل نموده و در نزد آنها ودیعه است. طبق احادیثِ رسیده، که از آن جمله، کلمات پیامبر گرامی در خطبه حَجّه الوداع است، آن حضرت، بارها به این موضوع تصریح فرموده اند که: یا ایها الناس! والله ما مِن شَی ءٍ یُقرّبکم من الجنّه و یباعدکم من النار الّا وقد أمرتُکم به، و ما مِن شی ءٍ یقرّبکم من النار و یباعدکم من الجنه الّا وقد نَهَیتکم عنه.[6] [ای مردم! هیچ چیزی که شما را به بهشت نزدیک گرداند و از آتش دور سازد نیست، مگر آنکه من شما را بدان امر کرده ام و هیچ چیزی که شما را از بهشت دور می سازد و به آتش نزدیک می نماید نیست، مگر آنکه من شما را از آن نهی کرده ام.] و چنین مطلبی را علمای اهل سنّت ادّعا نمی کنند و اگر ادّعا کنند، چه کسی را مصداق این مقام می دانند؟ سوم، مسئله اتقان طریق و استحکام نقل و اطمینان به صدور و وصول احادیث نبیّ گرامی است که بر حسب مسلک تشیّع، تا سنه 260 هجری ثابت است و عامّه آن را نپذیرفته اند. توضیحاً باید اشاره کرد که اهل بیت پیامبر گرامی اسلام، اگر فرض کنیم که امامتشان هم ثابت نباشد، باید بپذیریم که حجّیّت گفتار و نقل احادیث و نیز وجوب تمسّک به آنها در أخذ احکام الهی و علوم و معارف قرآنی، امری ثابت و مسلّم است؛ به دلیل آیه شریفه: «انّما یُریدُالله لیُذهب عنکم الرّجسَ اهلَ البیت و یُطَهّرکم تطهیراً.» [7] و نیز به دلیل گفتار پیامبر اکرم ـ ص ـ : إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی أهلَ بیتی، ما إن تمسّکتم بهما لَنْ تضلّوا.[8] پس کتاب و سنّت، هر دو پشتوانه حجّیّت قول اهل بیت علیهم السلام و بیانگر لزوم مراجعه به ایشان و أخذ احکام از آنان است و بی تردید آنان با امثال اَنَس و عِکرمه و ابو هُریره و… فرق اساسی دارند و احادیثشان قابل مقایسه با هیچ حدیثی از غیر آنها نیست. چه آنکه «دروغ»، پلیدی و رجسِ روح و روان است و آیه شریفه مذکور، آنها را از هر رجس و پلیدی دور داشته و پاکیزه شمرده است. چنانچه حدیث متواتر ثقلین نیز همه امّت را به فراگیری و أخذ از ایشان و تمسّک به علوم آنها دعوت می کند. چهارم؛ برای هر کس که دقّت و تأمّلی در احادیث رسیده از پیامبر اکرم ـ ص ـ بنماید روشن می گردد که سنّت در مسیری که به طول تاریخ از حین صدور حدیث تا امروز است، در عالم تشیّع هیچگاه دچار محذور سنّت عامّه نشده؛ زیرا سنّت رسیده از طریق عامّه، مدّت مدیدی گرفتار ممنوعیّت کتابت بوده و فقط از طریق السنه و اذهان سابقین به لاحقین منتقل می شده است. چه آنکه خلیفه دوم پس از ارتحال رسول اکرم ـ ص ـ ، نوشتن احادیث را شدیداً قدغن کرد و به دلیل «کفانا کتاب الله» یا نظیر آن، کتابت سنّت و حدیث را ممنوع داشت؛ به طوری که برخی را به خاطر نوشتن حدیث، شلّاق زد و این قضیّه تا زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی ادامه داشت و البته واضح است که در انتقال مطلب از ذهنی به ذهن دیگر، چه خطراتی پیش می آید و الفاظ و نکات و معانی، تا چه اندازه در معرض تغییر و تحریف (به دست افراد مختلف الحال) قرار می گیرد. لکن سیر سنّت در میان شیعه، طور دیگری بوده است و از همان اوایل امر که پیامبر ـ ص ـ فرمود: قیّدواالعلمَ بالکتاب.[9] [علم را با «نوشتن» به بند کشید.] آنچه پیامبر اکرم می فرمود، علی ـ ع ـ می نوشت و لذا در نزد اهل بیت علیهم السلام، کتابی بود که غالباً برای اصحاب نزدیک، از آن نقل می فرمودند و آن، املای رسول الله ـ ص ـ و نوشته علی ـ ع ـ بود[10] و این، افزون بر علوم و معارفی بود که آن بزرگواران، خود به اصحاب و شاگردان تعلیم و به نوشتن آن، دستور می دادند. کتاب دیگری نیز با املای حضرت زهرا ـ س ـ و کتابت حضرت امیر ـ ع ـ در علوم و احکام متنوّعی که زهرای مرضیّه از پیامبر اکرم آموخته بود یا خود به الهام الهی در ذهن داشت، نزد اهل بیت علیهم السلام بوده است.