بطور قطع میتوان گفت: شهر قم، اولین مرکز تشیع در ایران بوده است. زیرا سابقه تشیع آن به ربع آخر قرن اول هجری، باز میگردد و تا آن موقع، ایران هنوز گرفتار کشمکش بین پذیرش اسلام و باقی ماندن بر دین آباء و اجدادی خود بود. اما قم، مشی مذهبی خود را برگزیده بود. در مورد اینکه آیا قم یک شهر اسلامی است و یا اینکه قبل از اسلام نیز وجود داشته، سخنان زیادی گفته شده است.« حموی» آنرا یک شهر اسلامی میداند (1) . اما کسان دیگری، آنرا شهری «قدیمی» دانسته و ادلهای نیز ارائه کردهاند. ادلهای که دیگران به نقد و بررسی آنها نشستهاند (2) و اینجا جای بحث از آنها نیست از مجموع حوادث مربوط به نفوذ اعراب اشعری در این منطقه که راوی اصلی آن« مؤلف تاریخ قم» است، چنین بر میآید که گروههایی از عجمان در این منطقه میزیستند. اما اعراب، پس از مدتی آنها را از آن نقطه بیرون کرده و از بین بردهاند (3) . عربهایی که به این منطقه آمدند از«اشعریها»بودند که اصل آنها از مناطق جنوب حجاز بود . و پس از آمدن «ابو موسی اشعری»به مدینه، کسان دیگری نیز از جنوب جزیره به مدینه آمده و پس از نفوذ اسلام به عراق، در کوفه سکنی گزیدند. بنا به گفته یعقوبی، اکثریت عربهایی که ساکن قم شدند از قبیله «مذحج» و پس از آن، اشعریها بودند (4) . در همین زمینه روایاتی نیز وجود دارد که حاکی از وجود عربها حتی قبل از اشعریها در قم است. در روایتی آمده که گروهی از موالی ابن عباس در نیمه اول قرن اول هجری به قم آمدند و در آنجا ساکن شدند. همچنین گفته شده که بعد از قیام مختار در سال 67 گروهی از بنی اسد به قم مهاجرت کردند. و در آنجا ساکن گردیدند. همینطور اشاره به آمدن بنی مذحج و قیس نیز قبل از اشعری به این منطقه شده است (5) . یکی از اولین اجداد کسانی که از اشعریها به قم آمدند (6) «سائب بن مالک اشعری» بوده است. بنا به نقل «کلبی» او در کوفه، «شیخ شیعه» بوده است. گرایش شیعی او در حد یک «تشیع اعتقادی» بوده و لذا از «عبد الله بن مطیع» والی «عبد الله بن زبیر» میخواهد تا «سیره علی (ع)» را در بین آنها اجراء کند (7) ، او پس از خروج مختار که به دفاع از خون حسین (ع)،قیام کرده بود به او میپیوندند. و تا آخرین لحظات در کنار مختار، باقی میماند تا اینکه به شهادت میرسد (8) . با این مقدمات، تشیع در خانواده آنها وجود داشته است. طبعا روحیه ضد «اموی» نیز در آنها بسیار شدید بوده. بعدها وقتی «عبد الرحمن بن اشعث» بر علیه حجاج شوریده (9) ، «احوص» پسر مالک بن سائب نیز در میان آنها بود و دستگیر شد. اما بعدها، «عبد الله» برادر «احوص» وساطت کرده، او را آزاد ساخت. از آنجا که زمینه دستگیری مجدد او و دیگر برادرش وجود داشت، آنها تصمیم گرفتند تا خود را از «عراق» دور کنند. و به نقطه دیگری که دور از دسترس «حجاج»باشد بروند. از اخبار تاریخی چنین بر میآید که آنها به قصد «اصفهان»که بدست «ابو موسی اشعری» فتح شده بود، حرکت کردند. اما در منطقه «قم» ساکن شدند. ابتدا با اهالی آن منطقه کنار آمده، اما پس از مدتی در یک درگیری، بر آنان فائق شدند. بدین شکل، شهر قم با وجود یک سری اعراب اشعری که گرایش شدید شیعی داشتند، پایه گذاری شد. در کنار آنها قطعا ایرانیانی نیز وجود داشته و یا بعدا آمدهاند. بطوریکه حتی بنا به نوشته «ابن حوقل» زبان آنها، پس از مدتی به فارسی تبدیل شده است (10) . «حموی» مینویسد: اولین کسی که از اعراب بدین شهر آمد، «عبد الله بن سعد» بود. او پسری داشت که در کوفه تربیت شده و از آنجا به قم منتقل شده بود. او بر مذهب «امامیه» بوده و کسی است که تشیع را بدان نقطه آورده بطوریکه حتی یک سنی نیز در آنجا وجود نداشت (11) . مؤلف تاریخ قم در این باره مینویسد: اینان اولین کسانی بودند که تشیع را به صورت علنی اظهار کردند. در صورتیکه تا آن موقع، هنوز در منطقهای دیگر، چنین اظهار علنی صورت نگرفته بوده است (12) . او در جای دیگر مینویسد:«..