پس از آنکه «مأمون» بر برادرش «امین»، پیروز شد، در حقیقت، حکومت عباسیان را که در اصل تکیه بر خراسانیان داشت، بیشتر از پیش، خراسانی کرد. حکومت «امین»، تکیه بر عناصر عربی و مطلوب خاندان عباسیان داشت اما حکومت مأمون از این دو جهت، ضعیف بوده لذا سعی کرد، پایگاه دیگری بدست آورد. برای ایجاد این پایگاه، میتوانست حمایت مردم را که علاقه به «علویین» داشتند، جذب نموده عاملی برای دفع خروش مردمی قرار دهد که در کنار «علویین» به قیام برمیخاستند. «ابن خلدون» مینویسد: کثرت شیعه، موجب چنین دعوتی برای ولایتعهدی او (علی بن موسی(ع))بوده است. (1) به همین جهت او از «علی بن موسی الرضا» دعوت کرد تا به خراسان بیاید. آمدن امام و پذیرش دعوت او برای گرفتن خلافت و یا ولایتعهدی، مهر تأییدی برای مأمون بود این نیز یکی از اهداف مهم این اقدام بود. اما امام، دعوت مأمون را نپذیرفت. لذا اصرارهای «مأمون» به «تهدید»، تبدیل شد. و بالاخره پس از تهدیدهای فراوان (2) ، امام را مجبور کردند تا به «مرو» برود. و ولایتعهدی را بپذیرد و البته تحت شرائطی قبول کرد. و از همه مهمتر، این بود که مسئولیتی در قبال کارها نداشته باشد (3) . از جمله امام فرمود: «انی داخل فی ولایه العهد علی أن لا آمر و لا انهی و لا افتی و لا اقضی و لا اولی و لا اعزل و لا أغیر شیئا مما هو قائم و تعفین من ذلک کله» (4) . یعنی: «من، ولایتعهدی را میپذیرم به شرط آنکه هیچ امر و نهی نکرده و فتوی و قضاوتی ننمایم. همچنین نقشی در عزل و نصب و تغییر وضعی که حاکم است، نخواهم داشت. و از همه اینها معاف خواهم بود. همین موضع امام باعث شد تا شورشهای علوی، همچنان برپا باشد و لذا به قول بعضی «این ولایتعهدی نیز در فروکش کردن شورشهای علوی سودی نبخشید» (5) . دعوت از امام، برای آمدن به مرکز خلافت که در آن عهد در شهر «مرو» خراسان بود، نشانگر وجود علاقه به تشیع در این بلاد است. «مأمون» برای اینکه امام در مسیر خود به شهرهای شیعی برخورد نکند، دستور داده بود تا او از بصره به طرف اهواز، از آنجا به فارس و بعد به خراسان آورده شود. «رجاء بن ابی الضحاک»، چنین دستور یافته بود که امام را از طریق «کوفه» نیاورد (6) . در بعضی از مصادر آمده است که امام از طریق «قم»، آورده شده است. (7) . اما این مطلب صحیح نیست. چرا که در کتاب «عیون اخبار الرضا»، تصریح شده که «مأمون» به «رجاء» نوشته بود. «لا تأخذ علی طریق الکوفه و قم» (8) یعنی: راه کوفه و قم را در پیش مگیر. در مسیری که امام به «مرو» آورده شد، ارتباط امام با کسانی که از دوستان اهل بیت (ع) بودند، برقرار گردید. در «نیشابور»، یکی از پرجمعیتترین اجتماعات برای استقبال از او، بوجود آمد. در میان آنها، گروهی از علمای اهل سنت همچون «ابن زرعه رازی» از او خواستند تا حدیثی برای آنها، نقل کند. در« ینابیع الموده» نقل شده که امام چند روز در نیشابور ماند. پس از آن، هنگامی که خواست به «مروشاهجان» برود، «ابی زرعه رازی»، «محمد بن اسلم طوسی» و تعداد کثیری از طلاب آنها، سر راه امام آمدند تا او را زیارت کنند پس از آن از او خواستند تا حدیثی از «آباء گرامش»، نقل کند. امام دستور داد، پرده را کنار زدند . مردم در حال هجوم بودند. و سر و صدای زیادی، آن محیط را پر کرده بود. امام، فریاد زدند . و از مردم خواستند تا ساکت باشند آنگاه امام از طریق «آبائش»، حدیثی را برای مردم نقل نمودند:«کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» یعنی: کلمه «لا الا الله»، حصار محکم من است. هر کس داخل