[11] همچنین در روایات اهل بیت آمده است: «اکتبوا ما تسمعون، فإنّکم سوف تحتاجون الیها»[12] او «اکتبوا فإنّکم لا تحفظونَ حتّی تکتبوا»[13] [«بنویسید آنچه را می شنوید؛ زیرا به زودی به آن نیازمند می شوید.» یا «بنویسید، زیرا بدون نوشتن، نمی توانید نگهداری کنید».] یونس بن عبدالرحمان می گوید: کتابی از امیرمؤمنان در باب «فرائض» به من رسیده بود. آن را بر امام هشتم علی بن موسی الرضا ـ ع ـ عرضه داشتم؛ فرمودند صحیح است.[14] همچنین عمرو متطبّب می گوید: کتاب «دیات» ظریف بن ناصح را بر امام صادق ـ ع ـ عرضه داشتم؛ تأیید فرمودند.[15] حسن بن الجهم نیز نقل می کند که همین کتاب (دیات) را بر امام رضا ـ ع ـ عرضه داشته و ایشان تأیید فرموده اند.[16] افزون بر دلایلی که تا اینجا ذکرشان گذشت، کلام پیامبر اکرم در خطبه مسجد خیف که فرمود: «نَضّرالله عبداً سمع مقالتی فوعاها و حَفظها و بلَّغَها مَن لم تبلغه»[17]، دلیل روشن دیگری بر لزوم نوشتن است. چه آنکه بهترین مصداق حفظ، نوشتن است و در روایت آمده که سفیان ثوری، از یکی از اصحاب امام صادق ـ ع ـ درخواست کرد که او را به حضور آن حضرت ببرد. او اجازه گرفت و سفیان در وقت مقرّر رفت و پس از استجازه ورود، درخواست قلم و دوات نمود و گفت: «خطبه رسول الله در مسجد خیف را بیان فرما». حضرت فرمود: «اکتب بسم الله الرحمن الرحیم. خطبه رسول الله فی مسجد الخیف، فقال: نَضَّرالله عبداً سمع مقالتی فَوَعاها و… [که گذشت]».[18] بدین ترتیب، باید گفت سنّت در دیدگاه تشیّع، از آغاز صدور، همراه با تمامی جنبه های حفظ و رعایت، و از جمله مقیّد به کتابت بوده است. چنین حالتی در سنّت از نظر عامّه نیست مگر در اندکی از آن؛ و لذا در نزد آنها معروف است: «کلّ حدیثٍ رَواه الشافعی عن مالک عن نافع عن ابن عمر، فهو سلسله الذَّهَب». ولی در نزد علمای شیعه، «کلّ حدیثٍ صَدَر مِن المعصومین مِن علیٍ ـ ع ـ الی مولینا العسکری، فهو سلسله الذّهب» و علاوه بر آن، در حدّ فاصل میان علمای ما و معصومین نیز راویانی هستند که احادیث رسیده به وسیله آنها سلسله الذهب است؛ کسانی نظیر زراره و محمد بن مسلم و أبان و ابن ابی عمیر و یونس و غیر ایشان. بنابراین می توان گفت که «اهل سنّت حقیقی»، فرقه شیعه جعفری است و نه معروفین به «اهل سنّت» که چون از نظر حدیث در مضیقه قرار گرفتند، قیاس و استحسان و استقراء و امثال آنها را مدارک و منابعی در عرض کتاب و سنّت قرار دادند. لکن انصاف این است که علمای اهل تسنّن، در نقل و تنظیم احادیث، بیش از ما زحمت کشیده اند؛ چنانکه در تفسیر کلام الله نیز مطلب همین طور است. خداوند را به خاطر همه نعمتهای بی دریغش، از جمله نعمت دسترسی به «سنّت» که راهگشای حیات طیبّه است، و نعمت راهیابی به ولایت اهل بیت ـ ع ـ که امامان حق اند، شکر می گزارم… یا اهلَ بیت النبوّه!… عندکم ما نَزَلت به رسلُه و هبطت به ملائکته… مَوالیَّ!… بکم علَّمنا الله معالم دیننا و أصلح ما کان فَسَد مِن دنیانا…[19] اللهمّ انّا نشکرک علی أن عرّفتنا نفسک و رسلک و خاتمَ رسلک و حُجَجِک و خاتمَ حُججِک، و مانَدری ما نشکر أجمیل ما تنشر أم قبیح ما تستر، ام عظیم ما أبلیتَ و أولیتَ ام کثیر ما منه نجیت و عافَیت، والسلام علیکم و رحمه الله. ——————————————————————————–1 – عیون اخبار الرّضا(ع): 2/173؛ البحار: 85/257/3
2 – الشعراء: 193 ـ 195
3 – لغزش بزرگان، لغزشی بزرگ است.
4 – الکافی: 1/53/14؛ وسائل الشیعه: ابواب القضاء، ب 8 ح 26
5 – امالی المفید: 42/10؛ حلیه الابرار: 2/95؛ الخرائج و الجرائح: 2/893؛ البحار: 2/148/21
6 – الکافی: 2/74/2
7 – الاحزاب: 33
8 – البحار: 36/331/191
9 – المستدرک علی الصّحیحین: 1/106؛ عوالی اللئالی: 1/68؛ منیه المرید: 267؛ کنزالعمّال: 10/147؛ البحار: 2/151 و در برخی نقلها چنین آمده است: «قال رسول الله: قیدواالعلم. قلتُ و ما تقییدُه؟ قال: کتابتُه».
10 – بصائر الدرجات: 149؛ الکافی: 1/296
11 – الکافی: 1/297
12 – الکافی: 1/52/9
13 – الکافی: 1/52/10
14 – الکافی: 7/330/1
15 – الکافی: 7/324/8
16 – الکافی: 7/324/9
17 – الکافی: 1/403/1 [خداوند خرّم سازد بنده ای را که سخن مرا بشنود و ازبر کند و نگاه دارد و به کسی که به او نرسیده برساند.]
18 – الکافی: 1/403/2
19 – همان. علوم حدیث- شماره 1
علی مشکینی