دیگر از مفاخر ایشان «اشعریها» آنکه: «موسی بن عبد الله سعد اشعری» به قم ابتداء کرد به اظهار مذهب شیعه تا دیگران از اهل قم بدو اقتدا کرده و اظهار مذهب شیعه کردند» (13) بعد از او، تشیع در این خاندان به صورت یک اصل مسلم، مطرح گردید. تا آنجا که بنا به گفته مامقانی: منسوبین به عبد الله، بسیار زیاد بوده و اکثر آنها از صلحاء و مرتبط باائمه (ع)بودهاند (14) . کشی نیز روایات متعددی از ملاقات عمران بن عبدالله بن سعد و نیز عیسی بن عبد الله را با امام صادق علیه السلام نقل کرده است (15) . نوع تشیع قم چنانچه از عبارات «حموی» بدست میآید اولین شیعه این دیار، یک «شیعه امامی» بود. و این اصطلاح، همان پذیرش تشیع«اثنی عشری» است. آنها متابعت از ائمه طاهرین را پذیرفته و پس از شهادت هر امام، بگونهای که خود تحقیق کرده و علائم امام بعدی را شناسائی میکردند، به امام جدید پیوند میخوردند. و تا زمان اتمام غیبت صغری به طور مرتب در ارتباط با نمایندگان حضرت صاحب الأمر (ع) بودند. در نشان دادن این نوع تشیع در قم، برسی دو قسمت میتواند ما را یاری کند: الف ـ ارتباط آنها با ائمه: در بیان ارتباط قمیها (البته همان اشعریها بودند که کم کم به قمی شهرت یافتند (16) همین بس که تعداد کثیری از آنها به عنوان صحابی ائمه در کتب رجالی شیعه، معرفی شدهاند (17) . یکی از آنان «یونس بن عبد الرحمن» است که «ابن شاذان » از «ابن المهتدی» نقل میکند : او، بهترین فرد قمی است که او دیده است. او، وکیل امام رضا علیه السلام بوده و هنگامی که «ابن المهتدی» از امام میخواهد که اگر شما را ندیدیم از چه کسی مسائل را بپرسیم امام، یونس را معرفی میکند (18) . اضافه بر آن، روایات کثیری در فضیلت قم و اهالی آن در کتب حدیث، ذکر شده است. این روایات، به اندازهای است که اگر بتوان تعدادی از آنها را منکر شد، هرگز نمیتوان تمامی آنها را رد کرد. در روایاتی از قول امام صادق علیه السلام، قم به عنوان ملجأ و پناهگاه شیعیان، شمرده شده است (19) . این مطلب، بسیار طبیعی به نظر میرسد. با توجه به دوری قم از مرکز خلافت و نیز رواج تشیع در آن، براحتی میتوانسته، پناهگاهی برای یاران ائمه باشد. تأیید شیعیان قم از ناحیه امام صادق (ع)،تا حدود زیادی بمنزله تأیید «تفکر »آن دیار است. در روایت دیگری از امام صادق (ع)آمده: «قم بلدنا و بلد شیعتنا» (20) و در روایت دیگر آمده: «و ان لنا حرما و هو بلده قم» (21) و باز آمده «اهل قم، انصارنا» (22) همچنین، از شیعیان خواسته شده که در موقع شیوع فتنههای بنی عباس به کوفه و نیز به قم و حوالی آن بروند، زیرا: «فی قم شیعتنا و موالینا» (23) در روایت دیگری قم به نام «کوفه صغیره» (24) نامیده شده است. از روایات چندی نیز بدست میآید که ارتباط آنها به مرور زمان با ائمه، گستردهتر میشده است. از امام عسکری (ع) نقل شده است که برای آنها و مردم «آبه»، نامه نوشته و برای آنان آرزوی هدایت الهی کردهاند. (25) از امام جواد (ع) نیز در پاسخ نامه «علی بن مهزیار»، نامهای نقل شده که آنحضرت از گرفتاری مردم قم، آگاه شده و دعا فرموده است: «خداوند، مردم قم را از این گرفتاری آزاد گرداند» (26) . همچنین نقل شده است که: «حسین بن روح»، یکی از نواب (امام زمان (ع))، به گروهی از فقهای قم، نامه نوشته و در نامه مطالبی را عنوان نموده است. آنگاه از آنها خواسته است که ببینند، چه مقدار با مطالب آن مخالفند. آنها پس از مطالعه، اظهار داشتهاند که تنها در یک مورد جزئی، نظر دیگری داشتهاند (27) . بدین شکل، هماهنگی آنها با ائمه، کاملا مشهود است. از روایات دیگری، چنین بدست میآید که آنها با حضرت رضا علیه السلام، رفت و آمد داشتهاند (28) .