آن شد، از عذاب من ایمن خواهد بود. وقتی همه مردم، حدیث را نوشتند، امام با کمی تأمل،بدانها فرمودند: این مطب شروطی دارد «و انا من شروطها» (9) یعنی: پذیرش من از جمله شروط آنست. یعنی: پذیرش امامت من، از شروط آن است. این مطلب، پایه و اساس تفکر شیعی بود. از نظر تشیع، پذیرش امامت او و گردن نهادن به ولایتش پس از توحید، شرط رهائی و فلاح است. این تلاش از آن جهت صورت گرفت که امام (ع) در صدد بود، «محبت» مردم را نسبت به «علویین»، جهت دار کند. و تشیع ناشی از دوستی «اهل بیت» را تبدیل به یک «تشیع اعتقادی »اصیل کند . بعد از آن، وجود امام در خراسان، باعث شد تا شخصیت او به عنوان «امام شیعه» برای مردم بیشتر شناخته شود. و لذا هواداران «تشیع» هر روز بیشتر و بیشتر می شدند (10) .حیثیت علمی امام، مهمترین عامل در توسعه تشیع به حساب میآمد. به خصوص که مبانی فکری شیعه نیز در آن شرایط، مشخص شده بود. و طبعا مرجعیت علمی امام، توسعه فکر شیعی را در بر داشت. «رجاء بن ابی الضحاک» که مسئولیت آوردن امام را بر عهده داشت، در مورد حوادث طول راه نقل میکند که :«در هیچ شهری از شهرها فرود نمیآمدیم، مگر آنکه مردم به سراغ او میآمدند. و از او در مورد مسائلشان، استفتاء کرده و معالم دینیشان را میپرسیدند . او نیز احادیث زیادی از طریق آبائش (تا به علی (ع) و پیامبر (ص) برای آنها، نقل میکرد) (11) . اگر کسی با نقل روایت از طریق ائمه (ع) آشنا باشد، میداند که تکیه آنها بر طریق اباء خود، بهترین علامت برای توسعه «فکر شیعی» بوده است. طریقی که فقط با اتکاء بر اهل بیت (ع)،احادیثی ارائه شده و از دیگر راویان در سلسله سند حدیث، استفاده نمیشده است (12) .این سند به نام «سلسله الذهب» بین روات حدیث مشهور است. «مأمون» که خود را به مسائل علمی، علاقهمند نشان میداد، مجالسی را ترتیب داده و سعی میکرد تا بحث و مناظره، پیرامون امامت (13) و نیز در مورد نبوت با مخالفین و با حضور امام بر پا کند (14) . هیچ بعید نیست که هدف او، محکوم کردن امام بوده است (15) . از آنجائیکه مردم، «اهل بیت (ع)» را به مثابه عالمانی میدانستند که بر دیگران برتری دارند. و حتی در این باره به «علم لدنی» اعتقاد داشتند، محکومیت امام، میتوانست ارزش آنها را نزد مردم از بین ببرد. اتفاقا این مجالس، توانست بهترین زمینه، برای ترسیم شخصیت واقعی امام رضا (ع) باشد. این جلسات مکرر به نفع امام خاتمه مییافت (16) و این خود، دردسری را برای مأمون ایجاد کرد. «عبد السلام بن صالح هروی» نقل میکند که : «به مامون خبر رسید که علی بن موسی علیه السلام، مجالس بحث «کلام» منعقد کرده و مردم، جذب دانش او شدهاند. مأمون به «محمد بن عمرو الطوسی»گفت تا مردم را از مجلس او طرد کند وقتی امام متوجه این نکته شد، او را نفرین کرد و چنین گفت: «…و انتقم لی ممن ظلمنی و استخف بی و طرد الشیعه من بابی» (17) یعنی: «خدایا» از کسی که به من ظلم کرده، مرا خوار نموده و شیعیان را از درب خانه من دور کرده انتقام بگیر. این روایت نشان میدهد که این مردم، جزو شیعیان او بودهاند. و لذا حضور او در خراسان در حقیقت، منظم کردن شیعیان و توسعه «فکر شیعه» بوده است. آنها در مورد مسائل مختلف کلامی از او، پرسش میکردند. از اواخر عهد« منصور»، کتب یونانی ترجمه شد، عقلیگری محدودی به حوزه اسلامی، وارد شده بود. و طبعا لازم به نظر میرسید که شیعه نیز افکار خود را در ارتباط با شرایط فکری جدید، مشخص کند. ائمه شیعه به خصوص کلمات امام صادق (ع) و امام رضا (ع) ،راهگشای این حقائق