همچنین آمده است که آنها، اولین کسانی بودهاند که برای ائمه (ع)، خمس فرستادهاند (29) . شیخ «قوام اسلامی» با توسل به روایات، 43 مورد فضیلت برای قم و اهالی آن، ذکر کرده است (30) . در یکی از مصادر اهل سنت نیز آمده است که «ابو موسی اشعری» از علی (ع) در مورد بهترین مناطق در موقع فتنه پرسش کرد، امام (ع) در پاسخ، منطقه «جبل» را ذکر کرده و پس از آن، خراسان و در نهایت، منطقه قم را بهترین محل معرفی کرده است (31) . در روایت دیگری نیز آمده است: «لو لا القمیون لضاع الدین» (32) یعنی: اگر قمیها نبودند، دین از بین میرفت. بالاخره کشی، روایاتی در باب آمدن عمران و عیسی، فرزندان عبدالله قمی، نزد امام صادق (ع) نقل کرده است (33) . ب ـ گفتههای مورخین و جغرافی دانان: شاهد دیگری که میتواند در مورد تشیع «اثنی عشری»قمیها مورد استقاده قرار گیرد، اظهارات جغرافی دانها در مورد عقائد مردم قم است. «قزوینی» در مورد عقیده مذهبی آنها مینویسد : «اهلها شیعه غالیه جدا» که این تعبیر، برای تشیع اعتقادی به کار میرود (34) . او داستانی را نقل میکند که نشان میدهد، حتی یک سنی نیز در این شهر وجود نداشته است . گزارش مقدسی نیز حاکی از آن است که مردم قمی، شیعه غالی هستند (35) . «بلخی» نیز نوشته است که اهل قم، همگی شیعه و غالب آنا «عرب» هستند (36) . «ابن حوقل» نیز نوشته است که مذهب غالب بر قم، تشیع است (37) و در عبارت دیگری نوشته: «و جمیع اهل قم شیعه هستند. آنها فریب کسی را نمیخورند. زبان آنها نیز فارسی است» (38) . «مستوفی» (720 ه.ق) نوشته است: «مردم آنجا، شیعه اثنی عشریاند. و بغایت متعصب» (39) از روایت تاریخی دیگری بدست میآید که مذهب آنها «رفض» بوده که همان تشیع امامی است (40) «ابو الفداء» نیز مینویسد: قم را در سال 83 هجری «عبد الله بن سعدان» و «احوص» و «اسحاق»و«نعیم» و… بنا کردند و «موسی» پسر «عبد الله بن سعدان» تشیع را در آن دیار، آشکار ساخت (41) . مؤلف «حدود العالم» نیز به تشیع آنها اشاره کرده است (42) .«قاضی نور الله» نیز نوشته است: بلده قم،شهری عظیم و بلدهای کریم و از جمله بلادی است که همیشه، دار المؤمنین بوده. بسیاری از اکابر و افاضل و مجتهدان شیعه امامیه از آنجا برخاستهاند (43) «آدم متز» نیز شهر قم را بعنوان یکی از شهرهای مهم شیعی، ذکر کرده است (44) . در آثار دیگر متأخرین نیز این مضمون وجود دارد. (45) عبارات فوق، نشان میدهد که مذهب این شهر، تشیع و آنهم از نوع تشیع اثنی عشری است. این عبارات در عین حال، نشان میدهد که در قرون مختلف، مذهب این شهر تغییر نکرده و این نویسندگان در قرون متمادی، چنین گرایشی را تأیید کردهاند. هر کس در هر کجا اسمی از قم میشنید، بدنبال آن شیعه در ذهنش تداعی میشد. از آنجا که اصفهان و قم دو نقطه مقابل یکدیگر بودند، بین آنها درگیری وجود داشت. اسم قم برای انها، دردناک بود. در حکایتی آمده که مردی اصفهانی، یکی را پرسید: از کدام شهری؟ گفت: من از شهر دندان کنان!مرد فرومانده گفت: معنی، مفهوم نیست. مرد گفت: معنی آن است که تا من گویم: از قم، گویی: آه!زیرا ذکر مذهب، بی فایده باشد. که قمی الا شیعی نباشد. و الا رافضیش نخوانند! (46) قم و خلفاء از آنجا که این شهر، یکپارچه گرایش شیعی داشت. نمیتوانست به حکومت خلفا تن دهد. اما بناچار، میبایست چنین میکرد. در عین حال، سعی داشت تا به هر شکلی،مقاومت خود را اشکار کند. آنها در دادن «خراج»، کوتاهی میکردند. و بارها، مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. مؤلف «تاریخ قم» در این مورد مینویسد: «…اهل قم، دراویش حالند. و بوقت ادراک ارتفاع غلات، بر میدارند. و از ادای خراج تقاعد مینمایند و تکاسل و تهاون میکنند» (47) .و در عبارت دیگری آمده که: «…همت قوم و غرض ایشان، پیوسته در کسر خراج بوده است. پس از این جهت، بارها ایشان را به سبب خراج بلاد، هلاکت رسید. اول آنک: نافرمانی کرند، و عاملان مأمون را فرمان نبردند. و عصیان کردند. تا اینکه مأمون، «علی بن هشام» را با خیلی تمام، بدیشان فرستاد تا ایشان را بکشت. و خراب کرد. و مالی بسیار جمع کرد (48) . دیگر در خلافت «معتصم»…تا معتصم علی بن عیسی را با لشگری چند، بر سر ایشان فرستاد تا ایشان را خراب گردانید… پس همچنین در خلافت «مستعین» و واقع شدن فتنه میان او و «معتز» امتناع کردند، از ادای خراج. و پس از آن، چند سال دیگر که مستعین، مفلح ترکی را بفرستاد تا کوشش کرد و مال بسیار جمع کرد. پس از آن در خلافت معتمد، مدت چند سال عصیان کردند.. سپس همچنین نافرمانی کردند در خلافت معتضد و عاملان او را غارت کردند» (49) . در مورد دیگری نقل شده. ولاتی که از طرف خلفا به قم میآمدند، در داخل شهر، ساکن نمیشدند . این مسئله، احتمالا بدلیل ترس آنها از کشته شدن بوده است، گویا قبل از آن، نمونههایی در این رابطه وجود داشته است . (50) از قول یکی از حکام نقل شده ما، مدت چند سال بقم والی و عامل بودیم نظر ما بر هیچ زنی نیامد (51) . در یک خبر تاریخی نیز آمده است که در طول تغییر حاکمیت «بنی امیه» به «بنی عباس» از آنجا که امر مشتبه بوده، هنوز روشن نبود، چه کسانی بر سر کار خواهند آمد (علویین یا بنی عباس) قمیها در مقابل یک «سپاه اموی»، مقاومت کردند. هر چند شکست خوردند (52) از روایت دیگری نیز چنین استفاده میشود که آنها در مورد «طاعه السلطان»، با دیگران تفاوت داشته و کوتاهی میکردند! (53) هنگامی نیز که «ابو السرایا» به نام یکی از «علویین» (ابن طباطبا) قیام کرد و پس از رحلت «ابن طباطبا»با شخصی به نام محمد بن زید بیعت کرد، «حسن بن سهل » وزیر مأمون، «هرثمه بن اعین» را به سراغ او فرستاد. در جنگی که بین آنها درگیر شد، ابو السرایا» شکست خورد . در همین موقع گروهی از مردم قم به حمایت از«ابو السرایا» آمدند. بنا به گزارش بلاذری»، یاران« هرثمه» با دیدن قمیها، بر خود لرزیدند. و پس از آن، مدتها طول کشید تا شورش فروکش کرده و «ابو السرایا» به جانب بصره رفت (54) خلفا نیز به همین جهت و به خصوص بخاطر عناد با اهل سنت (ع)، سعی میکردند تا افرادی را که انحراف زیادی از اهل بیت (ع) دارند به عنوان این شهر بگمارند. (55) آنها در مقابل واکنش نشان میدادند. نقل شده :اهل قم در زمان بعضی از خلفای عباسی از اطاعت حاکم امتناع نموده، هر کس را بحکومت ایشان فرستادند با او مقاتله و محاربه کردند …آخر الأمر، امیر ناصر الدوله بن حمدان را که شیعی و امیر الامراء خلیفه بود، بر سر ایشان فرستادند. چون ناصر الدوله نزدیک قم رسید، اعیان آنجا با تحف و هدایا از وی استقبال کردند. و گفتند: ما به حکومت غیر مذهب خود، راضی نبودیم. و الحال که تو آمدی، بالطوع و الرغبه، امتثال حکم تو میکنیم. (56) . طالبیها و قم فشاری که از ناحیه خلفای اموی و بیشتر از آن، عباسی به طالبیها وارد آمد، آنها را مجبور کرد تا به مشرق پناهنده شوند. شهرهای مختلفی در ایران از شمال تا جنوب، مأوای آنها شده بود. در این میان، چند شهر به جهات خاصی، بیشترین تعداد را پذیرفته بود. شهر قم، یکی از این شهرها است. طبعا چنین شهری با اعتقادات شیعی، براحتی از این افراد استقبال مینمود . از خود امام صادق (ع) نیز نقل شده بود که قم، ملجأ و پناهگاه شیعیان ماست (57) . به گفته «خوانساری»، تنها دو شهر است که بیشتر از همه جا، مدفن اولاد ائمه (ع) است : یکی،شهر ری و دیگری، قم. هر چند در سایر بلاد نیز از جمله شیراز، اصفهان و کاشان، مقبرههائی به چشم میخورد (58) . اهمیت قم به اندازهای بود که وقتی «فاطمه بنت موسی بن جعفر (ع)» از طریق مناطق مرکزی ایران عازم خراسان بود، در ساوه مریض گشت پرسید: «میان من و شهر قم، چقدر مسافت است؟» گفتند: ده فرسخ است. خادم خود را فرمود که او را بردارد و به قم ببرد، خادم، او را به قم آورد. و آن بانو، در سرای «موسی بن خزرج بن سعد اشعری» فرود آمد (59) . برای مردم این شهر «شیعه مذهب»، بسیار جالب بود که کسی از علویین در آن شهر قدم گذارد . آنان نه تنها نسبت به علویین، بلکه نسبت به متعلقات آنها، بسیار علاقمند بودند. یک بار وقتی«دعبل خزاعی» جبهای از امام رضا (ع) به پاس اشعارش گرفته و بدین شهر آمد، آنها با اصرار جبه را از او گرفتند (60) . تا سال 385 که مؤلف تاریخ قم، کتاب خویش را تألیف کرده، تنها در کنار «مقبره فاطمه بنت موسی بن جعفر»، حدود 20 نفر از علویین، مدفون گردیده بودند. صرفنظر از آن که کسان دیگری از آنها در جای دیگر این شهر، به خاک سپرده شده بودند. قبر حضرت فاطمه معصومه (ع)، بنا به اظهارات، رازی، مورد زیارت خاص و عام بوده است. «و اهل قم بزیارت فاطمه بنت موسی بن جعفر (ع) که ملوک و امراء عالم حنیفی و شفعوی بزیارت آن تربت تقرب نمایند» (61) . قم و عالمان شیعه پیوند این شهر با ائمه، باعث شد تا علوم اهل بیت (ع) در این شهر، بسیار گسترده و زیاد باشد تا جایی که از جمله بزرگترین صحابی ائمه (ع) ، مثل «یونس بن عبد الرحمن» (62) و «زکریا بن آدم»، قمی بودهاند. پس از آنکه شهر کوفه به عنوان اولین مرکز شیعی، نفوذ خود را بتدریج از دست داد، احادیث اهل بیت (ع) به قم انتقال یافت (63) . و این شهر، محفل محدثین شیعه گردید. لذاست که «حسین بن سعید اهوازی» و برادرش، ابتدا به اهواز و از آنجا به قم میایند (64) . نمونههای این افراد، زیاد هستند (65) . مردم قم نیز که نیاز بدین علوم داشتند، خود در پی علمای شیعی رفته و از آنان میخواستند تا بدین شهر بیایند. از جمله، آنها «ابو اسحق» مؤلف کتاب مشهور «الغارات» که به اصفهان رفته بود، خواستند تا به قم بیاید (66) . اما او، بدلیل آنکه اصفهان در «سنی گری» بسیار شهرت داشت، مایل بود تا در آن شهر بماند و احادیث «اهل بیت (ع) »را ترویج کند. بسیاری از علمای مشهور شیعه از این شهر بوده و یا در آن، نشو و نمای علمی یافتهاند . از جمله آنها «ابن بابویه قمی» است که در اصطلاح نجاشی «شیخ القمیین فی عصره و متقدمهم و فقیهم» میباشد (67) . یعنی: بزرگ اهل قم در زمان خویش، پیشوا و فقیه ایشان. «شیخ صدوق» نیز از جمله علمای معروف شیعه است که از این شهر است. یکی از نویسندگان، سعی کرده با تأویلاتی، مرحوم کلینی و شیخ طوسی (68) را نیز قمی معرفی کند. حتی با توسل به تعبیری از ابن شهر آشوب، شیخ مفید نیز «قمی»خوانده شده است (69) . ظاهرا گفتههای او، نمیتواند چیزی را ثابت کند. جز آنکه: به تعبیر خود مؤلف که: «هر کس مایل است، آنان را به شهر خود نسبت دهد.»، نگارنده هم از همین سنت تعبیر کرده است . او، نمیخواسته، بحث خود را استدلالی ارائه نماید. در هر صورت، مسلم است که این شهر، محفلی برای محدثین شیعه بوده است. و دیگران از آن، انتظار داشتهاند که احادیث مربوط به اهل بیت (ع) را در آنجا بیابند. مأمون از «ریان بن صلت قمی» میخواهد که در مجلس عمومی، احادیثی را در فضل علی(ع) نقل کند. او نیز عنوان میکند. اما احادیثی مناسبتر از آنچه از خلیفه در این باره شنیده، ندارد! مأمون با تعجب از این امر، میگوید: «لقد هممت ان اجعل اهل قم شعاری و دثاری» (70) یعنی: سعی داشتم، اهل قم را گلوی خویش سازم! از بعضی از روایات تاریخی بدست میآید که علمای قم در مشی مذهبی خود، عقائد غلو آمیز را رد میکردهاند. آنها در این مورد، آنقدر سخت گیر بودند که گاهی زیاد از حد در این باره، اصرار داشتهاند. در سال 255 «احمد بن محمد بن عیسی»، یکی از محدثین معروف قم، تعدادی از روات را به جرم نقل روایات غلو آمیز از قم تبعید کرد (71) . البته بعدها عقیده «احمد بن محمد بن عیسی»، راجع به تعدادی از آنها تغییر نمود. افراد خارج شده، عبارت بودند از «عبد الرحمن بن حماد، ابو القاسم کوفی صیرفی» که البته «احمد» از او، معذرت خواهی کرد. و در تشییع جنازه او نیز شرکت جست (72) . «محمد بن اورمه ابو جعفر القمی» نیز متهم به غلو شد. (73) از جمله این افراد «محمد بن موسی» است (74) . «احمد بن محمد بن خالد برقی»، یکی از محدثین مشهور شیعی از جمله این افراد است که بعدا به قم، بازگشت داده شد (75) . «محمد بن عیسی همدانی» نیز متهم به غلو شده و تضعیف گردید (76) . «حسین بن عبد الله محرر» نیز از جمله اخراج شدگان بوده است (77) .