بود. در مورد رؤیت خداوند در قیامت، پرسش میشد که امام آنرا مردود میدانست (18) . در مورد حدیث «ان الله خلق آدم علی صورته»، سؤال میشد که امام تعریف روات را در مورد حذف قسمتی از آن ـ که روشنگر معنای واقعی آن است ـ، توضیح میداد (19) از او درباره «امر بین الامرین» که فرموده امام صادق (ع) است، سؤال میشد (20) . و… او در اجرای عبادات اسلامی نیز سعی کرد تا سنت پیامبر (ص) را احیاء کند. وقتی مأمون از او خواست تا نماز عید را بخواند، امام مطابق سنت پیامبر (ص) و بدون تجملات شاهانه، خواست چنین کند. تأثیر این مسئله در میان مردم به اندازهای بود که مأمون، دستور داد تا او را از نیمه راه برگردانند (21) .گویا بعد از همین واقعه بود که سخت گیریها، شروع شد. او کوشید تا روابط مردم را با شیعیان، قطع کرده و بطرق مختلف کنترل کند. و بالاخره مجبور شد تا برای حذف محور شیعه، امام را به شهادت برساند (22) .اما طبیعی قضیه این بود که تشیع با حضور امام در خراسان حتی در اطراف آن گسترده شود . مجموعه نامههای امام به افراد مختلف در توضیح مبانی شیعه به راحتی، گستردگی آن را نشان میدهد. نامههایی از قبیل تبیین جایگاه اهل بیت (ع) در کتاب و سنت (23) . و سایر مسائل کلامی (24) و دیگر مسائل اختلافی میان شیعه و اهل سنت، مثل مسئله ایمان ابوطالب، (25) توضیح مصداق شیعه، (26) توضیح مصداق صحابی (27) و اولی الأمر (28) ، و… اینها، مطابق معارفی است که شیعه میپذیرد. و امام،آنها را با نقل از آباء خویش به این مردم، ارائه میدهد. و بدین شکل، پایههای «تشیع اعتقادی» در «خراسان» و نقاطی که در ارتباط با آن هستند، «گسترش» مییابد. تعلیقات: .1 ابن خلدون، ج 4 ص .7.2 مقاتل الطالبیین، ص 375 ط نجف امام فرمود: «قد علم الله کراهتی لذا فلما خیرت بین قبول ذلک و بین القتل اخترت القبول علی القتل.» یعنی: خداوند میداند که اینکار به اجبار بود. هنگامی که من، مخیر شدم در قبول این امر یا قتل، قبول را بر قتل ترجیح دادم. ر . ک: غایه الاختصار، ص 67، .68.3 شروطی که امام گذاشت، بسیار جالب بود. کما اینکه عهدنامه نشان میدهد. برای تحقیق بیشتر، ر.ک: حیاه الامام الرضا (ع). .4 اصول الکافی، ج 1 ص .486 عیون الاخبار الرضا، ص .150.5 تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 498، مأمون نیز این حقیقت را درک کرده بود. و لذا امام را به شهادت رساند. و در ظاهر وانمود کرد که او به مرگ عادی، رحلت کرده و خود را عزادار نشان داد. اما علویین، فریب او را نخوردند. او، وقتی به «عبد الله بن موسی» نوشت: بیا تو را به جای علی بن موسی، ولیعهد کنم. او به مأمون گفت: من فریب ترا نمیخورم. آیا خیال کردی من نمیدانم با انگور «علی بن موسی» را چه کردی؟ر. ک: مقاتل، ص 415، .416.6 الخرائج و الجرائح، ص .236 ور. ک: المقالات و الفرق، ص .95.7 رساله الدلائل الرهبانیه، منسوب به علامه حلی، چاپ شده در آخر کتاب الغارات، ج 2 ص 858 ط تهران. البته نسبت این رساله به علامه حلی تکذیب شده است. ر. ک:ریاض العلماء، ج 1 ص .379 فیض نقل کرده که در ص 1 تا 9 تاریخ قم، آمده است: در قم چشمهای است که علی بن موسی الرضا (ع) از آب آن نوشیده است. این نیز اسباب تعجب است. احتمالا یکی از ابناء علی بن موسی علیه السلام بوده است. از سید بن طاوس نیز همینگونه نقل شده است. ر.ک: گنجینه آثار قم، ج 1 ص .381.8 عیون اخبار الرضا، ج 2 ص 148، 149،.180 البته در این مورد، گفتار صاحب عیون مقدم است. ور.