همچنین، «سهل بن زیاد» از قم اخراج شده و پس از آن به ری رفته است. (78) این تضعیفها چندان مورد توجه قرار نگرفته است، مگر در مورد افرادی که از طرق دیگر نیز تضعیف شدهاند. در یک مورد، «خوارزمی» با متهم کردن قمیها به تشبیه (79) ، اینطور وانمود کرد که آنها، بعضی از روایات تشبیه را ذکر میکردهاند. چنانکه در مورد «کاشان» آمده است: «و الغالب علیه الحشو» (80) که بیشتر اشاره به اتکای آنها بر احادیث و ظواهر آن دارد. این دو اتهام، بی شباهت به یکدیگر نیستند. اما با توجه به مواردی که در سخت گیری قمیها، نسبت به مسئله «غلات» داشتیم، این یک دروغ است که در قم، فرقهای به نام «غرابیه» وجود داشت و معتقد بودهاند که ارث فقط به دختر میرسد. گفته شده: وقتی یک قاضی، حکم کرد که دختر نصف پسر ارث میبرد، او را تهدید به قتل کردند (81) .فقه شیعه که اکثریت علمای آن از قم و یا در قم بودهاند، خلاف این مطلب را گواهی میدهد . و لذا این گفته به هیچوجه، قابل قبول نیست. تأثیر تشیع قم بر سایر مناطق با توجه به عقائد مذهبی سایر شهرهای اطراف این شهر، بخوبی میتوان حدس زد که تشیع از این ناحیه، بدان شهرها سرایت کرده است. و البته با توجه به قوت علمای این شهر، این مسئله براحتی قابل پذیرش است. «آوه» یا «آبه» یکی از شهرهاست که گرایش شیعی شدیدی داشته و لذا با اهالی «ساوه» که در «تسنن»، تعصب داشتهاند، همیشه درگیر بوده اس. حموی با اشاره به جنگ دائمی بین آنها از«میمندی» شعری نقل میکند که دلالت بر تشیع اهالی «آبه» دارد (82) . «قزوینی» نیز نوشته است که «اهل آبه کلهم شیعیه» (83) یعنی: مردم آبه، همگی شیعهاند.«مستوفی» نیز نوشته است که اهالی خود ساوه، سنی مذهباند . اما تمام دهات اطراف آن، شیعه اثنی عشری میباشند (84) .«شیخ طوسی» روایت کرده که یک زن از اهالی «آبه»، خواست تا 300 دینار پول خود را با دست خود به ابو القاسم بن روح بدهد. و لذا نزد او آمد و پول را بدو داد (85) .امام عسگری (ع) نیز آنها را مورد توجه قرار داده است (86) .یکی دیگر از این شهرها، «کاشان» است. قزوینی در مورد ان مینویسد: «اهلها شیعه امامیه غالیه جدا»اهالی آن، شیعه غالی امامی هستند. پس از آن، اشاره به سنت مرسوم در این شهرها در مورد انتظار حضرت مهدی، عجل الله تعالی فرجه میکند (87) .«حموی» نیز نوشته که «اهلها کلهم شیعه امامیه» (88) .مستوفی نیز نوشته است: «مردم شیعه مذهباند. و اکثرشان، حکیم وضع و لطیف طبع و در آنجا جهال و بطال، کمتر باشند.» (89) «ماهاباد»، یکی از قریههای بزرگ اطراف کاشان نیز شیعه امامی بودهاست (90) .گفته شده: قبر ابو لؤلؤ، قاتل خلیفه دوم در شهر کاشان است که مقبرهای نیز به نام او در این شهر، وجود دارد (91) .اما این مطلب، به هیچ روی، صحت ندارد. زیرا به اجماع مورخین، او در همان مسجد، پس از زدن ضربت بر عمر، خودکشی کرد. صرفنظر از بعضی از دهات آن که سنی بودهاند (9) ، بعضی از آنها نیز همانگونه که گذشت همچون «ماهاباد»، شیعه امامیه بودهاند (93) . اهالی «فراهان»، یکی دیگر از مناطق اطراف قم، شیعه امامیه بودهاند. مستوفی درباره آنها نوشته: «… و مردم، آن، شیعه اثنی عشریاند و بغایت متعصب» (94) . «تفرش» که گاهی «طبرس» نیز بر آن اطلاق شده، جزو همین مناطق شیعه نشین اطراف قم است. مستوفی در این باره نوشته: «مردم آنجا، شیعه اثنی عشری بوده و از قدیم الایام، همین مذهب را داشتهاند» (95) .همین مؤلف از «مرآت البلدان»، نقل کرده که: «عمده سکنه تفرش، سادات حسینیاند.» گویند : این سادات از حززن مکه هجرت و بدانجا آمده، سکنی گزیدهاند. عمده تشیعی که در مناطق جبل (96) بوده، احتمالا به جهت تأثیر پذیری از تشیع قم بوده است. با توجه به این نکته، روشن میشود که اصولا این مناطق، محفلی برای «علویین» بوده و بواسطه وجود همین افراد (در عین تأثیر پذیری از قم)، تشیع در این مناطق منتشر شده است. تعلیقات: .1 حموی، معجم البلدان، ج 4 ص .397.2 مرحوم «رشید یاسمی» در مقدمه راهنمای قم، ادلهای آوردهاند که مؤلف گنجینه آثار قم، آنها را نقد کرده است. گنجینه آثار قم، ج 1 ص 74 ـ .80 تاریخ قم از ناصر الشریعه، ص .6.3 ر. ک: تاریخ قم در اطراف شهر، عجمانی بودهاند که عدهای از آنها تا مدتها پس از آن نیز زردتشتی باقی ماندهاند.ر.ک: مقدسی، احسن التقاسیم، ص 414،.394 تاریخ قم ص .18 المسالک و الممالک ص .365 عبد الرفیع حقیقت، تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان(از ظهور رودکی تا…)بخش اول، ص .224.4 یعقوبی، البلدان چاپ شده با اعلاق النفیسه، ص .374.5 ر ک : فقیهی، تاریخ مذهبی قم ص 48، مجله الهادی، مقاله الاشعریون فی تاریخ قم، سال اول شماره 4 ص .64.6 تاریخ طبری، ج 4 ص 490، حوادث سال .66 کامل ابن اثیر، ج 4 ص .213.7 تاریخ قم، ص .285.8 همان مدرک، 289، .290.9 مؤلف تاریخ قم به اشتباه، او را همراه قیام زید بن علی دانسته و بعد عنوان کرده که حجاج او را دستگیر کرد. در حالیکه بین این دو جریان، نزدیک به چهل سال فاصله است. ر . ک: تاریخ قم، ص .249 نویسنده بی اطلاع دیگری، با استفاده از همین اشتباه، جریان را به شکل بدتری ذکر کرده است ر. ک: تاریخ اجتماعی کاشان، ص .46.10 ابن حوقل، صوره الارض، ص .315.11 حموی، معجم البلدان، ج 4 ص 397، .398.12 تاریخ قم، ص .241.13 تاریخ قم، ص .21714.رجال ما مقانی، ج 2 ص .184.15 رجال کشی ص 332 ـ 334 ـ 331 ط مشهد. .16 الخوانساری، روضات الجنات، ج 2 ص .180.17 ر. ک: رجال النجاشی. حجه الاسلام شیخ قوام اسلامی، محدثین قم را یک جا، گرد آوری کرده که در ضمن، صحابی بودن تعداد کثیری از آنها، مشخص شده است ر. ک: قم و قمیین تاریخ تألیف 1353 ه. ش. همچنین ناصر الشریعه در تلاشی مشابه آن اسامی محدثین را در «تاریخ قم» ذکر کرده و در صفحات 168، 169، 176، 182، 192، 194، 195، 199، 202 آن کتاب به اسامی قمیهائی که صحابی ائمه(ع) بودهاند، اشاره شده است. .18 رجال النجاشی، ص 311، 312 ط داوری. .19 بحار الانوار، ج 60 ص 214، 215، .217 تاریخ قم، ص 99، به عنوان نمونه، جد «خالد البرقی» بدست «یوسف بن عمر»، کشته میشود. و فرزندش عبد الرحمن بهمراهی «خالد برقی» به قم میآید. رجال بحر العلوم، ج 1 ص .331.20 القمی، سفینه البحار، ج 2 ص .447.21 همان مدرک، ص .446 رازی7 کتاب نقض، ص .196.22 المجلسی، بحار، ج 60 ص .21423.سفینه البحار، ج 2 ص .466.24 شوشتری، مجالس المؤمنین، ص .83.25 القمی، الکنی و الالقاب، ج 3 ص .87 چنانکه در روایت دیگری، برای آنها طلب مغفرت کردهاند. سفینه البحار، ج 1 ص .55.26 دوانی، مفاخر اسلام، ج 1 ص 110 از کشی. مجالس المؤمنین، ج 1 ص .422.27 الطوسی، الغیبه، 240، .227.28 القمی، سفینه البحار، ج 2 ص .447.29 اسلامی، قم و قمیین، ص .38.30 همان مدرک، ص 38 الی .40.31 ابن الفقیه، مختصر البلدان، ص 263، .264.32 ناصر الشیعه، تاریخ قم، ص .52.33 رجال کشی، ص 332، .33.34 القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص .442.35 المقدسی، احسن التقاسیم «ترجمه فارسی)، ج 2 ص .591.36 احمد بن سهل البخلی، المسالک و الممالک، ص .201.37 ابن حوقل، صوره الارض، ص .308.38 همان مدرک، ص .315.39 مستوفی، نزهه القلوب، ص 67 ط تهران دنیای کتاب. .40 التنوخی، نشوار المحاضره، ج 8 ص. .260.41 سیری کوتاه در جغرافیای تاریخی تفرش و آشتیان، ص .28.42 مؤلف مجهول، حدود العالم ص .142 کتابخانه طهوری. .43 شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 1 ص .82.44 آدم متز، تمدن اسلام در قرن چهارم، ج 1 ص .77.45 فقیهی، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، ص 451، .452.46 رازی، نقض، ص .252 شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 1 ص .85.47 تاریخ قم، ص .3148.