ک: بحار الانوار، ج 49 ص 91، 92، 118، .134.9 ینابیع الموده، ص .364 از چند مدرک ـ سند اصل حدیث بقول ابی الصلت، آنقدر محکم بود که اگر بر دیوانهای میخواندند، جنون او برطرف میشد!! روایات دیگری نیز در مورد استقبال، ذکر شده است. ر.ک: ینابیع الموده، ص .385 عیون اخبار الرضا، ج 2 ص 132 و .133.10 بنا به نوشته کتاب «ضیافه الاخوان» که شرح حال علمای قزوین است. امام رضا علیه السلام 193 نیز یکبار به قزوین آمده و در منزل داود بن سلیمان بوده است ر.ک: حیاه الامام الرضا ص 228 ـ .227.11 عیون اخبار الرضا، ج 2 ص .183 180 و امام حساسیت داشت تا حدیث را از آباءش نقل کند . عیون اخبار الرضا، ج 1 ص .111.12 ابو المحاسن در مورد امام صادق (ع) مینویسد: «لا یرو الا عن اهل بیته» یعنی: او، جز اهل بیت (ع)، چیزی روایت نمیکرد. النجوم الزاهره، ج 2 ص .9 بنابراین،آنچه گفته شده که شاید، تنها خصوصیت تازه تشیع در قرن چهارم باشد که همه اخبار و آثار را به علی و خاندانش باز میگرداند (تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم ج 1 ص 81)، صحیح نیست. مؤلف با شیوه نقل حدیث در تشیع از بدو امر، آشنا نبوده است. .13 عیون اخبار الرضا، ج 2 ص 184، .185.14 عیون اخبار الرضا، ج 2 ص 184، .183.15 مجالس المؤمنین، ج 2 ص .27416.بحار، ج 49 ص 100، کتاب احتجاج مرحوم طبرسی، حاوی این مذاکرات است که بسیار مفصل نقل شده است. .17 عیون اخبار الرضا، ج 2 ص 170، .171.18 همان مدرک، ص 93، .94.19 همان مدرک، ص .98.20 همان مدرک، ص .101 جواب امام در این مورد در حقیقت، بیان «کلام شیعه» بود. امام در یک مورد در جواب مأمون پیرامون مسائل مختلف، از جمله در مورد جبر و اختیار، فرمودند : «ان افعال العباد، مخلوقه خلق تقدیر لا خلق تکوین و لا تقل بالجبر و لا بالتفویض» بحار، ج 5 ص .30 مجموعه این سؤالات کلامی، فراوان بوده و واضح است که شیوع آنها، شیوع فکر شیعه میباشد. مثلا راجع به عدم رؤیت خداوند، اصول کافی ج 1 ص 96 (عربی). معادن الحکمه، ج 2 ص .161 توحید صدوق، ص .109 همچنین سؤال در مورد مفهوم توحید که امام بوسیله نامهای، جواب می دادند. توحید صدوق، ص .56 بحار، ج 4 ص .284.21 بحار ج 49 ص 135 برای تحلیل قضیه ر. ک: حیاه الامام الرضا ص 356 مجالس المؤمنین ج 2 ص 271، .272.22 بندرت میتوان عالمی شیعی یافت که در این مسئله تردید کند. هر چند رضی الدین علی بن طاوس محقق شیعی در این مسئله تردید کرده و چنین امری را با توجه به برخوردهای مأمون غیر قابل قبول دانسته است. اما باید دانست این برخوردها همانگونه که استاد جعفر مرتضی توضیح دادهاند همگی جهت داشته و به خاطر مصالح سیاسی بوده است حتی اگر مأمون« محمد بن جعفر الصادق» و« زید النار» که هر دو علیه او خروج کردند، بخشید، در همین رابطه بوده و مؤیدی بر جهت گیری مثبت مأمون به صورت یک اعتقاد نیست اضافه بر اینکه در عیون اخبار الرضا روایاتی صریح در مسئله شهادت امام داریم و تقریبا اجماع علمای شیعه بر این است . ر ک: مجالس المؤمنین ج 2 ص 273، 274، تاریخ بیهقی ص 48، .49.23 اصول کافی ج 1 ص 223، 224 بصائر الدرجات ص 118، بحار ج 23 ص .366.24 ر. ک: عیون اخبار الرضا ج 1 ص 136، معادن الحکمه ج 2 ص 195، بحار ج 26 ص 25، بصائر الدرجات ص 808، اصول کافی ج 1 ص 176، رجال کشی ص 665 و493، توحید صدوق ص 338 اصول کافی ج 1 ص 152، 160، .86.25 شرح نهج البلاغه، ص .68 معادن الحکمه، ج 2 ص .176.26 قرب الاسناد، ص 203، .206.27 عیون اخبار الرضا، ج 2 ص .87.28 تفسیر العیاشی، ج 1 ص .360 بحار، ج 23 ص .296تاریخ تشیع در ایران ص 152رسول جعفریان