بلاذری، فتوح البلدان، ص .311 النجوم الزاهره، ج 2 ص .190.49 تاریخ قم، ص 163، .164 و ر. ک: گنجینه آثار قم، ج 1 ص 159، 160،.161 در مورد غارت شهر قم در سال 254 بدست «مفلح» عامل عباسیان، رجوع کنید به کامل، ج 7 ص .189.50 ر. ک: تاریخ قم، ص 30، .31.51 ر. ک تاریخ قم، ص .40.52 اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ص .72.53 التنوخی، نشوار المحاضره، ج 8 ص .260.54 بلاذری، انساب الاشراف، ج 2 ص .267 تصحیح محمودی. .55 نمونه آن، «احمد بن عبید الله بن الخاقان» ر. ک: کشف الغمه، ج 2 ص 407 ط تبریز. .56 شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 1 ص 85 از کشف الغمه. .57 تاریخ قم، ص .209.58 الخوانساری، روضات الجنات، ج 4 ص .212.59 تاریخ قم، ص .213 گنجینه آثار قم، ج 1 ص .382 در روایت دیگری که مؤلف تاریخ قم آورده، گویا موسی بن خزرج از حضرت دعوت نموده که به قم بیاید. .60 غایه الاختصار، ص .70 الصدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1 ص .269 خوانساری، روضات الجنات، ج 3 ص .311 گویا در مقابل، هزار دینار!! به او دادند. رجال النجاشی، ص .197 تاریخ قم، ص .279.61 نقض، ص .589.62 رجال کشی، ص .483.63 رجال النجاشی، ص 13 ط داوری. نویسندهای نوشته است که مرکز نشر حدیث امامیه در قرن سوم از کوفه به قم و خراسان، انتقال پیدا کرده است. اندیشههای کلامی شیخ مفید، ص .16.64 الطوسی، الفهرست، ص .58.65 ر. ک: مجالس المؤمنین، ج 1 ص 435، .439.66 خوانساری، روضات الجنات، ج 1 ص .4.67 رجال النجاشی، ص .184 ط داوری. .68 فیض، گنجینه آثار قم ج 1 ص .265.69 همان ج 1 ص 225، .233.70 عیون اخبار الرضا (ع) ص 151، 154، بحار ج 49 ص .13871 مفاخر اسلام ج 1 ص .400.72 رجال النجاشی، ص .166 روضات الجنات، ج 1 ص .44.73 همان مدرک، ص 231، .232.74 همان مدرک ص .234.75 مفاخر اسلام، ج 1 ص .400.76 رجال النجاشی، ص .329 البته نجاشی از همین شخص، کتابی به نام «الرد علی الغلات» نقل میکند. .77 رجال کشی، ص .432.78 رجال بحر العلوم، ج 3 ص .23.79 رسائل خوارزمی. .80 ابن حوقل، صوره الارض، ص .308.81 طبقات سبکی، ج 2 ص .194 به نقل از تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم، ج 1 ص 77 و .78.82 حموی، معجم البلدان، ج 1 ص .51و قائله اتبغض اهل آبه*و هم اعلام نظم و الکتابه فقلت: الیک عنی ان مثلی*یعادی کل من عادی الصحابه ترجمه: کسی گفت: آیا در حالیکه اهالی آبه از بزرگان نظم و کتابت هستند تو نسبت به آنها خشمگینی؟ من گفتم: این مطلب را از من بدان که فردی چون من، با هر کس که با صحابه دشمنی کند، دشمن است. .83 القزوینی، آثار البلاد، ص .284 .283 و شعر فوق را نیز نقل کردهاست و.ر.ک: روضات الجنات، ج 6 ص 323 و ج 4 ص .116.84 مستوفی، نزهه القلوب، ص 62، .63.85 طوسی، الغیبه، ص .159.86 بحار الانوار، ج 50 ص .317.87 آثار البلاد، ص .432.88 معجم البلدان، ج 4 ص .296.89 نزهه القلوب، ص 67، .68.90 آثار البلاد، ص .432.91 تاریخ اجتماعی کاشان، ص 42، .44 این مقبره به «بابا شجاع» معروف است. مؤلف کتاب، تشیع کاشان را قبل از آمدن اشعریها به قم میداند. زیرا یکی از علمای شیعه(متوفی 220)از کاشان بوده است. همان مدرک، ص .47اما این مطلب، درست نیست. زرا اشعریها در سال 83 الی 93 به قم آمدهاند. و این عالم 130 سال بعد از آن، رحلت کرده است. .92 نزهه القلوب، ص .68.93 روضات الجنات، ج 1 ص .172 از تلخیص الآثار. .94 نزهه القلوب، ص .69.95 سیری کوتاه در جغرافیای تاریخی تفرش، ص .29.96 بحار، ج 5 ص .272 جبل، همین مناطق قم و اطراف آن تا همدان است. تاریخ تشیع در ایران ص 117رسول جعفریان
رسول جعفریان